لطفا مباحث مشاوره ای وشخصی خود را دراین تاپیک مطرح فرمایید

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار



با سلام

جهت جلوگیری از بی نظمی وشلوغی تالار این تاپیک ایجاد کرم تا دوستان اگر مسئله ا ی شخصی یا موضوع مشاوره ای دارند اینجا مطرح کنند تا با هم فکری هم در جهت رفع ان براییم

پس ا ززدن تاپیک جداگانه در تالار خودداری فرمایید وبه اطلاعیه مراجعه کنید

اگر بحثی مهم جلوه داد ا زطرف مدیر تاپیک جداگانه با هماهنگی کاربر ایجاد میشود...



موفق باشید:gol:
 

elena86

عضو جدید
سلام عزیزم.من دیروز مشکلم را مطرح کردم اما دوباره براتون توضیح میدم امیدوارم که با راهنمایی خوب شما بتونم مشکلم را برطرف کنم.
من فرد خونسردی هستم البته این یک خصوصیت ارثیه اما دور و بریام من رو به خاطر این خصوصیتم سرزنش میکنن من واقعا اذیت میشم این مسئله تمام اعتماد به نفس من رو گرفته .لطفا من رو راهنمایی کنید باید چه کا کنم؟
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
سلام عزیزم.من دیروز مشکلم را مطرح کردم اما دوباره براتون توضیح میدم امیدوارم که با راهنمایی خوب شما بتونم مشکلم را برطرف کنم.
من فرد خونسردی هستم البته این یک خصوصیت ارثیه اما دور و بریام من رو به خاطر این خصوصیتم سرزنش میکنن من واقعا اذیت میشم این مسئله تمام اعتماد به نفس من رو گرفته .لطفا من رو راهنمایی کنید باید چه کا کنم؟

سلام خانومی

این واژه خونسرد..خونگرم بودن به نظر من ساخته ذهن ماست برا ی کارهایمان

به نظر من این تقسیم بندی خیلی بهتره ..

یک سری افراد برای انجام کارها مسائل خودشان..ارا م وقرار ندارند ..وتا ان کا رانجام نشود سکوت نمی کنند البته اضطراب دلهره این افراد صدمه بیشتری براشون دارد

عده دیگر هم کارهای خودشون انجا م میدن ولی با ارامش بدون هیچ دلهره ای

عده دیگر هم عقب انداختن..توجه نکردن به مسائل به خاطر تنبلی ...بی توجهگی ...به امید اینده بودن هست

خوب پیش خودت باید بسنجی اگر ان قدر مسائل زندگیت برات مهمه که سعی میکنی حلشون کنی ولی با ارامش همون کلمه خونسردی پس..مشکلی نیست ...شاید دیگران تورا مقایسه میکنند مهم اینه که در بهترین شرایط روحی مسائلتو حل کنی زندگیتو پیش ببری..
ولی اگر این واژه خونسردی تبدیل به تنبلی شده...خوب باید ا ین مسئله طو ردیگه ای حل کنی
 

elena86

عضو جدید
سلام خانومی

این واژه خونسرد..خونگرم بودن به نظر من ساخته ذهن ماست برا ی کارهایمان

به نظر من این تقسیم بندی خیلی بهتره ..

یک سری افراد برای انجام کارها مسائل خودشان..ارا م وقرار ندارند ..وتا ان کا رانجام نشود سکوت نمی کنند البته اضطراب دلهره این افراد صدمه بیشتری براشون دارد

عده دیگر هم کارهای خودشون انجا م میدن ولی با ارامش بدون هیچ دلهره ای

عده دیگر هم عقب انداختن..توجه نکردن به مسائل به خاطر تنبلی ...بی توجهگی ...به امید اینده بودن هست

خوب پیش خودت باید بسنجی اگر ان قدر مسائل زندگیت برات مهمه که سعی میکنی حلشون کنی ولی با ارامش همون کلمه خونسردی پس..مشکلی نیست ...شاید دیگران تورا مقایسه میکنند مهم اینه که در بهترین شرایط روحی مسائلتو حل کنی زندگیتو پیش ببری..
ولی اگر این واژه خونسردی تبدیل به تنبلی شده...خوب باید ا ین مسئله طو ردیگه ای حل کنی
مرسی عزیزم با این تعریفی که از این موضوع دادی واقعا احساس آرامش کردم حالا میتونم با این دیدگاه خوب به این مسئله نگاه کنم.چقدر تعریف جالبی بود.مرررررررررررررسی.:w30:
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
سلام و خسته نباشيد به اواي علم
من چند مدت معتاد اينترنت شدم
بابد چيكار كنم......؟؟؟:cry:

سلام
ممنون

اینکه دیگه عادت همه هست:D

ولی مشکل ما اینجاست سعی نمیکنیم بهینه استفاده کنیم هرموقع نیا زداریم بریم سراغش

عادتمون شده وشاید یک سرگرمی برامون

خوب اول باید هدف ا زنت امدن برا ی خودتون مشخص کنید

بعد به میزان هدفتون یک مقدار ساعت خاصی بذارید مثلا اگر سرگرمی علمی..هرچی ان طور که متعادله مثلا نه اینکه برای سرگرمی4 ساعت بیایید نت:D

بعد ان مقدار ساعت در ساعت ها ی مشخصی از رو زاجرا کنید

روزها ی اول سخته ..ولی اگر بخواهید درست میشه

همه هم به این بستگی داره خودتون بخواید ...مثلا وقتی ساعت میذارید همون ساعت که تمام شد ا زپشت سیستم بلند بشید نه اینکه بگین 5دقیقه دیگه بشینم
 

amir-sta

عضو جدید
تصمیم ازدواج گرفته ام ولی...

تصمیم ازدواج گرفته ام ولی...

من پسری 21 ساله هستم.دانشجوی سال دوم.از قضا به خاطر مشاهده ی مورد مناسب ،تصمیمات جدیدی در حوزه ی ازدواج گرفته ام.
ولی به خاطر رسومات رایج مثل سن و... ودلایل دیگر از قبیل در آمد و... نمی توانم خانواده ی خودم را راضی کنم،که البته تا حدودی حق دارند ولی منم نیاز هایی دارم....
در حال حاضر به فکر کار کردن افتاده ام تا بتوانم استقلال شخصیتی و مالی خودم را قوی کنم .متاسفانه تنها فکری که برای حل این مشکل به ذهنم رسید این بود که تازه اونم به دلیل مخالفت خانواده در پوششی از ابهامه.
از این ها بگذریم کی میتونه خانواده ی دختر مورد علاقمو راضی کنه که دخترشونو به یه جوون 21 ساله بدن.....وای خدای من.....
نکته ی مهم اینه که من ایشونو خیلی دوست دارم
از هرکس که فکری به ذهنش می رسه خواهش میکنم منو راهنمایی کنه ممنون
 

ar.noorian

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست عزیز
چون متنت را کلی نوشتی من هم کلی جواب میدم....
نظر شخصی من اینه ::
قبل از ازدواج باید چند تفاوت را بدانیم :
1- تفاوت بین دوست داشتن و هوس
2- تفاوت بین دوست داشتن و عشق

برای ازدواج به نظر من اول باید این دو تفاوت را برای خوت روشن کنی........
در مورد نظرم خوبه خوب فکر کن و بعد جواب بده .....
 

accounting

عضو جدید
درست فرمودند اگر بیان کنید به طور واضح حتما راهی هست
شما با صحبت کردن اگر این مهارت داشته باشید این توانایی داشته باشید محال نتوانید
 

mina.eror

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوست من با توجه به اینکه در سنی هستی که شاید تصمیمت با هوس قاطی شده باشه بهتره خوب فکر کنی البته من یه طرفه به قاضی نمیرم دوست من نظرمو گفتم و اینکه باید بدونی تو مسئله ازدواج چیزایی که خودت گفتی کاملا در نظر گرفته میشه ازدواج به سن ربطی نداره ولی شما از حیطه مالی هم کلا استقلال نداری به نظر من بهتره این موضوع را حداقل به 2 سال آینده موکول کنی موفق باشی
 

aaj6551

عضو جدید
فرصت حلال مشکلات است
شما باید به این قضیه فرصت بدی
زمان همه چیز را حل می کند
شاید 2 ماه دیگه به احوال الانت بخندی
در ضمن شما مشکل سربازی داری .وضعیت تحصیلات معلوم نیست.اشتغال نداری.
اینو از من به عنوان یه نصیحت قبول کن
دوران سربازی برای ادم متاهل مثه یه جهنم می مونه .دوستانی دارم متاهل دردوران سربازی خیلی شکایت میکنن
 

نارون آبي

عضو جدید
پسر عزيز سلام
من فقط اينو ميدونم كه انسان به هر چه كه مي خواهد ميرسه فقط تلاش كنه شما بايد يه جوري خودتو به خانواده و ديگران ثابت كنيد كه مي توني اين كار رو انجام بدي ازدواج كار خوبي ايه اما اين مثلا اصلا شوخي بردار نيست مثلا يه عمر زندگي در كنار شريك زندگيت است تو كه نمي خواي بد از ازدواج سختي بكشي و بد پا پس بكشي تو اگر كار مناسب داري و درآمد خوبي نشون بده كه ميتوني شريك زندگي كه انتخاب كردي اونو خوشبخت كني وگرنه اين ازدواج به مشكل ميخوره پس سعي كن منطقي رفتار كني در ضمن اگر طرفم تو رو دوست داره بايد صبر كنه پس اونو محك بزن چه ميتونه تحمل كنه پس تلاش كنه كه ميرسي
 

zarpoosh

عضو جدید
سلام
دوستان خوبم نمی دونستم چنین جایی هم هست واقعاً خوشم باشه
می خواستم بدونم درمان پرحرفی چیه چه جور می شه خفش کرد باوا خسته شدم از بس پرحرفی کردم و شوخی کردم دیگه نمی تونم جلوی خودم رو بگیرم ممنون مهربانان
 

kambadena

کاربر بیش فعال
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
 

zarpoosh

عضو جدید
خواهش

خواهش

پهلوان ، مهربان
جواب دردم را بده شعر گفتنم آرزوست
می خوام کمتر حرف بزن خوب حرف بزنم شلوغی و شوخی هم زیاد نکنم واقعاً جدی میگم دردم کاریه نمی تونم کاریش بکنم
خواهش """"""""""""""""""""""""""""""""""""""""" می شه :cry::cry::cry::cry::cry::biggrin:
 

amir-sta

عضو جدید
گوش کنید

گوش کنید

خیلی ممنون از همه;)
در جواب عشق وهوس باید بگم 100% میدونم از هوس نیست.من قبلا در شرایطی بودم که تونستم خودمو بشناسم و اینکه یقین دارم طرف مقابلو از روی هوس انتخاب نکرده ام.
من با اینکه میگید زوده 100% مخالفم چون من خودمو در اون حد می بینم.
در مورد پشیمان شدن هم می گم که اگه پشیمون شم ....چون من اونو یک ساله میشناسم ولی تازه دو ماهه که فهمیدم می خوامش:heart:
در مورد صبر کردن هم خودم موافقم ولی الان دو ماهه از خواب وخوراک افتادم وخیلی وقت ها تو صورت هر کی که نگاه می کنم اونو می بینم :redface:ولی دقت که میکنم میبینم یکی دیگست(دروغ نمیگم واقعا می بینم:eek:)
 

ماریا جمشیدی

عضو جدید
طرز صحیح برخورد با آدمی که به همه چی شک داره

طرز صحیح برخورد با آدمی که به همه چی شک داره

می خواستم همه نظر بدن که با کسی که به همه چی شک داره چطوری باید برخورد کنیم. اصلا چه رفتاری داشته باشیم که اینجوری نشه! یا مثلا کاری کنیم که رفتار اون واسه همیشه درست بشه؟
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچ راه حلی نداره ، چون کسی که شکاکه ،هیچ رقمه آدم نمیشه ،فکرش ، افکارش همه کاراش خرابه ، فقط باید مثل خودشون باهاشون رفتار کنی.آتیش با آتیش خاموش میشه ، این جور افرادم اینطوری
 

مهندس سپیده

عضو جدید
لطفا راهنماییم کنید دوستان

لطفا راهنماییم کنید دوستان

سلام
با یکی از همکلاسیهام قرار ازدواج گذاشتم.چندوقت پیش خواهرش فوت کرد خیلی ناراحت و افسرده شده از طرفی چون احساس میکنه خانوادش بعنوان تنها پسرشون خیلی روش حساب میکنن نمیخواد ضعف نشون بده و خودشو ببازه.تمام غصه هاشو میریزه تو خودش .بخاطر خانوادش تا حالا حتی گریه هم نتونسته بکنه.الان بغض بدی داره اذیتش میکنه و رو دلش سنگینی میکنه.من باید چیکار کنم؟چطوری باهاش صحبت کنم که درداش کمترشه؟باتوجه به اینکه خانوادشم زیاد نمیشناسم.
ازطرفی الان باوجود این مشکلی که واسش پیش اومده واینکه واقعا توزندگیش مشکلات زیادی دارهوچون ادم خیلی معتقد و پرهیزکاری بوده این ماجراها رو حق خودش نمیدونه وباخدا قهرکرده.
میترسم.میترسم دنیا واخرتشو خراب کنه.اخه من باید چی بهش بگم؟چطوری راهنماییش کنم؟
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
می خواستم همه نظر بدن که با کسی که به همه چی شک داره چطوری باید برخورد کنیم. اصلا چه رفتاری داشته باشیم که اینجوری نشه! یا مثلا کاری کنیم که رفتار اون واسه همیشه درست بشه؟

بهترین راه کاری کنید که اعتمادش را جلب کنید

مثلا تا یک مدت از کارهایی که شک برانگیز هست دوری کنید یا در هرکاری که میبیند شک کرد براش توضیح بدین دید ش را باز کنید اعتماد که پیدا کند این مسائل هم کم می شود
 

آوای علم

مدیر تالار مشاوره
مدیر تالار
سلام
با یکی از همکلاسیهام قرار ازدواج گذاشتم.چندوقت پیش خواهرش فوت کرد خیلی ناراحت و افسرده شده از طرفی چون احساس میکنه خانوادش بعنوان تنها پسرشون خیلی روش حساب میکنن نمیخواد ضعف نشون بده و خودشو ببازه.تمام غصه هاشو میریزه تو خودش .بخاطر خانوادش تا حالا حتی گریه هم نتونسته بکنه.الان بغض بدی داره اذیتش میکنه و رو دلش سنگینی میکنه.من باید چیکار کنم؟چطوری باهاش صحبت کنم که درداش کمترشه؟باتوجه به اینکه خانوادشم زیاد نمیشناسم.
ازطرفی الان باوجود این مشکلی که واسش پیش اومده واینکه واقعا توزندگیش مشکلات زیادی دارهوچون ادم خیلی معتقد و پرهیزکاری بوده این ماجراها رو حق خودش نمیدونه وباخدا قهرکرده.
میترسم.میترسم دنیا واخرتشو خراب کنه.اخه من باید چی بهش بگم؟چطوری راهنماییش کنم؟

اگر قرار اینده ای با هم داشته باشین پس بذارید شما به عنوان یک مامن برای ناراحتیش ببینه
طور ی رفتار کنید که به ان احساس ارامش بدین...با صحبت د رمورد خدا ..زندگی ...وجوداین اتفاقات ...سع یکنید دلداریش بدین

درضمن اگر سعی کند گریه کند بخاطر شرایط خودشو محدود نکند بهتر از این است چندسال بعد تحمل این قضایا براش بهتر هست اگر در این موقع که این اتفاق برایش افتاده با خودش نتونه کنار بیاد خالی کندناراحتیش را ... بعدا کار دشوار ی هست
 

fateme_

عضو جدید
سلام دوست عزیز من با ناپدریم خیلی مشکل دارم نه بهتره بگم اون با من مشکل داره همه امیدم به این بود که دانشگاه یه شهر دیگه قبول شم و برم قبولم شدم اما دوباره اشتباه کردم و انتقالی گرفتم و اومدم شهر خودم او معتاد و تعادل روانی نداره من باید چیکار کنم ؟وابستگی شدیدی هم به مادرم دارم
 

shima.sadeghi

عضو جدید
help me PLZ

help me PLZ

سلام دوستان
من در روابط با جنس مخالف دچار مشکل هستم يعني در ابتداي هر رابطه اي که با جنس مخالف دارم هر جند مختصر باشد دچار هيجان و توهماتي مي شوم مبني بر اينکه طرف مقابل آيا قصد دوستي دارد ؟آيا قصد ازدواج دارد؟ گزينه دوستي را معمولا تا جد زيادي ابتدا رد مي کنم با استدلال آوردن براي خودم که اين آقا خيلي محترمه(معمولا طرف مقابل من در اين روابط افرادي بوند که جايگاه علمي خوبي داشتند و وجهه اجتماعي نسبتا خوبي داشتند و طاهرا هم مورد تاييد همه افراد هستند)سنش به دوستي نميخوره و... گاهي براي اينکه خيال خودم را راحت کنم با خودم مي گم همه دخترا اينطوري هستند چون روابط با جنس مخالف جذاب هست.روابط من با آدم هايي بوده که از هويتشون مطمئن بودم چه در دنياي مجازي و جه در دنياي واقعي .تلخ تريمن خاطره اي که از روابطم دارم برمي گرده به 2 سال پيش .اون موقع خيلي کم تجربه و ناآگاه بودم در دنياي مجازي با فردي آشنا شدم که در همان شهري بود که من در حال حاضر دانشجوي اين شهر هستم و اون موقع هم دانشجو بودم اين آقا از نظر من خيلي درست و تاييد شده بود البته خيلي طول کشيد تا اين احساس را داشته باشم کل رابطه ما 1 سال طول کشيد در اين 1 سال من اصلا فکر نميکردم که با اين آقا دوست هستم گاهي بود که اون مي گفت رابطه ما يک دوستي سادست اما من با توجه به توجهاتي گاه به گاه او، فکر مي کردم به من علاقمند هست و من مي تونم روش تاثير بگذارم که با من ازدواج کند جون بهش علاقمند شده بودم ولي بعد از يک سال که با رفتن به مشاوره و اينکه هيچ تلاشي از جانب اون آقا نديدم يقين پيدا کردم که قصد دوستي با من دارد و به رابطه خاتمه دادم و هرگز در تمام اين 1 سال سراغش نرفتم اما هميشه در تمام اين 1 سال نتونستم فراموشش کنم 6 ماه بعد از اينکه رابطه را تمام کردم با يه آقاي ديگه تو دنياي مجازي آشنا شدم که تو دنیای واقعی از طریق به هویت او مطمئن شدم اون به من توجه داشت باز هم در شروع ارتباط به خاطر توجهاتي که به من مي کرد حس مي کردم که اون نظر خوبي نسبت به من دارد و فکر مي کردم چون طبق معيارهاي من بود تا حدي ،و به من توجه داشت پس مي تونه يه مورد ازدواج خوب باشه و بهش فکر مي کردم هرچند احساس نمي کردم او را دوست دارم ولي چون فکر مي کردم همه چيزش درست هست و از همه مهمتر به منن توجه داره پس مي تونم دوسش داشته باشم البته سعي کردم اشتباهاتي که در مورد اولم داشتم را تکرار نکنم مثلا در مورد اولم حتي بهش اجازه ندادم که يه بار همديگر رادرست ببينم ورابطه را هم بيخودي خيلي طول دادم اما در اين مورد دوم هم همديگر را ديديم و بيشتر با هم آشنا شديم هم اينکه وقتي احساس کردم که رابطه ما بعد از 2 ماه بي هدف هست اين قضيه را باهاش مطرح کردم و اون هم جواب هميشگي که من مي شنيدم رو داد"دوستي ساده".باز هم رابطه رو پايان دادم ولي اين دفعه ديگه خيلي نااميد شده بودم نه بخاطر از دست دادن اين مورد بلکه احساس ناتواني مي کردم.از اون به بعد تا مدت ها وارد رابطه نشدم کتاب باربارا (آيا تو گمشده ام هستي ) را خوندم متوجه اشتباهات خودم در رابطه با اين دو مورد شدم ،کلاس هاي ازدواج و روابط موفق رو رفتم و به ازواج سالم و رابطه سالم فکر مي کنم ولي هنوز يه چيزي در من درست نشده :اين که اگر توجهي از يک آقا ببينم فکر مي کنم که بايد منتظر پيشنهاد ازدواجش باشم به عنوان مثال اين ترم که گذشت يکي از استادا بود و مجرد بودبه من توجهاتي داشت که به بقيه نداشت خيلي با من راه ميومدخيلي هم به من احترام مي گذاشت البته اون مطابق با معيارهاي من بود (موقعيت ،ظاهر و اخلاق اجتماعي)به هر کدوم از دوستام مي گفتم اونا هم احساس مي کردند توجهش خاص هست من هم احساس مي کردم حتما بايد از جانبش پيشنهاد داشته باشم اونم پيشنهاد ازدواج ،ولي ترم تموم شد ومدتی هم گذشت هيچ اتفاقي نيفتاد و من باز احساس کردم که توهم زدم در واقع احساس مي کنم اگر هر توجهي ببينم ذهنم ناخوداگاه به طرف ازدواج با اون فرد ميره نه اينکه اون رو بپذيرم ولي انگار ذهنم ناخودآگاه منتظر پيشنهاد ازدواح به هر آدمي که بهم توجه کنه ميره عملکرم هميشه منطقي بود هيچ کدوم از اين آدما جز مورددوم متوجه نشدن که من راجع بهشون چيفکر کردم ولي از اين احساسم ناراحتم انگار بعد از هر دفعه که متوجه مي شم اشتباه کردم مثلا طرف اصلا به من فکر نمي کرده يا فقط به دوستي فکر مي کرده ناخودآگاه ناراحت مي شوم احساس مي کنم خيلي توهمي و بيخود هستم و اين برام دردناکه ، من تمرکزم رو از دست مي دم با هر رابطه اي با هر موردي که به من توجه کنه در واقع انگار هيچ رابطه اي تو ذهنم غير از ازدواج نيست با آقايون ،لطفا من را راهنمايي کنيد که چکار کنم که توهم نزنم؟چه کتابي بخونم؟ کلا نمیدونم چکار کنم و مشکلم را چطوری حل کنم.ممنوم مي شم
 

lars_manson2002

عضو جدید
کاربر ممتاز
من چیزی ندارم بگم به جز اینکه بهت تبریک میگم. به نظرم دوستی اجتماعی -تو کشور ما که دختر و پسر از کودکی با هم نیستند, از هم شناخت ندارند و اینکه رابطه جنسی خارج از ازدواج تابو هست- یه چیز کاملا بی معنی و مزخرف هست.

دوستی های دختر و پسر چه در قالب دوستی های ساده چه در قالب دوست دختر-دوست پسر نتیجه ای جز اتلاف وقت و انرژی و سرمایه نداره.

اما اینکه تو منتظر پیشنهاد ازدواج هستی طبیعیه. اما اینکه چرا ازت خواستگاری نمی کنند باید بگم سه دلیل عمده داره ببین دلیل تو کدومشه:
1- برای اینکه یه شخص غریبه که تو محل کار یا هرجای دیگه باهاش آشنا میشی ازت خواستگاری کنه باید خیلی زیبا باشی.
2- شاید شما خیلی جدی هستی و طرف میترسه.
3- اکثر دخترا کسی که واقعا دوستشون داره رو نمی بینن ولی محبت های کسی رو که خودشون دوستش دارن رو صد برابر بزرگتر میبینن.
 

nice_Alice

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
3- اکثر دخترا کسی که واقعا دوستشون داره رو نمی بینن ولی محبت های کسی رو که خودشون دوستش دارن رو صد برابر بزرگتر میبینن.
موافقم;)

ولی کلا دوسته من نذار هرکسی خیلی راحت به خلوتت راه پیدا کنه وذهنتو مشغول کنه!اگه آشنایی ایجاد شد سعی کن فاصله ات رو از طرف مقابل حفظ کنی...اگر مایل باشه به ادامه و ازدواج خودش پیگیر میشه..
 

shima.sadeghi

عضو جدید
حالا اصلا چه عجله ای داری؟
سلام
با تشکر از شماها که وقت گذاشتید و جواب دادید.

میدونید من عملکردم در ظاهر خیلی محکم هست آدما اصلا نمیتونند به راحتی وارد حریم شخصی من بشند البته نه اینکه بداخلاق باشم که ازم بترسند نه!چون خودم خیلی حریم ها را رعایت می کنم اونا هم متقابلا با من همینطور رفتار می کنند.هیچ کدوم از این مواردی که گفتم قطعا می تونم بگم اصلا نفهمیدند که مورد توجه من بودند یعنی همشون فکر می کردند برخورد من با اونا خیلی معمولی هست.من از این ناراحت هستم که چرا باید هر مردی که وارد زندگی من می شه و شرایط مناسبی داره و اندک توجهی به من داره ذهن من ناخوداگاه به سمت ازدواج با اون بره،پس آدم هایی خیلی خاطرخواه دارند قاعدتا باید همیشه ذهنشون مشغول باشه اگه کسی رو نداشته باشند. به نظر شما من غیر نرمال هستم یا بقیه دخترا هم همینطورن؟اگه من غیر نرمال هستم شما فکر می کنید مشکل از کجاست و من باید چکار کنم؟ من دوست ندارم احساساتم اینقدر راحت این ور اونور بشه خودم از خودم خجالت می کشم.واقعا عجله ندارم ولی منکر این هم نمیشم که دوست دارم ازدواج کنم.بحث زیبایی هم که دوستان اشاره کردند یه مقوله نسبی هست و خدارا شکر سلیقه ها متفاوت هست و الحمدلله من از ظاهر خودم راضی هستم و بارها مورد تایید اطرافیان یا حتی این موارد بالایی که بیان کردم بودم.اگه با منابعی آشنایی دارید که فکر می کنید بتونه به من کمک کنه ممنون می شم به من معرفی کنید.
ممنون از همگی
 

sheida125

عضو جدید
سلام.من مشکلمو میگم توروخدا کمکم کنین حالم خیلی بده. 4سال با 1نفر رابطه داشتم تموم فکرم اون بوده امشب بهم گفت دوسم نداره .من از همه چیزم گذشتم تو این 4سال .الان بهش زنگیدم دیدم مشغوله دارم دیوونه میشم بغض داره خفم میکنه .یعنی ارزش 4سال وفاداریم بهش خیانت بود؟ دارم میمیرم توروخدا کمکم کنین
 

sacred

عضو جدید
کاربر ممتاز
من کسی و دوست دارم که ده سال ازم بزرگ تره و اونم دوستم داره یعنی اینطور میگه!
پدرش به شدت اصرار داره که امسال ازدواج کنه اما من در اون حد نمیشناسمش و اصلا هم امادگی ندارم نمیخوام فعلا به ازدواج فک کنم اما دوستش دارم!
فعلا هم مدتیست که تصمیم گرفتیم دیگه رابطه‌ای با هم نداشته باشیم!از یک طرف من یه پسر دایی دارم بهم علاقمنده ولی برام مصل برادر میمونه!این موضوع هم طرف مقابلمو اذیت میکنه خودش چیزی نمیگفت و لی معلوم بود!
 

lars_manson2002

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
با تشکر از شماها که وقت گذاشتید و جواب دادید.

میدونید من عملکردم در ظاهر خیلی محکم هست آدما اصلا نمیتونند به راحتی وارد حریم شخصی من بشند البته نه اینکه بداخلاق باشم که ازم بترسند نه!چون خودم خیلی حریم ها را رعایت می کنم اونا هم متقابلا با من همینطور رفتار می کنند.هیچ کدوم از این مواردی که گفتم قطعا می تونم بگم اصلا نفهمیدند که مورد توجه من بودند یعنی همشون فکر می کردند برخورد من با اونا خیلی معمولی هست.من از این ناراحت هستم که چرا باید هر مردی که وارد زندگی من می شه و شرایط مناسبی داره و اندک توجهی به من داره ذهن من ناخوداگاه به سمت ازدواج با اون بره،پس آدم هایی خیلی خاطرخواه دارند قاعدتا باید همیشه ذهنشون مشغول باشه اگه کسی رو نداشته باشند. به نظر شما من غیر نرمال هستم یا بقیه دخترا هم همینطورن؟اگه من غیر نرمال هستم شما فکر می کنید مشکل از کجاست و من باید چکار کنم؟ من دوست ندارم احساساتم اینقدر راحت این ور اونور بشه خودم از خودم خجالت می کشم.واقعا عجله ندارم ولی منکر این هم نمیشم که دوست دارم ازدواج کنم.بحث زیبایی هم که دوستان اشاره کردند یه مقوله نسبی هست و خدارا شکر سلیقه ها متفاوت هست و الحمدلله من از ظاهر خودم راضی هستم و بارها مورد تایید اطرافیان یا حتی این موارد بالایی که بیان کردم بودم.اگه با منابعی آشنایی دارید که فکر می کنید بتونه به من کمک کنه ممنون می شم به من معرفی کنید.
ممنون از همگی

طبیعی هستی خانوم!! اونکه غیر از این باشه غیر طبیعی هست. حالا یکم که با تجربه تر بشی فرق بین کسی که فقط واسه دوستی تو رو میخواد و کسی که قصد ازدواج داره رو راحت میفهمی.
 

Similar threads

بالا