تصمیم خلیفه دوم بر هتک حرمت از معتبرترین کتب اهل تسنن

Body Guard

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تصمیم خلیفه دوم(جناب عمر) بر هتک حرمت خانه وحی در بسیاری از کتب اهل سنت آمده است. ما در اینجا برخی از این مصادر سنی را نقل می کنیم:

ابن ابی شیبه و کتاب “المصنف”

ابوبکر بن ابی‏شیبه (۱۵۹- ۲۳۵) مولف کتاب المصنف، به سند صحیح چنین نقل می‏کند:

هنگامی که مردم با ابی‏بکر بیعت کردند، علی و زبیر در خانه فاطمه با او به گفتگو و رایزنی می‏پرداختند. زمانی که این مطلب به گوش عمر بن خطاب رسید ، به خانه فاطمه آمد و گفت: ای دختر رسول خدا! به خدا قسم محبوبترین فرد نزد ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود شما، ولی به خدا سوگند این محبت، مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شدند دستور دهم خانه را بر سر آنها به آتش بکشند.

این جمله را گفت و بیرون رفت. وقتی علی و زبیر به خانه بازگشتند دخت گرامی علیهاالسلام به علی علیه‏السلام و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر تجمع شما در این خانه تکرار شود خانه را بر سر شماها خواهد سوزاند. به خدا سوگند! او آنچه را که قسم خورده انجام می‏دهد. (۱)

یادآور شدیم که گزارش فوق در کتاب المصنف با سندی صحیح نقل شده است، اینک به بررسی سند حدیث از دیدگاه رجالیان اهل سنت می‏پردازیم تا میزان اعتبار تاریخی آن معلوم گردد:

در اعتبار شخص مولف (یعنی ابن ابی‏شیبه) همین بس که ذهبی، دانشمند رجالی اهل سنت (متوفای ۷۴۸) درباره‏ی او می‏گوید: عبدالله بن محمد بن ابی‏شیبه، حافظ بزرگ و حجت است. احمد بن حنبل و بخاری و ابوالقاسم بغوی از او نقل روایت کرده و گروهی او را توثیق کرده‏اند… ابن شیبه از کسانی است که از پل عبور کرده و در منتهای وثاقت است. (۲)


بلاذری و کتاب “انساب الاشراف”

احمد بن یحیی جابر بغدادی بلاذری (متوفای ۲۷۰) نویسنده معروف و صاحب تاریخ بزرگ، رویداد تاریخی فوق را در کتاب انساب الاشراف به گونه‏ی زیر نقل می‏کند:

ابوبکر به دنبال علی علیه‏السلام فرستاد تا بیعت کند، ولی علی علیه السلام از بیعت با او امتناع ورزید. سپس عمر همراه با فتیله (آتشزا) حرکت کرد و با فاطمه در مقابل در خانه رو به رو شد. فاطمه گفت: ای فرزند خطاب! آیا در صدد سوزاندن خانه من هستی؟ عمر گفت! بلی، این کار کمک به چیزی است که پدرت برای آن مبعوث شده است!. (۳)

درباره‏ ی اعتبار بلاذری از دیدگاه اهل سنت همین بس که ذهبی در کتاب تذکره الحافظ وی را با القاب: حافظ، اخباری و علامه می‏ستاید (۴) و در کتاب سیر اعلام النبلاء او را چنین توصیف می‏کند: علامه، اذیب، نویسنده. . (۵)

ابن کثیر در کتاب البدایه و النهایه از ابن عساکر نقل می‏کند که: بلا ذری، نویسنده و دارای کتابهای خوبی است (۶) بنابراین نباید درباره‏ی بلا ذری شک و تردید کرد.

تا اینجا بررسی سند به پایان رسید. این دو سند صحیح تاریخی، به وضوح حاکی از آن است که بعد از درگذشت پیامبر گروهی که در راس آنان شیخین قرار داشته‏اند تصمیم به هتک حرمت خانه‏ی زهرا علیهاالسلام گرفته‏اند، اما این که افراد مزبور، به نیت خود جامه‏ی عمل نیز پوشانیده‏اند یا نه؟ این مطلب را باید از بررسی مدارک بخش آینده به دست آورد.


ابن قتیبه و کتاب “الامامه و السیاسه“

مورخ شهیر عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینوری (۲۱۲- ۲۷۶) از پیشوایان ادب و از نویسندگان پر کار حوزه تاریخ و ادب اسلامی است، مولف کتاب تاویل مختلف الحدیث و ادب الکاتب و غیره. (الاعلام ۴/ ۱۳۷) وی در کتاب الامامه و السیاسه چنین می‏نویسد:

ابوبکر از کسانی که از بیعت با او سر برتافته و در خانه علی گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد. او به در خانه علی آمد وآنان را صدا زد که بیرون بیایند ولی آنان از خروج از خانه امتناع ورزیدند. در این موقع، عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایی که جان عمر در دست اوست بیرون بیایید والا خانه را بر سرتان آتش می‏زنم. مردی به عمر گفت: ای اباحفص (کنیه‏ی عمر) در این خانه فاطمه دخت پیامبر است، او گفت: باشد!. (۷)

ابن قتیبه دنبال داستان را سوزناکتر و دردناکتر نوشته است:

عمر همراه گروهی به در خانه فاطمه آمدند در خانه را زدند، هنگامی که فاطمه صدای آنها را شنید، با صدای بلند گفت: ای رسول خدا! پس از تو چه مصیبت‏هایی به ما از فرزند خطاب و ابی‏قحافه رسید؟! وقتی مردم که همراه عمر بودند صدای زهرا را شنیدند گریه‏کنان برگشتند، ولی عمر با گروهی باقی ماند و علی را از خانه بیرون کشیدند و نزد ابی‏بکر بردند و به او گفتند، بیعت کن. علی گفت: اگر بیعت نکنم چه می‏شود؟، گفتند: به خدایی که جز او خدایی نیست گردنت را می‏زنیم!! (۸)

طبری و تاریخ او

محمد بن جریر طبری (متوفای ۳۱۰)، فقیه و تاریخ نگار برجسته اهل سنت در تاریخ خود، رویداد فجیع هتک حرمت به خانه‏ی ویح را چنین بیان می‏کند:

عمر بن خطاب به در خانه‏ی علی آمد، در حالی که گروهی از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وی رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند! خانه را به آتش می‏کشم مگر این که برای بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالی که شمشیری بر دست داشت، ناگهان پای او لغزید و شمشیر از دست او بر زمین افتاد. در این موقع دیگران بر او هجوم آورده و شمشیر را از دست او گرفتند.

این صحنه‏ی تاریخی، حاکی از آن است که اخذ بیعت برای خلیفه‏ی اول، با تهدید و ارعاب صورت گرفته و آزادی و انتخابی در کار نبوده است حال، آیا این نوع بیعت ارزشی دارد یا نه؟ خواننده باید در آن داوری نماید.

به لحاظ معیارهای مقبول علم رجال اهل سنت، در امانت و صداقت و وثاقت طبری سخنی نیست. ذهبی درباره‏ی او می‏گوید:

پیشوای بزرگ، مفسر قرآن، ابوجعفر نویسنده کتابهای درخشان، ثقه و مورد اعتماد و راستگو. (۹)


ابن عبد ربه و کتاب “العقد الفرید“

شهاب الدین احمد معروف به ابن عبد ربه اندلسی مولف کتاب العقد الفرید (متوفای ۴۶۳ ه) در کتاب مزبور بحثی مشروح درباره‏ی تاریخ سقیفه انجام داده و با اشاره به کسانی که از بیعت ابی‏بکر تخلف جسته‏اند چنین می‏نویسد:

علی و عباس و زبیر در خانه‏ی فاطمه نشسته بودند تا این که ابوبکر، عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت: اگر بیرون نیامدند با آنان نبرد کن. عمر بن خطاب با مقداری آتش به سوی خانه‏ی فاطمه رهسپار شد تا خانه را به آتش بکشد. در این هنگام فاطمه با او روبه‏رو شد و گفت: ای فرزند خطاب! آمده‏ای خانه‏ی ما را بسوزانی؟! او در پاسخ گفت: بلی، مگر این که شما نیز آن کنید که امت کردند (با ابوبکر بیعت کنید). (۱۰)


ابن عبدالبر و کتاب “الاستیعاب”

یوسف بن عبداللَّه معروف به ابن عبدالبرّ (۳۶۸- ۴۶۳) مولف کتاب الاستیعاب، از بزرگان علم حدیث، فقیه، مورخ و آگاه از انساب است. او در الاستیعاب، بخش مربوط به شرح حال ابوبکر، تحت عنوان عبداللَّه بن ابی‏قحافه حادثه‏ی یورش به خانه زهرا را چنین نقل می‏کند:

علی و زبیر هنگامی که با ابوبکر بیعت می‏شد، به خانه فاطمه رفت و آمد کرده و با او در این زمینه به مشورت می‏پرداختند. چون خبر رفت و آمد آنان به گوش عمر رسید، نزد فاطمه آمد و گفت: ای دختر رسول خدا! کسی محبوبتر از پدر تو برای ما نیست، همچنان که پس از رسول خدا، تو از دیگران نزد ما محبوبتری. به من خبر رسیده که آنان به خانه شما وارد می‏شوند. اگر بار دیگر چنین خبری به من برسد، چنین و چنان خواهم کرد! سپس خانه را ترک گفت و پس از رفتن او علی و زبیر وارد خانه شدند، فاطمه به آنان گفت: عمر نزد من آمد و قسم خورد که اگر این کار تکرار شود چنین می‏کنم. به خدا سوگند او به قسم خود عمل می‏کند. (۱۱)


ابی الفداء و کتاب “المختصر فی اخبار البشر“

اسماعیل بن علی معروف به ابی‏الفداء (متوفای ۷۳۲) در کتاب معروف خود به نام المخصتر فی اخبار البشر، گزارشی نزدیک به آنچه ابن عبد ربه در عقد الفرید آورده است. که ما برای اختصار دیگر آن را تکرار نمی کنیم. (۱۲)

در اعتبار کلامی ابی‏الفدا همین بس که ذهبی می‏گوید: او دوستدار فضیلت و اهل آن بود و برای او محاسن زیادی هست. (الدرر الکامنه، نگارش ابن حجر ۱/۳۷۲)


نویری و کتاب “نهایه الارب فی فنون الادب“

احمد بن عبدالوهاب قرشی معروف به نویری (۶۷۷- ۷۳۳) شاعر و ادیب معروف مصری مولف کتاب نهایه الارب فی فنون الادب است که زرکلی در الاعلام ج۱ ص۱۶۵ آن را ستوده و از قول فازیلیف می‏گوید:

حقایقی در این کتاب از مورخان دیرینه نقل شده است که کتابهای آنان به دست ما نرسیده است، مانند ابن الرقیق، ابن رشیق و ابن شداد. نویری در کتاب یاد شده، رویداد خانه‏ی زهرا علیهاالسلام را همانند ابن عبدالبر نقل کرده. که ما برای خلاصه آن را تکرار نمی کنیم.(۱۳)

سیوطی و کتاب “مسند فاطمه“ جلال الدین سیوطی (متوفای سال ۹۱۱)، دانشمند ذوفنون و سخت کوش قرن نهم، در کتاب مسند فاطمه رویداد خانه دخت گرامی پیامبر را از مصنف ابن ابی شیبه نقل کرده است. و گفتار ابن ابی شیبه را قبلا بیان کردیم.
متقی هندی و کتاب “کنزالعمال“
علی بن حسام الدین معروف بن متّقی هندی (متوفای ۹۷۵) در کتاب ارزشمند خود کنز العمال رویداد خانه فاطمه را به نحوی که ابن ابی‏شیبه در المصنَّف نوشته نقل کرده است، بنابراین، نیازی به نقل عبارت نیست. (۱۴)

دهلوی و کتاب “ازاله الخفاء“
ولی اللَّه بن مولوی عبدالرحیم دهلوی هندی حنفی (۱۱۱۴- ۱۱۷۶) در کتاب ازالة الخفاء (که به زبان فارسی نوشته) درباره‏ی حوادث ایام سقیفه چنین می‏نویسد:
در همین ایام مشکلی دیگر که فوق جمیع مشکلات توان شمرد پیش آمد و آن این بود که: زبیر و جمعی از بنی هاشم در خانه حضرت فاطمه رضی الله تعالی عنها جمع شده، در باب نقض خلافت، مشورتها به کار می‏بردند و حضرت شیخین آن را به تدبیری که بایستی بر هم زدند.(۱۵)
سپس نصّ تاریخ را که زید بن اسلم از پدرش نقل کرده و ما قبلا آن را از مصنَّف ابن أبی‏شبیه نقل کردیم، یادآور می‏شود.

محمد حافظ ابراهیم و قصیده عمریه
محمد حافظ ابراهیم (۱۲۸۷- ۱۳۵۱) شاعر مصری که به شاعر نیل شهرت دارد، دیوانی دارد که در ده جلد چاپ شده است. او در قصیده خود تحت عنوان عمر و علی، یکی از افتخارات عمر را این دانسته است که در خانه‏ی علی آمد و گفت: اگر بیرون نیایید و با ابی‏بکر بیعت نکنید خانه را به آتش می‏کشم و لو دختر پیامبر در آنجا باشد!
جالب آن است که محمد حافظ ابراهیم، قصیده‏ی خویش را در یک جلسه‏ی بزرگ قرائت کرد و حضار نه تنها بر او خرده نگرفتند بلکه مدال افتخار نیز به او دادند.
سه بیت این قصیده، مورد نظر و استشهاد ماست:
و قَولةٍ لعَلیٍّ قالَها عُمَرُ
أکرِم بسامِعِها أعظِمْ بمُلقیها
حرقتُ دارَک لا أبقِی علیک بها
إن لم تُبایع و بنتُ المصطفی فیها
ما کان غیرُ أبی‏حَفْصٍ یَفُوُه بها
أمامَ فارِسِ عدنانٍ و حامِیها .
و گفتاری که عمر آن را به علی علیه‏السلام گفت به چه شنونده‏ی بزرگواری و چه گوینده‏ی مهمّی؟!.
به او گفت: اگر بیعت نکنی، خانه‏ات را به آتش می‏کشم و احدی را در آن باقی نمی‏گذارم هر چند دختر پیامبر مصطفی در آن باشد.
جز ابوحفص (عمر) کسی جرأت گفتن چنین سخنی را در برابر شهسوار عدنان و مدافع وی نداشت. (۱۶)

عمر رضا کحاله و کتاب “اعلام النساء”
عمر رضا کحّاله، محقق معاصر و مؤلف کتاب ارزشمند أعلام النساء، در شرح زندگی دخت گرامی پیامبر می‏نویسد:
…فقیل له: یا أباحفص إنّ فیها فاطمة، فقال: و إن…
دخت پیامبر در آستانه‏ی خانه ایستاد و گفت: من گروهی بدتر از شما نمی‏شناسم، جنازه رسول خدا را بر زمین گذارده‏اید و کار ریاست را بین خود تقسیم کرده‏اید، بی آن که با ما مشورت کنید و حق ما را به ما برگردانید. (۱۷)
اسناد:

۱-مصنف ابن ابی‏شیبه ۸/ ۵۷۲
۲-میزان الاعتدال ۲/ ۴۹۰، شماره ۴۵۴۹
۳-انساب الأشراف ۱/۵۸۶ ط دار معارف، قاهره
۴-تذکره الحفاظ ۳- ۰۹۲، شماره ۸۶۰٫
۵-سیر اعلام النبلاء ۱۳/ ۱۶۲، شماره ۹۶٫
۶-البدایه والنهایه ۱۱/ ۶۵، حوادث سال۲۷۹
۷-الامامه و السیاسه، ص ۱۲، چاپ المکتبه التجاریه الکبری، مصر.
۸-الامامه والسیاسه، ص ۱۳، چاپ المکتبه التجاریه الکبری، مصر. مسلما این بخش از تاریخ ، برای علاقمندان به شیخین بسیار سنگین و ناگوار بوده است، لذا برخی درصدد برآمدند که در نسبت کتاب الإمامه والسیاسه به ابن‏قتیبه تردید کنند، حال آن که ابن ابی‏الحدید، استاد فن تاریخ، این کتاب به سرنوشت تحریف دچار شده و تحریفگران بخشی از مطالب آن را به هنگام چاپ، حذف کرده‏اند. غافل از آنکه مطالب مزبور در شرح نهج البلاغه‏ی ابن ابی‏الحدید موجود است. زر کلی در اعلام، کتاب الامامه والسیاسه را از آثار ابن قتبه می‏داند و سپس می‏افزاید: برخی از علما در انتساب این کتاب به ابن قتیبه تأمل دارند. یعنی شک و تردید را به دیگران نسبت می‏دهد نه به خویش، همچنان که الیاس سرکیس (معجم المطبوعات العربیه ۱/ ۲۱۲) این کتاب را از آثار ابن قتیبه می‏داند.
۹-میزان الاعتدال ۳/ ۴۹۸، شماره ۷۳۰۶
۱۰-عقد الفرید ۴/ ۲۶۰، چاپ مکتبه هلال.
۱۱-استیعاب ۳/ ۹۷۵، تحقیق علی محمد بجاوی ، چاپ قاهره.
۱۲-المختصر فی اخبار البشر ۱/ ۱۵۶، ط دار المعرفه، بیروت.
۱۳-نهایه الارب فی فنون الأدب ۱۹/ ۴۰، نگارش نویری، چاپ قاهره، ۱۳۹۵ ه.
۱۴-کنزالعمّال ۵/۶۵۱، شماره ۱۴۱۳۸، ط مؤسسه الرساله، بیروت.
۱۵-ازالة الخفاء ۲/ ۲۹، ناشر اکیدمی، ط لاهور.
۱۶-دیوان محمد حافظ ابراهیم ۱/ ۸۲٫
۱۷-اعلام النساء ۴/۱۱۴
 

Body Guard

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
عزیزان اهل تسنن اگر منابعی رو می تونن معرفی کنند که نوشته های بالا رو می تونه رد کنه ارائه بدن
قبل از هر چیزی از دوستان چه اهل تشیع و چه اهل تسنن می خوام متعصبانه برخورد نکنند

:gol::gol::gol:
 

kalla

عضو جدید
عزيزم شما بريد مناظره ايت الله قزويني و شبكه المستقله عراق رو در اين مورد كه چند قسمتي وزير نويس هست ببينيد بعد اين تاپيك رو بذاريد!!!!!
 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
عزيزم شما بريد مناظره ايت الله قزويني و شبكه المستقله عراق رو در اين مورد كه چند قسمتي وزير نويس هست ببينيد بعد اين تاپيك رو بذاريد!!!!!
دوست عزيز اين جواب شما نوعي فرار محسوب ميشه!
اگر به نظر شما اون مناظره جواب محسوب ميشه پس خواهشا در راستاي مطالب تاپيك جوابي درخور از اون مناظره رو ارائه كنيد وگرنه دعوت به مجهولات جواب خوبي نيست
 

kalla

عضو جدید
چون اون مناظره كامل و بي عيبه هر كسي ميتونه جوابش رو بگيره روي يوتيوب هستش...در درجه اول بايد بگم كه اين حديث ميرسونه كه ممكنه تهديد كرده باشه اما قبلش اعتراف به محبت به فاطمه زهرا كرده اند..احاديث بسيار در مورد متنوعه و اين خودش ميرسونه كه ساختگيه ..دو در آخر اين حديث بخاري ..اين حديث رو رد ميكنه و اون رو دروغ ميخونه و حديث صرفا جنبه خبري داره...چطور ممكنه بخاري اين حديث رو صحيح بدونه و خودش به اين اتفاق باور نداشته باشه؟!!!!
 

JavadMessi

مدیر بازنشسته
چون اون مناظره كامل و بي عيبه هر كسي ميتونه جوابش رو بگيره روي يوتيوب هستش...در درجه اول بايد بگم كه اين حديث ميرسونه كه ممكنه تهديد كرده باشه اما قبلش اعتراف به محبت به فاطمه زهرا كرده اند..احاديث بسيار در مورد متنوعه و اين خودش ميرسونه كه ساختگيه ..دو در آخر اين حديث بخاري ..اين حديث رو رد ميكنه و اون رو دروغ ميخونه و حديث صرفا جنبه خبري داره...چطور ممكنه بخاري اين حديث رو صحيح بدونه و خودش به اين اتفاق باور نداشته باشه؟!!!!
دوست عزيز اول اينكه بازهم خواهش ميكنم در جواب به هر پستي از اون نقل قول بگيريد كار سختي نيست!
ثانيا شما جواب هر قسمت از پست اول رو ميخواهيد بديد هم خواهشا اون رو نقل قول گرفته و سپس از خودتون جوابي ارائه بديد ولو متن مناظره باشه ولي در بحث بايد دقيقا اون متن قيد بشه
ثالثا اگر در معايب بزرگترين كتاب شما پس از قرآن بخواهم بنويسم قلم و فونت و تاپيك و تالار كم مياد!! پس اينكه در صحاح شما تناقضي يافت ميشود ما پاسخگو نيستيم!
 

Body Guard

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
عزيزم شما بريد مناظره ايت الله قزويني و شبكه المستقله عراق رو در اين مورد كه چند قسمتي وزير نويس هست ببينيد بعد اين تاپيك رو بذاريد!!!!!

این مناظره رو کامل ندیدم ، اما همه مطالب به نقل از کتب اهل تسنن هستش که تقریبا همگی به یک مورد اشاره و تاکید دارند
در ضمن شما من رو اینجا مخاطب قرار ندین ،چون قرار بر دانستن تنها من نیست...
این تالار و همین طور این سایت محلی هستش برای همه و افراد مختلف اینجا رو بازدید می کنندو نظر میدن
من همون طور که گفتم :
عزیزان اهل تسنن اگر منابعی رو می تونن معرفی کنند که نوشته های بالا رو می تونه رد کنه ارائه بدن
برداشت خودتون از اون مناظره رو لطفا بگید
و مورد دیگه ای که باید عرض کنم خدمت شما این است که :
این مباحثه مثل اینکه در زمان نزدیکی نسبت به الان انجام شده ( گرچه تقریبا از موضوع مباحثه مطلع هستم ولی کامل ندیدم) ،آیا قبل از آن موردی وجود داره که مطالب منابع بالا رو نفی کنه؟
 

بردوک بزرگ

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست عزيز اول اينكه بازهم خواهش ميكنم در جواب به هر پستي از اون نقل قول بگيريد كار سختي نيست!
ثانيا شما جواب هر قسمت از پست اول رو ميخواهيد بديد هم خواهشا اون رو نقل قول گرفته و سپس از خودتون جوابي ارائه بديد ولو متن مناظره باشه ولي در بحث بايد دقيقا اون متن قيد بشه
ثالثا اگر در معايب بزرگترين كتاب شما پس از قرآن بخواهم بنويسم قلم و فونت و تاپيك و تالار كم مياد!! پس اينكه در صحاح شما تناقضي يافت ميشود ما پاسخگو نيستيم!

برادر مسی یک پیشنهاد ابتدا شما خودتان را اثبات کنید بعدا اگر توانستید از کتب سایر مذاهب ایراد بگیرید.
 

kalla

عضو جدید
تصمیم خلیفه دوم(جناب عمر) بر هتک حرمت خانه وحی در بسیاری از کتب اهل سنت آمده است. ما در اینجا برخی از این مصادر سنی را نقل می کنیم:

ابن ابی شیبه و کتاب “المصنف”

ابوبکر بن ابی‏شیبه (۱۵۹- ۲۳۵) مولف کتاب المصنف، به سند صحیح چنین نقل می‏کند:

هنگامی که مردم با ابی‏بکر بیعت کردند، علی و زبیر در خانه فاطمه با او به گفتگو و رایزنی می‏پرداختند. زمانی که این مطلب به گوش عمر بن خطاب رسید ، به خانه فاطمه آمد و گفت: ای دختر رسول خدا! به خدا قسم محبوبترین فرد نزد ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود شما، ولی به خدا سوگند این محبت، مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شدند دستور دهم خانه را بر سر آنها به آتش بکشند.

این جمله را گفت و بیرون رفت. وقتی علی و زبیر به خانه بازگشتند دخت گرامی علیهاالسلام به علی علیه‏السلام و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر تجمع شما در این خانه تکرار شود خانه را بر سر شماها خواهد سوزاند. به خدا سوگند! او آنچه را که قسم خورده انجام می‏دهد. (۱)

یادآور شدیم که گزارش فوق در کتاب المصنف با سندی صحیح نقل شده است، اینک به بررسی سند حدیث از دیدگاه رجالیان اهل سنت می‏پردازیم تا میزان اعتبار تاریخی آن معلوم گردد:

در اعتبار شخص مولف (یعنی ابن ابی‏شیبه) همین بس که ذهبی، دانشمند رجالی اهل سنت (متوفای ۷۴۸) درباره‏ی او می‏گوید: عبدالله بن محمد بن ابی‏شیبه، حافظ بزرگ و حجت است. احمد بن حنبل و بخاری و ابوالقاسم بغوی از او نقل روایت کرده و گروهی او را توثیق کرده‏اند… ابن شیبه از کسانی است که از پل عبور کرده و در منتهای وثاقت است. (۲)


بلاذری و کتاب “انساب الاشراف”

احمد بن یحیی جابر بغدادی بلاذری (متوفای ۲۷۰) نویسنده معروف و صاحب تاریخ بزرگ، رویداد تاریخی فوق را در کتاب انساب الاشراف به گونه‏ی زیر نقل می‏کند:

ابوبکر به دنبال علی علیه‏السلام فرستاد تا بیعت کند، ولی علی علیه السلام از بیعت با او امتناع ورزید. سپس عمر همراه با فتیله (آتشزا) حرکت کرد و با فاطمه در مقابل در خانه رو به رو شد. فاطمه گفت: ای فرزند خطاب! آیا در صدد سوزاندن خانه من هستی؟ عمر گفت! بلی، این کار کمک به چیزی است که پدرت برای آن مبعوث شده است!. (۳)

درباره‏ ی اعتبار بلاذری از دیدگاه اهل سنت همین بس که ذهبی در کتاب تذکره الحافظ وی را با القاب: حافظ، اخباری و علامه می‏ستاید (۴) و در کتاب سیر اعلام النبلاء او را چنین توصیف می‏کند: علامه، اذیب، نویسنده. . (۵)

ابن کثیر در کتاب البدایه و النهایه از ابن عساکر نقل می‏کند که: بلا ذری، نویسنده و دارای کتابهای خوبی است (۶) بنابراین نباید درباره‏ی بلا ذری شک و تردید کرد.

تا اینجا بررسی سند به پایان رسید. این دو سند صحیح تاریخی، به وضوح حاکی از آن است که بعد از درگذشت پیامبر گروهی که در راس آنان شیخین قرار داشته‏اند تصمیم به هتک حرمت خانه‏ی زهرا علیهاالسلام گرفته‏اند، اما این که افراد مزبور، به نیت خود جامه‏ی عمل نیز پوشانیده‏اند یا نه؟ این مطلب را باید از بررسی مدارک بخش آینده به دست آورد.


ابن قتیبه و کتاب “الامامه و السیاسه“

مورخ شهیر عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینوری (۲۱۲- ۲۷۶) از پیشوایان ادب و از نویسندگان پر کار حوزه تاریخ و ادب اسلامی است، مولف کتاب تاویل مختلف الحدیث و ادب الکاتب و غیره. (الاعلام ۴/ ۱۳۷) وی در کتاب الامامه و السیاسه چنین می‏نویسد:

ابوبکر از کسانی که از بیعت با او سر برتافته و در خانه علی گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد. او به در خانه علی آمد وآنان را صدا زد که بیرون بیایند ولی آنان از خروج از خانه امتناع ورزیدند. در این موقع، عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایی که جان عمر در دست اوست بیرون بیایید والا خانه را بر سرتان آتش می‏زنم. مردی به عمر گفت: ای اباحفص (کنیه‏ی عمر) در این خانه فاطمه دخت پیامبر است، او گفت: باشد!. (۷)

ابن قتیبه دنبال داستان را سوزناکتر و دردناکتر نوشته است:

عمر همراه گروهی به در خانه فاطمه آمدند در خانه را زدند، هنگامی که فاطمه صدای آنها را شنید، با صدای بلند گفت: ای رسول خدا! پس از تو چه مصیبت‏هایی به ما از فرزند خطاب و ابی‏قحافه رسید؟! وقتی مردم که همراه عمر بودند صدای زهرا را شنیدند گریه‏کنان برگشتند، ولی عمر با گروهی باقی ماند و علی را از خانه بیرون کشیدند و نزد ابی‏بکر بردند و به او گفتند، بیعت کن. علی گفت: اگر بیعت نکنم چه می‏شود؟، گفتند: به خدایی که جز او خدایی نیست گردنت را می‏زنیم!! (۸)

طبری و تاریخ او

محمد بن جریر طبری (متوفای ۳۱۰)، فقیه و تاریخ نگار برجسته اهل سنت در تاریخ خود، رویداد فجیع هتک حرمت به خانه‏ی ویح را چنین بیان می‏کند:

عمر بن خطاب به در خانه‏ی علی آمد، در حالی که گروهی از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وی رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند! خانه را به آتش می‏کشم مگر این که برای بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالی که شمشیری بر دست داشت، ناگهان پای او لغزید و شمشیر از دست او بر زمین افتاد. در این موقع دیگران بر او هجوم آورده و شمشیر را از دست او گرفتند.

این صحنه‏ی تاریخی، حاکی از آن است که اخذ بیعت برای خلیفه‏ی اول، با تهدید و ارعاب صورت گرفته و آزادی و انتخابی در کار نبوده است حال، آیا این نوع بیعت ارزشی دارد یا نه؟ خواننده باید در آن داوری نماید.

