داستان دختر فراری به همراه نکات آموزنده

♠MAHSA♠

عضو جدید
داستان دختر فراری به همراه نکات آموزنده


شب هنگام محمد باقر - طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود كه به ناگاه دختري زیبا وارد اتاق او شد. در را بست و با انگشت به طلبه بيچاره اشاره کرد که سكوت كند و هيچ نگويد.


آن دختر پرسيد: شام چه داري؟


طلبه آنچه راکه حاضر کرده بود آورد و به اتفاق هم شام را خوردند...سپس دختر كه شاهزاده بود و به خاطر اختلاف بازنان حرمسرا خارج شده بود در گوشه‌اي از اتاق خوابيد...


صبح که آن دختر از خواب بيدار شد و از اتاق طلبه خارج شد ماموران اورا دیدند، شاهزاده خانم راهمراه طلبه جوان دستگیر کرده ونزد شاه بردند.


شاه باعصبانيت پرسيد: چرا شب به ما اطلاع ندادي ای مرد...؟


محمد باقر گفت: شاهزاده خانم تهديد کردند که اگر به کسي خبر دهم مرا به دستجلاد خواهد داد
شاه دستور داد که تحقيق شود که آيا اين جوان خطائي و یا تعرضی به شاهزاده کرده يا نه؟ و بعد از تحقيق شاه عباس از محمد باقر پرسيد: که چگونه و چطور توانستي در برابر نفست مقاومت نمائي؟محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه ديد که تمام انگشتانش سوخته و ... علت را پرسيد.طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه مي نمود. هر بار که نفسم وسوسه مي کرد يکي از انگشتان را بر روي شعله سوزان شمع مي‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره ازسر شب تا صبح بدين وسيله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا ، شيطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ايمانم را بسوزاند.شاه عباس از تقوا و پرهيز کاري او خوشش آمد و دستور داد همين شاهزاده رابه عقد مير محمد باقر در آوردند و به او لقب ميرداماد دادند و امروزه تمام علم دوستان از وي به عظمت و نيکي ياد کرده و نام و يادش را گرامي ميدارند.از مهمترين شاگردان وي مي توان به ملا صدرا اشاره نمود.
نكته درسي: اگر شب در حال درس يا مطالعه بوديد حتما درب را باز بگذاريد و در اطاقتان هم حتما شمع داشته باشيد چون برق با كسي شوخي ندارد و از انگشت دست تا فرق سر را میسوزاند و جزغاله میکند...!!!
نکته اخلاقی: چرا یک آخوند یا طلبه نمی تواند در اتاقی که یک خانم هم حضور دارد مثل آدم کپه مرگش را بگذارد و بخوابد تا با 10 تا انگشت سوخته صبح نکند؟ویا بین سوزاندن انگشت و رفتن بیرون از اطاق آن را که دردش کمتر بود انتخاب میکرد...مگه نه؟!...
نکته بیولوژیکی کنکور: اگر پس از سوزاندن 10 تا انگشت هنوز صبح نشده بود، چه جای دیگری را باید می سوزاند؟نکته تکنولوژیکی کنکور: آیا بهتر نبود بجای آن ده تا انگشت...از ابتدا همان یک جا را میسوزاند و این همه خسارت به ده تا انگشتانش نمی زد؟؟؟!!!
نکته هوشی کنکور: آیا بهتر از همه این نبود که با اون شاهزاده خانم صحبت می کرد و در صورت جلب رضایتش با جاری کردن صیغه عقد موقت تکلیف شاهزاده ونفس خویش را روشن می کرد و... و چنانچه اگر به درخواستش توجهی نمیشد آنگاه سراغ راه حل های دیگر میرفت؟؟؟!!!...تا نظر شما چی باشه...














 
آخرین ویرایش:

شهریاری 2

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
کاربر ممتاز
نمیخام مزاحم خنده تون بشم ولی درست نیست که به این داستان اخلاقی، با شوخی های بی مورد و شبهه ناک، خدشه وارد کنید.
 

"ALPHA"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی , صنایع غذایی
کاربر ممتاز
اره بخدا:D
1 وقت مثل اقا محمد خان قاجار خونخوار میشد;)

10000چشم راه رفتن روش دل می خواد نه .......

راستی محمد خان قاجار آقاش بعدا اضافه شده؟؟ چه ش بوده بیچاره؟؟
 

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
واقعا چرا بضیا اینجورین...نفس امارش بیش از حد اغفال کننده بوده..
:Dجالب بود.
 

"ALPHA"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی , صنایع غذایی
کاربر ممتاز
:Dکریم خان زند اصلی رو سوزوند دیگه
مگه در جریان نیستی؟

نه فقط می دونستم دخترشو چیکار کردن اونم کل چشای مردم اون شهرو درآورده از روشون رد شده!!
کریم خانو باش!!:surprised:
 

...ARASH...

عضو جدید
مگه آواتارتو نمی شناسی؟ پ چرا اینو گذاشتی؟؟ عکس اون پسره س بذار ببینم اسمش چی بود ساواش بالدار ....

من ميشناسم اواتارمو،
اما اين كه گاگولتر از ميرداماد بود و همچين مرامي نداشت كه شما ميگي

خيلي مرده ها:)
 

mech_eng2000

عضو جدید
نه فقط می دونستم دخترشو چیکار کردن اونم کل چشای مردم اون شهرو درآورده از روشون رد شده!!
کریم خانو باش!!:surprised:
:eek:مگه دختر داشته؟؟؟
:Dمن تاریخم از بعد از صفویه زیاد خوب نیست
ولی فکر کنم اشتباه میکنیا
دختر نداشته ها
 

"ALPHA"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی , صنایع غذایی
کاربر ممتاز
:eek:مگه دختر داشته؟؟؟
:Dمن تاریخم از بعد از صفویه زیاد خوب نیست
ولی فکر کنم اشتباه میکنیا
دختر نداشته ها

خوب فتحعلی شاه اول بود یا محمدخان؟؟ اگه بگی می گم دختر کدوم یکیش بود!!
 

mech_eng2000

عضو جدید
خوب فتحعلی شاه اول بود یا محمدخان؟؟ اگه بگی می گم دختر کدوم یکیش بود!!
محمد خان بعیده بچه داشته باشه
فتحلی شاه بعد از محمد خان سلطنت کرد
و تا اونجا که یادمه فقط 1 فتحعلی داشتن قاجار ها، پس اول و دوم نداره
 

"ALPHA"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی , صنایع غذایی
کاربر ممتاز
محمد خان بعیده بچه داشته باشه
فتحلی شاه بعد از محمد خان سلطنت کرد
و تا اونجا که یادمه فقط 1 فتحعلی داشتن قاجار ها، پس اول و دوم نداره

نه محمدخان بوده دیگه!! یعنی من اشتباه یادم مونده؟؟ درس اول تاریخ سوم دبیرستان کدوم شاه بود؟؟؟ محمد خان بود دیگه همونه!!

درس پنج هم ناصرالدین... همون محمدخان بود... محمدخان دایی فتحعلی بود نه؟؟
 

mech_eng2000

عضو جدید
نه محمدخان بوده دیگه!! یعنی من اشتباه یادم مونده؟؟ درس اول تاریخ سوم دبیرستان کدوم شاه بود؟؟؟ محمد خان بود دیگه همونه!!

درس پنج هم ناصرالدین... همون محمدخان بود... محمدخان دایی فتحعلی بود نه؟؟
فکر کنم
اقا محمد خان وقتی بچه بود چیزش کردن
 

nayyerr

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
داستان دختر فراری به همراه نکات آموزنده


شب هنگام محمد باقر - طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود كه به ناگاه دختري زیبا وارد اتاق او شد. در را بست و با انگشت به طلبه بيچاره اشاره کرد که سكوت كند و هيچ نگويد.


آن دختر پرسيد: شام چه داري؟


طلبه آنچه راکه حاضر کرده بود آورد و به اتفاق هم شام را خوردند...سپس دختر كه شاهزاده بود و به خاطر اختلاف بازنان حرمسرا خارج شده بود در گوشه‌اي از اتاق خوابيد...


صبح که آن دختر از خواب بيدار شد و از اتاق طلبه خارج شد ماموران اورا دیدند، شاهزاده خانم راهمراه طلبه جوان دستگیر کرده ونزد شاه بردند.


شاه باعصبانيت پرسيد: چرا شب به ما اطلاع ندادي ای مرد...؟


محمد باقر گفت: شاهزاده خانم تهديد کردند که اگر به کسي خبر دهم مرا به دستجلاد خواهد داد
شاه دستور داد که تحقيق شود که آيا اين جوان خطائي و یا تعرضی به شاهزاده کرده يا نه؟ و بعد از تحقيق شاه عباس از محمد باقر پرسيد: که چگونه و چطور توانستي در برابر نفست مقاومت نمائي؟محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه ديد که تمام انگشتانش سوخته و ... علت را پرسيد.طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه مي نمود. هر بار که نفسم وسوسه مي کرد يکي از انگشتان را بر روي شعله سوزان شمع مي‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره ازسر شب تا صبح بدين وسيله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا ، شيطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ايمانم را بسوزاند.شاه عباس از تقوا و پرهيز کاري او خوشش آمد و دستور داد همين شاهزاده رابه عقد مير محمد باقر در آوردند و به او لقب ميرداماد دادند و امروزه تمام علم دوستان از وي به عظمت و نيکي ياد کرده و نام و يادش را گرامي ميدارند.از مهمترين شاگردان وي مي توان به ملا صدرا اشاره نمود.
نكته درسي: اگر شب در حال درس يا مطالعه بوديد حتما درب را باز بگذاريد و در اطاقتان هم حتما شمع داشته باشيد چون برق با كسي شوخي ندارد و از انگشت دست تا فرق سر را میسوزاند و جزغاله میکند...!!!
نکته اخلاقی: چرا یک آخوند یا طلبه نمی تواند در اتاقی که یک خانم هم حضور دارد مثل آدم کپه مرگش را بگذارد و بخوابد تا با 10 تا انگشت سوخته صبح نکند؟ویا بین سوزاندن انگشت و رفتن بیرون از اطاق آن را که دردش کمتر بود انتخاب میکرد...مگه نه؟!...
نکته بیولوژیکی کنکور: اگر پس از سوزاندن 10 تا انگشت هنوز صبح نشده بود، چه جای دیگری را باید می سوزاند؟نکته تکنولوژیکی کنکور: آیا بهتر نبود بجای آن ده تا انگشت...از ابتدا همان یک جا را میسوزاند و این همه خسارت به ده تا انگشتانش نمی زد؟؟؟!!!
نکته هوشی کنکور: آیا بهتر از همه این نبود که با اون شاهزاده خانم صحبت می کرد و در صورت جلب رضایتش با جاری کردن صیغه عقد موقت تکلیف شاهزاده ونفس خویش را روشن می کرد و... و چنانچه اگر به درخواستش توجهی نمیشد آنگاه سراغ راه حل های دیگر میرفت؟؟؟!!!...تا نظر شما چی باشه...
















راستش من اولش که داشتم میخوندم تا آخر نرسیده بود م گفتم چه کاری کرده خب میرفت بیرون از اتاق یا طلبه بوده عقدش میکرد خب این داستان که واقعی بوده حتما راهی نداشته ولی جنبه شوخی اونم بد نیست خندیدم دلمون باز شد کلی
 

mech_eng2000

عضو جدید
راستش من اولش که داشتم میخوندم تا آخر نرسیده بود م گفتم چه کاری کرده خب میرفت بیرون از اتاق یا طلبه بوده عقدش میکرد خب این داستان که واقعی بوده حتما راهی نداشته ولی جنبه شوخی اونم بد نیست خندیدم دلمون باز شد کلی
خدا رو شکر تالار خنده شما رو دید;)
 

nayyerr

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خدا رو شکر تالار خنده شما رو دید;)
واااااااااااااااااااااااا چرا اینجوری فکرمیکنید من بد اخلاق نیستم اتفاقا دنبال خنده هستم
ولی تو یبعضی جاها خونم به جوش میاد

مهندس یه دختر خوش خنده تو دنیا باشه اونم منممممممممممممممممم;)
 

mech_eng2000

عضو جدید
واااااااااااااااااااااااا چرا اینجوری فکرمیکنید من بد اخلاق نیستم اتفاقا دنبال خنده هستم
ولی تو یبعضی جاها خونم به جوش میاد

مهندس یه دختر خوش خنده تو دنیا باشه اونم منممممممممممممممممم;)
بله 100 البتهه
 

♠MAHSA♠

عضو جدید
واااااااااااااااااااااااا چرا اینجوری فکرمیکنید من بد اخلاق نیستم اتفاقا دنبال خنده هستم
ولی تو یبعضی جاها خونم به جوش میاد

مهندس یه دختر خوش خنده تو دنیا باشه اونم منممممممممممممممممم;)

همون دیگه شوهر گیرت نومده دختر که نباید بخنده
 

mor1360

عضو جدید
داستان دختر فراری به همراه نکات آموزنده


شب هنگام محمد باقر - طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود كه به ناگاه دختري زیبا وارد اتاق او شد. در را بست و با انگشت به طلبه بيچاره اشاره کرد که سكوت كند و هيچ نگويد.


آن دختر پرسيد: شام چه داري؟


طلبه آنچه راکه حاضر کرده بود آورد و به اتفاق هم شام را خوردند...سپس دختر كه شاهزاده بود و به خاطر اختلاف بازنان حرمسرا خارج شده بود در گوشه‌اي از اتاق خوابيد...


صبح که آن دختر از خواب بيدار شد و از اتاق طلبه خارج شد ماموران اورا دیدند، شاهزاده خانم راهمراه طلبه جوان دستگیر کرده ونزد شاه بردند.


شاه باعصبانيت پرسيد: چرا شب به ما اطلاع ندادي ای مرد...؟


محمد باقر گفت: شاهزاده خانم تهديد کردند که اگر به کسي خبر دهم مرا به دستجلاد خواهد داد
شاه دستور داد که تحقيق شود که آيا اين جوان خطائي و یا تعرضی به شاهزاده کرده يا نه؟ و بعد از تحقيق شاه عباس از محمد باقر پرسيد: که چگونه و چطور توانستي در برابر نفست مقاومت نمائي؟محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه ديد که تمام انگشتانش سوخته و ... علت را پرسيد.طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه مي نمود. هر بار که نفسم وسوسه مي کرد يکي از انگشتان را بر روي شعله سوزان شمع مي‌گذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره ازسر شب تا صبح بدين وسيله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا ، شيطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ايمانم را بسوزاند.شاه عباس از تقوا و پرهيز کاري او خوشش آمد و دستور داد همين شاهزاده رابه عقد مير محمد باقر در آوردند و به او لقب ميرداماد دادند و امروزه تمام علم دوستان از وي به عظمت و نيکي ياد کرده و نام و يادش را گرامي ميدارند.از مهمترين شاگردان وي مي توان به ملا صدرا اشاره نمود.
نكته درسي: اگر شب در حال درس يا مطالعه بوديد حتما درب را باز بگذاريد و در اطاقتان هم حتما شمع داشته باشيد چون برق با كسي شوخي ندارد و از انگشت دست تا فرق سر را میسوزاند و جزغاله میکند...!!!
نکته اخلاقی: چرا یک آخوند یا طلبه نمی تواند در اتاقی که یک خانم هم حضور دارد مثل آدم کپه مرگش را بگذارد و بخوابد تا با 10 تا انگشت سوخته صبح نکند؟ویا بین سوزاندن انگشت و رفتن بیرون از اطاق آن را که دردش کمتر بود انتخاب میکرد...مگه نه؟!...
نکته بیولوژیکی کنکور: اگر پس از سوزاندن 10 تا انگشت هنوز صبح نشده بود، چه جای دیگری را باید می سوزاند؟نکته تکنولوژیکی کنکور: آیا بهتر نبود بجای آن ده تا انگشت...از ابتدا همان یک جا را میسوزاند و این همه خسارت به ده تا انگشتانش نمی زد؟؟؟!!!
نکته هوشی کنکور: آیا بهتر از همه این نبود که با اون شاهزاده خانم صحبت می کرد و در صورت جلب رضایتش با جاری کردن صیغه عقد موقت تکلیف شاهزاده ونفس خویش را روشن می کرد و... و چنانچه اگر به درخواستش توجهی نمیشد آنگاه سراغ راه حل های دیگر میرفت؟؟؟!!!...تا نظر شما چی باشه...

آی کیو جان! :cool:

نکته درسی؛ چه کاریه؟! همون اولش در اطاقو میبندیم ! دردسرش کمتره! :)

نکته اخلاقی؛ چرا میخوای القاکنی که به آخوند بودن طرف ربط داشته؟! یعنی اگه از اطاق بیرون میرفت، وسوسش از بین میرفت؟! یا شاید هم اخته میشد!

نکته بیولوژیکی ؛ به خودش مربوط بود که چه جای دیگرش را باید میسوزاند! اون همه جا!

نکته هوشی ؛ برای صیغه و ... رضایت سرپرست دختره لازمه! یعنی میرفت شاهو بیدار میکرد و...! :king:

این همه فکر کردی از این داستان به همین نتایج رسیدی!!! نتیجه اخلاقی و... بهتری کشف نکردی؟! بابا حیفی! برو فرار مغزها شو! اونور خیلی تحویلت میگیرناااا! :biggrin:
 

nayyerr

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
همون دیگه شوهر گیرت نومده دختر که نباید بخنده


حالا از کجا فهمیدی شوهرگیرم نیومده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اازقضا بیخیال


مگه دختر انسان نیست که نباید بخنده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اتفاقا میخندم خوبم میخندم .به موقع میخندم. ازته دلم میخندم . با صدام میخندم

هر جام میرم کلی خاطرخواه دارممممممممممممم
 

Similar threads

بالا