مشاعره با شعر سعدی

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
مجنون ز جام طلعت لیلی چو مست شد
فارغ ز مادر و پدر و سیم و زر فتاد
 

*Chakavak*

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
محمل بدار ای ساربان، تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود...
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو آن درخت گلی کاعتدال قامت تو

ببرد قیمت سرو بلند بالا را
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
از تو با مصلحت خویش نمی​پردازم
همچو پروانه که می​سوزم و در پروازم

گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی
ور نه بسیار بجویی و نیابی بازم
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستان دشمن گرفتن هرگزت عادت نبود
جز در این نوبت که دشمن دوست می​پنداشتی

خاطرم نگذاشت یک ساعت که بدمهری کنم
گر چه دانستم که پاک از خاطرم بگذاشتی
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک عمر هزار سال باید
تا من یکی از هزار گویم

چشمم به زبان حال گوید
نی آنکه به اختیار گویم

 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
ماه رویا روی خوب از من متاب
بی خطا کشتن چه می​بینی صواب

دوش در خوابم در آغوش آمدی
وین نپندارم که بینم جز به خواب
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
با چون خودی در افکن اگر پنجه می کنی

ما خود شکسته ایم چه حاجت شکست ما
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی دل سودایی می​رفت به بستان​ها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان​ها
 

نارون سبز

عضو جدید
اهل نظر آنند که چشمی به ارادت
با روی تو دارند و دگر بی بصرانند


کتاب 365 روز با سعدی از دکتر الهی قمشه ای رو به همه دوستداران سعدی شیرین سخن پیشنهاد میکنم.
 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوران دهر و تجربتم سر سپید کرد
وز سر به در نمی​رودم همچنان فضول

سعدی چو پای بند شدی بار غم ببر
عیار دست بسته نباشد مگر حمول
 

Similar threads

بالا