گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

apadana13

عضو جدید
کاربر ممتاز
بگو قطار بایستد
بگو در ماه ترین ایستگاه زمین بماند
بماند سوت بکشد ، بماند دیر برود
بماند سوت بکشد ، برود
دور شود
بگو قطار بایستد

دارم آرزو می کنم
می خواهم از همین بین راه
از همین جای هیچ کس نیست
کمی از کناره ی دنیا راه بروم

از جاده های تنها
که مردان بسیاری را گم کرد
مردانی که در محرم ترین ساعات عشق گریستند
و صدایشان در هیچ قلبی نپیچید

می خواهم سوت
بزنم ، بمانم
زود بروم ، سوت بزنم ، دور شوم
کمی از این همه صندلی های پر دود
کمی از این همه چشم و عینک های سیاه

می خواهم کمی دورتر از شما سوت بزنم
می خواهم در ماه ترین ایستگاه زمین

در محرم ترین ساعات ماه
گریه کنم

می خواهم کمی دورتر از شما
کمی نزدیک
تر به ماه
بمیرم



هیوا مسیح

 

zahra_216

عضو جدید
کاربر ممتاز
یـن روزهــا

عجیـب دلـم بـچگـی مـی خواهـد …


/خستـه ام/


فـقط یـک قـلم لطـفاً …


می خواهـم خـودم را خط خـطی کنـم !
 

zahra_216

عضو جدید
کاربر ممتاز
گم میشوم در یادت

سکوت میکنم

نمیدانم تو رفته ای

یا همان که در من میجوشد تویی...

 

baran72

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خیلی وقته دیگه بارون نزده
رنگ عشق به این خیابون نزده

خیلی وقته ابری پر پر نشده
دل آسمون سبک تر نشده

مه سرد رو تن پنجره ها
مثله بغضه توی سینه ی منه

ابر چشمام پر اشکه ای خدا
وقتشه دوباره بارون بزنه

خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده
قلبم از دوری تو بدجوری دلتنگ شده

بعد تو هیچ چیزی دوست داشتنی نیست
کوه غصه از دلم رفتنی نیست

حرف عشق تو رو من با کی بگم
همه حرفا که آخه گفتنی نیست

خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده
قلبم از دوری تو بد جوری دلتنگ شده

خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده
قلبم از دوری تو
بد جوری دلتنگ شده...

 

k.mohammadi

کاربر بیش فعال
به رویت نیاوردم وگرنه
از همان روزی که جای “تو” به من گفتی: “شما”
فهمیدم
پای ”او” در میان است…
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
اصلا دیگه هیچی نمی گم اینجا یه کلمه حرف که می زنی زودترازخودت توFBوهزارجادیگه پخش میشه جالب اینجاست که تغییرش هم میدن دست تنهاییمو میگیرم میریم یه گوشه ای تو خلوت می شینیم با هم حرف می زنیم شاید یه وقتایی کاغذو قلم هم مهمون تنهاییم کنم
 

apadana13

عضو جدید
کاربر ممتاز
سکوت نکردم که فراموشت کنم​


نمی خواهم از یادم بروی....​


اشک نمی ریزم​


تا.......​


لحظه های نبودنت را ابری کنم

تنها...تنها...​


لحظه های با تو بودن را مرور می کنم​


و...به تو می اندیشم در ابدیت لحظه ها​


نمی دانی چه غمگینم​


در این تاریکی شبها​


چه بی تابانه دلگیرم​


نمی دانی که گاهی عاشقانه​


در تب رویای تو آرام می گیرم.
 

mahsa jo0on

عضو جدید
کاربر ممتاز
داری میمــــیری از دلتنـــــگی ها اما بــــازم هی منتــــــظر میشی

که اون اول بـــهت اس ام اس بـــده ...


لعـــنت به غــــــــرور
 

k.mohammadi

کاربر بیش فعال
ازدوريت چه دارم:غير دلى شكسته،ذهنى هميشه ابرى،فكرى هميشه خسته...
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
رفت و ... نگفت

من، بی او

میان ماندن و نماندن

بودن و نبودن

دست و پا میزنم مدام و غرق نمی شوم

... تنها

نفس کم می آورم برای ... کشیدن

... راستی

آن دورها

بی من




حال او و دل او چگونه است؟
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خاطرات را باید سطل سطل . . .



از چاه زندگی بیرون کشید . . . !



خاطرات نه سر دارند و نه ته . . .



بی هوا می آیند تا خفه ات کنند . . .


میرسند . . .


گاهی وسط یک فکر . . . !


گاهی وسط یک خیابان . . . !


سردت می کنند . . . داغت میکنند . . . !


رگ خوابت را بلدند . . . زمینت می زنند . . . !!!


خاطرات تمام نمی شوند . . .


تمامت می کنند....!!
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
کسی چه میداند ، امروز چند بار فرو ریختم ....
از دیدن کسی که فقط لباسش شبیه تو بود


 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بیا ؛ این ـهــــوا ، ـهـــــواے ـ خوبـے استـ براے د لـ ــتـ ــنــ ـگـ بودن ،

من بغــــض ـهایمـ را با روح ـ زخمیمـ مـے آورمـ ،

تو آغــــــوشت را ، با بــــــوسه ـهایتــــ

بگــــــــــذار دست کشیدن از تــــو ،

همچنان غیر ـ ممکن باشــــد !

