دل

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز

ای دل غم این جهان فرسوده مخور

بیهوده نئی غمان بیهوده مخور


چون بوده گذشت و نیست نابوده پدید

خوش باش غم بوده و نابوده مخور

خيام
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دل بـردی از مـن به يغـما ای ترك غارتگر من
ديدی چه آوردی ای دوسـت از دسـت دل بر سـر من
عشـق تو در دل نـهان شد ، دل زار و تن ناتوان شد
رفتی چو تير و كمان شداز بـارِ غــم پيكر من
 

ni_rosa_ce

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دانم چو دیده دید دل از کف رود ولی

نتوان نگاه داشت ز خوبان نگاه را
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای دل تو به اسرار معما نرسی

در نکته زیرکان دانا نرسی

اینجا به می لعل بهشتی می ساز

کانجا که بهشت است رسی یا نرسی
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلی دارم دلی دیوانه دارم
غم بسیار از جانانه دارم
برای آنکه از غم ها گریزم
سرِ شب تا سحر پیمانه دارم
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتم دل و جان بر سر کارت کردم
هر چیز که داشتم نثارت کردم
گفتا تو که باشی که کنی یاد مرا
کاین من بودم که بی‌قرارت کردم
از مال جهان جز جگری ریشم نیست
اینست و جز این هیچ کم و بیشم نیست
از خویشتن و خلق به جان آمده‌ام
یک ذره دل خلق و سر خویشم نیست
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جانا، حدیث حسنت، در داستان نگنجد
رمزی ز راز عشقت، در سد زبان نگنجد
سودای زلف و خالت، در هر خیال ناید
اندیشه ی وصالت ، جز در گمان نگنجد
هرگز نشان ندادند، از کوی تو کسی را
زیرا که راه کویت ، اندر نشان نگنجد
آهی که عاشقانت، از حلق جان برآرند
هم در زمان نیاید ، هم در مکان نگنجد
آنجا که عاشقانت، یک دم حضور یابند
دل در حساب ناید، جان در میان نگنجد
اندر ضمیر دل ها، گنجی نهان نهادی

از دل اگر برآید ، در آسمان نگنجد
عطار وصف عشقت، چون در عبارت آرد

زیرا که وصف عشقت، اندر بیان نگنجد
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به گرد دل همی گردی، چه خواهی کرد؟ می دانم


چه خواهی کرد، دل را خون و رخ را زرد؟ می دانم


یکی بازی برآوردی که رخت دل همه بردی


چه خواهی بعد از این بازی دگر آورد؟ می دانم


به حق اشک گرم من، به حق آه سرد من


که گرمم پرس چون بینی، که گرم از سرد می دانم


مرا دل سوزد و سینه تو را دامان، این فرق است


که سوز و دود از دود و درد از درد می دانم
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زهی در کوی عشقت مسکن دل
چه می خواهی از این خون خوردن دل

چکیده خون دل بر دامن جان
گرفته جان پر خون دامن دل

از آن روزی که دل دیوانه توست
به صد جان من شدم در شیون دل

منادی می کنند در شهر امروز
که خون عاشقان بر گردن دل

چو رسوا کرد ما را درد عشقت
همی کوشم به رسوا کردن دل

چو عشقت آتشی در جان من زد
برآمد دود عشق از روزن دل

مکن جانا دل ما را نگه دار
که آسان است بر تو بردن دل

چو گل اندر هوای روی خوبت
به خون در می کشم پیراهن دل

بیا جانا دل عطار کن شاد
که نزدیک است وقت رفتن دل

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
درجذبه ای که حاصل زیبایی شب است
رویای دوردست تونزدیک میشود
بوی توموج می زند انجابه روی اب
چشم تو میدرخشدوتاریک میشود
بیچاره دل که با همه امیدواشتیاق
بشکست وشدبه دست توزندان عشق من
درشط خویش رفتی ورفتی ازاین دیار
ای شاخه ی شکسته زطوفان عشق من
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
این دل اگر کم است بگو سر بیاورم
یا امر کن که یک دل دیگر بیاورم
خیلی خلاصه عرض کنم دوست دارمت
دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ما چون دو دريچه روبروي هم
آگاه زهر بگو مگوي هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آينده
عمر آينه بهشت، اما…آه
بيش از شب و روز تير و دي کوتاه
اكنون دل من شكسته و خسته ست
زيرا يكي از دريچه ها بسته ست
نه مهر فسون، نه ماه جادو كرد
نفرين به سفر، كه هر چه كرد او كرد


