داستان دو گدا را که یکی کور و دیگری فلج بود، شنیدهاید؟ آنها در دهکده کوچکی زندگی میکردند. فکر نکنید با یکدیگر دوست بودند. چون هر دو در یک خیابان گدایی میکردند رقیب هم به حساب میآمدند و یکدیگر را دوست نداشتند. یک روز دهکده کوچک آتش گرفت و همه در تلاش برای نجات زندگیهای خودشان. در طی این زمان اضطراری گدای کور به گدای فلج گفت، «حالا وقت دعوا نیست. تنها راه فرار ما این است که من تو را روی شانههایم قرار دهم و پای تو شوم. همه آن چیزی که از تو میخواهم این است که چشمهایم شوی. این تنها راه ماست». گدای دیگر فلج بود ولی احمق نبود؛ او میتوانست حقیقت را در گفتهٔ گدای نابینا درک کند. به سرعت موافقت کرد. هر دو دلخوریهایشان را کنار گذاشتند و با کمک هم سالم از دهکده در حال سوختن فرار کردند. عقل هدیه خارق العادهای است ولی به تنهایی – بدون عمل، چیزی نیست. بله، میتوان با آن آنچه باید انجام داد را درک کرد و حتی میتوان نقشه کاربردی عالیای را هم طراحی کرد ولی بدون نگرش درست و عملگرا، پاهایی برای حرکت به جلو وجود ندارد. بسیاری از فکرها هر چند عاقلانه یک عمر طول میکشد تا به اجرا برسند. نگرش شما هم اگر خوش بینانه باشد، هدیه خارقالعادهای است ولی به تنهایی کور است. آن میتواند الهام بخش باشد و حتی احساس اعتماد به نفس به شخص دهد… ولی بدون خرد، کور است؛ حتی نمیداند از کجا شروع کند. دلیل زندگی میتواند بسیار گیج کننده باشد چون بسیاری برای هماهنگ کردن عقلشان با نگرش خوش بینانه شکست میخورند. ذهنمان میگوید: «بله، دقیقاً میدانم باید چه کاری انجام دهم ولی برای شروع اعتماد به نفس ندارم». قلبمان میگوید: «بله، میتوانم این کار را انجام دهم ولی هیچ سرنخی ازاینکه چه باید کنم ندارم». تنها زمانی که قلبتان را با ذهنتان هماهنگ کنید میتوانید از سوختن در آتش در امان باشید. این یک استعاره قدرتمند است. چطور به شما مربوط میشود؟ فکر نکنید در مورد شما صدق نمیکند. هنگامی که بپذیرید ذهن و قلبتان در بعضی از لحظههای زندگیتان هم راستا نیستند، میتوانید شرایط تغییر شکل انرژی خلاقانهتان را مهیا کنید. انگیزه= کار قلب است. مهارتها= جایی است که خرد عمل میکند ۱: در چه لحظههایی از زندگیتان ذهن و قلبتان همزمان وارد عمل شدهاند؟ ۲: در چه زمانهایی از زندگیتان شکست خوردهاید؟ (در چه زمانهایی عقل و نگرشتان در یک راستا قرار نداشتند؟)