بیـــــــــــا



 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هــمـه ی ِ قـراردادهــا را کـه روی

کـاغـذهـای بـی جـان نـمی نویسنـد

بــعـضی از عـهـدهــا را

روی قــلـب هـای هــم مـی نــویــسـیـم ...

حـواست به ایـن عـهـدهـای غـیـر کـاغـذی بـاشـد ...

شـکـسـتَنـشـان

یـک آدم را مـی شـکند......!



 

samaneh91

عضو جدید
مسافر چشم به راهی های من بیگاهان از راه بخواهد رسید
ای همه امید ها مرا به برآوردن این بام نیرویی دهید
 

apadana13

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاید باز ازخودخواهیم هست

که می خواهم دراین تنهایی و دلتنگی ام تو را سهیم کنم
اما مرا ببخش

خودت خوب می دانی که جزء تو کسی را برای شنیدن حر فهایم ندارم
...بگذار تو بهانه ام باشی
بهانه ای لا اقل برای حرف زدنم

من برای تو می نویسم برای تو می گویم و به بهانه تو زندگی می کنممی دانی گاه یک بهانه کافی ست که انسانی عاشق شود
زندگی کند


گاه آنقدر تنهایم


که احساس می کنم حتی یاس های باغچه هم از من روی بر می گردانند



گاه آنقدر غریبم


که احساس می کنم خاطرات خوب گذشته به من بی اعتنایی می کنند
و خورشید گرما و طراوتش را از اتاقم دریغ می کند
و مرا به دست سایه ها می سپارد

سكوت مي كنم

به اندازه آغاز دنيا

به بزرگي هيچ!

منتظر يك انفجار بزرگ
شايد كه دنياي جديدي متولد شود
كه به واژه هايم رنگ عادت نپاشاند
دنيايي كه در آن سهم من از هياهو
گوشي باشد
كه صداي سكوتم را بشنود...!


 

fereshte akabere

کاربر بیش فعال
تنهایی را نمیتوان معنی کرد چرا
چون تمام معانی که میتوان از تنهایی کرد انقدر زیاد هست که گاهی گیج میشوم
میشود گفت وقتی کسی در کنارت نیست پس تنهایی
یا کسی پیشت هست ولی بودن یا نبودنش فرقی نمیکند پس باز هم تنهایم
خوب دیگر هر روز ادمها تنها هستند بستگی به خودمان دارد که این تنهایی چگونه باشد
بعضی اوقات تنهایی خیلی زیباتر از بودن در کنار کسانی هست که تظاهر میکنند دوستت دارند
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نگاهم که میکنی...!!! بر باد میرود دلم...!!
لعنتی
نگاهم کن...!!!
که نگاهت مرا با خود به انتهای عشق می برد...!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چند دقیقه دیگر
چند دقیقه دیگر وقت داری
تا به من نگاه کنی
به من، به چشمانم،
و به قلبی که برای تو می تپد
این شب و این باران
و تو
چند دقیقه دیگر وقت داری
تا به من نگاه کنی
پیش از آن که کاملا ً تمام شوم ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بیا امشب به من محرم شو ای اشک ...
بیا امشب تو هم با غم شو ای اشک ...
بیا بنگر دلم تنها شده باز بیا قلب مرا همدم شو ای اشک ...
من آن گلبوته خشک کویری بیا بر روی من شبنم شو ای اشک ...
رها کن میل ماندن در دو چشمم تو جاری بر رخ زردم شو ای اشک ...
بیا آرام من در بیقراری تسلی بخش من هر دم شو ای اشک ...
بیا بغض سکوت سینه بشکن به چشم خشک من شبنم شو ای اشک ...
دلم مجروح درد غربت تو به روی زخم دل مرهم شو ای اشک ...
دلم از درد هجران نالد امشب بیا درمان بر دردم شو ای اشک ...
 

fereshte akabere

کاربر بیش فعال
کاش میشد در سکوت به عمق چشمانی نگاه کرد که میدانی روزی نه هر روز به عمق ان چشمان نگاه خواهی کرد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما را ز فهمیدن عشق غافل كردند
فهمیدن عشق را چه مشكل كردند
انگار كسی به فكر ماهی ها نیست
سهراب بیا كه آب را گل كردند!!!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...
گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...
گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات...

گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که...
گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...! که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی...
گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود...

گاهی دلگیری...شاید از خودت...شاید
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب تا خود صبح با تو خواهم بود
امشب این شب پر ستاره را به تو خواهم بخشید
و با هزاران آرزوی زیبا
امشب را به تو تقدیم می کنم
امشب از آن ماست.از آن من وتو
امشب تا خود صبح از آن تو خواهم بود
به من نگاه کن چشمانت را به من ببخش
مرا سراسر نگاه کن که نگاهت خود عشق است
امشب قلبم از آن توست
تو فرمانروای وجود منی
همه و همه تویی منی موجود نیست
پس ((تو)) را دریاب
 

K.K.J

عضو جدید
چـه کسی می فهمد؟
حــال و روز منــــــی را..

که

دیگر هــــیـــــچ نگاهی جز نگــــــاه ات

دلــم را نمی لرزانـد ...!!!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
فقط کسی رنگین کمون را می بینه که.......

تا آخرزیر بارون بمونه.......
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چه زیباست....
هنگامی که در اوج نشاط بی نیازی هستی
دست به دعا برداری
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا