معماری با مصالحی از جنس دل

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا از دورهـــــــــــــا می بوســـــــــــی

و فاصلــــــــــــه شکســــــــــــــت می خورد

زمـــــــــــان و مکــــــــــــان هیچکــــــــــــاره اند

وقتی قلبــــــــــــــهایمان

به عشــــــــــق هم می تپـــــــــــــــد
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم برای یک نفر تنگ است…
نه میدانم نامش چیست…
و نه میدانم چه می کند…
حتی خبری از رنگ چشم هایش هم ندارم…
رنگ موهایش را نمی دانم…
لبخندش را هم…
فقط میدانم که باید باشد و نیست…
.
.
.
یاد گرفتـــه ام
انسان مدرنـــی باشــــم
و هــر بار که دلتنـــــــگ میشــــوم
بـه جای بغـــــض و اشــــک
تنهـــا به این جملـــه اکتفــا کنـــم کــه
هوای بـــد ایــن روزهــا
آدم را افســــــــرده میکنـد ..!
.
.
.
گاهی شعر سراغم را میگیرد ٬ گاهی هوای تو
تفاوتی نمیکند ، هر دو ختم میشوید به دلتنگی من
.
.
.
همیشــــه دلتنگی
به خاطر نبـــــــودن شخصی نیست
گاه به علت حضور کسی در کنارت استـــــــ
که حواسش به تــــــــو نیستــــــــ
.
.
.
کــــــــــاش
روزهــــــــــــای دلتنگی ِ مـــــــــن
مثل ِ “دوست داشتن های” تو کوتاه می شد
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
لغت نامه ها را باید آتش زد!
جلوی واژه نبودن نوشته اند:"عدم حضور شخصی یا چیزی"
همین!
چقدر نبودن تو را ساده فرض میکنند؟!
 

shabnam111

عضو جدید
کاربر ممتاز
از خاطراتم بیرون برو
چه تاوانی دارد ،
دوست داشتن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هزار برابرش را پرداخته ام
پس چرا خیالت رهایم نمی کند
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


دوباره سيب بچين آدم...!

من خسته ام ....

بگذار از اينجا هم بيرونمان كنند....
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه کسی می داند

امروز چندبار فرو ریختم!

از دیدن کسی که...

تنها لباسش شبیه تو بود!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

گیرم که در بیداری ات مرا سوزاندی!...

آرزو بر دلــــت بماند...

در خوابــــــهایت زندگی خواهم کرد...

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2]
[/h]
به چه میخندی تو؟

به مفهوم غم انگیز جدایی؟ به چه چیز؟

به شکست دل من یا به پیروزی خویش؟ به چه میخندی؟

به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟

یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟

به چه میخندی تو؟

به دل ساده ی من که دگر تا ابد نیز به فکر خود نیست؟

خنده دار است.....بخند


 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تقدیم به همه کسایی که دلشون فقط اهلی یه نفر شده...:


عــــــاقبت یک جـــایـــی …
یــــــکــــــ وقتــــــی …
بــــــه قـــول شــــــازده کوچــــولو:
دلـــــــت اهــــــلــی یک نفــر می شـــود …
و دلـــــــــت ؛
بــــــرای نـــوازش هــایش تنـــــــــگ مــــــی شـــود …
تـــــو مــــــی مـــانی و دلتــنــــگی ها …
تــــــو مــــــی مـــــــــانی و قلبـــی که
لحظـــه دیــــدار تندتر می تپــــد....
ســـراسیمـــــه می شوی …
بــــــی دســــــت و پـــا می شوی …
دلــواپــــــس می شــــــوی …
دلبســــــتـــه می شوی …
و محــــــکوم میشوی...
به عشـــــــق و عـــــــاشـــق بودن....
عشــــــقی که
حــالا شده است تمــــــام ذکر و فــــــکرتــــــ...
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حرف میزنی اما تلخ ...
محبت می کنی ولی سرد...
چه اجباری است دوست داشتن من!


 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بر سنگ قبر من بنوسيد ..........
خسته بود .
اهل زمين نبود.
نمازش شکسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد...........
پاک بود
چشمان او که دائما از اشک شسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد............
اين درخت عمري براي هر تبر و تيشه دسته بود
بر سنگ قبر من بنويسيد ...........
کل عمر پشت دري که باز نمي شد مانده بود
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای قلب من بارانی ات کردند و رفتند

کنج قفس زندانی ات کردند و رفتند

در سایه های شب تو را تنها نوشتند

سرشار سرگردانی ات کردند و رفتند

احساس پاکت را همه تکفیر کردند
محکومِ بی ایمانی ات کردند و رفتند

در بزمشان قربانی ات کردند و رفتند

زخمی که رستم از شَغاد قصه اش خورد
مبنای این ویرانی ات کردند و رفتند




 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اینجا من هستم!! نیمکتی چوبی و چتری که بسته است...! دلم تنگ نیست... تنها منتظر بارانم...
که قطره هایش بهانه ای باشد...
برای نمناک بودن لحظه هایم...
و...
اثبات بی گناهی چشمانم...!؟!

 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بازی تمام شد رفیق.... توبردی....

حالا نقاب را بردار بگذار ببینم ....



زندگی را به چه کسی باختم.


 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
درد دارد وقتی من عاشقانه هایم را مینویسم
و دیگران یاد عشقشان می افتند
اما تو
.
.
بیخیــــال ...

 

نادین

عضو جدید
کاربر ممتاز
به چه میخندی تو؟

به مفهوم غم انگیز جدایی؟ به چه چیز؟

به شکست دل من یا به پیروزی خویش؟

به چه میخندی؟ به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟

یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟

به چه میخندی تو؟ به دل ساده ی من که دگر تا ابد نیز به فکر خود نیست؟

خنده دار است.....بخند

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلــم مـی خواهد بروم یك گوشه بنشینم پشتم را بكنم به دنیــا پاهایم را بغـل كنم و بلند بلند بگویم : من دیگر بــازی نمی كنم خستــه ام . .




 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدا به حق دل عاشقان سرگردان

مرا به آنچه که بوده ام ؛دوباره برگردان

جناب عشق عجب باغبان بی رحمی ست

دو لاله چیدن از آن باغو این همه تاوان!!!

خدا بریده ام از عشقو زندگی دیگر

به آیه آیه ی توبه...قسم به الرحمن....

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روزی می آید
ناگهان روزی می آید
که سنگینی رد پاهایم رادر درونت حس می کنی
رد پاهایی که دور می شوند
و این سنگینی
از هر چیزی طاقت فرساتر خواهد بود...

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میگفتی بیا بازی کنیم...
میگفتی:
من چشم میگذارم
توفقط برو گم شو..
من هم عاشقانه
به هوای اینکه بازی بود
رفتم و گم شدم
هنوز کسی پیدایم نکرده است
نمیدانستم یک بازی بود
حرفت را زیاد جدی گرفتم...!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب دلم برای کسی تنگ می شود
مغزم هنوز بی نفسش منگ می شود

آن روزها چه زود مرا جاگذاشت رفت
آن خاطرات گوش مرا زنگ می شود
امشب دلم برای کسی تنگ می شود
این روزگار صحنه نیرنگ می شود
او میرود و قلب مرا آب می کند
رنگ و لعاب عشق چه کمرنگ می شود
امشب دلم برای کسی تنگ می شود
این بیت و قافیه همه از سنگ می شود
حتی پدر به خاطر من بغض می شود
پایم به راه شعر و غزل لنگ میشود
امشب دلم برای خودم تنگ می شود
موسیقی سکوت من اهنگ می شود
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هــر آهـنـگـي کـه گـوش مـيـدهـم ،

بـه هـر زبـانـي کـه بـاشـد ، بـغـضـم را مـيـشـکـنـد . . .

نـمـي دانـم بـغـضـم بـه چـنـد زبـان زنـده دنـيـا مـسـلـط اسـت !
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آنقدر مرا به حاشیه برده ای که ...

متن زندگی را گم کرده ام

حالا نمی دانم مختصاتم کجاست؟

در صفحه روزگار

کدام محور مرا به سمت تو می برد؟
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سـرد اسـت و مـن تـنهایـم “

چـه جمـلـه ای !

پــــُر از کـلیـشه …
... ...
پـــُـر از تـهـوع …

جـای ِ گـرمی نـشستـه ای و می خـوانـی :

” ســرد اسـت “…

یـخ نمـی کنـی …

حـس نـمی کنـی …

کـه مـن بـرای ِ نـوشتـن ِ همیـن دو کلمـه

چـه سرمایـی را گـذرانـدم

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام ای غم!

سلام ای آشنای چشم گریانم.

سلام ای همنشین مهربان دل!

سلام ای یار هر روز و شب تنهایی قلبم،

سلام ای غم!

ببخشایم که راندم من ترا از خانه ی گرمت

ببخشایم که آزردم ترا با آتش قهرم

ببخشایم که دورت کردم از کاشانه ی خویشت

قبولم کن، ببخشایم، پشیمانم کنون سر خورده در پیشت!

قبولم کن به درگاهت،

قبولم کن!

بیا این تو، و این هم خانه ی قلبم

بیا پا نه به روی هرچه شادیهاست

که من تنها ترا خواهم

ترا ای آشنای دل!

بسا شبهای بیماری که همراز منت بودی

بسا شبهای تنهایی که مهمان توام بودم

کنون ای آشنای رفته از پیشم

کجایی تو؟، کجایی تو؟

بیا ای غم

بیا در خانه ی پیرت

که بی روی تو ای همدم

سرای قلب من تاریک تاریک است،

چراغ خانه ام خاموش خاموش است!

سلام ای غم!

قبولم کن به درگاهت

بیا در خانه گرمت

بیا ای یار مهجورم

که من از شادی و از خنده رنجورم!

بیا ای غم!!!!!





 
بالا