فقط برای دل خودم

fatemezeynali

عضو جدید
حتی لحظه ی گره زدن روسری اش می تواند قشنگ ترین لحظه ی دنیا باشد...
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]عادت کرده ایم عاشق عکس همدیگر شویم.عاشق تصویری که که از همدیگر توی ذهنمان می سازیم.عاشق حرفهای هم،صدای هم...[/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]هیچ وقت فکر نکردیم یک آدم ابعادش خیلی وسیع تر از این چیزهاست.یک آدم چیزهایی دارد فراتر از اینکه بشود توی عکسش دید یا توی صدایش پیدایش کرد.[/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]دنیای مردها را خوب نمی شناسم اما می دانم یک زن ریزه کاری های زیادی توی رفتارش دارد.ریزه کاری هایی که نه توی عکس معلوم می شوند نه توی حرف.چیزهایی که باید ببینی،با همه ی وجودت حس کنی.[/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ریزه کاری هایی که می تواند یک دنیا دل را شیدا و مفتون کند.ریزه کاری هایی که فقط در معاشرت با او می توانی بفهمی.این که یک زن را دور نگه داری و از او یک مجسمه بسازی که گاهی دکمه اش را بزنی و صدایش هم در بیاید تو را دور می کند از دنیای پر رمز و راز و در عین حال ساده و لطیف یک زن.چیزهای زیادی را از دست می دهی.[/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]چیزهایی مثل اینکه هیچ وقت نمی فهمی چطور با انگشت هایش ور می رود وقتی غمگین است یا شاد است.نمی فهمی مثلا عادت دارد همیشه موقع حرف زدن روسری اش را مرتب کند یا موهایش را از توی صورتش هی بردارد و بگذارد پشت گوشش.[/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]نمی فهمی مثلا عادت دارد غذایش را ریز ریز بخورد و مدام با غذایش بازی می کند.عادت دارد یکی همیشه مواظبش باشد.هوای غذا خوردنش را داشته باشد.نمی فهمی عادت دارد لیوان چایی اش را نصفه بخورد و نمی فهمی چه کیفی دارد هر بار به او بگویی بازم که چاییتُ نصفه خوردی،یا بگویی این غذا را نخور معده ت حساس است،آن یکی را نخور آلرژی داری... نمی فهمی چه طور توی خیابان بازوی تو را محکم می چسبد و پشت هیبت مردانه ات پناه می گیرد و چه طور با غرور راه می رود که آدم ها ببینید من کسی را دارم که تکیه گاه است،که پناهم می دهد از نامردمی ها.نمی فهمی چه قدر این هوای او را داشتن ها به تو اعتماد به نفس می دهد،حس مرد بودن و تکیه گاه بودن می دهد...[/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]نمی فهمی چه طور با همه ظرافت خاص زنانه اش می تواند پشت و پناه مردانگی هایت باشد.نمی فهمی آغوشش را که به رویت باز می کند می تواند التیام همه ی زخم ها و خستگی هایت باشد.نمی فهمی همین موجود ظریف و کوچکی که دلش به هیبت مردانه ی تو خوش است چه قدر عظمت پیدا می کند وقت دلتنگی هایت،وقتی که شهر موهایت را پریشان می کند تا آرام بگیری.[/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]نمی فهمی وقتی می خندد کجای صورتش چال می شود.نمی فهمی غصه دار که می شود چه قدر چشم هایش حرف می زنند،چه قدر خواستنی تر می شوند.نمی فهمی بوی دست هایش را بوی موهایش را.نمی فهمی اخم کردنش چه جوری است.نمی فهمی چه جوری غمش را پشت لبخندش پنهان می کند اما چشمهایش پر شده است از حلقه های اشکی که فقط یک تلنگر چانه اش را می لرزاند و چکه چکه اشکش را فرو میریزاند و آن همه غرور و جذبه چه طور توی آغوشت می تواند از هم بپاشد و تو دوباره بسازی اش.[/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]نمی فهمی...[/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]نمی فهمی چه طور وقتی شاد است چشم هایش برق شوق دارند و ...[/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]می دانی؟ خیلی از دنیای بی کران چشم هایش فاصله می گیری...[/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]نمی فهمی حتی لحظه ی گره زدن روسری اش می تواند قشنگ ترین لحظه ی دنیا باشد...[/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]نمی فهمی و این یعنی همه چیز را از دست داده ای در مورد یک زن.[/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] [/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]*اگه کسی میتونه این متن رو از دید یک مرد بنویسه خوشحال میشم بخونمش.دوست دارم بدونم ریزه کاری های رفتار یه مرد چیه؟[/FONT]​
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]*گاهی حس می کنم وقت هایی که می نویسم خودم نیستم.انگار یکی میاد یه عالمه کلمه می ریزه توی ذهنم و من تند تند می نویسمشون روی کاغذ...[/FONT]​
[/FONT]
 

mohandese.motefakker

عضو جدید
کاربر ممتاز
الان همه عین همه شدن... هیچ فرقی با هم ندارن... هیچ چیز معماگونه ندارن که کندوکاوشون کنی. اخلاق و رفتارشون هم همه اش اداست حتی رو سری بستنوشون ناخودآگاه تقلیدی از دیگران هست... حتی وقتی دارن نوزاد کوچولوی فامیل رو ناز میکنن اداست و تقلید ...
وقتی یه کار خاصی ازش سر میزنه اولش فک میکنی این رفتار مختص اون فرد خاص هست اما خوب که چشمت رو باز میکنی میبینی خیلی ها همون رفتار رو دارن... متوجه میشی تفاوتی وجود نداره که بخوای واسه همون تفاوت دوستشون بداری... الان رسانه مثه یه قالب شیرینی پزی همه دخترها رو 95% شبیه همدیگه کرده و سخته بشه ویژگی ای در دختری یافت که خاص خود اون فرد باشه... الان میشینه کتاب و وبلاگ روانشناسی میخونه تا بتونه مردها رو جذب کنه , اونقدر از این چیزها میخونن و میخونن و میخونن تا اینکه دیگه شبیه اون چیزی که قبلا بودن نیستن و جالب اینکه همشون عین هم میشن با یه سری رفتارهای تقلیدی و قابل پیش بینی.
 

R.N.Z

عضو جدید
کاربر ممتاز
حتی لحظه ی گره زدن روسری اش می تواند قشنگ ترین لحظه ی دنیا باشد...
عادت کرده ایم عاشق عکس همدیگر شویم.عاشق تصویری که که از همدیگر توی ذهنمان می سازیم.عاشق حرفهای هم،صدای هم...
هیچ وقت فکر نکردیم یک آدم ابعادش خیلی وسیع تر از این چیزهاست.یک آدم چیزهایی دارد فراتر از اینکه بشود توی عکسش دید یا توی صدایش پیدایش کرد.
دنیای مردها را خوب نمی شناسم اما می دانم یک زن ریزه کاری های زیادی توی رفتارش دارد.ریزه کاری هایی که نه توی عکس معلوم می شوند نه توی حرف.چیزهایی که باید ببینی،با همه ی وجودت حس کنی.
ریزه کاری هایی که می تواند یک دنیا دل را شیدا و مفتون کند.ریزه کاری هایی که فقط در معاشرت با او می توانی بفهمی.این که یک زن را دور نگه داری و از او یک مجسمه بسازی که گاهی دکمه اش را بزنی و صدایش هم در بیاید تو را دور می کند از دنیای پر رمز و راز و در عین حال ساده و لطیف یک زن.چیزهای زیادی را از دست می دهی.
چیزهایی مثل اینکه هیچ وقت نمی فهمی چطور با انگشت هایش ور می رود وقتی غمگین است یا شاد است.نمی فهمی مثلا عادت دارد همیشه موقع حرف زدن روسری اش را مرتب کند یا موهایش را از توی صورتش هی بردارد و بگذارد پشت گوشش.
نمی فهمی مثلا عادت دارد غذایش را ریز ریز بخورد و مدام با غذایش بازی می کند.عادت دارد یکی همیشه مواظبش باشد.هوای غذا خوردنش را داشته باشد.نمی فهمی عادت دارد لیوان چایی اش را نصفه بخورد و نمی فهمی چه کیفی دارد هر بار به او بگویی بازم که چاییتُ نصفه خوردی،یا بگویی این غذا را نخور معده ت حساس است،آن یکی را نخور آلرژی داری... نمی فهمی چه طور توی خیابان بازوی تو را محکم می چسبد و پشت هیبت مردانه ات پناه می گیرد و چه طور با غرور راه می رود که آدم ها ببینید من کسی را دارم که تکیه گاه است،که پناهم می دهد از نامردمی ها.نمی فهمی چه قدر این هوای او را داشتن ها به تو اعتماد به نفس می دهد،حس مرد بودن و تکیه گاه بودن می دهد...
نمی فهمی چه طور با همه ظرافت خاص زنانه اش می تواند پشت و پناه مردانگی هایت باشد.نمی فهمی آغوشش را که به رویت باز می کند می تواند التیام همه ی زخم ها و خستگی هایت باشد.نمی فهمی همین موجود ظریف و کوچکی که دلش به هیبت مردانه ی تو خوش است چه قدر عظمت پیدا می کند وقت دلتنگی هایت،وقتی که شهر موهایت را پریشان می کند تا آرام بگیری.
نمی فهمی وقتی می خندد کجای صورتش چال می شود.نمی فهمی غصه دار که می شود چه قدر چشم هایش حرف می زنند،چه قدر خواستنی تر می شوند.نمی فهمی بوی دست هایش را بوی موهایش را.نمی فهمی اخم کردنش چه جوری است.نمی فهمی چه جوری غمش را پشت لبخندش پنهان می کند اما چشمهایش پر شده است از حلقه های اشکی که فقط یک تلنگر چانه اش را می لرزاند و چکه چکه اشکش را فرو میریزاند و آن همه غرور و جذبه چه طور توی آغوشت می تواند از هم بپاشد و تو دوباره بسازی اش.
نمی فهمی...
نمی فهمی چه طور وقتی شاد است چشم هایش برق شوق دارند و ...
می دانی؟ خیلی از دنیای بی کران چشم هایش فاصله می گیری...
نمی فهمی حتی لحظه ی گره زدن روسری اش می تواند قشنگ ترین لحظه ی دنیا باشد...
نمی فهمی و این یعنی همه چیز را از دست داده ای در مورد یک زن.
*اگه کسی میتونه این متن رو از دید یک مرد بنویسه خوشحال میشم بخونمش.دوست دارم بدونم ریزه کاری های رفتار یه مرد چیه؟
*گاهی حس می کنم وقت هایی که می نویسم خودم نیستم.انگار یکی میاد یه عالمه کلمه می ریزه توی ذهنم و من تند تند می نویسمشون روی کاغذ...

مرسی عزیزم خیلی قشنگ بود خیلی دوست داشتم
 

R.N.Z

عضو جدید
کاربر ممتاز
الان همه عین همه شدن... هیچ فرقی با هم ندارن... هیچ چیز معماگونه ندارن که کندوکاوشون کنی. اخلاق و رفتارشون هم همه اش اداست حتی رو سری بستنوشون ناخودآگاه تقلیدی از دیگران هست... حتی وقتی دارن نوزاد کوچولوی فامیل رو ناز میکنن اداست و تقلید ...
وقتی یه کار خاصی ازش سر میزنه اولش فک میکنی این رفتار مختص اون فرد خاص هست اما خوب که چشمت رو باز میکنی میبینی خیلی ها همون رفتار رو دارن... متوجه میشی تفاوتی وجود نداره که بخوای واسه همون تفاوت دوستشون بداری... الان رسانه مثه یه قالب شیرینی پزی همه دخترها رو 95% شبیه همدیگه کرده و سخته بشه ویژگی ای در دختری یافت که خاص خود اون فرد باشه... الان میشینه کتاب و وبلاگ روانشناسی میخونه تا بتونه مردها رو جذب کنه , اونقدر از این چیزها میخونن و میخونن و میخونن تا اینکه دیگه شبیه اون چیزی که قبلا بودن نیستن و جالب اینکه همشون عین هم میشن با یه سری رفتارهای تقلیدی و قابل پیش بینی.

در برخورد با دنیای خانمها خودت باش تا خودشو بتونی ببینی
 

*ABER*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
حتی لحظه ی گره زدن روسری اش می تواند قشنگ ترین لحظه ی دنیا باشد...
عادت کرده ایم عاشق عکس همدیگر شویم.عاشق تصویری که که از همدیگر توی ذهنمان می سازیم.عاشق حرفهای هم،صدای هم...
هیچ وقت فکر نکردیم یک آدم ابعادش خیلی وسیع تر از این چیزهاست.یک آدم چیزهایی دارد فراتر از اینکه بشود توی عکسش دید یا توی صدایش پیدایش کرد.
دنیای مردها را خوب نمی شناسم اما می دانم یک زن ریزه کاری های زیادی توی رفتارش دارد.ریزه کاری هایی که نه توی عکس معلوم می شوند نه توی حرف.چیزهایی که باید ببینی،با همه ی وجودت حس کنی.
ریزه کاری هایی که می تواند یک دنیا دل را شیدا و مفتون کند.ریزه کاری هایی که فقط در معاشرت با او می توانی بفهمی.این که یک زن را دور نگه داری و از او یک مجسمه بسازی که گاهی دکمه اش را بزنی و صدایش هم در بیاید تو را دور می کند از دنیای پر رمز و راز و در عین حال ساده و لطیف یک زن.چیزهای زیادی را از دست می دهی.
چیزهایی مثل اینکه هیچ وقت نمی فهمی چطور با انگشت هایش ور می رود وقتی غمگین است یا شاد است.نمی فهمی مثلا عادت دارد همیشه موقع حرف زدن روسری اش را مرتب کند یا موهایش را از توی صورتش هی بردارد و بگذارد پشت گوشش.
نمی فهمی مثلا عادت دارد غذایش را ریز ریز بخورد و مدام با غذایش بازی می کند.عادت دارد یکی همیشه مواظبش باشد.هوای غذا خوردنش را داشته باشد.نمی فهمی عادت دارد لیوان چایی اش را نصفه بخورد و نمی فهمی چه کیفی دارد هر بار به او بگویی بازم که چاییتُ نصفه خوردی،یا بگویی این غذا را نخور معده ت حساس است،آن یکی را نخور آلرژی داری... نمی فهمی چه طور توی خیابان بازوی تو را محکم می چسبد و پشت هیبت مردانه ات پناه می گیرد و چه طور با غرور راه می رود که آدم ها ببینید من کسی را دارم که تکیه گاه است،که پناهم می دهد از نامردمی ها.نمی فهمی چه قدر این هوای او را داشتن ها به تو اعتماد به نفس می دهد،حس مرد بودن و تکیه گاه بودن می دهد...
نمی فهمی چه طور با همه ظرافت خاص زنانه اش می تواند پشت و پناه مردانگی هایت باشد.نمی فهمی آغوشش را که به رویت باز می کند می تواند التیام همه ی زخم ها و خستگی هایت باشد.نمی فهمی همین موجود ظریف و کوچکی که دلش به هیبت مردانه ی تو خوش است چه قدر عظمت پیدا می کند وقت دلتنگی هایت،وقتی که شهر موهایت را پریشان می کند تا آرام بگیری.
نمی فهمی وقتی می خندد کجای صورتش چال می شود.نمی فهمی غصه دار که می شود چه قدر چشم هایش حرف می زنند،چه قدر خواستنی تر می شوند.نمی فهمی بوی دست هایش را بوی موهایش را.نمی فهمی اخم کردنش چه جوری است.نمی فهمی چه جوری غمش را پشت لبخندش پنهان می کند اما چشمهایش پر شده است از حلقه های اشکی که فقط یک تلنگر چانه اش را می لرزاند و چکه چکه اشکش را فرو میریزاند و آن همه غرور و جذبه چه طور توی آغوشت می تواند از هم بپاشد و تو دوباره بسازی اش.
نمی فهمی...
نمی فهمی چه طور وقتی شاد است چشم هایش برق شوق دارند و ...
می دانی؟ خیلی از دنیای بی کران چشم هایش فاصله می گیری...
نمی فهمی حتی لحظه ی گره زدن روسری اش می تواند قشنگ ترین لحظه ی دنیا باشد...
نمی فهمی و این یعنی همه چیز را از دست داده ای در مورد یک زن.
*اگه کسی میتونه این متن رو از دید یک مرد بنویسه خوشحال میشم بخونمش.دوست دارم بدونم ریزه کاری های رفتار یه مرد چیه؟
*گاهی حس می کنم وقت هایی که می نویسم خودم نیستم.انگار یکی میاد یه عالمه کلمه می ریزه توی ذهنم و من تند تند می نویسمشون روی کاغذ...



ممنون به خاطر متن قشنگ و پراحساست..دوسش میداشتم
 

*ABER*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
الان همه عین همه شدن... هیچ فرقی با هم ندارن... هیچ چیز معماگونه ندارن که کندوکاوشون کنی. اخلاق و رفتارشون هم همه اش اداست حتی رو سری بستنوشون ناخودآگاه تقلیدی از دیگران هست... حتی وقتی دارن نوزاد کوچولوی فامیل رو ناز میکنن اداست و تقلید ...
وقتی یه کار خاصی ازش سر میزنه اولش فک میکنی این رفتار مختص اون فرد خاص هست اما خوب که چشمت رو باز میکنی میبینی خیلی ها همون رفتار رو دارن... متوجه میشی تفاوتی وجود نداره که بخوای واسه همون تفاوت دوستشون بداری... الان رسانه مثه یه قالب شیرینی پزی همه دخترها رو 95% شبیه همدیگه کرده و سخته بشه ویژگی ای در دختری یافت که خاص خود اون فرد باشه... الان میشینه کتاب و وبلاگ روانشناسی میخونه تا بتونه مردها رو جذب کنه , اونقدر از این چیزها میخونن و میخونن و میخونن تا اینکه دیگه شبیه اون چیزی که قبلا بودن نیستن و جالب اینکه همشون عین هم میشن با یه سری رفتارهای تقلیدی و قابل پیش بینی.



واقعا اینطور فکر میکنی؟؟؟به نظر من حتی 2 تا خواهر دوقلو کلی با هم تفاوت دارن اونوقت تو انقد راحت میگی همه ی دخترا شبیهن؟؟؟؟:eek:
تازه آدم ک نمیتونه ی عمر تظاهر کنه و ادا در بیاره شاید شما برداشتت اشتباه باشه:cool:
 
بالا