▂▃▅▇█▓▒ فانتزی های من و دوستام ▒▓█▇▅▃▂

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی از فانتزی هام اینه که بروسلی الان زنده بود میرفتم میزدم تو گوشش !
ببینم اخلاق ورزشکاری داره یا نه !
کصافط مطمئنم بعدش تو افق محوم میکرد
معدل این ترممو حساب کردم دارم وسایلمو جمع میکنم راهی شم سمت افق D:
 

Ћцвгіѕ Ǥіяl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
معدل این ترممو حساب کردم دارم وسایلمو جمع میکنم راهی شم سمت افق D:
یکی از فانتزیام اینه که یه شب خونه نرم !
بعد فرداش بابام پرسید کجا بودی ؟
بگم پیش یکی از دوستام !
مامانم به ۱۰ تا از دوستام زنگ بزنه و ۸ تاشون بگن این جا بوده !
دوتاشونم بگن هنوز اینجاس !
بابام =
بعد بگم اونجارو نیگا بابا !
تا حواسش پرت شدن برم تو افق محو شم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که یه شب خونه نرم !
بعد فرداش بابام پرسید کجا بودی ؟
بگم پیش یکی از دوستام !
مامانم به ۱۰ تا از دوستام زنگ بزنه و ۸ تاشون بگن این جا بوده !
دوتاشونم بگن هنوز اینجاس !
بابام =
بعد بگم اونجارو نیگا بابا !
تا حواسش پرت شدن برم تو افق محو شم
ما همون پرسپولیسیایی هستیم که دقیقه ۸۰ تلویزیونو روشن می کنیم بعد یه لبخند می زنیم و تو غبار محو میشیم !
 
آخرین ویرایش:

samaneh91

عضو جدید
یه ساعته دارم میخندم
وااااااااای بچه ها شما پدیده اید
به خودتون ایمان داشته باشید
 

samaneh91

عضو جدید
یکی از فانتزی هام اینه که وقتی بابام داره با هیجان به یه خبر داغ گوش میکنه برم شبکه رو عوض کنم بعد وقی با غضب نگام کرد تا خواست چیزی بگه بزنم تو افق محوش کنم
 

Ћцвгіѕ Ǥіяl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﻧﻢ ﻣﺰﻩ ﻗﻬﻮﻩ ﺗﺮﮎ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﺑﺪﻡ

ﻻﻣﺼﺐ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﮐﻼﺳﻪ

ﻭﻟﯽ ﻓﻌﻼ” ﻓﻘﻂ ﻓﺮﻕ ﺷﯿﺮ ﮐﺎﮐﺎﺋﻮ ﺑﺎ ﻗﻬﻮﻩ ﺭﻭ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ
 

"ALPHA"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی , صنایع غذایی
کاربر ممتاز
یکی از فانتزی هام اینه که وقتی بابام داره با هیجان به یه خبر داغ گوش میکنه برم شبکه رو عوض کنم بعد وقی با غضب نگام کرد تا خواست چیزی بگه بزنم تو افق محوش کنم

دقیاقا البته من نمی زنمش خودم توی کانالی که زدم محو می شم!!! معمولا چیزی نمی تونه بگه !!
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که برم توی عروسی غریبه و موقعی که عروس میخواد بعله رو بگه یهو از وسط جمعیت داد برنم: نهههههههه باهاش ازدواج نکن ، من هنوز دوستت دارمممم … بعد برم سمت افق محو شم هی دنبالم بگردن
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که با لحن جدی و خسته به یه دکتر بگم : لطفا حاشیه نرو دکتر !
بعد بلند شم و از پنجره مطبش به افق خیره بشم و بگم : فقط بگو چند روز دیگه زنده می مونم ؟
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخرین ورژن فانتزیام اینه که ﺍﻓﻘﻮ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﻨﻢ و همینجوری الکی ﺗﻮﺵ ﻣﺤﻮ ﺷﻢ …
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که یکی بخواد به یکی دیگه شلیک کنه بعد من داد بزنم نننننههههههههه و خودمو بندازم جلوی گلوله ، بعد خون بپاشه از قلبم بیرون و مردم دورم جمع بشن با گریه بهم افتخار کنن ؛ از اون طرف کارگردان داد بزنه کات اقا کات بازم خراب کردین اهههههه …
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که توی یک مهمونی یهو وارد بشم و دخترا و پسرا که دارن میوه پوست می کنن همه دستاشون رو ببرن از خوشتیپی من !!!
و بعد از اینکه یِکَم نشستم ، پاشم حرکت کنم به سمت افق …
.
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که یه روز پشت تلفن توی جمع بگم باشه باشه الان میام بیمارستان شما اماده بشین
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که چنتا آدم گردن کلفت اجیر کنم نزدیک افق تا هرکی خواست اون اطراف محو بشه بزنن دهنشو … !
انگار محو شدن تو افق بچه بازیه ؛ زرت و زورت میرن افق محو میشن !!!
 

MARIA RED

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی دیگه از فانتزیام اینه :
سوار یه پیکان تاکسی بشم ، یه تراول ۵۰ تومنی تا نخورده رو بدم به راننده …
راننده بگه آقا یه نفرید ؟؟؟
منم یه کم مکث کنم و با یه لبخند معنی دار بگم : خعلی وقته …
بعدش پیاده بشم و تو افق حرکت کنم !
راننده هم از پشت صدام بزنه آقا … آقا … آقا ، بقیه پولتون !!!
منم کیفمو بندازم رو دوشمو بی توجه به راننده تو تاریکیا محو بشم …
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
::
یکی از فانتزیام اینه بمیرم بعد عکسمو که دارم لبخند میزنم و یه خط سیاه کنارشه بزارن تو سایت ، بعد شما کامنت بزارین : روحش شاد خیلی آدم با حالی بود
 

sareh joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
::
یکی از فانتزیام اینه بمیرم بعد عکسمو که دارم لبخند میزنم و یه خط سیاه کنارشه بزارن تو سایت ، بعد شما کامنت بزارین : روحش شاد خیلی آدم با حالی بود


وااااااااااااااااااا........
خدانکنههههههههههههههههههههه:mad:
بی مزه
 

آمیتیس19

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که یه قنادی بزنم توش قند بفروشم !
یه عطاری بزنم توش عطر بفروشم !
یه قهوه خونه بزنم توش قهوه بفروشم !
والا با این تحریماشون
 

آمیتیس19

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه که اون دسته ای که تیریپ خفن روشنفکری برمیدارن و میگن باید به هر عقیده ای احترام گذاشت رو بندازم وسط یه قبیله بدوی تو اعماق جنگل آمازون که اعتقاد دارن غریبه هارو باید خورد !
تا نسلشون برای همیشه محو بشه . ببینم همچنان نظرشون همونه
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
و این روزا اگه دیدین یه دانشجو نشسته یه نگاه به افق میکنه یه نگاه به گوشیش باز یه نگاه میندازه به افق باز به گوشیش بعد به افق خیره میشه بعد باز به گوشیش نگاه میکنه بعد به افق خیره میشه و محو میشه بدونین داره با گوشیش معدلشو حساب میکنه ببینه مشروط میشه یا نه !!!
::
::
 

Hosse!N_206

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این پسر خاله بی نظیره ...اصلا کاشکی رئیس جمهور میشد






آقای مجری : شما رفتی شرینی بگیری چرا انقدر طول کشید؟

پسر خاله : گرفتیم دیگه طولانی شد!

آقای مجری : خب بده من ببرم بزارم سر سفره هفت سین دیگه

پسر خاله : نه حالا باشه میگیرم میدم حالا

آقای مجری : چی میگی؟

پسر خاله : شیرینی گرفتیم اومدیم یه بچه ای بود کار میکرد چیز میفروخت.

آقای مجری : خب؟

پسر خاله : گفت یه کمکی بکن شب عید گفتم من پول ندارم چشمش افتاد به جعبعه شیرینی
در جعبه رو وا کردم یدونه!

آقای مجری : خب یدونه شیرنی دادی به یه بچه ای شرینی رو بده

پسر خاله : پیرمرده هم داشت میرفت دست کرد یدونه برداشت خواست دیگه!

آقای مجری : خب چه ایرادی داره شیرینی برای خوردنه برای تعارف کردنه من دیدم
بعضیا همینجوری شیرینی رو میزارن میمونه خشک میشه خراب میشه....

پسر خاله : آقای مجری شاگرد مغازه هم داشت جلوی مغازه رد میشد آب و جارو میگرد دلش خواست یدونه

آقای مجری : خب حالا یدونه

پسر خاله : مغازه داره اومد بیرون یدونه گفت قبول باشه یکی دیگه اومد برداشت یدونه
همه نگاه میکردن دیگه بازار بود شلوغ بود دیگه

آقای مجری : یعنی تو همه شیرنی رو دادی به بازار

پسر خاله : نه قوطیش دستم بود بعد یکی داشت جوجه میخرید دست یه بچه هه

آقای مجری : خب؟

پسر خاله : گفت پسر جون این قوطی خالی به چه دردت میخوره
بده من این جوجه ها رو ببرم خونه قوطیش هم دادم به اون!

