معماری با مصالحی از جنس دل

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگه يك روز فكر كردي نبودن يه كسي بهتر از بودنش چشمات و ببند و اون لحظه اي كه اون كنارت نباشه و به خاطر بيار اگه چشمات خيس شد بدون داري به خودت دروغ ميگي و هنوز دوستش داري
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روویِ نیم‌کت‌های صبح


به‌وقتِ کاج‌ها،


جای تو را گرفته‌اَند


کلاغ‌ها.


ناراحت نیستَ‌م، باور کن!


لااقل، با من حرف می‌زنند این‌ها!





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
و من چهـ عاشــــقانهـ می پرستـَمـ

تمامـِ آن لحظهـ هآیی

رآ کهـ به نـــــــام میخوانمـَتـــ !


و تو با "جانـَمــــ " گفتنـهآیـَتـــ

مرآ بیــــخود می کنی از خـــودم
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شب، سیاه

چشم‌هاش، گیسووهاش سیاه‌تر

راه گُم می‌کند امشب، اگر بیاید.

خدایا کمی برف ببار!
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
یــک لبخنـــدم را بسته بندی کرده ام …
برای روزی که اتفاقی تـــو را می بینم …
آنقدر تمـــــــــیز میخندم که به خوشبختــــی ام حســــادت کنـــی
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آن روز خاطراتم کودک بود
راهی دراز تا منزل
ورق ورق با تو بودم
چقدر بزرگ بودی
چقدر
پروانه های سپید
گرد شمع
در ضیافتی
بپا داشتند
دیرینه جشن خویش را
عشق در کنارمان صاف و زلال
صورت تو را به من نمایان میکرد
دفترم را ورق میزدم
حجم بودنت
در هر کجای صفحه ی دلم
آینه ای
بودن با تو را می آغازد
نیستم در کنار تو
اگر چه همه جا
ویران شده باشد

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برايت فاش ميسازم تمام راز هستي را

و راز سرخوشي اين راز مستي را

برايت فاش ميسازم

فقط بايد نگيري سخت

نيازي نيست

در اين راهي كه پيمودم

تمام چيزها خوشگل

و ديگر نيست چيزي سخت يا مشكل

و هر زحمت تلافي ميشود آري

و كافي ميشود آري

براي تو دقيقن حكم صافي ميشود آري

مسيري را كه پيمودم

كسي با هيچكس كاري ندارد

كسي كاري به افكاري ندارد

اگرحتادر افتاده

ورافتاده

در اين راهي كه پيمودم

قشنگي ها تو را محسور ميسازد

تو را مسرور و غرق نور ميسازد

در اين راهي كه پيمودم

سخن از مالكيت نيست

سخن از حاكميت نيست

منيت نيست

دوئيت نيست

صف اول

صف آخر

در آنجا هيچ نيت نيست

در اين راهي كه پيمودم

فقط در لحظه بايد بود

در آنجا زندگي زيباست

در آنجا عشق پابر جاست

در آنجا عشق يعني فارق از ديروز و فرداها

در آنجا عشق يعني

قلب ما از كينه ها خالي است چ

و هستي بي وجود عشق پوشالي است

در آنجا رد پايي نيست

براي دشمني هاهيچ جايي نيست

و ذهنت ميشود همچون رم گوشي

و بر روي تمام دشمني ها چشم ميپوشي

پيام خوب ميگيري

دو تا گيرنده ما داريم

دو تا گيرنده ئ زشتي و زيبايي



در آن راهي كه من رفتم

مرا گيرنده ئ زشتي خاموش است

در اين راهي كه پيمودم

خدا نزديكتر از من به من باشد

خدا همراه من باشد

در اين راهي كه پيمودم

به صرف اينكه هركس خانه اش را شيرواني كرده

يا اينكه حساب بانكي اش را كهكشاني

و نام خويش را ثبت جهاني

رداي سبز آسايش نميپوشد و يك جرعه ز آرامش نمينوشد

كسي شهد گوارايي زجام عشق مينوشد

كه مذبوحانه او هرگز نميكوشد

در اين راهي كه من رفتم

خدا همسايه ئ دلهاست

خدا با ماست

و هر چيزي كه از او ميرسد

خير است

شرارتها ولي از ماست

در آنجا هيچكس با ما ندارد دشمني هرگز

و در عمق نگاه هر كسي آرامشي پيداست

كه دريا هرچه عمقش بيش آرامشش افزون

در اين راهي كه پيمودم

جلوي هيچ چيزي سد نميگردد

از آن تعريف خوب و بد نميگردد

در اين راهي كه من هستم

عبور آزاد ميباشد

و هر كس را كه ميبيني بسي دلشاد ميباشد

كسي در چارچوبي نيست

غروبي نيست

طلوع طلعت هر كس كه ميبيني

شكوفا ميشود هستي

در او روح خداوندي

ندارد هيچ توفيري

لرستاني و شيرازي

و يا اينكه نهاوندي

ويا اصلن سمرقندي

در آنجا از جدل كردن نشاني نيست

همه زيبا به چشم خويش ميايند

در اين راهي كه پيمودم

به قاموس كسي يك واژهء نامهرباني نيست

تقاضا ها همه در دست اقدام است

و يك در خواست حتا بايگاني نيست

در اين راهي كه پيمودم

كجا بودم ؟!

بله !

دل بود با من همسفر تنها

و اغلب نيز شبها همسفر با من
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
و صدای باران ، و سکوتی دلگیر

و نوایی که تو را می خواند : آه ای همدم ِ من زود بیا

یاد ِآن روز بخیر ،یاد ِ آن روز ِ سپید

یاد آن روز که دیدار ِ تو شد قسمت ِ من

یاد آن روز که نقاش ِ زمان

طرح ِ چشمانِ تو را،ساخت اندازه ی دیوار دلم

یاد آن روز بخیر....
 

presante

عضو جدید
[FONT=&quot]
آدم های تنها عاشق می شوند
آدم های عاشق ، تنها
مرگ اگر نبود ،
تا ابد دور خودمان می چرخیدیم [/FONT]
 

presante

عضو جدید
[FONT=&quot]ایــنـجـــــــا[/FONT][FONT=&quot] …
دســت هــر کـــس را کــه مـیـگـیــــری بــرای {بـلـنــــد شـــدن}
آمـــاده مــی شــــود بــرای {ســـوار شــــدن}[/FONT]
 

f.farhanian

عضو جدید
هوای دو نفره داشتن نه ابر میخواهد، نه باران ...
کافیست، حواسمان به هم باشد ...
ebz4sfmk0qibcrvnqr1m.jpg



 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی سخت میگذرد
اما
سختر میشود
وقتی
میبینم
حتی
نمیدانم
کجای
زندگیم قرار
گرفته ام
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
خــــود آزاري يعنــــي ،
ميــــري اونجاهايــــي کـــه باهاش خاطــــره داشتــــي و ،
بــــه يــــادش مــــي ميري .. .
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
لـــيـــــــــلي ........
به قـــصـــه ي خـــود بـــازگــــــرد....!!!
اينـــجـــا مـــجنــــــون بـــا هـــمـــه ي لــــــيلـــي هـــــــــا"محـــــــــــــــرم"اســـت....
بــــــه جـــز لـــيلـــي خـــــــــودش...
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
هـمـچـون سـاعــت شني شــده ام
کــه نــفـــس هـاي آخــرش را مـيـزنـد
و الـتـمـاس مـيـکــنــد يـکـي پـيـدا شـود و بـرش گــردانـد
مــن هــم ...
نه ...! !
لـطــفـا بـرم نـگــردانـيـد ! ! !
بــُگـذاريــد تــمام شــوم
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقــدر آشفتــه و مـــات و تيــــره اند
ايـــن روزهــــا . . .
طنــــاب دار بيـــاوريــــد
ميخواهــــم استعفــــا بدهـــــم !!


 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
آدمها می آيند زندگی ميکنند و ميميرند!!!


اما فاجعه زندگی از آنجا آغاز می شود که آدمی نميميرد!!!


بلکه ميماند اما نبودش در بودن تو چنان اوج ميگيرد که تو ميميری! درحاليکه زنده ای...
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
فکــر می کــردم
در قلب تــ ـــ ـــو
محکومم به حبــس ابد!!
به یکبــاره جــا خــوردم ...
وقـــتی
زندان بان برســـرم فریاد زد:
هــی..
تــو
آزادیـــــ!
.
.
.
و صـــدای گامهای غریبهـــ ای که به سلـــول من می آمـــد !!..
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
متنفرم از انسان هایی که دیوار بلندت را می بینند
ولی به دنبال همان یک آجر لق میان دیوارت هستند که
...
تو را فرو بریزند...!
تا تو را انکار کنند...!
تا از رویـــت رد شـــوند.
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
از آدمها دلگیر نشو
نیش زدن طبیعت شونه
سال هاست که به هوای بارونی می گن: خــــــراب... !!!!
 

hanane1

عضو جدید
کاربر ممتاز
هـمـیـشـه سـکــوتـــم


بـه مــعـنـــای پـیـروزی تـــ♥ــــو نـیـســتـــ ...


گــاهــی سـکــوتــــ مـی کـنـم


کـه بـفـهـمـی چـه بـی صـــدا بـاخـتــی
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
انگاری من زیادی ام
دیگه واسه تو عادی ام
دیگه من و دوست نداری
بگو واسه تو من چی ام
چرا فرق نداره
بودو نبوده من برات
دیگه تموم عشقمون
حرفی نمونده تو چشات
میخوام برم از پیش تو
باز هم نمیخوای بمونم
دوستم نداری بخدا
دوستم نداری میدونم
چرا برات فرق نداره
بهم نمیگی که نرو
اونی که تنهات میذاره
هنوز دوست داره تورو





 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شاعر و فرشته‌ای با هم دوست شدند.
فرشته پری به شاعر داد و شاعر، شعری به فرشته.
شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش گذاشت و شعرهایش بوی آسمان گرفت
و فرشته شعر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت.

خدا گفت : دیگر تمام شد.
دیگر زندگی برای هر دوتان دشوار می‌شود.
زیرا شاعری که بوی آسمان را بشنود، زمین برایش کوچک است
و فرشته‌ای که مزه عشق را بچشد، آسمان برایش تنگ

 
بالا