آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز


من؟
من همانم ....
همان که سالهاست لحظه های سبز کودکی را تجربه می کند .
من ؟
من همانم ....
همان که سالهاست از لحظه های خالی از حضور روشن تو می گوید ، می خواند ، می نویسد ... و می گرید.
من ؟
من همانم ....
همان که سالهاست دیگر به کوچه همیشگی میعادگاه اقاقی و نسترن ، کوچه همیشگی چادر سفید و اسباب بازی ، کوچه همیشگی عروسک و آیینه و کوچه همیشگی خیس از ترنم باران پا نگذاشته است .
من ؟
من همانم ....
همان که هر گاه باران می آید چترش را می بندد و به سادگی یک پرنده خیس از ترنم غزل وار باران به کوچه پیچک پوش دلش سر می زند .
تو ...
راستی من برای که دارم از کوچه پیچک پوش دلم می گویم ؟
تو کیستی ؟
همجنسی از تبار باران ؟ یا همنفسی از همین آواره های این شهر بزرگ دود و نان حلال ؟
تو را می شناسم .
آری تو را می شناسم . شبی خسته ، از همین کوچه می گذشتی ...
یادم هست : باران می آمد و من که مثل هر شب رؤیاها ، تنها به دیدار کوچهء بن بست دلم آمده بودم تو را دیدم .
خسته می رفتی و من ...
من نگاهت می کردم .
باور کن به سادگی نگاه یک پرنده که از بالای آسمان به این زمین و انسانهایش نگریسته باشد... فقط نگاهت می کردم .
من مثل همیشه بی چتر ....
بی سرپناه ....
مثل تمام پرنده های این شهر بی پرنده ، آواره .....
تنها می رفتم . می رفتم تا به دنبال دفتر گمشده در خاطرات کودکی و تصمیم کبری که زیر همان درخت اقاقی همسایه جا مانده بود ، بگردم .
می رفتم تا آنسوی دیوار ، آنسوی همین کوچه پیچک پوش ، آنسوی خاطرات کودکی ، می رفتم تا آنسوی حضور تو ....
می رفتم تا سراغ از نشانی تازه تو بگیرم ....
نه ! می رفتم تا خودم را دوباره بیابم ... .
آخر نمی دانی .
نه ! تو نمی دانی که من سالهاست خودم را گم کرده ام .

تو نمی دانی که دیگر سالهاست فقط به خاطر این به این کوچه خالی نمی آیم که می ترسم خودم را پیدا کنم !
بگذار از اول دوره کنیم !
می ترسم ...
میترسم خودم را در گوشه ای از همین کوچه " تنها " پیدا کنم .
میترسم خودم را در حال سنگ زدن به تمام پرنده هایی که نیستند ، در حال سنگ زدن به این زندگی مرداب وار ، در حال سنگ زدن به شاعرانی از تبار دیوانه ها پیدا کنم . بگذار راستش را بگویم ...
می ترسم خودم را " بدون تو" پیدا کنم .
نگو مرا نشناختی که تو را بهتر از خود می شناسم .
می دانم که تو هم مثل من طاقت نگاههای نا آشناترینان با تبار شاعران دیوانه را نداری .
می دانم که در تمام این مدت با تمام رؤیاهایم همراه بوده ای اما ....
خودت ببین !

 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
چيست اين باران كه دلخواه من است ؟
زير چتر او روانم روشن است .
چشم دل وا مي كنم
قصه يك قطره باران را تماشا مي كنم :
در فضا،
همچو من در چاه تنهائي رها،
مي زند در موج حيرت دست و پا،
خود نمي داند كه مي افتد كجا !
در زمين،
همزباناني ظريف و نازنين،
مي دهند از مهرباني جا به هم،
تا بپيوندند چون دريا به هم !
قطره ها چشم انتظاران هم اند،
چون به هم پيوست جان ها، بي غم اند .
هر حبابي، ديدهاي در جستجوست،
چون رسد هر قطره، گويد: - « دوست! دوست ... !»
مي كنند از عشق هم قالب تهي
اي خوشا با مهر ورزان همرهي !
با تب تنهائي جانكاه خويش،
زير باران مي سپارم راه خويش.
سيل غم در سينه غوغا مي كند،
قطره دل ميل دريا مي كند،
قطره تنها كجا، دريا كجا،
دور ماندم از رفيقان تا كجا!
همدلي كو ؟ تا شوم همراه او،
سر نهم هر جاكه خاطرخواه او !
شايد از اين تيرگي ها بگذريم .
ره به سوي روشنائي ها بريم .
مي روم، شايد كسي پيدا شود،
بي تو، كي اين قطره دل، دريا شود؟
(( فریدون مشیری))
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
من دلم را از سر راه نیاوردم ...

اما آن را بر سر راهت می گذارم !

حالا که آمده ای ...

در ایوان این خانه جز مهربانی نمی بارد ...

پس چترت را ببند ...!!!
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
rain

[FONT=times new roman, times, serif]listen to the fallin rain
listen to it fall

and with every drop of rain
you know i love you more

let it rains all night long
let my love for you go strong

as long as we're together
who cares about the weather?

listen to the falling rain
listen to it fall
[/FONT]



 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
سرشت باران


[FONT=arial,helvetica,sans-serif]زندگي،يك لبخند،يك احساس
[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif][/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]در نگاهي روشن
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]ازفراسوي افق،تا ته آينه هاست
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]زندگي
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]باصداقت،باشوق
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]با تپشهاي دو نبض عاشق
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]همدل و همراه است
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]زندگي بركه اي از شاديهاست
[/FONT]​

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]كه چنان معني زيباي شفق،بي همتاست
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]ودر اين بركه نور ،ماهي قرمز عشق
[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]باسرشت باران ،هم بازي،هم پيماست[/FONT]
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
شب را
تا صبح

مهمان کوچه های بارانی خواهم بود

و برگ برگ دفتر
غمگينم را
در باران خواهد شست

آنگاه شعر تازه ام را

که شعر
شعر هايم خواهد بود
با دست های شاعرانه تو

بر دفتری که خا
ليست
خواهم نوشت
...
ای نام تو تغزل ديرينم در باران
!!
يک شب
هوای گريه
يک شب هوای فرياد

امشب دلم هوای تو کرده است
.....
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو را اي عشق ناميرا غم زيبا ، خداحافظ
طلوع ياس در قلب شب خارا ، خداحافظ
تو شاليزار ... يک کلبه درون سينه ي جنگل
هواي ناب باراني ... چه سود اما ؟ ... خداحافظ
تو را از خويش راندم من ، ولي سوگند بر باران
" من " و " تو " اي نسيم آسا ، نمي شد " ما " ... خداحافظ
نگاه آسمان بودي به اين شبگير دل خسته
تمام زجر من اما : " چراحالا ؟ " ... ، خداحافظ
ببين ! ... دلسرد دلسردم . نگاهم كن ! ... كم آوردم
نمي دانم چرا آخر ؟ ... چرا زيبا " خداحافظ " ؟
صدايت آشنا با دل ، چنان بر برگ گل شبنم
نشد اما كه من با تو[...] ، برو جانا ... خداحافظ
تمام سهم من بودي از اين دنيا ولي بگذر
برو اي خنده ي گلها ... نگارينا خداحافظ
به قطره قطره ي باران ، به برگ خيس مژگانت
تمام آرزو بودي ، ولي [...] اما [...] ، خداحافظ ...​
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
شب باران

شب، شب شوم غمینی بود
آسمان یکسره می بارید
غیره باران که فرو می ریخت
آب از آب نمی جنبید

من چو شب سرد و تهی بودم
شب چو من خسته و سرگردان
پلکم از گریه به زير افتاد
چون پر مرغ گه باران

چه غم انگیز، چه وحشتناک
شهر در خواب غمینی بود
از کران تا به کران خالی
نه ستاره، نه زمینی بود

آسمان سوخت و پرپر شد
آه من، وای چه آهی بود
دل من، این دل غم فرسود
چه شب سرد سیاهی بود

آسمان یکسره می بارید
ابرها سوخته، سرگردان
چه غریبانه شبی بود آه ...
شب تاریک، شب باران


 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی که گل در نمیاد
سواری اینور نمیاد
کوه و بیابون چی چیه

وقتی کهبارون نمیاد
ابر زمستون نمیاد
این همه ناودون چی چیه

حالا تو دست بی صدا
دشنه ی ما شعر و غزل
قصه ی مرگ عاطفه
خوابای خوب بغل بغل

انگاربا هم غریبه ایم
خوبیه ما دشمنیه
کاش من و تو می فهمیدیم
اومدنی رفتنیه

تقصیر این قصه ها بود
تقصیر این دشمنا بود
اونا اگه شب نبودن
سپیده امروز با ما بود

کسی حرف منو انگار نمی فهمه
مرده زنده , خواب و بیدار نمی فهمه
کسی تنهایی مو از من نمی دزده
درده ما رو در و دیوارنمی فهمه

واسه ی تنهاییه خودم دلم می سوزه
قلب امروزیه من خالی تر ازدیروزه

سقوط من در خودمه
سقوط ما مثل منه
مرگ روزای بچگی
از روز به شب رسیدنه

دشمنیا مصیبته
سقوط ما مصیبته
مرگ صدا مصیبته
مصیبته حقیقته
حقیقته حقیقته

تقصیر این قصه ها بود
تقصیر این دشمنابود
اونا اگه شب نبودن
سپیده امروز با ما بود
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
هنوز تلاطم خاطرت ،حادثه انگیز می کند لحظه های مرا
وقتی که باران می بارد ،
با رنگین کمانی که متولد می شود از دل اشکهای من
و پل می زند از چشمانم تا انتظار تو.
و من به عاشق ترین موج سجده می کنم...
 

simafrj

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش میدانستی وقتی باران میبارد
وقتی دلم میگیرد
وقتی قطره قطره اشک میریزم
میخواهم زیر باران باشم
تا تو اشکهایم را نبینی
تا اشکهایم زیر باران گم شود
تا تو ندانی گریه کردم
دوست دارم با تو باشم
دوست دارم قدمهایم را همراه تو زیر باران ...
دوست دارم تا دوستم داشته باشی ...
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمی دانم،
هنوز!!!
خاطرت هست؟؟؟
چشمان مرا.
وقتی که با ملودی باران،
برایت ترانه می خواند!!!
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی نگاهِ عشق مجنون نیز لیلایی نداشت
بی مقدس مریمی دنیا مسیحایی نداشت
بی تو ای شوق غزل‌آلوده‌ی شبهای من
لحظه‌ای حتی دلم با من هم‌آوایی نداشت

آنقدر خوبی که در چشمان تو گم می‌شوم
کاش چشمان تو هم اینقدر زیبایی نداشت!

این منم پنهانترین افسانه‌ی شبهای تو
آنکه در مهتاب باران شوقِ پیدایی نداشت
در گریز از خلوت شبهای بی‌پایان خود
بی تو اما خوابِ چشمم هیچ لالایی نداشت
خواستم تا حرف خود را با غزل معنا کنم
زیر بارانِ نگاهت شعر معنایی نداشت
پشت دریاها اگر هم بود شهری هاله بود
قایقی می‌ساختم آنجا که دریایی نداشت
پشت پا می‌زد ولی هرگز نپرسیدم چرا
در پس ناکامیم تقدیر جاپایی نداشت
شعرهایم می‌نوشتم دستهایم خسته بود
در شب بارانی‌ات یک قطره خوانایی نداشت
ماه شب هم خویش می‌آراست با تصویرِ ابر
صورت مهتابی‌ات هرگز خودآرایی نداشت
حرفهای رفتنت اینقدر پنهانی نبود
یا اگر هم بود ، حرفی از نمی ایی نداشت
عشق اگر دیروز روز از روز‌گارم محو بود
در پسِ امروز‌ها دیروز، فردایی نداشت
بی تواما صورت این عشق زیبایی نداشت
چشمهایت بس که زیبا بود زیبایی نداشت
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
بارون بارونه زمينا تر ميشه
گل نسا جونوم كارا بهتر ميشه

گل نسا جونوم تو شاليزاره
برنج مي كاره مي ترسم بچاد

طاقت نداره طاقت نداره

دونه هاي بارون ببارين آرومتر
بهاراي نارنج داره ميشه پرپر

گل نساي منو ميدن به شوهر
خداي مهربون تو اين زمستون

يا منو بكش يا اونو نستون

بارون مي باره زمينا تر ميشه
گل نسا جونوم كارا بهتر ميشه

گل نسا جونوم غصه نداره

زمستون مي ره پشتش بهار

بارون بارونه زمينا تر مي شه
گل نسا جونوم كارا بهتر مي شه

گل نسا جونوم تو شاليزاره
برنج مي كاره مي ترسم بچاد

طاقت نداره طاقت نداره




 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
مثل گریه توی پاییز، مثل پاییز توی کوچه، مثل کوچه زیر بارون، مثل بارون روی شیشه…
تو خود عشقی، خود عشق
مثل اسمت روی قلبم، مثل هدیه تو دستم، مثل اون حالی که داشتم وقتی هدیه رو می بستم…
تو خود عشقی، خود عشق
مثل ماه…
مثل ماه وقتی گریش می گیره،مثل گل وقتی ازدست تو میره،مثل من که نمیای و می میره،مثل تو،تا…
تو خود عشقی، خود عشق
مثل ماه، مثل تو، مثل اشک، مثل من، مثل عشق، مثل آه، آه…
تو خود عشقی، خود عشق
مثل لیلی توی پاییز، مثل مجنون زیر بارون، مثل بارون وقتی آروم، آروم آروم میشه عاشق…
تو خود عشقی، خود عشق
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم تنگه مث ابراي بي بارون
خوش آهنگ صداي عاشقي هامون
دلم تنگه ولي دل خونه ي عشقه
ببار امشب كه خونه داره يه مهمون
بزن بارون بزن بارون
براي خلوت ناودون
كه زير دستاي بارون
من عاشق مي شوم آسون
صدام كردي صداي رعد نشنيدم
نگام كردي نگاه و بعد خنديدم
نباريدي ولي من عاشقت هستم
كه زير پلك باروني تو رو ديدم
بزن بارون بزن بارون
براي خلوت ناودون
كه زير دستاي بارون
من عاشق مي شوم آسون
شقايق منتظر مونده
دل پاييزو نشكونده
واسه دلتنگي خاتون
لالا لالا رو مي خونده
بزن بارون بزن بارون
براي خلوت ناودون
كه زير دستاي بارون
من عاشق مي شوم آسون
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
باران باشد


تو باشی


و كوچه ای بی انتها


دنيا را ميخواهم چه كار؟


دنيا نباشد!


كوچه باغی باشد و باران


و تو


كه زلال تر از بارانی.


باران باشد، تو باشی

یک خیابان بی انتها باشد...

به دنیا میگویم:

." خداحافظ".
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزی را که باریدم یادت هست ؟!

چشمان خیسم را بوسیدی و گفتی

چشمانت را خیس دوست ندارم !

و من ... ساده ... فقط باور کردم نباریدن را ...

و اکنون که نیستی ...

ساده به بارش خود در آیینه می نگرم ...

که چگونه چشمان خیسم را اشک ها می بوسند ...!
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام ای چشم بارانی !

پناهم می دهی امشب ؟

سوالم را که می دانی !

پناهم می دهی امشب ؟

منم آن آشنای سالیان گریه و لبخند و امشب رو به ویرانی ،

پناهم می دهی امشب ؟

میان آب و گل رقصان ، میان خار و گل خندان در آن آغوش نورانی ،

پناهم می دهی امشب ؟

دل و دین در کف یغما و من تنها و من تنها... در این هنگام رو حانی ،

پناهم می دهی امشب ؟

به ظلمت رهسپار نور و از میراث هستی دور در آن اسرار پنهانی ،

پناهم می دهی امشب ؟

رها از همت بودن ، رها از بال و پر سودن رها از حد انسانی ،

پناهم می دهی امشب ؟

نگاهت آشنا با دل ، کلامت گرمی محفل تو از چشمم چه می خوانی ؟

پناهم می دهی امشب ؟

و من با اشک می شویم تمام شعرهایم را پس از مصراع پایانی ،

پناهم می دهی امشب ؟؟؟
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز

وقتی توی بارون با لباسهای خیس رسیدم خونه، برادرم گفت: چرا چتر نبردی؟!! خواهرم
گفت: خوب صبر میکردی تا بارون بند بیاد، بعد میرفتی بیرون!!! پدرم با عصبانیت
گفت:وقتی سرما خوردی، بهت میگم! اما مادرم... در حالی که موهام و خشک میکرد،
گفت:چه بارون بیخودی! نمیتونست صبر کنه تا بچه ی من برسه خونه؟
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
باران که می بارد تو می آیی
باران گل باران نیلوفر
باران مهر و ماه آئینه
باران شعر و شبنم و شبدر
باران که می بارد تو در راهی
از دشت شب تا باغ بیداری
از عطر عشق و آشتی لبریز
با ابر و آب و آسمان جاری
غم می گریزد غصه می سوزد
شب می گدازد سایه می میرد
تا عطر آهنگ تو می رقصد
تا شعر باران تو می گیرد
از لحظه های تشنه دیدار
تا روزهای با تو بارانی
غم می کُشد ما را تو می بینی
دل می کِشد ما را و می دانی


 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]بزن بارون که دلگیرم دارم این گوشه میمیرم[/FONT]​

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]بزن بارون که دلگیرم دیگه آروم نمیگیرم[/FONT]​

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]حالا که خسته و تنهام حالا که اون دیگه رفته[/FONT]​

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]میفهمم تازه این دردو چقدر تنها شدن سخته[/FONT]​

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]بزن بارون که عشق اون هنوز توی نفسهامه [/FONT]​

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]دلیل عشق پاک من بلور سرد اشکامه [/FONT]​

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ببار شاید که برگرده تو قلبی که پر از درده[/FONT]​

[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ببین از وقتی اون رفته چقدر دستای من سرده[/FONT]​

[FONT=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif][FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]بزن بارون بزن بارون [/FONT][/FONT]​
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
بارون...


[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]جون پناهم زیر بارون دستای گرم تو بود[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]در تو رنجی دید از این عشق گناه من نبود[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]رفتی و عمری و گذشته، ولی بی تو گذشت[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]رفتی و قلبی شکسته، به دست تو شکست[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]چرا ابرا نمیبارن، خبر از تو نمیارن[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]چرا این خاطرات تو، منو تنها نمیزارن[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]بزن بارون[/FONT]
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]بزن بارون سراپا خیس خیسم کن...[/FONT]
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز

[FONT=arial, helvetica, sans-serif]يادته يه روزي گفتم ، گريه هات همش بهونه ست [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حتي اين بهونه هاتم ،يه جورايي عاشقونه ست [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]نه كه باورش نكردم ،اشك تو خيلي عزيزه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مثه دونه هاي بارون انگار از چشات مي ريزه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چقدِ لطيف بارون ،وقتي از چشات بباره[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتي كه يه مرد خسته سررو شونه هات بزاره [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]خانومي دلم رو نشكون ،آخه از دوريت شكسته ست[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مي دونم كه خوب مي دوني ، مرد عاشقت چه خسته ست [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]يه نفر كه آرزوشه ، سر رو شونه هات بزاره [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مثه دونه هاي بارون ،بشه از نگات بباره [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوس داره تو هم بدوني ، كسي رو جز تو نداره [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]داره با خيال چشمات ، شب وروز دووم مياره [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]چشاشو روهم مي زاره ،كه تو رو تو خواب ببينه[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوس داره كه توي رويا ، از لبات بوسه بچينه [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوس داره با تو بمونه ،دوس داره با تو بميره [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دوس داره كه وقت مردن ،دستاي تو رو بگيره [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]حالا فهميدي كه گفتم ، همه گريه هات بهونه ست [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]{بخدا دلم هلاكه يه نگاه عاشقونه ست }[/FONT]
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میان گریه‏هایم
راهى براى عبور توست
مى‏دانم
عادت كرده‏اى
رهگذر لحظه‏هاى بارانى‏ام باشى
این بار هم بگذر
و چشم‏هایت را به پنجره‏اى بده
كه شب و روز
مرا نگاه مى‏كند ...
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بزن باران تو خیسم کن
کثیفم من تمیزم کن
دلم مرده تو یادم کن
ستم خورده صدایم کن
صدایم کن توی غربت ,چشام بسته, شب تاریک گلوم بسته
هوای سرد دلم خسته توی ظلمت,
بزن باران بزن باران
هوا غمگین پر از گرده توی سینم پر از درده
غم یادش چقدر سرده تو این احساس
بزن باران بزن باران
بزن باران تو خیسم کن
کثیفم من تمیزم کن
دلم مرده تو یادم کن ...
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خسته­ام، قطره، قطره بشمارم، باران
دوست دارم که بر این خاک ببارم، باران

دوست دارم که دل از شهر و دیارم بکنم
بروم سر به بیابان بگذارم باران

سبز نه! زرد نه! آمیزه­ای از سبزم و زرد
بس که درهم شده، پاییز و بهارم، باران!

داروک نیست، خدا! قاصدکی بود ای­کاش
کاش می­شد به نگارم بنگارم باران!

تو نمی­آیی و من این­همه خاکی شده­ام
تو اگر باشی با خاک چکارم؟ باران!

نسل در نسل دلم در عطش خواندن توست
آه ای زمزمه­ی ایل و تبارم! باران!

خسته­ام خسته از این قول و قرارم باران!
که نمی­باری بر سنگ مزارم باران!

خسته­ام از خودم و هرچه که با من مانده است
گله دارم، گله دارم، گله دارم باران!
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
باز باران بي ترانه
باز باران با تمام بي کسي هاي شبانه
مي خورد بر مرد تنها
مي چکد بر فرش خانه
باز مي آيد صداي چک چک غم
باز ماتم من به پشت شيشه تنهايي افتاده
نمي دانم ، نمي فهمم
کجاي قطره هاي بي کسي زيباست
نمي فهمم چرا مردم نمي فهمند
که آن کودک که زير ضربه شلاق باران، سخت مي لرزد
کجاي ذلتش زيباست
نمی فهمم
کجاي اشک يک بابا
که سقفي از گِل و آهن به زور چکمه باران
به روي همسر و پروانه هاي مرده اش، آرام باريده
کجايش بوي عشق و عاشقي دارد
نمي دانم
نمي دانم چرا مردم نمي دانند
که باران عشق تنها نيست
صداي ممتدش در امتداد رنج اين دلهاست
کجاي مرگ ما زيباست
نمي فهمم
ياد آرم روز باران را
ياد آرم مادرم درکنج باران مرد
کودکي ده ساله بودم
مي دويدم زير باران ، از براي نان
مادرم افتاد
مادرم در کوچه هاي پست شهرآرام جان مي داد
فقط من بودم و باران و گِل هاي خيابان بود
نمي دانم
کجــــاي اين لجـــــن زيباست
بشنو از من کودک من
پيش چشم مرد فردا
که باران هست زيبا از براي مردم زيباي بالا دست
و آن باران که عشق دارد فقط جاريست براي عاشقان مست
و باران من و تو درد و غم دارد
خدا هم خوب مي داند
که اين عدل زميني ، عدل کم دارد...
 
بالا