آقای مجری : خب این یه طرف اش که اون طرف قوطی کو؟

پسر خاله :تازه اینم میخواست بگیره سوراخ سوراخ کنه گنجشگه جوجوه نفس بکشه
گفتم این رو بیارم که بدونی شیرنی رو گرفتم
 

Ћцвгіѕ Ǥіяl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی دیگه از فانتزیام اینه که متاهل بشم حسرت دوره ی مجردیمو بخورم و بسوزمو بسازم …
 

Ћцвгіѕ Ǥіяl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی دیگه از فانتزیام اینه :
‏سوار یه پیکان تاکسی بشم ، یه تراول ۵۰ تومنی تا نخورده رو بدم به راننده …
‏راننده بگه خانوم یه نفرید ؟؟؟
منم یه کم مکث کنم و با یه لبخند معنی دار بگم : خعلی وقته …
‏بعدش پیاده بشم و تو افق حرکت کنم !
‏راننده هم از پشت صدام بزنه خانوم … خانوم … خانوم ، بقیه پولتون !!!
‏منم کیفم بندازم رو دوشمو بی توجه به راننده تو تاریکیا محو بشم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یادش بخیر بچه بود یکی از فانتزیام این بود که وقتی گریه میکنم مثل شخصیت های کارتونی که اشکاشون به دو طرف پرت می شد ، باشم ولی افسوس
::
::
یکی از فانتزیام اینه که سر میز شام وختی که همه دارن غذا میخورن من هی با غذام بازی کنم بعد بابام خَعلی باکلاس بهم بگه آ قربونش برم چرا غذاتو نمیخوری ؟ بعد من با یه لبخند ملیح بگم مرسی پدر میل ندارم . . .
ولی لامصب یا همیشه مِث گاو میخورم یا بابام یه خورده سنگین برخورد میکنه و کلمات رکیک استفاده میکنه که چون اینجا خونواده نشسته و تردد میکنه و . . . از گفتنش معذورم
::
::
یکی از فانتزیام اینه صبح که از خواب پا میشم مثل یه غنچه وا بشم
خخخخخخخ
::
::
یه افق دارم شاه نداره
نوری داره ماه نداره
به کسی نشونش نمی دم
به کسی می دم که کس باشه
ماشین باباش پراید باشه
گوشی تو جیبش گیر نکنه
مخ منو درگیر نکنه…
::
::
یکی از فانتزیام اینه مامور شهرداری بشم و یه کیف پر از پول پیدا کنم ( ترجیحا دلار ) برم تو افق همشو خرج کنم ؛ همش که نباید فانتزی آموزنده باشه ! والا ! یه بار شانس در خونه ما رو زده ، اگه گذاشتید شما ها
::
::
ﺩﺳﺘﻢ ﺧﻮﺭﺩ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﺍﮐﺴﭙﻠﻮﺭﺭ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ، ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺑﺒﻨﺪﻣﺶ ، ﺯﺩ ﺭﻭ ﺷﻮﻧﻢ ﮔﻒ ﻣﯿﺒﻨﺪﯼ ؟
ﺍﺻﻦ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﺵ ﺍﺷﮏ ﺟﻢ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﻭﺩ ! ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ ﺑﺎﺑﺎ ﻣﯿﺨﺎﺳﺘﻢ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﺰﺕ ﮐﻨﻢ @
ﮔﻔﺖ ﻣﺮﺳﯽ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺗﻮ ﺍﻓﻖ ﻣﺤﻮ ﺷﺪ . . .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی دیگه از فانتزیام اینه که متاهل بشم حسرت دوره ی مجردیمو بخورم و بسوزمو بسازم …
دو سه روز پيش داشتم برميگشتم خونه يه بنده خدايي ازم پرسيد افق کجاست؟!! منم فکر کردم ميخواد منو دست بندازه!!!!! فهميده من استاد فانتزي نوشتن هستم بهش گفتم سيگار داري ؟؟؟ گفت حتما بايد سيگار بدم تا آدرس بدي؟؟!! گفتم نه پس , همينو مستقيم بري تو افق محو ميشي!!!!! ديدم بد نگاه کرد(شايدم نفهميد چي گفتم) بهش گفتم:کجا بهتون ادرس دادن!!!!! گفت: خ جيحون بعد از خ امام خميني پ 312 نگو يارو موسسه زبان افق رو ميگفت. منوميگي اينقدر ضايع شده بودم که نفهميدم چه جوري خودمو محو کردم
 

Ћцвгіѕ Ǥіяl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یکی از فانتزیام اینه صبح که از خواب پا میشم مثل یه غنچه وا بشم
خخخخخخخ

خیلی خوب بود.....
 

Ћцвгіѕ Ǥіяl

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دو سه روز پيش داشتم برميگشتم خونه يه بنده خدايي ازم پرسيد افق کجاست؟!! منم فکر کردم ميخواد منو دست بندازه!!!!! فهميده من استاد فانتزي نوشتن هستم بهش گفتم سيگار داري ؟؟؟ گفت حتما بايد سيگار بدم تا آدرس بدي؟؟!! گفتم نه پس , همينو مستقيم بري تو افق محو ميشي!!!!! ديدم بد نگاه کرد(شايدم نفهميد چي گفتم) بهش گفتم:کجا بهتون ادرس دادن!!!!! گفت: خ جيحون بعد از خ امام خميني پ 312 نگو يارو موسسه زبان افق رو ميگفت. منوميگي اينقدر ضايع شده بودم که نفهميدم چه جوري خودمو محو کردم
یکی از فانتزیهام اینه وقتی دارم از پل هوایی رد میشم یه دفه بشکنه و بیفتم…………اخ چ حالی میده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
 

Similar threads

بالا