به لحاظ معیارهای مقبول علم رجال اهل سنت، در امانت و صداقت و وثاقت طبری سخنی نیست. ذهبی درباره‏ی او می‏گوید:

پیشوای بزرگ، مفسر قرآن، ابوجعفر نویسنده کتابهای درخشان، ثقه و مورد اعتماد و راستگو. (۹)


ابن عبد ربه و کتاب “العقد الفرید“

شهاب الدین احمد معروف به ابن عبد ربه اندلسی مولف کتاب العقد الفرید (متوفای ۴۶۳ ه) در کتاب مزبور بحثی مشروح درباره‏ی تاریخ سقیفه انجام داده و با اشاره به کسانی که از بیعت ابی‏بکر تخلف جسته‏اند چنین می‏نویسد:

علی و عباس و زبیر در خانه‏ی فاطمه نشسته بودند تا این که ابوبکر، عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت: اگر بیرون نیامدند با آنان نبرد کن. عمر بن خطاب با مقداری آتش به سوی خانه‏ی فاطمه رهسپار شد تا خانه را به آتش بکشد. در این هنگام فاطمه با او روبه‏رو شد و گفت: ای فرزند خطاب! آمده‏ای خانه‏ی ما را بسوزانی؟! او در پاسخ گفت: بلی، مگر این که شما نیز آن کنید که امت کردند (با ابوبکر بیعت کنید). (۱۰)


ابن عبدالبر و کتاب “الاستیعاب”

یوسف بن عبداللَّه معروف به ابن عبدالبرّ (۳۶۸- ۴۶۳) مولف کتاب الاستیعاب، از بزرگان علم حدیث، فقیه، مورخ و آگاه از انساب است. او در الاستیعاب، بخش مربوط به شرح حال ابوبکر، تحت عنوان عبداللَّه بن ابی‏قحافه حادثه‏ی یورش به خانه زهرا را چنین نقل می‏کند:

علی و زبیر هنگامی که با ابوبکر بیعت می‏شد، به خانه فاطمه رفت و آمد کرده و با او در این زمینه به مشورت می‏پرداختند. چون خبر رفت و آمد آنان به گوش عمر رسید، نزد فاطمه آمد و گفت: ای دختر رسول خدا! کسی محبوبتر از پدر تو برای ما نیست، همچنان که پس از رسول خدا، تو از دیگران نزد ما محبوبتری. به من خبر رسیده که آنان به خانه شما وارد می‏شوند. اگر بار دیگر چنین خبری به من برسد، چنین و چنان خواهم کرد! سپس خانه را ترک گفت و پس از رفتن او علی و زبیر وارد خانه شدند، فاطمه به آنان گفت: عمر نزد من آمد و قسم خورد که اگر این کار تکرار شود چنین می‏کنم. به خدا سوگند او به قسم خود عمل می‏کند. (۱۱)


ابی الفداء و کتاب “المختصر فی اخبار البشر“

اسماعیل بن علی معروف به ابی‏الفداء (متوفای ۷۳۲) در کتاب معروف خود به نام المخصتر فی اخبار البشر، گزارشی نزدیک به آنچه ابن عبد ربه در عقد الفرید آورده است. که ما برای اختصار دیگر آن را تکرار نمی کنیم. (۱۲)

در اعتبار کلامی ابی‏الفدا همین بس که ذهبی می‏گوید: او دوستدار فضیلت و اهل آن بود و برای او محاسن زیادی هست. (الدرر الکامنه، نگارش ابن حجر ۱/۳۷۲)


نویری و کتاب “نهایه الارب فی فنون الادب“

احمد بن عبدالوهاب قرشی معروف به نویری (۶۷۷- ۷۳۳) شاعر و ادیب معروف مصری مولف کتاب نهایه الارب فی فنون الادب است که زرکلی در الاعلام ج۱ ص۱۶۵ آن را ستوده و از قول فازیلیف می‏گوید:

حقایقی در این کتاب از مورخان دیرینه نقل شده است که کتابهای آنان به دست ما نرسیده است، مانند ابن الرقیق، ابن رشیق و ابن شداد. نویری در کتاب یاد شده، رویداد خانه‏ی زهرا علیهاالسلام را همانند ابن عبدالبر نقل کرده. که ما برای خلاصه آن را تکرار نمی کنیم.(۱۳)

سیوطی و کتاب “مسند فاطمه“ جلال الدین سیوطی (متوفای سال ۹۱۱)، دانشمند ذوفنون و سخت کوش قرن نهم، در کتاب مسند فاطمه رویداد خانه دخت گرامی پیامبر را از مصنف ابن ابی شیبه نقل کرده است. و گفتار ابن ابی شیبه را قبلا بیان کردیم.
متقی هندی و کتاب “کنزالعمال“
علی بن حسام الدین معروف بن متّقی هندی (متوفای ۹۷۵) در کتاب ارزشمند خود کنز العمال رویداد خانه فاطمه را به نحوی که ابن ابی‏شیبه در المصنَّف نوشته نقل کرده است، بنابراین، نیازی به نقل عبارت نیست. (۱۴)

دهلوی و کتاب “ازاله الخفاء“
ولی اللَّه بن مولوی عبدالرحیم دهلوی هندی حنفی (۱۱۱۴- ۱۱۷۶) در کتاب ازالة الخفاء (که به زبان فارسی نوشته) درباره‏ی حوادث ایام سقیفه چنین می‏نویسد:
در همین ایام مشکلی دیگر که فوق جمیع مشکلات توان شمرد پیش آمد و آن این بود که: زبیر و جمعی از بنی هاشم در خانه حضرت فاطمه رضی الله تعالی عنها جمع شده، در باب نقض خلافت، مشورتها به کار می‏بردند و حضرت شیخین آن را به تدبیری که بایستی بر هم زدند.(۱۵)
سپس نصّ تاریخ را که زید بن اسلم از پدرش نقل کرده و ما قبلا آن را از مصنَّف ابن أبی‏شبیه نقل کردیم، یادآور می‏شود.

محمد حافظ ابراهیم و قصیده عمریه
محمد حافظ ابراهیم (۱۲۸۷- ۱۳۵۱) شاعر مصری که به شاعر نیل شهرت دارد، دیوانی دارد که در ده جلد چاپ شده است. او در قصیده خود تحت عنوان عمر و علی، یکی از افتخارات عمر را این دانسته است که در خانه‏ی علی آمد و گفت: اگر بیرون نیایید و با ابی‏بکر بیعت نکنید خانه را به آتش می‏کشم و لو دختر پیامبر در آنجا باشد!
جالب آن است که محمد حافظ ابراهیم، قصیده‏ی خویش را در یک جلسه‏ی بزرگ قرائت کرد و حضار نه تنها بر او خرده نگرفتند بلکه مدال افتخار نیز به او دادند.
سه بیت این قصیده، مورد نظر و استشهاد ماست:
و قَولةٍ لعَلیٍّ قالَها عُمَرُ
أکرِم بسامِعِها أعظِمْ بمُلقیها
حرقتُ دارَک لا أبقِی علیک بها
إن لم تُبایع و بنتُ المصطفی فیها
ما کان غیرُ أبی‏حَفْصٍ یَفُوُه بها
أمامَ فارِسِ عدنانٍ و حامِیها .
و گفتاری که عمر آن را به علی علیه‏السلام گفت به چه شنونده‏ی بزرگواری و چه گوینده‏ی مهمّی؟!.
به او گفت: اگر بیعت نکنی، خانه‏ات را به آتش می‏کشم و احدی را در آن باقی نمی‏گذارم هر چند دختر پیامبر مصطفی در آن باشد.
جز ابوحفص (عمر) کسی جرأت گفتن چنین سخنی را در برابر شهسوار عدنان و مدافع وی نداشت. (۱۶)

عمر رضا کحاله و کتاب “اعلام النساء”
عمر رضا کحّاله، محقق معاصر و مؤلف کتاب ارزشمند أعلام النساء، در شرح زندگی دخت گرامی پیامبر می‏نویسد:
…فقیل له: یا أباحفص إنّ فیها فاطمة، فقال: و إن…
دخت پیامبر در آستانه‏ی خانه ایستاد و گفت: من گروهی بدتر از شما نمی‏شناسم، جنازه رسول خدا را بر زمین گذارده‏اید و کار ریاست را بین خود تقسیم کرده‏اید، بی آن که با ما مشورت کنید و حق ما را به ما برگردانید. (۱۷)
اسناد:

۱-مصنف ابن ابی‏شیبه ۸/ ۵۷۲
۲-میزان الاعتدال ۲/ ۴۹۰، شماره ۴۵۴۹
۳-انساب الأشراف ۱/۵۸۶ ط دار معارف، قاهره
۴-تذکره الحفاظ ۳- ۰۹۲، شماره ۸۶۰٫
۵-سیر اعلام النبلاء ۱۳/ ۱۶۲، شماره ۹۶٫
۶-البدایه والنهایه ۱۱/ ۶۵، حوادث سال۲۷۹
۷-الامامه و السیاسه، ص ۱۲، چاپ المکتبه التجاریه الکبری، مصر.
۸-الامامه والسیاسه، ص ۱۳، چاپ المکتبه التجاریه الکبری، مصر. مسلما این بخش از تاریخ ، برای علاقمندان به شیخین بسیار سنگین و ناگوار بوده است، لذا برخی درصدد برآمدند که در نسبت کتاب الإمامه والسیاسه به ابن‏قتیبه تردید کنند، حال آن که ابن ابی‏الحدید، استاد فن تاریخ، این کتاب به سرنوشت تحریف دچار شده و تحریفگران بخشی از مطالب آن را به هنگام چاپ، حذف کرده‏اند. غافل از آنکه مطالب مزبور در شرح نهج البلاغه‏ی ابن ابی‏الحدید موجود است. زر کلی در اعلام، کتاب الامامه والسیاسه را از آثار ابن قتبه می‏داند و سپس می‏افزاید: برخی از علما در انتساب این کتاب به ابن قتیبه تأمل دارند. یعنی شک و تردید را به دیگران نسبت می‏دهد نه به خویش، همچنان که الیاس سرکیس (معجم المطبوعات العربیه ۱/ ۲۱۲) این کتاب را از آثار ابن قتیبه می‏داند.
۹-میزان الاعتدال ۳/ ۴۹۸، شماره ۷۳۰۶
۱۰-عقد الفرید ۴/ ۲۶۰، چاپ مکتبه هلال.
۱۱-استیعاب ۳/ ۹۷۵، تحقیق علی محمد بجاوی ، چاپ قاهره.
۱۲-المختصر فی اخبار البشر ۱/ ۱۵۶، ط دار المعرفه، بیروت.
۱۳-نهایه الارب فی فنون الأدب ۱۹/ ۴۰، نگارش نویری، چاپ قاهره، ۱۳۹۵ ه.
۱۴-کنزالعمّال ۵/۶۵۱، شماره ۱۴۱۳۸، ط مؤسسه الرساله، بیروت.
۱۵-ازالة الخفاء ۲/ ۲۹، ناشر اکیدمی، ط لاهور.
۱۶-دیوان محمد حافظ ابراهیم ۱/ ۸۲٫
۱۷-اعلام النساء ۴/۱۱۴

بايد بگم كه روش شما ديگه قديمي شده!!! ميشه بپرسم آخر حديث چي ميشه؟! چرا آخرشو قطع كردي اين خيانت علمي نيست؟! آخرش اين ميشه جمعي كه اونجا بودند بيرون ميآيند و تا اينكه با ابوبكر بيعت نكنند به خانه فاطمه برنگشتند...بايد بدونيد كه اهل سنت به اين حديث اعتقاد ندارند و اين نوعي سفسته ات به دلايلي همچون اينكه در رجال حديث نيز اشكال وجود دارد...براي اين آن مناظره را معرفي كردم چون تك تك به بررسي احايث فوق ميپردازند...خود ببينيد كه چگونه نقل ها با هم فرق دارد و كمكم پياز داغ آن را زياد ميكنند تا جايي كه وفات فاطمه (ع) رو به شهادتش در تقويم تبديييييييل كردند...دلايل ديگر اينكه ما اهل سنت اينقدر علي (ع) را ناتوان و عاجز و بي غيرت نميدانيم كه نتوتند از ناموس خود دفاع كند و اين برداشت شماست!! دليل بعد اينكه چرا بعد از اين واقعه علي به عمر دختر داد؟! يا اينكه دستشون توي قتل فاطمه تو يه كاسه بوده! دليل بعدي اينكه چرا وقتي علي (ع) به خلافت رسيد براي پس گرفتن فدك و احقاق خون همسر و فرزندش اقدامي نكرد؟! يا اينكه اين شبه كه علي (ع) با عمر دستشون تو يه كاسه بود؟! تماما در بين رجال اين احاديث يك فرد مجهول يا شيعي وجود دارد ميتوانيد با مشاهده مناظره حقيقت را ببينيد و اگر نه از عقل خود بهره ببريد..
 

kalla

عضو جدید
بايد بگم كه روش شما ديگه قديمي شده!!! ميشه بپرسم آخر حديث چي ميشه؟! چرا آخرشو قطع كردي اين خيانت علمي نيست؟! آخرش اين ميشه جمعي كه اونجا بودند بيرون ميآيند و تا اينكه با ابوبكر بيعت نكنند به خانه فاطمه برنگشتند...بايد بدونيد كه اهل سنت به اين حديث اعتقاد ندارند و اين نوعي سفسته ات به دلايلي همچون اينكه در رجال حديث نيز اشكال وجود دارد...براي اين آن مناظره را معرفي كردم چون تك تك به بررسي احايث فوق ميپردازند...خود ببينيد كه چگونه نقل ها با هم فرق دارد و كمكم پياز داغ آن را زياد ميكنند تا جايي كه وفات فاطمه (ع) رو به شهادتش در تقويم تبديييييييل كردند...دلايل ديگر اينكه ما اهل سنت اينقدر علي (ع) را ناتوان و عاجز و بي غيرت نميدانيم كه نتوتند از ناموس خود دفاع كند و اين برداشت شماست!! دليل بعد اينكه چرا بعد از اين واقعه علي به عمر دختر داد؟! يا اينكه دستشون توي قتل فاطمه تو يه كاسه بوده! دليل بعدي اينكه چرا وقتي علي (ع) به خلافت رسيد براي پس گرفتن فدك و احقاق خون همسر و فرزندش اقدامي نكرد؟! يا اينكه اين شبه كه علي (ع) با عمر دستشون تو يه كاسه بود؟! تماما در بين رجال اين احاديث يك فرد مجهول يا شيعي وجود دارد ميتوانيد با مشاهده مناظره حقيقت را ببينيد و اگر نه از عقل خود بهره ببريد..
 

محمد ساوه

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بايد بگم كه روش شما ديگه قديمي شده!!! ميشه بپرسم آخر حديث چي ميشه؟! چرا آخرشو قطع كردي اين خيانت علمي نيست؟! آخرش اين ميشه جمعي كه اونجا بودند بيرون ميآيند و تا اينكه با ابوبكر بيعت نكنند به خانه فاطمه برنگشتند...بايد بدونيد كه اهل سنت به اين حديث اعتقاد ندارند و اين نوعي سفسته ات به دلايلي همچون اينكه در رجال حديث نيز اشكال وجود دارد...براي اين آن مناظره را معرفي كردم چون تك تك به بررسي احايث فوق ميپردازند...خود ببينيد كه چگونه نقل ها با هم فرق دارد و كمكم پياز داغ آن را زياد ميكنند تا جايي كه وفات فاطمه (ع) رو به شهادتش در تقويم تبديييييييل كردند...دلايل ديگر اينكه ما اهل سنت اينقدر علي (ع) را ناتوان و عاجز و بي غيرت نميدانيم كه نتوتند از ناموس خود دفاع كند و اين برداشت شماست!! دليل بعد اينكه چرا بعد از اين واقعه علي به عمر دختر داد؟! يا اينكه دستشون توي قتل فاطمه تو يه كاسه بوده! دليل بعدي اينكه چرا وقتي علي (ع) به خلافت رسيد براي پس گرفتن فدك و احقاق خون همسر و فرزندش اقدامي نكرد؟! يا اينكه اين شبه كه علي (ع) با عمر دستشون تو يه كاسه بود؟! تماما در بين رجال اين احاديث يك فرد مجهول يا شيعي وجود دارد ميتوانيد با مشاهده مناظره حقيقت را ببينيد و اگر نه از عقل خود بهره ببريد..

ای عالم وارسته،شما ادامه بدین،شما با آدرس،اصل این مطلب رو بذارین و جماعتی رو از گمراهی و ضلال نجات بدین

اینی که پر رنگ کردم یعنی چی؟وفات تو نباید این حرفی بزنین،این یه خیانت به خدا و پیامبر و خاندان عصمت و طهارته،این توهین به ایام فاطمیه ما شیعیانه،شما خیلی ..............
 

محمد ساوه

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
برادر مسی یک پیشنهاد ابتدا شما خودتان را اثبات کنید بعدا اگر توانستید از کتب سایر مذاهب ایراد بگیرید.

شما به همراه برادر کالا و برادر شایاخ،فقط دارین به بقیه میگین اثبات کنن،نظرتون چیه که یکم از اون اعتقاداتتون بگین،مگه حق نیستین؟بگین که خلفای راشدی حق ان و بذارین شیعه ها نقد کنن،یه بچه شیعه هم میتونه بهتون ثابت کنه که گمراهید.
 

kalla

عضو جدید
شما به همراه برادر کالا و برادر شایاخ،فقط دارین به بقیه میگین اثبات کنن،نظرتون چیه که یکم از اون اعتقاداتتون بگین،مگه حق نیستین؟بگین که خلفای راشدی حق ان و بذارین شیعه ها نقد کنن،یه بچه شیعه هم میتونه بهتون ثابت کنه که گمراهید.

چون اولا ما به اينها عصمت قائل نيستيم و حتي پيامبر فقط در امر رسالت معصوم بودندو خداوند به پيامبر فرموده "بگو حتي من هم نميدانم عاقبتم چه خواهد بود" يا اينكه "اي پيامبر بگو كه من نيز انساني هستم چون شما" و يا اينكه پيامبر شب رو به عبادت و شب زنده داري ميگذراند و از عذاب الاهي ميترسيدو......فقط شما قائل هستيد كه ائمه با خدا توي همه كاراش شريك شدن..دنيارو مديريت ميكنن..معصوم مطلق |ژنتيكي هستن!! امامت ارثي از پدر به پسر و بعزي جاها از برادر به برادر(از امام حسن به امام حسن!!!) و كسي هم نميپرسه چرا؟! شما داريد اصحابي رو تكفير ميكنيد كه در كتب شيعه حديث متواتر در مورد اين وجود دارد كه "هر كس از عمر و ابوبكر بيزاري بجويد از علي برائت جسته|" آيات زيادي در وصف اولين مهاجرين و انصار و اينكه خداوند از آنها راضي گشت و آنها از خدا راضي گشتند..همانند |آياتي كه خداوند از كساني كه زيز درخت در صلح حديبيه با پيامبر بيعت كردند خداوند از |آنها راضي گشت و آيه غار در وصف ابوبكر و پيامبررا نميپذيريد...شما قرآن را نميپذيريد و دانه كينه و تعصب در دل مسلمانان ميكاريد..شما 99% سران اصحاب و مهاجرين و انصار را تكفير ميكنيد و نميدانم اين دين ناب محمدي را از چه كساني گرفته ايد؟! شما به علي (ع) برچسپ بيغيرتي و ترس از مرگ ميزنيد ..كسي كه نتوانست از همسر و فرزندش دفاع كند حتي زمان قدرت و خلافتش سكوت كرد!!به عمر دختر داد..پسرش را عمر ناميدو.........شما حتي محب علي نيز نيستيد و فقط شعار ميدهيد
 

kalla

عضو جدید
ای عالم وارسته،شما ادامه بدین،شما با آدرس،اصل این مطلب رو بذارین و جماعتی رو از گمراهی و ضلال نجات بدین

اینی که پر رنگ کردم یعنی چی؟وفات تو نباید این حرفی بزنین،این یه خیانت به خدا و پیامبر و خاندان عصمت و طهارته،این توهین به ایام فاطمیه ما شیعیانه،شما خیلی ..............

برادرم سخت نيست...شما ميريد روي يوتيوب و مناظره ايت الله قزويني و شبكه المستقله عراق در مورد شهادت فاطمه(س) رو ميزنيد و مناظره تاريخي اونهارو ميبينيد...و بينيد اونجا چجوريشيخ مفيد شما اعتراف ميكنه كه اين قضيه در كتب اهل سنت ثابت نيست..بله در كتب اهل سنت نقل شده اما بعد آن را رد كرده و قضيه را دروغ ميخوانند..آيا اين دليل بر آن است كه سني ها قائل به آن هستند؟! بله اگر نميدانيد بدانيد كه قضيه شهادت فاطمه(س) در ده سال اخير در تقويم ايران از وفات به شهادت تغيريافت انگار بچه ها تازه دارن چيزاي جديد هم كشف ميكنن!!كه بيشتر به وحدت اسلامي ضربه بزنن و دانه بغز در دل مردم خوش باور ايران بكارند...ايام فاطميه!!!!!!!!!!!
 

محمد ساوه

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چون اولا ما به اينها عصمت قائل نيستيم و حتي پيامبر فقط در امر رسالت معصوم بودندو خداوند به پيامبر فرموده "بگو حتي من هم نميدانم عاقبتم چه خواهد بود" يا اينكه "اي پيامبر بگو كه من نيز انساني هستم چون شما" و يا اينكه پيامبر شب رو به عبادت و شب زنده داري ميگذراند و از عذاب الاهي ميترسيدو......فقط شما قائل هستيد كه ائمه با خدا توي همه كاراش شريك شدن..دنيارو مديريت ميكنن..معصوم مطلق |ژنتيكي هستن!! امامت ارثي از پدر به پسر و بعزي جاها از برادر به برادر(از امام حسن به امام حسن!!!) و كسي هم نميپرسه چرا؟! شما داريد اصحابي رو تكفير ميكنيد كه در كتب شيعه حديث متواتر در مورد اين وجود دارد كه "هر كس از عمر و ابوبكر بيزاري بجويد از علي برائت جسته|" آيات زيادي در وصف اولين مهاجرين و انصار و اينكه خداوند از آنها راضي گشت و آنها از خدا راضي گشتند..همانند |آياتي كه خداوند از كساني كه زيز درخت در صلح حديبيه با پيامبر بيعت كردند خداوند از |آنها راضي گشت و آيه غار در وصف ابوبكر و پيامبررا نميپذيريد...شما قرآن را نميپذيريد و دانه كينه و تعصب در دل مسلمانان ميكاريد..شما 99% سران اصحاب و مهاجرين و انصار را تكفير ميكنيد و نميدانم اين دين ناب محمدي را از چه كساني گرفته ايد؟! شما به علي (ع) برچسپ بيغيرتي و ترس از مرگ ميزنيد ..كسي كه نتوانست از همسر و فرزندش دفاع كند حتي زمان قدرت و خلافتش سكوت كرد!!به عمر دختر داد..پسرش را عمر ناميدو.........شما حتي محب علي نيز نيستيد و فقط شعار ميدهيد
یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟ما برای تمام احکام دینیمون قال الصادق و قال الباقر داریم،امام مون تمام مسائل رو برامون از قرآن و تعلیمات رسول خدا خارج کرده و به صورت شفاف و واضح برامون تو کتب نوشته،شما بدبختین،باید خودتون برین و از قرآن احکامتونو دربیارین.کی در خال حاضر هست که علمش به باقر العلوم برسه؟
خداوند ولیه خودش رو با عصمت گذاشته تا تعالیم به درستی به بندگانش برسه،اگر قراره رسول خدا فقط تو رسالت پاک باشه،واعصفا به من و شما که نشستیم و درباره اش حرف میزنیم،یعنی قرآن رو بهمون داده و رفته دنبال گناه؟این عقلانیه؟این قابل استنباطه؟اصلا این رسول خدا رو میشه قبول داشت؟
داستان بدترین خلق خدا رو تو قرآن خوندی؟خدا خطاب بهش میگه اگر به اون توله سگ دست میزدی از پیامبری عزلت میکردم و میفرستادمت به قعر جهنم(همین داستان رو تو کارهای روزمره حکومتی رسول الله تصور کن)


این یکی رو باید ثابت کنین ، شریک هستند،یعنی شرک،تنها گناهی که خداوند نمیبخشه و باید عذاب بکشیم شرکه(امر توسل رو نگو که از یه دنده بازیتونو حالم به هم میخوره،همه میدونین توسل چیه،تو دلتون هم متوسل میشین،اما برای یه دنده بازی و اینکه کم نیارین،میگین که ما فقط از خدا طلب می کتیم)

آیه غار که به نطر من برای اهل تسنن ننگنه(نترس همانا خداوند با ماست)
ابوبکر با رسول خدا بود،رسول خدا میگفتن نترس،چرا باید ابوبکر در حال اجرای امر الهی و در کنار رسول خدا بترسه؟
مگه مجاهد فی سبیل الله نبوده؟مگه تو قرآن درباره مجاهدین نگفته از جان و مال و.... جهاد میکنن؟
جونش ارزشش بیشتر از جون رسول الله بوده؟مگه نمیرفتن واسه خدا و دین خدا؟

واقعا گاهی وقت ها اینجا آدم حرفهایی میشنوه که دوس داره سرش رو بزنه به دیوار،حالم از این بحث های اینجا بهم میخوره.
شما نمیدونین که وقتی پست ای رو اینجا میذارین،شاید صد ها نفر بیان و بخوننش؟

برو کل ماوقع زخمی شدن و شهادت حضرت زهرا(س)رو بخون تا بفهمی،ندونسته نگو،شرمنده علی نشو.
 

محمد ساوه

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
برادرم سخت نيست...شما ميريد روي يوتيوب و مناظره ايت الله قزويني و شبكه المستقله عراق در مورد شهادت فاطمه(س) رو ميزنيد و مناظره تاريخي اونهارو ميبينيد...و بينيد اونجا چجوريشيخ مفيد شما اعتراف ميكنه كه اين قضيه در كتب اهل سنت ثابت نيست..بله در كتب اهل سنت نقل شده اما بعد آن را رد كرده و قضيه را دروغ ميخوانند..آيا اين دليل بر آن است كه سني ها قائل به آن هستند؟! بله اگر نميدانيد بدانيد كه قضيه شهادت فاطمه(س) در ده سال اخير در تقويم ايران از وفات به شهادت تغيريافت انگار بچه ها تازه دارن چيزاي جديد هم كشف ميكنن!!كه بيشتر به وحدت اسلامي ضربه بزنن و دانه بغز در دل مردم خوش باور ايران بكارند...ايام فاطميه!!!!!!!!!!!

شهادت حضرت زهرا (س)عین واقعیته،مادر سادات تو همچین روزهایی بود که بخاطر حمایت از ولی خدا و بخاطر اجرای دستور خدا که ولیه امرتون رو تنها نذارین،به شهادت رسید.
منبع حرف زدن من روایاتی ازامام باقر و امام صادقه،نقل قول هایی از امام زمانه نه منابع اهل تسنن
 

بردوک بزرگ

عضو جدید
کاربر ممتاز
شهادت حضرت زهرا (س)عین واقعیته،مادر سادات تو همچین روزهایی بود که بخاطر حمایت از ولی خدا و بخاطر اجرای دستور خدا که ولیه امرتون رو تنها نذارین،به شهادت رسید.
منبع حرف زدن من روایاتی ازامام باقر و امام صادقه،نقل قول هایی از امام زمانه نه منابع اهل تسنن

بعد علی چه کرد؟ واقعا در برابر ظلم سکوت کرد؟اگر علی در برابر ظلم سکوت کرده که از عذالت خارجه؟نه؟
 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
بعد علی چه کرد؟ واقعا در برابر ظلم سکوت کرد؟اگر علی در برابر ظلم سکوت کرده که از عذالت خارجه؟نه؟

اولا:

امام علی (ع) در قدم نخست از خود واكنش نشان داد ؛ چنانچه آلوسی مفسر مشهور اهل سنت در این باره می‌نویسد :
عمر با غلاف شمشیر به پهلوی مبارک فاطمه و با تازیانه به بازوی حضرت زد . فاطمه ، صدا زد : « یا ابتاه » علی (ع) ناگهان از جا برخاست وگریبان عمر را گرفت و بر زمین زد و بر بینی و گردنش کوبید.
تفسیر آلوسی :3/124 .

نقل این قضیه توسط آلوسی به هر نیتی كه باشد ، نشانگر این است كه واكنش علی (ع) در منابع معتبر شیعه در قرن اول و دوم شیعه وجود داشته است .



ثانیاً:

برفرض این كه واكنشی نشان نداده است ، به همان دلیلی بوده كه پیامبر اسلام (ص) در مكه مكرمه ، در قبال، شكنجه صحابه و حتی قتل سمیه مادر عمار یاسر واكنش نشان نداد.



ثالثاً:
وقتی یاران رسول خدا به خانه عثمان ریختند و متعرض همسر او شده و حتی دست او را با شمشیر قطع كردند ، عثمان هیچ واكنشی از خود نشان نداد .
 
آخرین ویرایش:

kalla

عضو جدید
اولا:

امام علی (ع) در قدم نخست از خود واكنش نشان داد ؛ چنانچه آلوسی مفسر مشهور اهل سنت در این باره می‌نویسد :
عمر با غلاف شمشیر به پهلوی مبارک فاطمه و با تازیانه به بازوی حضرت زد . فاطمه ، صدا زد : « یا ابتاه » علی (ع) ناگهان از جا برخاست وگریبان عمر را گرفت و بر زمین زد و بر بینی و گردنش کوبید.
تفسیر آلوسی :3/124 .

نقل این قضیه توسط آلوسی به هر نیتی كه باشد ، نشانگر این است كه واكنش علی (ع) در منابع معتبر شیعه در قرن اول و دوم شیعه وجود داشته است .



ثانیاً:

برفرض این كه واكنشی نشان نداده است ، به همان دلیلی بوده كه پیامبر اسلام (ص) در مكه مكرمه ، در قبال، شكنجه صحابه و حتی قتل سمیه مادر عمار یاسر واكنش نشان نداد.



ثالثاً:
وقتی یاران رسول خدا به خانه عثمان ریختند و متعرض همسر او شده و حتی دست او را با شمشیر قطع كردند ، عثمان هیچ واكنشی از خود نشان نداد .
به نظر خودت جوابات منطقيه؟!!!!!!!!!
به به عجب واكنشي! "ياد يه جوك افتادم"! يارو دزد خونشو ميزنه وتهديد ميكنه كه از اين خط پاتون رو اونورتر نذاريد! زنش ميگه بي غيرت چرا كاري نكردي؟ مرد گفت: خفه شو از اون موقع تا حالا پام اينور خطه نتونست كاري بكنه!!!
دوست عزيز واكنش يعني خون خواهي و روشن كردن حقيقت بر مردم نه مشت و لگد انداختن! در مورد عثمان بايد بگم شورشيان به خانه اش ريختند و ايشان را كه پيرمدي بود در حال قرآن خواندن به شهادت رساندند..در اين حادثه انگشت همسرشان قطع گشت..در حالي كه امامين حسن و حسين از خانه عثمان محافظت ميكردند ودر مقابل شورشيان شمشير ميزدند..و بعدها ام المومنين عايشه و تلحه و زبير و جمعي بزرگ از مسلمانان در خون خواهيه عثمان قيام كردند و700نفر از شورشيان را به درك واصل كردند...اين سكوت است؟! حال بگوييد امام علي حتي در زمان قدرت چه كرد؟!!!! چرا به قاتل دخترش دختر داد و پسرش را عمر ناميد؟! پس خرد هايتان كجارفته؟!
 

بردوک بزرگ

عضو جدید
کاربر ممتاز
اولا:

امام علی (ع) در قدم نخست از خود واكنش نشان داد ؛ چنانچه آلوسی مفسر مشهور اهل سنت در این باره می‌نویسد :
عمر با غلاف شمشیر به پهلوی مبارک فاطمه و با تازیانه به بازوی حضرت زد . فاطمه ، صدا زد : « یا ابتاه » علی (ع) ناگهان از جا برخاست وگریبان عمر را گرفت و بر زمین زد و بر بینی و گردنش کوبید.
تفسیر آلوسی :3/124 .

نقل این قضیه توسط آلوسی به هر نیتی كه باشد ، نشانگر این است كه واكنش علی (ع) در منابع معتبر شیعه در قرن اول و دوم شیعه وجود داشته است .



ثانیاً:

برفرض این كه واكنشی نشان نداده است ، به همان دلیلی بوده كه پیامبر اسلام (ص) در مكه مكرمه ، در قبال، شكنجه صحابه و حتی قتل سمیه مادر عمار یاسر واكنش نشان نداد.



ثالثاً:
وقتی یاران رسول خدا به خانه عثمان ریختند و متعرض همسر او شده و حتی دست او را با شمشیر قطع كردند ، عثمان هیچ واكنشی از خود نشان نداد .

جز منابعی که اهل تشیع استناد می کنند ندیدم.
این دوتا موضوع کاملا از هم جدا بود.موقعیت زمانی این دو قضیه کاملا جدا از همه.
یاران رسول خدا ؟منظورتان شورشیانی بود که بر علیه خلیفه سوم شوریدند و با پسران علی درگیر شدند؟مرد حسابی همسر خلیفه در دفاع از همسر دستش قطع شد و خود خلیفه هم در دم از دنیا رفتند.
حتما علی وپسرانش جز یاران پیامبر نبودند که این به اصطلاح یاران با پسرانش درگیر شدند؟
 

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
جز منابعی که اهل تشیع استناد می کنند ندیدم.
این دوتا موضوع کاملا از هم جدا بود.موقعیت زمانی این دو قضیه کاملا جدا از همه.
یاران رسول خدا ؟منظورتان شورشیانی بود که بر علیه خلیفه سوم شوریدند و با پسران علی درگیر شدند؟مرد حسابی همسر خلیفه در دفاع از همسر دستش قطع شد و خود خلیفه هم در دم از دنیا رفتند.
حتما علی وپسرانش جز یاران پیامبر نبودند که این به اصطلاح یاران با پسرانش درگیر شدند؟

جز منابعی که اهل تشیع استناد می کنند ندیدم.
این دوتا موضوع کاملا از هم جدا بود.موقعیت زمانی این دو قضیه کاملا جدا از همه.
یاران رسول خدا ؟منظورتان شورشیانی بود که بر علیه خلیفه سوم شوریدند و با پسران علی درگیر شدند؟مرد حسابی همسر خلیفه در دفاع از همسر دستش قطع شد و خود خلیفه هم در دم از دنیا رفتند.
حتما علی وپسرانش جز یاران پیامبر نبودند که این به اصطلاح یاران با پسرانش درگیر شدند؟

منابع اهل سنت:...


بن عبد ربه زمانی که اسامی کسانی که با ابوبکر را میشمارد میگوید: آنها علی_علیه السلام، عباس، زبیر، و سعدبن عباده بودند؛ اما علی_علیه السلام، عباس و زبیر درخانه فاطمه سلام الله علیها نشسته بودند.
ابوبکر به عمر بن خطاب ماموریت داد تا برود و آنان را از خانه بیرون بیاورد و درصورت مقاومت با آنان درگیر شود عمر با شعله آتشی که به همراه داشت، به سوی آنها حرکت کرد
فاطمه سلام الله علیها چون با این صحنه مواجه گردید, فرمود: ای پسر خطاب! آتش آوردی تا خانه مرا بسوزانی؟ گفت: آری، مگر آن که به آنچه امت در آن داخل شده (بیعت با ابوبکر ) شما هم داخل شوید…


العقدالفریدج۵ صفحه ۱۳





طبری می گوید:

عمر،به سوی خانه علی_علیه السلام که طلحه، زبیر و گروهی از مهاجران نیز در آن بودند آمد و گفت: به خدا سوگند!
برای بیعت با ابوبکر از خانه خارج شوید وگرنه خانه را به آتش میکشم…


تاریخ طبری ج۳ ص۲۰۲



سیوطی گوید:

هنگامی که مردم با ابوبکر بیعت کردند, علی علیه السلام و زبیر در خانه فاطمه سلام الله علیها به گفتگو و مشاوره می پرداختند واین خبر به عمر بن خطاب رسید و او به درب خانه فاطمه سلام الله علیها آمد وگفت: ای دختر رسول خدا! به خدا سوگند محبوبترین افراد نزد ما پدر تو و پس از او، خود تو هستی؛ اما این محبت، مانع از آن نخواهد شد که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور ندهم این خانه را بر اهل آن به آتش کشند. عمر این جمله را گفت و بیرون رفت.
هنگامی که علی علیه السلام و زبیر به خانه بازگشتند، دخت گرامی پیامبر به علی علیه السلام و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شما به آتش کشد، به خدا سوگند! او آنچه را سوگند خورده انجام می دهد.

جامع الاحدیث سیوطی ج۱ ص۲۶۷




زیاد بن کلیب از مغیره نقل میکند که : عمر بن الخطاب به سوی منزل علی علیه السلام رفت . در منزل او طلحه و زبیر و عده از مهاجرین بودند .

عمر گفت : به خدا قسم همه شما را اتش میزنم یا اینکه برای بیعت بیایید بیرون.


تاریخ الطبری ج ۳ ص ۱۹۸ تالیف : محمد بن جریر الطبری





یه کلیپ هم هست پیشنهاد میکنم همه دوستان دانلود کنن...
 

پیوست ها

  • 123.rar
    2.1 مگایابت · بازدیدها: 0

s1m5j8

عضو جدید
کاربر ممتاز
در باب عثمان...

در باب عثمان...

...


کنیه عثمان ابا لیلی است و در کتاب احسن الکبار آمده که کنیه وی ابوعبدالله ومشهور به ابوعمر بود و مادر او لختر کریزابن ربیعه است و وی اولین ملوک بنی امیه بود.
هشام ابن محمد ابن السائب الکلبی که از علمای سنیان است در کتابمثالب الصحابه و نسابه شافعی در کتاب خود و در کتاب طوایف آمده که عفان دف زن بود و در محفلها و عروسیها رفته خوانندگی و رقص می
کرد وپشت می جنبانید تازنان می آمدند و دستک می زدند

همچنین در کتاب “استیعاب” از امام مالک نقل شده: زمانی که عثمان ( سومین خلیفه اهل سنت ) کشته شد، تا سه روز جسدش را در زباله دانی انداخته بودند. شب چهارم دوازده نفر جمع شدند که در میان آنان این افراد بودند، حویطب بن عبدالعزی، حکیم بن حزام، عبدالله بن زبیر، محمد بن حاطب و مروان بن حکم. زمانی که این اشخاص جسد عثمان را برداشتند و به قبرستان رساندند، گروهی از قبیله بنی مازن صدا زدند: به خدا قسم که اگر او در این جا دفن کنید، فردا ما به مردم خبر می دهیم که او را از قبر بیرون آورند. پس بار دیگر جسد عثمان را برداشتند و بر تخته ی دری نهادند. سر جسد به آن تخته می خورد و صدای تق تق می کرد. همچنان جسد را می بردند تا به “حشّ کوکب” ( گورستان یهودیان ) رسیدند. آن گاه گودالی برای او کندند. دختر عثمان به نام عایشه، همراه آنان بود و چراغی به دست داشت. زمانی که خواستند عثمان را دفن کنند، آن دختر فریاد کشید. در این هنگام عبدالله بن زبیر به او گفت: والله اگر ساکت نشوی گردنت را می زنم، پس او ساکت شد و عثمان را دفن کردند (۱).
سال ها بعد زمانی که معاویه به خلافت رسید، دیواری را که حایل میان قبرستان مسلمانان و یهودیان بود، برداشت تا قبر عثمان در کنار قبور مسلمانان قرار گرفت (۲).


به رسم معمول پس از پایان یافتن این نقل نیز سوالاتی مطرح می کنم و در انتظار جوابی که هیچ گاه دریافت نکرده ام، می مانم.




این وقایع در زمان خلافت امیرمومنان علی علیه الصلاة والسلام رخ داده است. به نظر شما چه دلیلی سبب شد که ایشان علیه السلام نسبت به تدفین عثمان هیچ اقدامی انجام ندهند؟

آیا دفن مسلمان واجب نیست؟

آیا اگر امیرالمومنین علیه السلام عثمان را مسلمان می دانستند، از دفن وی فروگذار می کردند؟ سایر صحابه رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم در چه وضعی بودند؟

چرا آنان نسبت به تدفین وی اقدامی انجام ندادند یا چرا به خلیفه وقت امیرمومنان علی علیه السلام، در این مورد پیشنهاد یا اعتراضی نکردند؟

اگر شما اجماع مسلمین را دلیل درستی نظر آنان می دانید، آیا در مورد عدم تدفین عثمان اتفاق نظر میان مسلمین و اهل حل و عقد وجود نداشت؟

آیا می توان منکر این شد که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم در بیانی قاطع، مولا علی علیه السلام و حق را از هم جدا نشدنی اعلام کردند؟

آیا نتیجه این فرمایش رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم درست بودن عمل امیرمومنان علیه السلام در بی اعتنایی به جنازه عثمان نیست؟
در این صورت شخصی که تدفین جنازه او لازم نیست چگونه شخصی است؟

اهل سنت در جمع بین درستی کار امیرمومنان علیه السلام و پیروی از خلافت عثمان چه راهی را پیشنهاد می کنند؟



—————————————

1- منابع از اهل سنت:

الف- الاستیعاب، جلد ۳، صفحه ۸۰، ناشر: داراحیاءالتراث العربی، بیروت، لبنان

ب- مختصر تاریخ دمشق، جلد ۱۶، صفحه ۲۷۲،ناشر: دارالفکر، بیروت، لبنان

2- منابع از اهل سنت:

الف- البدایة و النهایة، جلد ۷، صفحه ۲۱۴، ناشر: داراحیاءالتراث العربی، بیروت، لبنان

ب- کامل ابن اثیر، جلد ۳، صفحه ۱۸۰، ناشر: دارصادر، بیروت، لبنان

ج- شرح ابن ابی الحدید، جلد ۲، صفحه ۱۵۸، ناشر: داراحیاءالتراث العربی، بیروت، لبنان

د- تاریخ طبری، جلد ۳
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پاسخ آیت الله مکارم شیرازی به افسانه بودن شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)
منبع shia-news.com است که این سایت هم از خود سایت ایت الله مکارم این مطلب را نقل کرده
منابع اهل سنت هم در زیر متن اورده شده اند



افسانه يا واقعيّت؟
اخيراً يك فرد ناآگاه از تاريخ صحيح اسلام در منطقه سيستان و بلوچستان مقاله اى درباره دخت گرامى پيامبر(صلى الله عليه وآله)نوشته و نام آن را «افسانه شهادت فاطمه زهرا(عليها السلام)» گذارده است. در اين مقاله پس از ذكر مناقب و فضايل آن حضرت، خواسته است شهادت و بى حرمتى را كه درباره آن حضرت انجام گرفته، منكر شود و بعضى ديگر، در سخنرانى هاى خود بر آن تأكيد دارند.
از آنجا كه بخشى از اين مقاله، تحريف روشن تاريخ اسلام است، ما را بر آن داشت كه به گوشه اى از اين تحريف و بيان بخشى از اين حقايق بپردازيم تا ثابت شود شهادت بانوى اسلام يك واقعيّت انكارناپذير تاريخى است و اگر آنها چنين بحثى را آغاز نكرده بودند، ما در اين شرايط، آن را دنبال نمى كرديم.
در اين نوشتار امور ذيل را پى مى گيريم:
1. حضرت زهرا(عليها السلام) در لسان رسول خدا(صلى الله عليه وآله)
2. احترام خانه آن حضرت در قرآن و سنت.
3. هتك حرمت خانه آن حضرت.
به اميد آنكه با تشريح اين نقاط سه گانه، نويسنده مقاله، در برابر حقيقت سر تسليم فرود آورد. و از نوشته خود نادم و پشيمان گردد و به جبران كار خود بپردازد.
اين نكته حائز اهميت است كه تمام مطالب اين نوشتار از منابع معروف اهل سنّت گرفته شده است.

1. حضرت زهرا(عليها السلام) در لسان رسول خدا(صلى الله عليه وآله)
دخت گرامى پيامبر(صلى الله عليه وآله) از مقام والايى برخوردار بود. سخنان رسول گرامى(صلى الله عليه وآله) در حقّ دخترش حاكى از عصمت و پيراستگى او از گناه است، آنجا كه درباره او مى فرمايد:
حضرت زهرا(عليها السلام) در لسان رسول خدا(صلى الله عليه وآله)
«فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّي فَمَنْ أَغْضَبَها أَغْضَبَني(1); فاطمه پاره تن من است، هر كس او را به خشم آورد مرا خشمگين كرده است». ناگفته پيداست كه خشم رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مايه اذيت و ناراحتى اوست و
سزاى چنان شخصى در قرآن كريم چنين بيان شده است:
«(وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ)(2); آنان كه رسول خدا را آزار دهند، براى آنان عذاب دردناكى است».
چه دليلى استوارتر بر فضيلت و عصمت او كه در حديث ديگرى رضاى وى در گفتار پيامبر(صلى الله عليه وآله)مايه رضاى خدا، و خشم او مايه خشم خدا معرّفى گرديده است، مى فرمايد:
«يا فاطِمَةُ إِنَّ اللهَ يَغْضِبُ لِغَضَبِكِ وَ يَرْضى لِرِضاكِ(3); دخترم فاطمه! خدا با خشم تو خشمگين،وبا خشنودى تو، خشنود مى شود».
به سبب داشتن چنين مقامى والا، او سرور زنان جهان است، و پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در حق او چنين فرموده:
«يا فاطِمَةُ! أَلا تَرْضينَ أنْ تَكُونَ سَيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمينَ، وَ سَيِّدَةَ نِساءِ هذِهِ الاُمَّةِ وَ سَيِّدَةَ نِساءِ الْمُوْمِنينَ(4); دخترم فاطمه! آيا به اين كرامتى كه خدا به تو داده راضى نمى شوى كه تو، سرور زنان جهان و سرور زنان اين امّت و سرور زنان با ايمان باشى».

2. احترام خانه آن حضرت در قرآن و سنّت
محدّثان يادآور مى شوند، هنگامى كه آيه مباركه (فِى بُيُوت أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ)(5) بر پيامبر نازل شد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) اين آيه را در مسجد تلاوت كرد،دراين هنگام شخصى برخاست و گفت:
اى رسول گرامى! مقصود از اين بيوت با اين اهميّت كدام است؟
پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: خانه هاى پيامبران!
ابوبكر برخاست، درحالى كه به خانه على و فاطمه(عليهما السلام)اشاره مى كرد، گفت:
آيا اين خانه از همان خانه هاست؟
پيامبر(صلى الله عليه وآله) در پاسخ فرمود:
بلى از برجسته ترين آنهاست.(6)


هتك حرمت خانه آن حضرت
پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) مدت نه ماه به در خانه دخترش مى آمد، بر او و همسر عزيزش سلام مى كرد(7) و اين آيه را مى خواند: (إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً).(8) خانه اى كه مركز نور الهى است و خدا به ترفيع آن امر فرموده از احترام بسيار بالايى برخوردار است.
آرى! خانه اى كه اصحاب كسا را در بر مى گيرد و خدا از آن با جلالت و عظمت ياد مى كند، بايد مورد احترام قاطبه مسلمانان باشد.
اكنون بايد ديد پس از درگذشت پيامبر(صلى الله عليه وآله) تا چه اندازه حرمت اين خانه ملحوظ گشت؟ چگونه احترام آن خانه را شكستند، و خودشان صريحاً به آن اعتراف دارند؟ اين حرمت شكنان چه كسانى بودند، و هدفشان چه بود؟

3. هتك حرمت خانه آن حضرت!
با اين همه سفارشهاى مؤكّد، متأسفانه برخى حرمت آن را ناديده گرفته، و به هتك آن پرداختند، و اين مسئله اى نيست كه بتوان آن را پرده پوشى كرد.
در اين مورد نصوصى را از كتب اهل سنّت نقل مى كنيم، تا روشن شود مسئله هتك حرمت خانه زهرا(عليها السلام) و رويدادهاى بعدى، امرى تاريخى و مسلّم است; نه يك افسانه! و با اينكه در عصر خلفا سخت گيرى فوق العاده اى نسبت به نگارش فضايل و مناقب اهل بيت(عليهم السلام)در كار بود ولى به حكم اينكه «حقيقت شىء نگهبان آن است» اين حقيقت به طور زنده در كتابهاى تاريخى و حديثى محفوظ مانده است. در نقل مدارك، ترتيب زمانى را از قرنهاى نخستين در نظر مى گيريم، تا برسد به نويسندگان عصر حاضر.