**مهدی اخوان ثالث **
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
به یک پلک تو می‌بخشم تمام روز و شب‌ها را
که تسکین می‌دهد چشمت غم جانسوز تب‌ها را
بخوان! با لهجه‌ات حسّی عجیب و مشترک دارم
فضا را یک‌نفس پُر کن به هم نگذار لب‌ها را
به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم!
تو واجب را به جا آور رها کن مستحب‌ها را
دلیلِ دل‌خوشی‌هایم! چه بُغرنج است دنیایم!
چرا باید چنین باشد؟ نمی‌فهمم سبب‌ها را
بیا این‌بار شعرم را به آداب تو می‌گویم
که دارم یاد می‌گیرم زبان با ادب‌ها را
غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر
برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقب‌ها را


شعر از مرحومه نجمه زارع که در بیست و سه سالگی درگذشت-روحش شاد
غزلیات این شاعر فقید منحصر به فرد اند و اگر مرگ مجالش می داد چه سروده های دلنشین بیشتری از او حالا در دسترس داشتیم.........
من در هنگام خواندن شعر های این شاعر عزیز و با استعداد واقعن و ازته دل برای از دست دادنش اشکم جاری می شود خداوند در جنانش مسرور دارد:heart:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
يک به يک با مژه هايت دل من مشغول است
ميله های قفسم را نشمارم چه کنم ؟!
 

semiramis261

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
میان ببست زمین و زمان به یاری من
من این میانه دلخویشتن عدو دارم
رقیب و مدعی و حاسد و صلاح اندیش
فضول عشق نگر کز چهار سو دارم
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
 

semiramis261

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
زجام با صفای دل،لبی را تر کنیم امشب
از این غوغای آتش زا، صدای اشتیاق آید
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چنگ بر دل زده ای ساز میفکن خوش باش
بی تو من هیچ کجـــا یکــدله ننواخــــتـه ام
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرا گر مست مي خواهي ، نگاهت را مگير از من

كه دل از ساقي چشمان مستت جام مي گيرد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خروش هفت دریا، بی‌هیاهو
خدا بی ما و با ما، بی‌هیاهو
از این بیدادها، نامردمی‌ها
دلم خون است، اما بی‌هیاهو
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
می نویسم "خدا به همراهت "
گرچه دل گریه می کند پر درد
با توام انتها ی رؤیا ها
خواهشاً زود نزد من برگرد
 

samaneh_os67

عضو جدید
خداوندا مو بيزارم از اين دل
شبو روزان در آزارم از اين دل
زبس ناليدم، از ناليدنم تنگ
ز مو بستان كه بيزارم از اين دل

بابا طاهر
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گاهی به کوچه های دل ما قدم بزن[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]گاهی ز قصه های دل ما قلم بزن[/FONT]

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]زین تنگنا که جز غم حسرت ندیده ایم[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تصویر های وحشت مارا رقم بزن[/FONT]
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
دریای آرزو
در این دل شکسته ی من موج می زند
ای یار خوبرو
راهی به دل بجو.......
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
صدا بزن که درین سنگسار تلخ سکوت
چو باز تاب صدا ، باصدا به تو برسم

تو رفته ای و من اینک من و فقط دل من
دلی تما م تو ، تا با وفا به تو برسم
 

تاریک وتنها

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتمش دل می خری؟

پرسید چند؟

خنده کرد و دل زدستانم ربود

تا به خود باز آمدم اورفته بود

دل زدستش روی خاک افتاده بود

جای پایش روی دل مانده بود
 

تاریک وتنها

عضو جدید
کاربر ممتاز
امشب به قصه دل من گوش می کنی

فردا چو قصه مرا فراموش می کنی

.
.
.
.
.
.
.
.
جام جهان زخون دل عاشقان پر است

حرمت نگاه دار گر نوش می کنی
 

تاریک وتنها

عضو جدید
کاربر ممتاز
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ

نیست یاری که مرا یاد کند


دیده ام خیره به ره ماند و نداد

نامه ای تا دل من شاد کند
 

تاریک وتنها

عضو جدید
کاربر ممتاز
در دل چگونه یاد تو می میرد

یاد تو نخستین عشق است


یاد تو آن خزان دل انگیز است

کاو را هزار جلوه رنگین است
 
بالا