کوچه های تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

shielan

عضو جدید
نه تو میمانی نه اندوه ...
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند ...
لحظه ها عریانند ...
به تن لحظه ی خود جامه ی اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه
نه ,آیینه به تو خیره شده است
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی..
آه از آیینه ی دنیا که چه ها خواهد کرد

گنجه ی دیروزت پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف
بسته های فردا همه ای کاش ای کاش
ظرف این لحظه ولیکن خالی است ...

ساحت سینه برای جه کسی خواهد بود؟
غم که از راه رسید در این سینه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقی است
تا خدا هست به غم وعده ی این خانه مده ...!
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خانه ات سرد است
به حریقش خواهم کشاند
حریقی
که چخماق واژه های تو
از جهنم جانم افکنده است
...
ای دختر تابستانی
هنوز آیا به راستی سردت است؟
و ستاره ی کوچکم را آیا به آسمانم روانه خواهی کرد؟
...
بسیار تاریکم
 

tina1390

عضو جدید
"هست" را اگر قدر ندانی میشود "بود"
و چه تلخ است "هست"ی که "بود" شود
و "دارم"ی که "داشتم"...
 

mohsen-0547

عضو جدید
...

...

تو را باید با چشمهای من دید ...
تورا باید با دستهای من لمس کرد...
تو را باید با لبهای من بوسید...
تو به اندازه آغوش من خلق شده ای...
مرا باید در آعوش تو دفن کرد..
 

tina1390

عضو جدید
*به سلامتی کسی که وقتی بردم گفت :
اون رفیــــــــــــــــــــــــق منه .......
وقتی باختم گفت : من رفیـــــــــــــــــــــــــــقتم ......
 
آخرین ویرایش:

apadana13

عضو جدید
کاربر ممتاز
بريده از همه ،
كز كرده ام كنج اتاق ،
سرد و بي روح...
به حلقه هاي دود اطرافم مي انديشم
كه هرشب ، تنهايي مرا سهيم مي شوند...
 

امیر افشار

عضو جدید
کاربر ممتاز
مردم شهر سياه
خنده هاشان همه از روي رياست
دلشان سنگ سياست
ما در اين شهر دويديم و دويديم، چه سود؟
هر كجا پرسه زديم، خبر از عشق نبود
و تو اي مرغ مهاجر كه از اين شهر گذر خواهي كرد
نكند از هوس دانه گندم
به زمين بنشيني
من طعم ِ شرر انگیز ِ‌ آرزوهای محالم را
با همرهی باد سرد خزان
به استقبال گور خواهم برد
که بپوسند در آنجا
و به دیدارکسی در خموشی بروند
 

tina1390

عضو جدید
اگر کسی یک بار به تو خیانت کرد شرم بر او
و اگر دو بار خیانت کرد شرم بر تو ...
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
گاه آرزو می کنم ، چند لحظه ای جای من باشی.
دلت ، دل من باشد، چشمانت ، چشمان من باشد، روحت ، روح من باشد ، تمام وجودت از من باشد.آنگاه خواهی دید چقدر برای رسیدن به تو بی قراری می کنم،
خواهی دید شبها و روزها از دوری تو اشک می ریزم،
و احساس خواهی کرد چقدر تو را دوست دارم.
گاه آرزو میکنم ، دوباره تو را در کنار خودم ببینم ، در چشمانت نگاه کنم و بگویم این رسم عاشقیست؟
آنگاه که دلم به درد می آید و به یاد خاطرات شیرین با هم بودنمان اشک میریزم آرزو میکنم یک بی وفا مثل خودت به زندگی ات بیاید و قلبت را زیر پا بگذارد تا بفهمی من چه دردی در سینه ام دارم.
حالا که تو بی احساس شده ای ، دلت سنگ شده و با عشق نمی سازی گناه من چیست!
گناه من چه بود که رهایم کردی و به بهانه اینکه عشق وجود ندارد قید مرا زدی.
گاه آرزو میکنم لحظه ای مرا باور کنی و دوایی را برای این قلب شکسته ام بیابی.
از ما گذشت عاشقی ، از بخت خویش می گریم.
سخت است از او که مدتها همدردت ، همزبانت و همدلت بود جدا شوی .
چگونه دلت آمد که با کوله باری از امید و آرزوهایی که با تو داشتم رهایم کنی.
اگر می دانستی با تو چه رویاهایی در دل دارم رهایم نمی کردی ، اگر می دانستی به انتظار آن روز نشسته بودم تا دستانت را بگیرم و تو را به قله خوشبختی ها برسانم مرا نمی سوزاندی ، اگر می دانستی همه زندگی ام ، وجودم و همه هستی ام بودی مرا در به در این دنیای بی محبت نمیکردی.و گاه آرزو میکنم چرخه روزگار بچرخد و تو همان قلبی شوی که در سینه ام می تپد.
همان قلب شکسته ، خسته ، پر از غم و ناامید به فرداها.
آنگاه خواهی فهمید قلب بی گناهم چه دردی دارد.
 

ALviin

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفت...
اونی که میخوامش...
بارون نگاهش...
میباریدش نم نم...
دور شد از من کم کم
خدا مردم از غم...