الف) ابن ابى شيبه، محدّث معروف اهل سنّت، در كتاب «المصنّف»
ابوبكر ابن ابى شيبه (159-235) مؤلف كتاب المصنّف به سندى صحيح چنين نقل مى كند:
«إِنَّهُ حينَ بُويِعَ لاِبي بَكْر بَعْدَ رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله) كانَ عَليٌّ وَ الزُّبَيْرُ يَدْخُلانِ عَلى فاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ الله، فَيُشاوِرُونَها وَ يَرْتَجِعُونَ في أَمْرِهِمْ. فَلَمّا بَلَغَ ذلِكَ عُمَرُ بنُ الْخَطّابِ خَرَجَ وَ دَخَلَ عَلى فاطِمَةَ، فَقالَ: يا بِنْتَ رَسُولِ الله(صلى الله عليه وآله) وَ اللهِ ما أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَيْنا مِنْ أَبِيكِ وَ ما مِنْ أَحَد أَحَّبَ إِلَيْنا بَعْدَ أَبيكِ مِنْكِ، وَ أيْمُ اللهِ ما ذاكَ بِمانِعي إِنِ اجْتَمَعَ هؤلاءِ النَّفَرُ عِنْدَكِ أَنْ أَمرْتُهُمْ أَنْ يُحْرَقَ عَلَيْهِمُ الْبَيْتَ.
قالَ: فَلَمّا خَرَجَ عُمَرُ جاؤُوها، فَقالَتْ: تَعْلَمُونَ أنَّ عَمَرَ قَدْ جاءَني، وَ قَدْ حَلَفَ بِاللهِ لَئِنْ عُدْتُم لَيَحرِقَنَّ عَلَيْكُمُ الْبَيْتَ، وَ أيْمُ اللهِ لَيْمِضَيَّن لِما حَلَفَ عَلَيْهِ.
هنگامى كه مردم با ابى بكر بيعت كردند، على و زبير در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند، و اين مطلب به عمر بن خطّاب رسيد. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: اى دختر رسول خدا، محبوب ترين فرد براى ما پدر تو و بعد از پدرت تو هستى; ولى سوگند به خدا اين محبّت مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند.
اين جمله را گفت و بيرون رفت، وقتى على(عليه السلام) و زبير به خانه بازگشتند، دخت گرامى پيامبر به على(عليه السلام)و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود، خانه را هنگامى كه شما در آن هستيد آتش مى زنم، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مى دهد!».(9)
تكرار مى كنيم كه اين رويداد در كتاب المصنّف با سند صحيح نقل شده است.

ب) بلاذرى،محدّث بزرگ ديگر اهل سنّت،دركتاب«انساب الاشراف»
احمد بن يحيى بن جابر بلاذرى (م 270) نويسنده معروف و صاحب تاريخ بزرگ، اين رويداد تاريخى را در كتاب انساب الاشراف بدين نحو نقل مى كند:
«إِنَّ أَبابَكر أَرْسَلَ إلى عَليٍّ يُريدُ الْبَيْعَةَ فَلَمْ يُبايِعْ، فَجاءَ عُمَرُ وَ مَعَهُ فَتيلةٌ! فَلَقيَِتْهُ فاطِمَةُ عَلَى الْبابِ فَقالَتْ فاطِمَةُ: يَابْنَ الْخَطّاب، أَتَراكَ مُحْرِقاً عَليَّ بابي؟ قالَ: نَعَمْ، وَذلِكَ أَقْوى فيما جاءَ بِهِ اَبُوكِ....(10)
ابوبكر به دنبال على(عليه السلام) فرستاد تا بيعت كند; ولى على(عليه السلام)از بيعت امتناع ورزيد. سپس عمر همراه با فتيله (آتش زا) حركت كرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبه رو شد، فاطمه گفت: اى فرزند خطّاب، مى بينم درصدد سوزاندن خانه من هستى؟! عمر گفت: بلى، اين كار كمك به چيزى است كه پدرت براى آن مبعوث شده است!».

ج) ابن قتيبه و كتاب «الإمامة و السياسة»
مورّخ شهير عبدالله بن مسلم بن قتيبه دينورى (212-276) از پيشوايان ادب، نويسندگان پركار حوزه تاريخ اسلامى و مؤلف كتاب تأويل مختلف الحديث، و ادب الكاتب و... است.(11) وى در كتاب الامامة و السياسة چنين مى نويسد:
«إنّ أبابَكْر(رض) تَفَقَّدَ قَوْماً تَخَلَّفُوا عَنْ بَيْعَتِهِ عِنْدَ عَليّ كَرَّمَ اللهُ وَجْهَهُ فَبَعَثَ إِلَيْهِمْ عُمَرُ فَجاءَ فَناداهُمْ وَ هُمْ في دارِ عَليٍّ، فَأَبَوْا أَنْ يَخْرُجُوا فَدَعا بِالْحَطَبِ وَ قالَ: وَالَّذي نَفْسُ عُمَرَ بِيَدِهِ لَتَخْرُجَنَّ أَوْ لأَحْرَقَنَّها عَلى مَنْ فيها، فَقيلَ لَهُ: يا أبا حَفص إِنَّ فيها فاطِمَةَ فَقالَ، وَإِنْ!(12)
ابوبكر از كسانى كه از بيعت با او سر برتافتند و در خانه على گردآمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به درِ خانه على(عليه السلام) آمد و همگان را صدا زد كه بيرون بيايند و آنان از خروج ازخانه امتناع ورزيدند در اين موقع عمر هيزم طلبيد و گفت: به خدايى كه جان عمر در دست اوست بيرون بياييد يا خانه را با شما آتش مى زنم. مردى به عمر گفت: اى اباحفص (كنيه عمر) در اين خانه، فاطمه، دختر پيامبر است، گفت : باشد!».
ابن قتيبه دنباله اين داستان را سوزناك تر و دردناك تر نوشته است، او مى گويد:
«ثُمَّ قامَ عَمُرُ فَمَشى مَعَهُ جَماعَةٌ حَتّى أَتَوْا فاطِمَةَ فَدقُّوا الْبابَ فَلَمّا سَمِعَتْ أصْواتَهُم نادَتْ بِأَعْلى صَوْتِها يا أَبَتاهُ يا رَسُولَ الله ماذا لَقينا بَعْدَكَ مِنْ ابنِ الْخَطّابِ وَ ابنِ أبي الْقُحافة فَلَمّا سَمِعَ الْقَوْمُ صَوْتَها وَ بُكائَها انْصَرَفُوا وَ بَقِيَ عُمَرُ وَ مَعَهُ قَوْمٌ فَأَخْرَجُوا عَلَيّاً فَمَضَوْا بِهِ إلى أبي بَكْر فَقالُوا لَهُ بايِعْ، فَقالَ: إنْ أَنَا لَمْ أَفْعَلْ فَمَه؟ فَقالُوا: إِذاً وَاللهِ الَّذي لا إلهَ إِلاّ هُوَ نَضْرِبُ عُنُقَكَ...!(13)
عمر همراه گروهى به در خانه فاطمه آمدند، درِ خانه را زدند،
هنگامى كه فاطمه صداى آنان را شنيد، با صداى بلند گفت: اى رسول خدا پس از تو چه مصيبتهايى به ما از فرزند خطاب و فرزند ابى قحافه رسيد، افرادى كه همراه عمر بودند هنگامى كه صداى زهرا و گريه او را شنيدند برگشتند; ولى عمر با گروهى باقى ماند و على را از خانه بيرون آوردند، نزد ابى بكر بردند و به او گفتند: بيعت كن، على(عليه السلام) گفت: اگر بيعت نكنم چه مى شود؟ گفتند: به خدايى كه جز او خدايى نيست، گردن تو را مى زنيم...».
اين بخش از تاريخ براى علاقه مندان به شيخين قطعاً بسيار سنگين و ناگوار است، لذا برخى در صدد بر آمدند در نسبت كتاب به ابن قتيبه ترديد كنند، در حالى كه ابن ابى الحديد استاد فن تاريخ، اين كتاب را از آثار او مى داند و پيوسته از آن مطالبى نقل مى كند، متأسفانه اين كتاب به سرنوشت تحريف دچار شده و بخشى از مطالب آن به هنگام چاپ حذف شده است، در حالى كه همان مطالب در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد آمده است.
زركلى در كتاب الأعلام اين كتاب را از آثار ابن قتيبه مى داند و مى افزايد: برخى از علما در اين نسبت نظرى دارند; يعنى شك و ترديد را به ديگران نسبت مى دهد; نه به خويش.(14) الياس سركيس نيز اين كتاب را از آثار ابن قتيبه مى شمارد.(15)

د) طبرى و تاريخ او
مورّخ معروف محمد بن جرير طبرى (م310) در تاريخ خود رويداد هتك حرمت خانه وحى را چنين بيان مى كند:
«أتى عُمَرُ بنُ الْخَطّابِ مَنْزِلَ عَليٍّ وَ فيهِ طَلْحَةٌ وَ الزُّبَيْرُ وَ رِجالٌ مِنَ الْمُهاجِرِينَ، فَقالَ وَاللهِ لاََحْرِقَنَّ عَلَيْكُمْ أَوْ لَتَخْرُجَنَّ إلى الْبَيْعَةِ، فَخَرَج عَلَيْهِ الزُّبيرُ مُصْلِتاً بِالسَّيْفِ فَعَثَرَ فَسَقَطَ السَّيْفُ مِنْ يَدِهِ، فَوَثَبُوا عَلَيْهِ فَأَخَذُوهُ.(16)
عمر بن خطّاب به خانه على آمد در حالى كه طلحه و زبير و گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وى رو به آنان كرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى كشم مگر اينكه براى بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد در حالى كه شمشير كشيده بود، ناگهان پاى او لغزيد، شمشير از دستش افتاد و ديگران بر او هجوم آوردند و او را گرفتند».
اين بخش از تاريخ حاكى از آن است كه اخذ بيعت براى خليفه با تهديد و ارعاب صورت مى پذيرفت امّا اينكه اين گونه بيعت چه ارزشى دارد؟ قضاوت آن با خوانندگان است.

هـ) ابن عبد ربّه و كتاب «العقد الفريد»
شهاب الدين احمد معروف به ابن عبد ربه اندلسى مؤلف كتاب العقد الفريد (م463) در كتاب خود بحثى مشروح درباره تاريخ سقيفه آورده است. وى تحت عنوان كسانى كه از بيعت ابى بكر تخلف جستند، مى نويسد:
«فَأمّا عَليٌّ وَ الْعَبّاسُ وَ الزُّبَيرُ فَقَعَدُوا فِي بَيْتِ فاطِمَةَ حَتّى بَعَثَ إِلَيْهِمْ أَبُوبَكْرُ، عُمَرَ بْنَ الْخَطّابِ لِيُخْرِجَهُمْ مِنْ بَيْتِ فاطِمَةَ وَ قالَ لَهُ: إنْ أَبَوْا فَقاتِلْهُمْ، فَأَقْبَلَ بِقَبَس مِنْ نار أَنْ يُضرِمَ عَلَيْهِمُ الدّارَ، فَلَقِيَتْهُ فاطِمَةُ فَقالَ: يا ابْنَ الْخَطّابِ أَجِئْتَ لِتَحْرِقَ دارَنا؟! قالَ: نِعَمْ، أوْ تَدْخُلُوا فيما دَخَلَتْ فيهِ الأُمَّةُ!.(17)
على و عباس و زبير در خانه فاطمه نشسته بودند كه ابوبكر، عمر بن خطّاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بيرون كند و به او گفت : اگر بيرون نيامدند، با آنان نبرد كن! عمر بن خطّاب با مقدارى آتش به سوى خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، ناگاه با فاطمه روبه رو شد. دختر پيامبر گفت: اى فرزند خطّاب آمده اى خانه ما را بسوزانى؟ او در پاسخ گفت: بلى مگر اينكه در آنچه امّت وارد شدند، شما نيز وارد شويد!».
تا اينجا بخشى كه در آن تصريح به تصميم به هتك حرمت شده است پايان پذيرفت، اكنون به بخش دوم كه حاكى از جامه عمل پوشاندن به اين نيّت شوم است، مى پردازيم! مبادا تصور شود كه قصد آنها تنها ارعاب و تهديد بود تا على(عليه السلام) و يارانش را مجبور به بيعت كنند، و هدف عملى ساختن چنين تهديدى را نداشتند.

يورش انجام گرفت!
تا اينجا سخنان آن گروه كه فقط به سوء نيّت خليفه و ياران او اشاره كرده اند به پايان رسيد. گروهى كه نخواستند و يا نتوانستند دنباله فاجعه را به طور روشن منعكس كنند، در حالى كه برخى ديگر به اصل فاجعه; يعنى يورش به خانه و... اشاره نموده اند و اينك مدارك يورش و هتك حرمت به خانه حضرت فاطمه(عليها السلام) (در اين بخش نيز در نقل مصادر، غالباً ترتيب زمانى را در نظر مى گيريم):

و) ابوعبيد و كتاب «الاموال»
ابوعبيد، قاسم بن سلام (م 224) در كتاب الأموال كه مورد اعتماد فقهاى اهل سنّت است، مى نويسد:
«عبدالرّحمن بن عوف مى گويد: در بيمارى ابوبكر براى عيادتش به خانه او رفتم. پس از گفتگوى زياد گفت: اى كاش سه چيز را كه انجام داده ام، انجام نمى دادم، اى كاش سه چيز را كه انجام نداده ام، انجام مى دادم. همچنين آرزو مى كنم سه چيز را از پيامبر سؤال مى كردم; يكى از آن سه چيزى كه انجام داده ام و آرزو مى كنم اى كاش انجام نمى دادم اين است كه: «وَدَدْتُ أنّي لَمْ أكْشِفْ بَيْتَ فاطِمَةَ وَ تَرَكْتُهُ وَ إنْ أُغْلِقَ عَلَى الْحَرْبِ; اى كاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمى گشودم و آن را به حال خود وامى گذاشتم، هر چند براى جنگ بسته شده بود».(18)
ابوعبيد هنگامى كه به اينجا مى رسد به جاى جمله : «لم أكشف بيت فاطمة و تركته...» مى گويد: «كذا و كذا» و اضافه مى كند كه من مايل به ذكر آن نيستم!
ابوعبيد، هر چند روى تعصّب مذهبى يا علّت ديگر از نقل حقيقت سر برتافته; ولى محقّقان كتاب الأموال در پاورقى مى گويند: جمله هاى حذف شده در كتاب ميزان الاعتدال ـ به نحوى كه بيان گرديد ـ وارد شده است، افزون بر آن، طبرانى در معجم خود و ابن عبد ربّه در عقد الفريد و افراد ديگر جمله هاى حذف شده را آورده اند. (دقت كنيد!)

ز) طبرانى و «معجم الكبير»
ابوالقاسم سليمان بن احمد طبرانى (260-360) كه ذهبى در ميزان الاعتدال وى را معتبر مى داند.(19) در كتاب المعجم الكبير كه كراراً چاپ شده، آنجا كه درباره ابوبكر و خطبه ها و وفات او سخن مى گويد، يادآور مى شود:
ابوبكر به هنگام مرگ، امورى را تمنا كرد و گفت: اى كاش سه چيز را انجام نمى دادم، سه چيز را انجام مى دادم و سه چيز را از رسول خدا سؤال مى كردم: «أمّا الثَّلاثُ اللاّئي وَدَدْتُ أنّى لَمْ أَفْعَلْهُنَّ، فَوَدَدْتُ أنّي لَمْ أَكُنْ أكْشِفَ بَيْتَ فاطِمَةَ وَ تَرَكْتُهُ...; آن سه چيزى كه آرزو مى كنم كه اى كاش انجام نمى دادم، آرزو مى كنم اى كاش حرمت خانه فاطمه را هتك نمى كردم و آن را به حال خود واگذار مى كردم!».(20)
اين تعبيرات به خوبى نشان مى دهد كه تهديدهاى عمر عملى شد و درِ خانه را به زور (يا با آتش زدن) گشودند.

ح) باز هم ابن عبد ربّه و «عقد الفريد»
ابن عبد ربّه اندلسى مؤلف كتاب العقد الفريد (م463) در كتاب خود از عبدالرحمن بن عوف نقل مى كند:
«من در بيمارى ابى بكر بر او وارد شدم تا از او عيادت كنم، او گفت: آرزو مى كنم كه اى كاش سه چيز را انجام نمى دادم و يكى از آن سه چيز اين است: «وَدَدْتُ أنّي لَمْ أكْشِفُ بَيْتَ فاطِمَةَ عَنْ شيء وَإنْ كانُوا أَغْلَقُوهُ عَلَى الْحَرْبِ; اى كاش خانه فاطمه را نمى گشودم، هر چند آنان براى نبرد درِ خانه را بسته بودند».(21)
در بحثهاى آينده نيز اسامى و عبارات شخصيتهاى ديگرى كه اين بخش از گفتار خليفه را نقل كرده اند، خواهد آمد.

ط) سخن نظّام در كتاب «الوافى بالوفيات»
ابراهيم بن سيار نظّام معتزلى (160-231) كه به دليل زيبايى كلامش در نظم ونثر به نظّام معروف شده است در كتابهاى متعددى، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه(عليها السلام)را نقل مى كند. او مى گويد:
«إِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ يَوْمَ الْبَيْعَةِ حَتّى ألْقَتِ الْمُحْسِنَ مِنْ بَطْنِها; عمر در روز اخذ بيعت براى ابى بكر، بر شكم فاطمه زد، او فرزندى كه در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط كرد!».(22)

ى) مبرّد در كتاب «كامل»
ابن ابى الحديد مى نويسد: محمد بن يزيد بن عبدالاكبر بغدادى (210-285) اديب، و نويسنده معروف و صاحب آثار مشهور، در كتاب الكامل، از عبدالرحمن بن عوف داستان آرزوهاى خليفه را مى نويسد، و چنين يادآور مى شود:
«وَدَدْتُ أنّي لَمْ أكُنْ كَشَفْتُ عَنْ بَيْتِ فاطِمَةَ وَ تَرَكْتُهُ وَ لَوْ أُغْلِقَ عَلَى الْحَرْبِ».(23)

ك) مسعودى و «مروج الذهب»
مسعودى (م325) در مروج الذهب مى نويسد: «آنگاه كه ابوبكر در حال احتضار بود چنين گفت:
سه چيز انجام دادم و تمنّا مى كردم كه اى كاش انجام نمى دادم; يكى از آن سه چيز اين بود: فَوَدَدْتُ أنّي لَمْ أَكُنْ فَتَّشْتُ بَيْتَ فاطِمَةَ وَ ذَكَرَ في ذلِكَ كَلاماً كَثيراً!; آرزو مى كردم كه اى كاش حرمت خانه زهرا را هتك نمى كردم.وى در اين مورد سخن زيادى گفته است!!».(24)
مسعودى با اينكه نسبت به اهل بيت گرايشهاى موافقى دارد; ولى اينجا از بازگويى سخن خليفه خوددارى كرده و با كنايه رد شده است. البتّه سبب را خدا مى داند والبتّه بندگان خدا هم اجمالا مى دانند!

ل) ذهبى و كتاب «ميزان الاعتدال»
ذهبى در كتاب ميزان الاعتدال از محمّد بن احمد كوفى حافظ نقل مى كند كه در محضر احمد بن محمّد معروف به ابن ابى دارم، محدّث كوفى (م 357)، اين خبر خوانده شد:
«إنّ عُمَرَ رَفَسَ فاطِمَةَ حَتّى أسْقَطَتْ بِمُحْسِن; عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى كه در رحم به نام محسن داشت سقط كرد!».(25)

م) عبدالفتاح عبدالمقصود و كتاب «الإمام علي»
وى هجوم به خانه وحى را در دو مورد از كتاب خود آورده است و ما به نقل يكى از آنها بسنده مى كنيم:
«عمر گفت: وَالّذي نَفْسُ عُمَرَ بِيَدِهِ، لَيَخْرُجَنَّ أَوْ لاَحْرَقَنّها عَلى مَنْ فيها...! قالَتْ له طائفة خافت اللهَ ورَعَتِ الرَّسولَ في عقبه: يا أباحَفْص، إِنَّ فيها فاطِمَةَ...»! فَصاحَ: لايُبالي وَ إن...! وَ اقْتَرَبَ وَ قَرَعَ الْبابَ، ثُمَّ ضَرَبَهُ وَ اقْتَحَمَهُ... وَ بَدالَهُ عَليّ... وَ رَنَّ حينَذاكَ صَوْتُ الزَّهْراءِ عِنْدَ مَدْخَلِ الدّارِ... فَإنْ هِيَ إلاّ طَنينَ اسْتِغاثَة...(26);
قسم به كسى كه جان عمر در دست اوست يا بايد بيرون بياييد يا خانه را بر ساكنانش آتش مى زنم. عدّه اى كه از خدا مى ترسيدند و پس از پيامبر(صلى الله عليه وآله)رعايت منزلت او را مى كردند، گفتند: اى اباحفص، فاطمه در اين خانه است. بى پروا فرياد زد: باشد!. نزديك شد، در زد، سپس بر در كوبيد و وارد خانه شد. على(عليه السلام) پيدا شد... طنين صداى زهرا در نزديكى مدخل خانه بلند شد... اين ناله استغاثه او بود...!».

* * *

اين بحث را با حديث ديگرى از مقاتل ابن عطيّه در كتاب الامامة و الخلافة پايان مى دهيم (هر چند هنوز ناگفته ها بسيار است!).
او در اين كتاب چنين مى نويسد:
«إنّ أبابكر بَعْدَ ما أَخَذَ الْبَيْعَةَ لِنَفْسِهِ مِنَ النّاسِ بِالإرْهابِ وَ السَّيْفِ وَ الْقُوَّةِ أرْسَلَ عُمَرَ وَ قُنْفُذاً وَ جَماعَةً إلى دارِ عَلىّ وَ فاطِمَةَ(عليهما السلام) وَ جَمَعَ عُمَرُ الْحَطَبَ عَلى دارِ فاطِمَةَ وَ أَحْرَق بابَ الدّارِ!...(27); هنگامى كه ابوبكر از مردم با تهديد و شمشير و زور بيعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه(عليهما السلام)فرستاد. عمر هيزم جمع كرد و درِ خانه را آتش زد...».
در ذيل اين روايت، تعبيرات ديگرى است كه قلم از بيان آن عاجز است.

نتيجه:
با اين همه مدارك روشن كه عموماً از منابع اهل سنّت نقل شده، باز بعضى از آنان تعبير «افسانه شهادت» را به كار مى برند و اين حادثه تلخ را ساختگى مى پندارند! اگر اصرار آنها بر نفى اين حقايق نبود ما نيز بحث را اين مقدار گسترش نمى داديم.
اميدواريم بيان اين حقايق افراد خفته را بيدار كند، تا حقايق تاريخى را در لابه لاى تعصّبات پنهان نسازند و آنها را انكار نكنند.

وما علينا إلاّ البلاغ


مآخذ:
1. فتح البارى در شرح صحيح بخارى، ج 7، ص 84 و نيز بخارى اين حديث را در بخش علامات نبوّت، ج 6، ص 491، و در اواخر مغازى، ج 8، ص 110 آورده است.
2. توبه، آيه 61.
3. مستدرك حاكم، ج 3، ص 154 ; مجمع الزوائد، ج 9، ص 203 و حاكم در كتاب مستدرك احاديثى مى آورد كه جامع شرايطى است كه بخارى و مسلم در صحت حديث، آنها را لازم دانسته اند.
4. مستدرك حاكم، ج 3، ص 156.
5. نور، آيه 36. (نور خدا) در خانه هايى است كه خدا رخصت داده كه قدر و منزلت آنان رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود.
6. قرأ رسول الله هذه الآية (في بُيُوتِ أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيها اِسْمُهُ) فقام إلَيْهِ رَجُلٌ: فَقالَ: أَيُّ بُيُوت هذِهِ يا رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله)؟ قالَ: بُيُوتُ الأنْبِياءِ، فَقامَ إِلَيْهِ أَبُوبَكْرُ، فَقالَ يا رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله) : أَهذَا الْبَيْتُ مِنْها، ـ مُشيراً إلى بَيْتِ عَلِىٍّ وَ فاطِمَةَ(عليهما السلام) ـ قالَ: نَعَمْ، مِنْ أَفاضِلِها (در المنثور، ج 6، ص 203; تفسير سوره نور، روح المعانى، ج 18، ص 174).
7. درالمنثور، ج 6، ص 606.
8. احزاب، آيه 33.
9. مصنف ابن ابى شيبه، ج 8، ص 572، كتاب المغازى.
10. انساب الأشراف، ج 1، ص 586، چاپ دار معارف، قاهره.
11. الاعلام زركلى، ج 4، ص 137.
12. الامامة و السياسة ابن قتيبه، ص 12، چاپ مكتبة تجارية كبرى، مصر.
13. همان مدرك، ص 13.
14. معجم المطبوعات العربية، ج 1، ص 212 .
15 . الاعلام زركلى، ج 4، ص 137 (چاپ دارالعلم للملايين، بيروت)
16. تاريخ طبرى، ج 2، ص 443، چاپ بيروت.
17. عقد الفريد، ج 4، ص 93، چاپ مكتبة هلال.
18. الأموال، پاورقى 4، چاپ نشر كليات ازهرية، نيز ص 144، چاپ بيروت. ابن عبد ربّه در عقد الفريد، ج 4، ص 93 نيز آن را نقل كرده است، چنان كه خواهد آمد.
19. ميزان الاعتدال، ج 2، ص 195 .
20. معجم الكبير طبرانى، ج 1، ص 62، ح 34، تحقيق حمدى عبدالمجيد سلفى.
21. عقد الفريد، ج 4، ص 93، چاپ مكتبة الهلال.
22. الوافى بالوفيات، ج 6، ص 17، شماره 2444; ملل و نحل شهرستانى، ج 1، ص 57، چاپ دارالمعرفة، بيروت. در ترجمه نظّام به كتاب «بحوث فى الملل والنحل»، ج 3، ص 248-255 مراجعه شود.
23. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 46 و 47، چاپ مصر.
24. مروج الذهب، ج 2، ص 301، چاپ دارالاندلس، بيروت.
25. ميزان الاعتدال، ج 1، ص 139، شماره 552 .
26. عبدالفتاح عبدالمقصود، على بن ابى طالب، ج 4، ص 276-277 .
27. الامامة و الخلافة، ص 160-161، تأليف مقاتل بن عطية كه با مقدمه اى از دكتر حامد داود استاد دانشگاه عين الشمس قاهره به چاپ رسيده (چاپ بيروت، مؤسّسه البلاغ).

 

بردوک بزرگ

عضو جدید
کاربر ممتاز
اولین کسی که موضوع شهادت را بوجود آورد ابراهیم بن یسار بود که عبدالکریم شهرستانی مورخ مشهور –صاحب کتاب الملل و النحل- می نویسد: که یازدهمین مورد از تفردات او توهین به بزرگان صحابه(رض) بود . او داستان دروغین جعل کرد و گفت : عمر(رض) در روز بیعت شکم حضرت فاطمه(رض) را زد و او سقط جنین کرد و گفت: خانه را با ساکنانش بسوزانید که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه که اهل سنت هم نیست ، می گوید : آن روایت هایی که نقل شده که به خانه فاطمه(رض) هجوم آورده اند و اینکه هیزم جمع کردند تا خانه اش را بسوزانند ، این یک روایت واحدی است که معتبر نیست نه در مورد صحابه(رض)، بلکه در مورد هیچ مومنی این گمان نمی رود که این کار را بکند.
در روایت دیگری یعقوبی که بدون ذکر سند است آورده که ابوبکر و عمر خبر یافتند که تعدادی در خانه فاطمه جمع شدند و این دو با گروهی آمدند و به خانه اش هجوم آوردند و علی بیرون آمد و عمر با او کشتی گرفت و علی به زمین خورد و شمشیرش شکست ، آنگاه فاطمه بیرون آمد و گفت : به خدا قسم اگر بیرون نروید موی سرم را برهنه خواهم کرد .چطور انسان این را قبول می کند؟! چطور می شود علی(رض) که اسدالله و شیر خدا است، شکست بخورد و شمشیرش بشکند . چگونه حضرت فاطمه(رض) به خود اجازه می دهد که در برابر این کارها موی سرش را برهنه کند؟ او کسی است که حاضر است جان خود را در راه خدا تقدیم کند ولی یک تار مویی از او برهنه نشود.
ابن ابی الحدید می گوید :آن خبرهای زشتی که نقل می شود که به فاطمه(رض) ضربه زدند، این گونه موارد هیچ اصل و سندی ندارد و هیچ راوی اهل سنت اینگونه تاریخی را قبول ندارد.وقتی فاطمه به سن ازدواج رسید همین حضرات ابوبکر و عمر رضی الله عنهما بودند که علی(رض) را تشویق به ازدواج با فاطمه(رض) کردند . همچنین وقتی حضرت فاطمه(رض) وفات یافتند، طبق وصیت شان حضرت اسماء بنت عمیس(رض) مامور کفن کردنشان بودند و حضرت اسماء همسر حضرت ابوبکر(رض) است و اگر ابوبکر غاصب می بود، فاطمه(رض) همسر ابوبکر(رض) را وصیت نمی کرد.حتی در موقع نماز جنازه که در شب بود ، حضرات ابوبکر و عمر و عثمان و عبدالرحمن بن عوف و زبیر و بعضی دیگر از بزرگان حضور داشتند.اگر بین این بزرگان دشمنی بود، حضرت علی(رض) دخترشان را به عقد حضرت عمر(رض) در نمی آوردند . همچنین نام های بعضی از فرزندان علی(رض) به نامهای عمر و ابوبکر بوده است.خلاصه اینکه عقیده اهل سنت این است که علی(رض) اسدالله است و ممکن است در جایی به خاطر مصلحتی سکوت کند، ولی این هم از خود خط قرمزی دارد و اجازه نمی دهد که به فاطمه(رض) توهین شود.
 

بردوک بزرگ

عضو جدید
کاربر ممتاز
...


کنیه عثمان ابا لیلی است و در کتاب احسن الکبار آمده که کنیه وی ابوعبدالله ومشهور به ابوعمر بود و مادر او لختر کریزابن ربیعه است و وی اولین ملوک بنی امیه بود.
هشام ابن محمد ابن السائب الکلبی که از علمای سنیان است در کتابمثالب الصحابه و نسابه شافعی در کتاب خود و در کتاب طوایف آمده که عفان دف زن بود و در محفلها و عروسیها رفته خوانندگی و رقص می
کرد وپشت می جنبانید تازنان می آمدند و دستک می زدند

همچنین در کتاب “استیعاب” از امام مالک نقل شده: زمانی که عثمان ( سومین خلیفه اهل سنت ) کشته شد، تا سه روز جسدش را در زباله دانی انداخته بودند. شب چهارم دوازده نفر جمع شدند که در میان آنان این افراد بودند، حویطب بن عبدالعزی، حکیم بن حزام، عبدالله بن زبیر، محمد بن حاطب و مروان بن حکم. زمانی که این اشخاص جسد عثمان را برداشتند و به قبرستان رساندند، گروهی از قبیله بنی مازن صدا زدند: به خدا قسم که اگر او در این جا دفن کنید، فردا ما به مردم خبر می دهیم که او را از قبر بیرون آورند. پس بار دیگر جسد عثمان را برداشتند و بر تخته ی دری نهادند. سر جسد به آن تخته می خورد و صدای تق تق می کرد. همچنان جسد را می بردند تا به “حشّ کوکب” ( گورستان یهودیان ) رسیدند. آن گاه گودالی برای او کندند. دختر عثمان به نام عایشه، همراه آنان بود و چراغی به دست داشت. زمانی که خواستند عثمان را دفن کنند، آن دختر فریاد کشید. در این هنگام عبدالله بن زبیر به او گفت: والله اگر ساکت نشوی گردنت را می زنم، پس او ساکت شد و عثمان را دفن کردند (۱).
سال ها بعد زمانی که معاویه به خلافت رسید، دیواری را که حایل میان قبرستان مسلمانان و یهودیان بود، برداشت تا قبر عثمان در کنار قبور مسلمانان قرار گرفت (۲).


به رسم معمول پس از پایان یافتن این نقل نیز سوالاتی مطرح می کنم و در انتظار جوابی که هیچ گاه دریافت نکرده ام، می مانم.




این وقایع در زمان خلافت امیرمومنان علی علیه الصلاة والسلام رخ داده است. به نظر شما چه دلیلی سبب شد که ایشان علیه السلام نسبت به تدفین عثمان هیچ اقدامی انجام ندهند؟

آیا دفن مسلمان واجب نیست؟

آیا اگر امیرالمومنین علیه السلام عثمان را مسلمان می دانستند، از دفن وی فروگذار می کردند؟ سایر صحابه رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم در چه وضعی بودند؟

چرا آنان نسبت به تدفین وی اقدامی انجام ندادند یا چرا به خلیفه وقت امیرمومنان علی علیه السلام، در این مورد پیشنهاد یا اعتراضی نکردند؟

اگر شما اجماع مسلمین را دلیل درستی نظر آنان می دانید، آیا در مورد عدم تدفین عثمان اتفاق نظر میان مسلمین و اهل حل و عقد وجود نداشت؟

آیا می توان منکر این شد که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم در بیانی قاطع، مولا علی علیه السلام و حق را از هم جدا نشدنی اعلام کردند؟

آیا نتیجه این فرمایش رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم درست بودن عمل امیرمومنان علیه السلام در بی اعتنایی به جنازه عثمان نیست؟
در این صورت شخصی که تدفین جنازه او لازم نیست چگونه شخصی است؟

اهل سنت در جمع بین درستی کار امیرمومنان علیه السلام و پیروی از خلافت عثمان چه راهی را پیشنهاد می کنند؟



—————————————

1- منابع از اهل سنت:

الف- الاستیعاب، جلد ۳، صفحه ۸۰، ناشر: داراحیاءالتراث العربی، بیروت، لبنان

ب- مختصر تاریخ دمشق، جلد ۱۶، صفحه ۲۷۲،ناشر: دارالفکر، بیروت، لبنان

2- منابع از اهل سنت:

الف- البدایة و النهایة، جلد ۷، صفحه ۲۱۴، ناشر: داراحیاءالتراث العربی، بیروت، لبنان

ب- کامل ابن اثیر، جلد ۳، صفحه ۱۸۰، ناشر: دارصادر، بیروت، لبنان

ج- شرح ابن ابی الحدید، جلد ۲، صفحه ۱۵۸، ناشر: داراحیاءالتراث العربی، بیروت، لبنان

د- تاریخ طبری، جلد ۳


اینکه گفته میشود مادر حضرت عثمان رقاصه بوده فقط گفتار ادمهای احمق بوده اما اگر بر فرض مثال قرار باشد تقوای افراد را بر اساس پیشینه پدر ومادر بسنجند پدر حضرت علی یعنی ابوطالب هم ایمان نیاورده از دنیا رفت پس علی هم ادم خوبی نیست.
اما یک سوال:چطور میشه که پیامبر خدا دوتا از دخترانش را به عقد مردی در میاورد که فرزند یک رقاصه بوده و مردی به ادعای شما ستمکار؟یعنی بزرگان شما از پیامبر خدا بیشتر میفهیدند؟شاید بگویید پیامبر خدا از اینکه این افراد در اینده تغییر رفتار میدهند بی خبر بوده که این امر هم تمام گفته های شما را در مورد پیش بینی پیامبر در مورد امامانتان را رد می کند اگر از اینده خبر نداشته چگونه از اینده نامعلوم خبر داده واگر خبر داشته چگونه دخترش را به عقد مردی بعه زعم شما نامسلمان در اورده؟

اما اینکه ظاهرا نمیدانید که حسن وحسین به دستور علی بر در خانه خلیفه سوم نگهبانی می دادند؟

من برایم مهم نیست شما چه فکر می کنید اما تمام تاریخ انچه نیست که خوانده اید مقداری از ان در تعقل شما نهفته است به ان رجوع کنید لطفا.
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اینکه گفته میشود مادر حضرت عثمان رقاصه بوده فقط گفتار ادمهای احمق بوده اما اگر بر فرض مثال قرار باشد تقوای افراد را بر اساس پیشینه پدر ومادر بسنجند پدر حضرت علی یعنی ابوطالب هم ایمان نیاورده از دنیا رفت پس علی هم ادم خوبی نیست.
اما یک سوال:چطور میشه که پیامبر خدا دوتا از دخترانش را به عقد مردی در میاورد که فرزند یک رقاصه بوده و مردی به ادعای شما ستمکار؟یعنی بزرگان شما از پیامبر خدا بیشتر میفهیدند؟شاید بگویید پیامبر خدا از اینکه این افراد در اینده تغییر رفتار میدهند بی خبر بوده که این امر هم تمام گفته های شما را در مورد پیش بینی پیامبر در مورد امامانتان را رد می کند اگر از اینده خبر نداشته چگونه از اینده نامعلوم خبر داده واگر خبر داشته چگونه دخترش را به عقد مردی بعه زعم شما نامسلمان در اورده؟

اما اینکه ظاهرا نمیدانید که حسن وحسین به دستور علی بر در خانه خلیفه سوم نگهبانی می دادند؟

من برایم مهم نیست شما چه فکر می کنید اما تمام تاریخ انچه نیست که خوانده اید مقداری از ان در تعقل شما نهفته است به ان رجوع کنید لطفا.

دوست عزیز شما ظاهرا فقط به سطح مسئله نگاه میکنید...چون امام حسن و امام حسین بر درب خانه عثمان نگهبانی میداده اند آیا دلیل بر ارادت ان بزرگوار به عثمان میباشد؟؟ ایا این سیاستی نبوده که از کشته شدن عثمان و ایجاد درگیری و اختلاف و شورش در میان مسلمانان جلوگیری شود؟؟؟ یا به نظرتان ان جناب عاشق چشم و ابروی عثمان بوده؟؟؟
این نظر مولایمان است در مورد عثمان که در خطبه 3 نهج البلاغه میتوانید مشاهده کنید:
"تا انکه سومی به خلافت رسید.دو پهلویش از پرخوری باد کرده،همواره بین اشپزخانه و دستشویی سرگردان بود و خویشاوندان پدری او از بنی امیه به پا خواستند و همراه او بیت المال را خوردند(!!!!!!) و بر باد دادند(!!!!).چون شتر گرسنه ای که بجان گیاه بهاری بیفتد.عثمان انقدر اسراف کرد که ریسمان بافته او باز شد و اعمال او مردم را برانگیخت و شکم بارگی او نابودش ساخت"

اینهم جریان بیعت حضرت با عثمان(منبع:سایت ایت الله مکارم...منابع نقل ها هم در زیر موجودند):
سوال: آیا امام علی (ع) را بر بیعت با عثمان مجبور شد؟
پاسخ: در کتاب أنساب الاشراف نقل شده: پس از بیعت عبد الرحمان بن عوف و سایر اعضاى شورا با عثمان، على(علیه السلام)همچنان ایستاده بود و بیعت نمى کرد. عبد الرحمان بن عوف به علی(ع) گفت: «بیعت کن، و گرنه گردنت را خواهم زد». علی(علیه السلام) از خانه بیرون آمد و اصحاب شورا از پى او آمدند و گفتند: بیعت کن، و گرنه با تو مى جنگیم .(1)
ابن قتیبه در کتاب امامت وسیاست می نویسد: عبد الرحمان پس از بیعت با عثمان به سوى مسجد رفت و پس از حمد و ستایش پروردگار چنین گفت: من در کار مردم اندیشه کردم، آنان در مورد عثمان اتفاق دارند، و على راهى دیگر ندارد مگر شمشیر، چرا که عمر فرمان داده: هر آن کس که مخالفت کند، گردنش زده شود .(2)
در کتاب شرح نهج البلاغه چنین است که علی(ع) فرمود: من از سر نا خشنودی وکراهت، بیعت کردم(3).(4)

1 . أنساب الأشراف: ج 6 ص 128، شرح نهج البلاغة: ج 9، ص 55 و ج 12، ص 265، الإمامة و السیاسة: ج 1، ص 176. 2 . امامت‏ وسیاست/ ترجمه، ص48. 3 . شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 265. 4 . محمد محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 3، 97.
 
آخرین ویرایش:

MisyoMasoud

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوست عزیز شما ظاهرا فقط به سطح مسئله نگاه میکنید...چون امام حسن و امام حسین بر درب خانه عثمان نگهبانی میداده اند آیا دلیل بر ارادت ان بزرگوار به عثمان میباشد؟؟ ایا این سیاستی نبوده که از کشته شدن عثمان و ایجاد درگیری و اختلاف و شورش در میان مسلمانان جلوگیری شود؟؟؟ یا به نظرتان ان جناب عاشق چشم و ابروی عثمان بوده؟؟؟ این نظر مولایمان است در مورد عثمان که در خطبه 3 نهج البلاغه میتوانید مشاهده کنید: "تا انکه سومی به خلافت رسید.دو پهلویش از پرخوری باد کرده،همواره بین اشپزخانه و دستشویی سرگردان بود و خویشاوندان پدری او از بنی امیه به پا خواستند و همراه او بیت المال را خوردند(!!!!!!) و بر باد دادند(!!!!).چون شتر گرسنه ای که بجان گیاه بهاری بیفتد.عثمان انقدر اسراف کرد که ریسمان بافته او باز شد و اعمال او مردم را برانگیخت و شکم بارگی او نابودش ساخت" اینهم جریان بیعت حضرت با عثمان(منبع:سایت ایت الله مکارم...منابع نقل ها هم در زیر موجودند): سوال: آیا امام علی (ع) را بر بیعت با عثمان مجبور شد؟ پاسخ: در کتاب أنساب الاشراف نقل شده: پس از بیعت عبد الرحمان بن عوف و سایر اعضاى شورا با عثمان، على(علیه السلام)همچنان ایستاده بود و بیعت نمى کرد. عبد الرحمان بن عوف به علی(ع) گفت: «بیعت کن، و گرنه گردنت را خواهم زد». علی(علیه السلام) از خانه بیرون آمد و اصحاب شورا از پى او آمدند و گفتند: بیعت کن، و گرنه با تو مى جنگیم .(1) ابن قتیبه در کتاب امامت وسیاست می نویسد: عبد الرحمان پس از بیعت با عثمان به سوى مسجد رفت و پس از حمد و ستایش پروردگار چنین گفت: من در کار مردم اندیشه کردم، آنان در مورد عثمان اتفاق دارند، و على راهى دیگر ندارد مگر شمشیر، چرا که عمر فرمان داده: هر آن کس که مخالفت کند، گردنش زده شود .(2) در کتاب شرح نهج البلاغه چنین است که علی(ع) فرمود: من از سر نا خشنودی وکراهت، بیعت کردم(3).(4) 1 . أنساب الأشراف: ج 6 ص 128، شرح نهج البلاغة: ج 9، ص 55 و ج 12، ص 265، الإمامة و السیاسة: ج 1، ص 176. 2 . امامت‏ وسیاست/ ترجمه، ص48. 3 . شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 265. 4 . محمد محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 3، 97.
کاش شماها یکم عمقی به اصل قضیه نگاه میکردین و به این ادله ساختگی که جنابان ایت الله ها واستون آوردن اکتفا نمیکردین .
 

kalla

عضو جدید
دوست عزیز شما ظاهرا فقط به سطح مسئله نگاه میکنید...چون امام حسن و امام حسین بر درب خانه عثمان نگهبانی میداده اند آیا دلیل بر ارادت ان بزرگوار به عثمان میباشد؟؟ ایا این سیاستی نبوده که از کشته شدن عثمان و ایجاد درگیری و اختلاف و شورش در میان مسلمانان جلوگیری شود؟؟؟ یا به نظرتان ان جناب عاشق چشم و ابروی عثمان بوده؟؟؟
این نظر مولایمان است در مورد عثمان که در خطبه 3 نهج البلاغه میتوانید مشاهده کنید:
"تا انکه سومی به خلافت رسید.دو پهلویش از پرخوری باد کرده،همواره بین اشپزخانه و دستشویی سرگردان بود و خویشاوندان پدری او از بنی امیه به پا خواستند و همراه او بیت المال را خوردند(!!!!!!) و بر باد دادند(!!!!).چون شتر گرسنه ای که بجان گیاه بهاری بیفتد.عثمان انقدر اسراف کرد که ریسمان بافته او باز شد و اعمال او مردم را برانگیخت و شکم بارگی او نابودش ساخت"

اینهم جریان بیعت حضرت با عثمان(منبع:سایت ایت الله مکارم...منابع نقل ها هم در زیر موجودند):
سوال: آیا امام علی (ع) را بر بیعت با عثمان مجبور شد؟
پاسخ: در کتاب أنساب الاشراف نقل شده: پس از بیعت عبد الرحمان بن عوف و سایر اعضاى شورا با عثمان، على(علیه السلام)همچنان ایستاده بود و بیعت نمى کرد. عبد الرحمان بن عوف به علی(ع) گفت: «بیعت کن، و گرنه گردنت را خواهم زد». علی(علیه السلام) از خانه بیرون آمد و اصحاب شورا از پى او آمدند و گفتند: بیعت کن، و گرنه با تو مى جنگیم .(1)
ابن قتیبه در کتاب امامت وسیاست می نویسد: عبد الرحمان پس از بیعت با عثمان به سوى مسجد رفت و پس از حمد و ستایش پروردگار چنین گفت: من در کار مردم اندیشه کردم، آنان در مورد عثمان اتفاق دارند، و على راهى دیگر ندارد مگر شمشیر، چرا که عمر فرمان داده: هر آن کس که مخالفت کند، گردنش زده شود .(2)
در کتاب شرح نهج البلاغه چنین است که علی(ع) فرمود: من از سر نا خشنودی وکراهت، بیعت کردم(3).(4)

1 . أنساب الأشراف: ج 6 ص 128، شرح نهج البلاغة: ج 9، ص 55 و ج 12، ص 265، الإمامة و السیاسة: ج 1، ص 176. 2 . امامت‏ وسیاست/ ترجمه، ص48. 3 . شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 265. 4 . محمد محمدی ری شهری، دانش نامه امیرالمؤمنین، ج 3، 97.
kheili jalebe! ba qabole harfaye shoma be khoda qasam kole eslam va payambar ke ba vojodeh elme gheib az ayande ba hamchin adamaii neshasto barkhast dashte zireh soal mire...
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش شماها یکم عمقی به اصل قضیه نگاه میکردین و به این ادله ساختگی که جنابان ایت الله ها واستون آوردن اکتفا نمیکردین .

دوست عزیز شما هم بهتره به جای فرار به جلو و پیش کشیدن بحث همیشگی" آخوندهااااااا" از خودتون دلایل تاریخی رو میکردین.همونطور که در پست اول بنده تمام منابع اهل در ذیل نوشته ذکر شده اند. اگه حرفی برای گفتن ندارین،لطفا الکی وقت بقیه رو نگیرین
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
kheili jalebe! ba qabole harfaye shoma be khoda qasam kole eslam va payambar ke ba vojodeh elme gheib az ayande ba hamchin adamaii neshasto barkhast dashte zireh soal mire...

دوست بزرگوار
پیامبر و امامان ما بر حسب ظاهر عمل میکردن با افراد،ولو اینکه علم غیب هم داشتن.پیغمبر که نعوذ بالله رمال و فالگیر و طالع بین نیست که راه بیفته اینور و اونور و به این بگه تو خوبی و به اون بگه تو بدی و گردنه ملتو بزنه.ایا عمر جلوی پیامبر شراب خورد و پیامبر او رو احترام کرد؟؟؟ ای عثمان مرتکب قتل نفس جلوی چشمان رسول الله شد و پیامبر او رو احترام کرد؟؟؟ اره.اگه چنین کارایی رو جلوی چشم پیامبر میکردن و پیامبر با اونا نشست و برخاست میکرد،رسول الله زیر سوال میرفت....ولی ایا به نظر شما این درست که: مثلا ابن ملجم زمان پیامبر برای عرض ارادت میومد پیش ایشون و رسول الله میگفت که بگیرین گردن این مرتیکه رو بزنین که قاتل علی بن ابیطابه؟؟؟؟ ایا به نظر شما این رفتار خوبی بود که پیامبر سرتاسر بلاد را میگشت و دستور میداد که همه شقیان اینده رو گردن بزنن؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!
پس بنابراین این دلیل نمیشه که شما عرض کردین
 
بالا