وای...
منو چشمای خیس
درد دوریش کم نیست...
شبای غم انگیز...
روزای سرد پاییز
هیشکی مثل اون نیست...
دروغ نمیگم به خودم...
راست راستی عاشقش شدم
دارم از دوریش میمیرم...
:(
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
پرنده جان کجا پرواز کردی*کجا بال و پرت را باز کردی#چو دیدی بال پروازم شکسته*پریدی و سفر آغاز کردی#بگو با کی کجا مأوا گرفتی*بگو در خانه کی جای گرفتی
تقدیم به عشق رفته أم که خدای بی وفایی بود.
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
درست جایی که فکرش رو هم نمیکردم عاشق شدم این حس رو توی نگاهش دیدم توی صداش شنیدم اما...
تمام درد من این است
.
.
.
یک نفر در زندگی من هست
.
.
که نیست
 

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه از دوست فقط چشم و دهن می‌خواهند

روزگاریست همه عرض بدن می‌خواهند

عشق‌هارا همه با دور کمرمی‌سنجند

آنچه دیدند به مقیاس نظر می‌سنجند
 

tina1390

عضو جدید
به كسی عشق بورز كه لايق عشق باشه، نه كسی كه تشنه ی عشقه
چون كسی كه تشته است يه روزی سيراب ميشه . . .
 

apadana13

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیروزها کسی را دوست میداشتی

این روزها دلتنگی ... تنهایی

تمام عمر ما به همین سادگی گذشت ...
 

banooyeariayi

عضو جدید
از روزگار دلم گرفته
از این تکرار دلم گرفته
دلم می خواد گریه کنم
بارون ببار دلم گرفته

برای گم کردن خویش
رها شدن از کم و بیش
برای در خود گم شدن
جدا از این مردم شدن

بهانه ی گریه می خوام
بهانه ی فریاد زدن
بیا تو باش ای مهربان
بهانه ی گریه ی من

از من دیگه هیچی نمونده
یه قصه ام صد باره خونده
امروز هوا هوای گریه س
گونه هامو بارون پوشونده

ابر غمم بارون نمی شه
درد سکوت درمون نمی شه
بخون برام از پشت شیشه
درد سکوت درمون نمی شه

از روزگار دلم گرفته
از این تکرار دلم گرفته
دلم می خواد گریه کنم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
امروز دوباره دلم شکست
از همان جای قبلی ... !
کاش میشد آخر اسمت نقطه گذاشت تا دیگر شروع نشوی ... !
کاش میشد فریاد بزنم : " پایان "
دلم خیلی گرفته است ...
اینجا نمیتوان به کسی نزدیک شد ..
آدمها از دور دوست داشتنی ترند ... !

چه ساده بودم که گمان میکردم
به دورم می گردند کسانی که دورم میزدند!!
 

apadana13

عضو جدید
کاربر ممتاز
کوچه های تنهایی .... اخرین ایستگاه عاشقی من

آخرین ایستگاه عاشقی
دستی نیست تا
نگاه خسته ام را نوازشی دهد.
اینجا ،باران نمی بارد...
فانوسهای شهر، خاموش و مُرده اند
دست های مهربانی ،فقیرتر از من اند...!
نامردمان عشق ندیده ،
خنجر کشیده اند بر تن برهنه و بی هویتم !
دلم می خواهد آنقدر بنویسم
تا نفسهایم تمام شود.
آنقدر دفترهای کهنه را سیاه کنم ،
تا سَرَم ، فریاد کنند.
می خواهم امشب ،
شاعر نو نویس کوچه ها شوم.
بوی غربت کوچه ها
امان بُریده است...!
می خواستم واژه ای پیدا کنم تا ...
دلتنگی کهنه و بی خاصیتم را
عرضه کند ،
ولی
واژه ها باز هم غریبی می کنند.
می خواستم ،
کاغذی بیابم منت نگذارد ،
تنش را بدستانم بسپارد ،
تا نوازشش دهم ،
اما ، اعتمادی نیست...!
این لحظه ها ی لعنتی ،
باز هم مرا عذاب می دهند...
این دقیقه های بی وفا ،
بی وجدانترین ِ عالم اند...!
دستی نیست تا
دستهای خسته ام را
گرم کند...
نگاهی نیست ،
تا مرا امید دهد...
نفسی نمانده تا به آن تکیه کنم.
اینجا،
آخرین ایستگاه عاشقیست...!
 

starless sky

عضو جدید

داشتم تــو را مي نوشتم ؛

يك تكه از ابـر

افتاد ميان دفترم ...

خيس شد ،

بوي دلتنگي گرفت شعرم !



 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گاه مي انديشم

خبر مرگ مرا با تو چه كس مي گويد ؟
آن زمان كه خبر مرگ مرا

از كسي مي شنوي ، روي تو را
كاشكي مي ديدم
شانه بالازدنت را
بي قيد
و تكان دادن دستت كه
مهم نيست زياد
و تكان دادن سر را كه
عجيب !عاقبت مرد ؟
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
ایستاده‌ام کنار بندری مَه‌آلود

نگاهِ دوور شدن آخرین کشتی می‌کنم.

تنهایی، یعنی همین!
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
آغوشتو بغیر من بروی هیچکی وا نکن
منو از این دلخوشی ها،آرامشم جدا نکن

من برای با تو بودن پر عشق و خواهشم
واسه بودن کنارت،تو بگو بهرکجا پر می کشم

منو تو آغوشت بگیر،آغوش تو مقدسه
بوسیدنت برای من ،تولد یک نفسه

چشمای مهربونه تو منو به آتیش میکشه
نوازش دستهای تو ،.... عادته ،ترکم نمیشه

فقط تو آغوش خودم،دغدغه هاتو جا بذار
بپای عشق من بمون ،هیچکسو جای من نیار

مهر لباتو روتن و روی لب کسی نزن
فقط به من بوسه بزن ؛به روح وجسم وتن من....

 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا