حریصا (گفتگوهای جوان مسلمان و مسیحی)

tehranUNIVERSITY

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
[SIZE=+1]به حکم خود عیسی، عیسی از نبوت افتاد[/SIZE]



در صفحات 178 تا 183 کتاب "حریصا" می خوانیم:




حرف درباره خدا و خداشناسی کتاب مقدس آنقدر زیاد است که بسیار فراتر از حوصله ماست. این مطالبی که اشاره شد را تنها برای نمونه گفتم. باید نگاهی هم به انبیا، به عنوان حلقه وصل انسانها به خالق داشته باشیم. بحث درباره پیامبران الهی در کتاب مقدس، خودش به تنهایی ساعت‌ها وقت می‌طلبد. باید در این زمینه کنفرانسها و گردهمایی‌های جهانی برگزار شود و تمام ابعاد آن بررسی گردد. بعد از معرفة الله یا همان خداشناسی و خدا انگاری، امری مهمتر از اعتقاد صحیح به نبوت و رسالت نیست. حرف ربط بنده به خدا، نبوت است. اگر این رشته قطع بشود ارتباطی بین عبد و رب نیست. قهرا هدایت مختل می‌شود.[1]
این نکاتی را که می‌گویم مطالب بسیار مهمی است که به تعبیر استاد ما در هیچ کتابی تا کنون مطرح نشده است. آیت الله وحید خراسانی برای اولین بار این نکات را کنار هم چید و مسیحیت را به چالش کشاند. بخشی از سخنان ایشان در مقدمه درسشان و پیش از شروع آن بحث بسیار مهم، چنین بود:
اگر فرض کنیم قرآنی وجود ندارد و ما هستیم و مسیحیت و کتاب مقدس و انجیل، شکی نیست که مسیحی ممکن نیست مسیحی باشد ولی معتقد به انجیل و نبوت عیسی مسیح نباشد. بالضروره هر مسیحی معتقد به انجیل و معتقد به رسالت و نبوت عیسی است، حال مدعا این است منهای قرآن هر مسیحی به حکم انجیل بدون استمداد از مبدا علمی و فکری دیگری به مقتضای خود انجیل باید به بطلان انجیل و سقوط عیسی از مقام نبوت حکم کند. البته این ادعا بسیار عجیب است که خود انجیل دلیل باشد و بگوید من باطلم، انجیلی که سند رسالت عیسی بن مریم است، این انجیل سند سقوط عیسی از نبوت و رسالت باشد، این ادعا بهت آور است اما وقتی معما حل شود آسان شود. اینجاست جای مطالبه دقیق که این ادعا چگونه ممکن است ثابت شود.[2]
به صورت مختصر مباحث درس استادمان را می‌گویم؛ نتیجه گیری هم با خودت. در باب پنجم انجیل متی آمده است:
و گمان مبرید که آمده‌ام تورات و نوشته‌های سایر انبیا را منسوخ کنم. من آمده‌ام تا آنها را تکمیل نمایم و به انجام برسانم. براستی به شما می‌گویم که از میان احکام تورات هر آنچه باید عملی شود یقینا همه یک به یک عملی خواهند شد. پس اگر کسی از کوچکترین حکم آن سرپیچی کند و به دیگران نیز تعلیم دهد که چنین کنند، او در ملکوت آسمان از همه کوچکتر خواهد بود.[3]
این متن انجیل متی. طبق گفته آن تمام تورات در دین مسیح جاری است و تمام احکام آن برای مسیحیت لازم الاجراست. اکنون به این جملات سفر تثنیه‌ی تورات توجه کن.
مردی که بیضه‌هایش له شده و یا آلت تناسلی‌اش بریده شده باشد نباید داخل جماعت خداوند شود. شخص حرامزاده و فرزندان او تا ده نسل نباید وارد جماعت خداوند شوند.[4]
حضرت استاد بعد از نقل این دو نکته از انجیل و تورات فرمودند:
معنی این مطلب چیست؟ در قضیه لوط که به حسب تورات بوسیله دو دخترش شراب نوشید و بعد مست شد و با هر دو دختر زنا کرد.[5] اسم یک دختر لوط «موآب» بود و اسم دختر دیگرش «عمون». بنی موآب و بنی عمون از این دو دختر پدید آمدند. نتیجه این است که احدی از اولاد موآب و عمون و این دو دختر داخل در جماعت خدا نشوند و به مقام نبوت و رسالت و قرب خدا نائل نگردند. چرا؟ چون این زنا بدترین زناست. پدر با دختر خود زنا کند و گفته شد که حرامزاده داخل جماعت خدا نشود. دو مطلب در اینجا هست: یکی اعم و یکی اخص. اعم اینکه هرکس نسبش به زنا منتهی شود لایق پیامبری نیست. روحی که وحی را می‌گیرد باید در بدنی باشد که آن بدن به حکم تبادل انعکاسات روح و بدن، صلاحیت لازم را برای پذیرش این امر مهم داشته باشد. تبادل انعکاسات روح و بدن و تاثیر بدن در روح و همچنین تاثر بدن از روح، این عکس العمل بین این دو از ضروریات علم است. شیخ الرئیس ابن سینا کتابی به نام اشارات دارد که این کتاب را بوعلی در اواخر عمرش نوشت و در آن یک اشاره دارد و در آن اشاره نیز بحث در این است که بین روح و بدن چه ارتباطی و چه طور نفس از بدن و بالعکس تاثیر و تاثر می‌گیرد.
بعد از بیان این سخنان، جملات دیگری را از «کتاب اول پادشاهان» (ملوک) کتاب مقدس خواندند که خوب است با هم آنرا بررسی کنیم.
رحبعام پسر سلیمان، چهل و یک ساله بود که پادشاه یهودا شد. مادرش اهل عمون و نامش نعمه بود. او در اورشلیم، شهری که خداوند از میان شهرهای اسرائیل برگزیده بود تا اسمش را بر آن بگذارد به مدت هفده سال سلطنت کرد.[6]
این تصریح کتاب مقدس که پسر سلیمان از بنی عمون بوده و بنی عمون در جماعت خدا راه ندارد. اکنون نسب نامه مسیح را در انجیل متی بخوانیم:
ابراهیم پدر اسحاق، اسحاق پدر یعقوب و یعقوب پدر یهودا و برادران او بود. یهودا پدر فارص و زارح ( مادر آنها تامار بود)، فارص پدر حصرون و حصرون پدر ارام بود. ارام پدر امی ناداب، امی ناداب پدر نحشون و نحشون پدر شلمون بود. شلمون پدر بوعز (مادرش راحاب بود)، بوعز پدر عوبید (مادرش روت بود) و عوبید پدر یسی بود. یسی پدر داوود پیغمبر بود و داوود، سلیمان را از زن اوریا آورد. سلیمان پدر رحبعام بود.[7]
استاد بعد از قرائت این آیات انجیل فرمود:
رحبعام حرامزاده بود. اولا از بنی عمون بود. ثانیا شد جد عیسی بن مریم. به حکم خود انجیل عیسی زنا زاده شد و به حکم خود کتاب مقدس زنا زاده در ملکوت خدا راه ندارد. پس به حکم انجیل هم انجیل ساقط شد و هم عیسی از نبوت افتاد. اگر قرآن نباشد عیسی این است و نتیجه این شد که بر اساس انجیل نه عیسی پیامبر است و نه انجیل کتاب خداست؛ پس به دست خود انجیل، انجیل درو می‌شود و بوسیله خود انجیل و عیسی که گفت من یک کلمه از تورات حتی همزه‌ای را عوض نمی‌کنم، پس به حکم خود عیسی، عیسی از نبوت افتاد.[8]
_____________________________
[1]. بخشی از سخنان آیة الله وحید خراسانی در درس خارج ، چهارشنبه 18 / 12 / 1389 ، 9 March 2011 ، مسجد اعظم قم.
[2]. بخشی از سخنان آیة الله وحید خراسانی در درس خارج ، چهارشنبه 7 / 2 / 1390؛ 23 جمادی الاولی 1432؛ 27 آپریل 2011؛ مسجد اعظم قم.
[3]. انجیل متی ، باب پنجم ، آیات 17 - 19.
[4]. سفر تثنیه ، باب 23 ، آیات 1 و 2.
[5]. داستان زنای لوط پیامبر با دو دخترش بنابر روایت کتاب مقدس:
کتاب مقدس، سفر پیدایش، باب ۱۹، آیه ۳۰ تا ۳۸:
لوط چون ترسید در صوغر زندگی کند، با دو دختر خود به طرف کوه رفت و در یک غار زندگی کردند. دختر بزرگتر به خواهرش گفت: پدر ما پیر شده و مرد دیگری در تمام دنیا نیست که با ما ازدواج کند¬ ®تا بچّه‌دار شویم؛ بیا پدر خود را مست کنیم و با او همخواب شویم تا از او بچّه دار شویم. آن شب آنها آن قدر به او شراب دادند تا مست شد. سپس دختر بزرگتر با او همخواب شد. امّا لوط آن قدر مست بود که نفهمید چه اتّفاقی افتاده است. روز بعد دختر بزرگتر به خواهرش گفت: من دیشب با پدرم همخواب شدم. بیا امشب هم او را مست کنیم و تو با او هم آغوش شو، به این ترتیب هریک از ما از پدرمان صاحب بچّه می شویم. پس آن شب هم او را مست کردند و دختر کوچک تر با او خوابید. باز هم او آن قدر مست بود که چیزی نفهمید. به این ترتیب هر دو دختر از پدر خود حامله شدند. دختر بزرگ پسری زایید و اسم او را موآب گذاشت. این پسر جدّ موآبیان امروز است. دختر کوچک هم پسری زایید و اسم او را عمون گذاشت. او جدّ عمونیان امروز است.
[6]. کتاب اول پادشاهان (ملوک) ، باب 14 ، آیه 21.
[7]. انجیل متی ، باب اول ، آیات 1 - 7.
[8]. بخشی از سخنان آیة الله وحید خراسانی در درس خارج ، چهارشنبه 7 / 2 / 1390؛ 23 جمادی الاولی 1432؛ 27 آپریل 2011؛ مسجد اعظم قم.

_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
حریصا
منطقه ای سیاحتی در لبنان است که دو جوان مسلمان و مسیحی از آنجا گفتگوهایشان را آغاز و با هم وعده می کنند تا به دور از تعصب از دین هایشان بگویند و دفاع کنند؛ هر که شکست خورد حق را بپذیرد و به دین دیگری در آید...


حریصا کتابی است که در آن مهمترین شبهات مسیحیت به اسلام پاسخ داده می شود و مهمترین اشکالات مسیحیت مورد بررسی قرار می گیرد.
برای شناخت بهتر اسلام و نقدهای مسیحیت این کتاب را حتما مطالعه نمایید.:gol:
 

.:ارمیا:.

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خیلی اثبات جالبی بود...
فقط من یه سوال داشتم...الان هدف این بود که بگیم درصورتی که شریعتها منتهی به اسلام نشن خود به خود نقض میشن؟!
یا اینکه کلا مسیحیت رو از بیخ و بن مشکل دار میدونین؟!!
در واقع سوالم اینه که با توجه به این متن مسیحیت رد میشه یا متن میگه اگه اسلامی وجود نداشته باشه مسیحیت مشکل دار میشه؟!!:eek:یعنی واسه اثبات حقانیت پیامبری عیسی و انجیل وجود قران ضروریه؟!!و اگه قرآنو در نظر نگیریم این مسئله زیر سوال میره؟!یا کلا زیر سواله؟!!!

اگه میشه یه ذره این قضیه رو روشنتر توضیح بدین....:confused:
 

tehranUNIVERSITY

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
خیلی اثبات جالبی بود...
فقط من یه سوال داشتم...الان هدف این بود که بگیم درصورتی که شریعتها منتهی به اسلام نشن خود به خود نقض میشن؟!
یا اینکه کلا مسیحیت رو از بیخ و بن مشکل دار میدونین؟!!
در واقع سوالم اینه که با توجه به این متن مسیحیت رد میشه یا متن میگه اگه اسلامی وجود نداشته باشه مسیحیت مشکل دار میشه؟!!:eek:یعنی واسه اثبات حقانیت پیامبری عیسی و انجیل وجود قران ضروریه؟!!و اگه قرآنو در نظر نگیریم این مسئله زیر سوال میره؟!یا کلا زیر سواله؟!!!

اگه میشه یه ذره این قضیه رو روشنتر توضیح بدین....:confused:

از فرضهای بالا قسمت رنگی شده درسته.اگه اسلامی وجود نداشته باشه( اگه قرآن وجود نداشت و حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام رو معرفی نمیگرد) مسیحیت مشکل دار میشد به حکم خودشون(عیسی از نبوت می افتاد به حکم خود عیسی).

خلاصه مطالب تاپیک برای جا افتادن مطلب:


  • شکی نیست که مسیحی ممکن نیست مسیحی باشد ولی معتقد به انجیل و نبوت عیسی مسیح نباشد
  • باب پنجم انجیل متی: و گمان مبرید که آمده‌ام تورات و نوشته‌های سایر انبیا را منسوخ کنم. من آمده‌ام تا آنها را تکمیل نمایم
  • براستی به شما می‌گویم که از میان احکام تورات هر آنچه باید عملی شود یقینا همه یک به یک عملی خواهند شد.
  • جملات سفر تثنیه‌ی تورات: شخص حرامزاده و فرزندان او تا ده نسل نباید وارد جماعت خداوند شوند
  • در قضیه لوط که به حسب تورات بوسیله دو دخترش شراب نوشید و بعد مست شد و با هر دو دختر زنا کرد. (کتاب مقدس، سفر پیدایش، باب ۱۹، آیه ۳۰ تا ۳۸) اسم یک دختر لوط «موآب» بود و اسم دختر دیگرش «عمون». بنی موآب و بنی عمون از این دو دختر پدید آمدند. نتیجه این است که احدی از اولاد موآب و عمون و این دو دختر داخل در جماعت خدا نشوند و به مقام نبوت و رسالت و قرب خدا نائل نگردند.
  • نسب نامه مسیح را در انجیل متی بخوانیم:
    ابراهیم پدر اسحاق، اسحاق پدر یعقوب و یعقوب پدر یهودا و برادران او بود. یهودا پدر فارص و زارح ( مادر آنها تامار بود)، فارص پدر حصرون و حصرون پدر ارام بود. ارام پدر امی ناداب، امی ناداب پدر نحشون و نحشون پدر شلمون بود. شلمون پدر بوعز (مادرش راحاب بود)، بوعز پدر عوبید (مادرش روت بود) و عوبید پدر یسی بود. یسی پدر داوود پیغمبر بود و داوود، سلیمان را از زن اوریا آورد. سلیمان پدر رحبعام بود.( انجیل متی ، باب اول ، آیات 1 - 7.)
  • رحبعام حرامزاده بود. اولا از بنی عمون بود. ثانیا شد جد عیسی بن مریم. به حکم خود انجیل عیسی زنا زاده شد و به حکم خود کتاب مقدس زنا زاده در ملکوت خدا راه ندارد. پس به حکم انجیل هم انجیل ساقط شد و هم عیسی از نبوت افتاد.
اگر قرآن نباشد عیسی این است و نتیجه این شد که بر اساس انجیل نه عیسی پیامبر است و نه انجیل کتاب خداست؛ پس به دست خود انجیل، انجیل درو می‌شود و بوسیله خود انجیل و عیسی که گفت من یک کلمه از تورات حتی همزه‌ای را عوض نمی‌کنم، پس به حکم خود عیسی، عیسی از نبوت افتاد.( بخشی از سخنان آیة الله وحید خراسانی در درس خارج ، چهارشنبه 7 / 2 / 1390؛ 23 جمادی الاولی 1432؛ 27 آپریل 2011؛ مسجد اعظم قم)
 

tehranUNIVERSITY

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
اولین برخورد دکتر گاری میلر با اسلام

عجیب‌ترین و مهمترین جمله‌ای را که مطالعه کردم، جمله‌ای بود که «چارلز فرانسیس ریشتر» بدان اعتراف نموده بود. او در مورد انجیل و قرآن چنین گفته است:
انجيل كتابى است كه در آمريكا كسى آنرا نمى ‏شناسد. ولى قرآن كتابى است كه هر مسلمانى با آن آشناست و اين ادعا گزاف نيست، بلكه يک واقعيت است. ولى بايد گفت نشناختن انجيل از خوش شانسى مذهب مسيحيت است.
این جمله اعتراف بسیار مهمی است که توسط یک دانشمند آمریکایی صورت گرفته است. باید روی تک تک واژه‌های آن فکر شود. این دانشمند آمریکایی معترف است که اگر مسیحی‌ها با حقیقت مسیحیت آشنا شوند و با انجیل انس بگیرند، واقعیت دین و کتاب مقدسشان بر آنها مکشوف شده و دست از آیین خود می‌کشند. مگر «دكتر گاری ميلر» نبود که وقتی با قرآن برخورد نمود و در آن تدبر کرد، دست از مسیحیت کشید. او که یک مسیحی عادی و کم اطلاع از مسیحیت نبود. او یکی از بزرگترین مبلغان مسیحی در کانادا محسوب می‌شد. آنطور که خودش بیان داشته، وقتی قرآن را برای اولین بار باز می‌کند قصدش این بوده که اشکالاتی از آن بیابد و با دستاویز قرار دادن آن از اسلام بد بگوید و عظمت مسیحیت را ثابت کند. او با وجود آنکه کتاب مقدس را به خوبی می‌شناسد، اما محو قرآن می‌شود و راه سعادت را می‌یابد. میلر در سال 1977میلادی اسلام آوردن خود را رسما اعلام می‌کند و بعد از پذیرش اسلام، کتابهایی درباره آن می‌نویسد که یکی از مهمترین تالیفاتش «فرق ميان قرآن و كتاب مقدس» نام دارد.
وقتی از او درباره آشنایی‌اش با اسلام می‌پرسند، می‌گوید:
روزی شروع به خواندن قرآن كردم تا بتوانم اشتباه و خطايی در آن پيدا كنم و با اين كار عظمت و مقام مسيحيت را در ديد مسلمانان بالا ببرم. چون فكر می‌‌كردم قرآنی كه چهارده قرن پيش در صحرا نازل شده است بايد قديمی و پر از اشتباه باشد. اما متوجه شدم در قرآن اشتباهی وجود ندارد و حتی قرآن به مسائل و امور زيادی پرداخته كه در كتاب‌های آسمانی ديگر اثری از آنها ديده نمی‌‌شود. اين كتاب كنجكاوی و تعجب مرا برانگيخت تا آنرا كامل مطالعه كنم. هنگام خواندن قرآن به آيه عظيم و شگفت‌انگيز 82 از سوره نساء رسيدم كه می‌‌فرمايد: أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا؛ آيا در معانی قرآن نمی‌‌انديشند؟ ( تا بر آنان ثابت شود كه وحی خداست) و اگر از جانب غير خدا بود، در آن اختلاف بسيار می‌‌يافتند.
يكي از اصول علمی شناخته شده در حال حاضر، شناسايی و بررسی آرا و نظريات متفاوت است تا بتوان درستی آنها را اثبات كرد و می‌‌بينيم قرآن، مسلمانان و غير مسلمانان را به تدبر و تفكر در آياتش دعوت می‌‌كند تا در آن انديشه كنند و بعد از تعمق دريابند كه هيچ اشتباه و خطايی در قرآن جای ندارد. هيچ نويسنده‌ای در جهان وجود ندارد كه كتابی بنويسد و با اطيمنان بخواهد اشتباه آن را بازگو كنند. اما قرآن مردم را به تامل و انديشه در آياتش دعوت مي‌كند.
با خواندن قرآن انتظار داشتم از حوادثی كه برای پيامبر اتفاق افتاده مانند فوت همسرش خديجه و دختران و پسرانش كلامی گفته شود. اما بر خلاف انتظارم سوره مريم تعجب مرا برانگيخت. اين سوره در عظمت، شان و منزلت حضرت مريم آمده بود و اين در حالی است كه در انجيل و تورات يک سوره مشخص برای حضرت مريم وجود ندارد. همچنين در قرآن 25 بار نام حضرت عيسی ذكر شده، در حالی كه نام پيامبر پنج بار بيشتر ذكر نگردیده و حتی سوره‌ای به نام دختر پيامبر يا همسر او در قرآن نیست.
وقتی از او می‌پرسند آيا در مورد علوم روز نيز در قرآن مطلبی يافته‌ای پاسخ می‌دهد:
بله، خداوند در آيه 30 سوره انبياء مي‌فرمايد: أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ؛ آيا كافران نديدند كه آسمان و زمين بسته بود ما آنها را شكافتيم و هر موجود زنده‌ای را از آب آفريديم آيا ايمان نمی‌‌آورند؟
اين آيه موضوعی علمی را ثابت می‌کند كه در سال 1973 جائزه نوبل را كسب كرد. اين آيه نظريه انفجار بزرگی را كه باعث خلقت جهان و آسمان‌ها و ستارگان شد، تشريح می‌‌كند. همچنين در قسمت آخر آيه، آب را يک منبع حيات می‌‌داند و اين مسئله از عجايب خلقت است كه اخيرا علم روز ثابت كرده كه سلول زنده از سيتوپلاسم تشكيل می‌شود و قسمت اصلی سيتوپلاسم از آب تشكيل شده است.
میلر بعد از اسلام آوردنش با مخالفت‌های زیادی رو به رو شد. اما او می‌دانست راهی را که انتخاب نموده صحیح است و از آن دست نکشید. میلری که تا دیروز مبلغ مسیحیت بود، از امروز اسلام را تبلیغ می‌کرد. وقتی از او درباره مخالفت‌ها می‌پرسند می‌گوید:
روزی يكی از دوستان قديمی‌ام را در كانادا ديدم. او نمی‌‌دانست من مسلمان شده‌ام. وقتی گفتگوی ما گرم شد من دستم را بالا بردم و به قرآن اشاره كردم و گفتم: من به اين كتاب ايمان دارم (دوستم نمی‌‌دانست اين چه كتابی است). سپس به من گفت: اين كتاب مقدس نيست كه در دست همه مردم است؟! گفتم: مي‌خواهی در مورد مسائل عجيبی كه در اين كتاب است برای تو بگويم. دوستم گفت: تو مطمئن هستی اين كتاب را شيطان ننوشته است. ولی واقعيت اين بود كه دوستم در تنگنايی گرفتار شده بود كه جوابی برای پاسخ به آن نداشت، مانند حادثه‌ای كه در كتاب مقدس روايت شده است. زمانی كه حضرت عيسی مرده‌ای را زنده می‌كند يک يهودی به حضرت عيسی می‌گويد اين كار را شيطان انجام داده است.
جايگاه دوستم او را مجبور كرد تا با قرآن مخالفت كند و آن چيزی را كه فرد يهودی دوهزار سال قبل به حضرت عيسی گفته بود را بر زبان آورد. اما واقعيت اين است كه بعد از شناخت قرآن متوجه شدم هيچ انسانی نمی‌تواند مانند آن را بياورد، مگر اينكه وحی الهی باشد. موضع ‌گيری دوستم، نظير موضع ‌گيری قريش در چهارده قرن پيش بود كه پیامبر اسلام را مجنون می‌خواندند.
من برای تبليغ، اقدامات فراوانی انجام دادم تا بتوانم دين اسلام را ترويج كنم. از جمله كسانی كه مرا دعوت كرد شيخ احمد ديدات ، يكی از مبلغان برجسته آفريقايی بود. او مرا به جنوب آفريقا برای شركت در مناظرات دعوت كرد. من در جمع مسلمانان گفتم:‌ای مسلمانان، شما نمی‌‌دانيد كه چه فضيلتی را خداوند نصيب شما كرده و نصيب اديان ديگر نكرده است. پس شكرگزار باشيد كه مسلمان هستيد و در جمع مسلمانان قرار داريد. شما بايد در دلايل الهی رسالت، نبوت، روز قيامت، بهشت و جهنم كه در همه كتاب‌های آسمانی وجود دارد، درنگ و تامل كنيد.
این همان چیزی است که «چارلز فرانسیس» به خوبی آنرا درک کرده و عدم اطلاع مسیحیان از انجیل و قرآن را خوش شانسی مسیحیت بیان می‌کند. آن دسته از مسیحیانی که در کتاب مقدس به تفکر می‌نشینند و با قرآن آشنایی پیدا می‌نمایند، خواه نا خواه به اسلام گرایش پیدا می‌کنند.


_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _


حریصا منطقه ای سیاحتی در لبنان است که دو جوان مسلمان و مسیحی از آنجا گفتگوهایشان را آغاز و با هم وعده می کنند تا به دور از تعصب از دین هایشان بگویند و دفاع کنند؛ هر که شکست خورد حق را بپذیرد و به دین دیگری در آید...

حریصا کتابی است که در آن مهمترین شبهات مسیحیت به اسلام پاسخ داده می شود و مهمترین اشکالات مسیحیت مورد بررسی قرار می گیرد.


برای شناخت بهتر اسلام و نقدهای مسیحیت این کتاب را حتما مطالعه نمایید:gol:

 

tehranUNIVERSITY

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
خدای انجیل

در صفحات 80 تا 84 کتاب " حریصا " می خوانیم:

وارد کافی شاپ که شدم، دستی برایم تکان داد. به سمت میزی که او نشسته بود هدایت شدم. همراه با لبخند به یکدیگر سلام کردیم. چهره‌اش نشان می‌داد همانند من از دیدار مجدد خرسند و شادمان است. روبه رویش نشستم و گفتم: دوست عزیز چه خبر؟ حالت چطوره؟ چه شد که آمدی؟
خیلی آرام جواب داد: بنشین سفارشی بدهیم، وقت برای صحبت بسیار است.

تا قهوه‌های فرانسوی و کیک هایمان را بیاورند، حال و احوال هم را جویا شدیم. به نظر می‌آمد دوست ندارد از پیش آمدهای این چند روزش حرفی بزند. من هم اوضاع را که اینطور دیدم دیگر چیزی نگفتم.
-: کارل، دوست داری در این جلسه که در واقع دومین جلسه گفتگوی ماست از چه بگوییم و راجع به چه چیز بحث بکنیم؟
-: نظر تو چیست؟
-: دوست داری از خدا بگوییم؟
-: نمی‌دانم چرا مایلی از اینجا شروع کنیم، اما باشد.



-: در میان ادیان الهی، اولین وجه مشترکی که می‌توان یافت اعتقاد به خداست. میان ما مسلمانان و شما مسیحیان دیگر نیازی به اثبات خدا نیست. چیزی که قابل بحث است درباره خدایی است که به آن اعتقاد داریم. چه ویژگی‌هایی دارد. قدرت او تا چه حد است. از ما چه می‌خواهد. ما از او چه می‌خواهیم و هزاران مطلب در این زمینه. ما و شما و تمام ادیان الهی و یا به تعبیر دیگر ابراهیمی، دچار بی‌خدایی و یا ناخداباوری نیستیم. پس باید بر سر ویژگی‌های خدا و حیطه او در همه حدود حرف بزنیم. اگر حوصله داری مطالبی را درباره خدای انجیل بگویم؟


-: خدای انجیل!؛ می‌شنوم.


-: در هر کتاب آسمانی وقتی تأملی می‌کنیم، خدایی را با ویژگی‌های خاصی می‌بینیم. خدایی را که قرآن معرفی می‌کند خدایی است عدالت خواه که جسم نیست. قدرتش بی‌حدوحصر است و در هیچ چیز ناتوان نیست. چرا که اگر خدا، قدرت بر انجام کاری را نداشته باشد و یا در مواردی مغلوب شده باشد، شانیت خدایی را ندارد و خالقیتش زیر سوال است. نه پدر و مادری دارد و نه فرزندی، اما در انجیل وضع جور دیگری است. یکی از محققان معاصر اسلامی در کتابی به نام آفریدگار جهان، نکات و جملاتی را از لابلای سطور کتاب مقدس استخراج کرده که مطالعه آنها و بررسی مجددشان لازم است.

کیفم را باز کردم و لپ تاپ را روی میز گذاشته و روشنش نمودم. تا نرم افزار بالا بیاید، لبی به قهوه‌ای که دیگر سرد شده بود زدیم. شروع کردم به خواندن از روی نسخه الکترونیک کتاب:

براى نمونه چند جمله از اعتقادات ارباب کلیسا و یهود را نسبت به خدا نقل مى‌کنیم تا معلوم شود، هیچ جاى تعجّب نیست که برخى ایمان به چنین خدایى را طرد کنند:
اوّل: در باب سوم، سفر پیدایش تورات، آیه هشتم:
و آواز خداوند را شنیدند که در هنگام وزیدن نسیم بهار در باغ مى‌خرامید و آدم و زنش خویشتن را از حضور خداوند در میان درختان باغ پنهان کردند! و خداوند آدم را ندا در داد و گفت: کجا هستى؟!.
در این آیات، خداوند مانند انسان، موجود ضعیفى معرّفى شده که هنگام صبح در باغ مى‌خرامد و از حوادثى که در چند قدمى او مى‌گذرد بى خبر است.
دوم: در باب سى و دوم سفر پیدایش، آیه بیست و چهارم:
و یعقوب تنها ماند و مردى با وى تا طلوع فجر کُشتى مى‌گرفت و چون او دید بر یعقوب غلبه نمى‌یابد، کف ران یعقوب را لمس کرد و کف ران یعقوب در کشتى گرفتن با او فشرده شد.
[آن مرد] گفت: مرا رها کن! زیرا که فجر مى‌شکافد. [یعقوب] گفت: تا مرا برکت ندهى رها نکنم. [آن مرد] به وى گفت: نام تو چیست؟ گفت: یعقوب. گفت: از این پس نام تو یعقوب خوانده نشود، بلکه اسرائیل [گفته شود]، زیرا که با خدا و انسان مجاهده کردى و نصرت یافتى. یعقوب از او سؤال کرد که مرا از نام خود آگاه ساز! گفت: چرا اسم مرا مى‌پرسى؟ و او [یعقوب] را در آنجا برکت داد و یعقوب آن محل را فئیل نامیده و گفت: زیرا خدا را در رو به رو دیدم و جانم رستگار شد».
طبق این آیات، خداوند در یک مبارزه جدّى از سر شب تا به صبح با یعقوب مى‌جنگد و هنگام صبح با اصرار و التماس از چنگال او نجات مى‌یابد و یعقوب برنده این کشتى مى‌شود!
سوم: در باب بیست و چهارم سفر خروج، آیه نهم:
و موسى با هارون، ناداب و هفتاد نفر از مشایخ بنى اسرائیل بالا رفت و خداى اسرائیل را دیدند! و زیر پاهایش مثل صنعتى از یاقوت کبود شفّاف و مانند ذات آسمان در صفا و بر سروران بنى اسرائیل دست خود را نگذارد. پس خدا را دیدند و آشامیدند!!.
مطابق این آیات، بنى اسرائیل خداوند را در بالاى کوه مى‌بینند و او را مى‌خورند و مى‌آشامند!
چهارم: در باب ششم سفر پیدایش، آیه دوم:
پسران خدا، دختر آدمیان را دیدند که نیکو منظر (زیبا) و از هر کدام که خواستند، زنان براى خویشتن مى‌گرفتند!.
در این آیه، پسران خدا، عاشق دختران زیباى آدمیان شده و وسایل ازدواج با آنها را فراهم مى‌سازند!
پنجم: در باب یازدهم سفر پیدایش، آیه پنجم:
و خداوند نزول نمود (پایین آمد) تا شهر و برجى را که بنى آدم بنا مى‌کردند ملاحظه نماید!.
در اینجا هم خداوند به تماشاى هنر نمایى‌هاى بندگانش مى‌پردازد و راه طولانى آسمان و زمین را به همین منظور مى‌پیماید.
این بود مختصرى از کلمات آنها که در حقیقت نمودارى از افکار خرافى ارباب کلیسا و یهود است که در آنها نادانى، ناتوانى و انواع صفات بشرى را به ذات خداوند نسبت داده‌اند.
بسیار روشن است که یک فرد عادى درس خوانده هم، سطح افکارش بالاتر از آن است که پایبند به این موهومات و خرافات شود و چنین خدایى را خالق این جهان پهناور و به وجود آورنده اسرار شگرف آن بداند.[1]

مطالبی که در این کتاب آمده تازه گوشه‌ای از خدای ناتوان کتاب مقدس است.

-: صبر کن. خیلی عجله داری. آنطورها هم که تو فکر می‌کنی در این آیات کتاب مقدس ایراداتی وجود ندارد. چرا سعی نمی‌کنی کمی عمیق تر به این جملات بنگری؟!



-: تو بگو من چطور به این آیات نگاه کنم و چگونه اینها را توجیه کنم. وقتی از آیات قرآن گفتی، تا آنجا که می‌دانستم توضیحاتی دادم و آنقدر هم خوب از پس این کار بر آمدم که نتوانستی راه گریزی پیدا کنی. حالا تو بگو و راه گریز را بر من ببند. به نظرت خدایی که با بنده‌ای از بندگانش شروع به کشتی گرفتن می‌کند و از او شکست می‌خورد؛ آنقدر التماس می‌کند تا بتواند برخیزد و آبرویش پیش سایر بندگانش نرود؛ لیاقت خدایی را دارد؟!. اصلا چنین خدایی قدرت خلق کردن این بنده را دارد؟! خدایی که نمی‌داند در کنار او در بهشت چه می‌گذرد، چگونه می‌تواند از اعمال بندگانش خبردار باشد و چگونه می‌خواهد به حساب آنان رسیدگی کند؟!. خدایی که خورده می‌شود و آشامیده می‌شود چطور؟! خدایی که پسرانی دارد چی؟! آیا پدر بودن برای خداوند محدودیت نیست؟
________________________________
[1]. آفریدگار جهان ، آیت الله ناصر مکارم شیرازی ، ص 189.


_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _



حریصا منطقه ای سیاحتی در لبنان است که دو جوان مسلمان و مسیحی از آنجا گفتگوهایشان را آغاز و با هم وعده می کنند تا به دور از تعصب از دین هایشان بگویند و دفاع کنند؛ هر که شکست خورد حق را بپذیرد و به دین دیگری در آید...



حریصا کتابی است که در آن مهمترین شبهات مسیحیت به اسلام پاسخ داده می شود و مهمترین اشکالات مسیحیت مورد بررسی قرار می گیرد.


برای شناخت بهتر اسلام و نقدهای مسیحیت این کتاب را حتما مطالعه نمایید.:gol::gol::gol:
 

tehranUNIVERSITY

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
در قرآن، از انجیل و تورات به هدایت و نور تعبیر شده، آیا اینطور نیست؟


در صفحات 68 تا 76 کتاب "حریصا" می خوانیم:


گفتم: چرا این حرف را میزنی، دلیلت چیست؟

جواب داد: در کتاب مقدس شما قرآن، از انجیل و تورات به هدایت و نور تعبیر شده، آیا این طور نیست؟
گفتم: چرا همین طور است. آیا آیاتش را هم میدانی؟

لابه لای کتابی که در دستش بود را گشت. کاغذی را در آورد و گفت: قرآن درباره تورات میگوید: إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ؛ همانا ما تورات را فرو فرستادیم که در آن هدایت و نور است[1] و درباره انجیل میگوید: وَآتَيْنَاهُ الْإِنْجِيلَ فِيهِ هُدًى وَنُورٌ؛ و انجیل را به او دادیم که در آن هدایت و نور است[2]. این آیات کتاب شما هست یا نه؟!

لبخندی زدم و گفتم: این آیات کتاب ما هست. تو درباره قرآن مطالعاتی کرده ای، برای مغلوب کردن من هم نکته خوبی را یافته ای، اما کاش در میان کتابها جست و جویی هم می‌کردی شاید جواب خودت را می‌یافتی. قرآن ما دو نوع آیات دارد. برخی از آیات قرآن «محکم» نامیده می‌شوند و برخی «متشابه»[3]. الآن فرصت توضیحش نیست و بحث درباره اینها را برای وقت مناسبی می‌گذارم. فقط در مورد این دو آیه که گفتی چند نکته را برایت می‌گویم. اولا این آیاتی که خواندی و نظایرش را که در قرآن می‌بینی برای تورات و انجیلی است که تحریف نشده، نه کتاب مقدسی که امروز هست. ثانیا گرچه در تورات و انجیل، نور و هدایت هست، اما قرآن نور آشکارتر و کاملترین و جامع‌ترین دستور سعادت بشر است. در این دو آیه که تو خواندی دقت کن. می‌گوید که تورات و انجیل هدایت و نور هستند. این تعبیر قرآن درباره این دو کتاب است. اما وقتی می‌خواهد خودش را معرفی کند میگوید وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُبِينًا؛ و به سوی شما نور آشکاری را فرو فرستادیم[4]. در این آیات خوب دقت کن و تعابیر را مورد مطالعه قرار بده. ثالثا این آیات مربوط به تورات و انجیل امروزی نیست. بلکه مقصود تورات و انجیل در زمان نزول قرآن و قبل از آمدن اسلام است. رابعا اینکه قبل از اشکال تراشی با این آیات، همانطوری که گفتم باید محکم و متشابه را بشناسی. طبق آیات محکمات قرآن، تمام اهل کتاب وظیفه دارند تا به آیین جدید گرویده و اسلام را بپذیرند.

آرام آرام گفتم: آیا از این دیدگاه به موضوع نیندیشیده بودی؟

لحظاتی سکوت کرد، نگذاشتم از فکر کردن به جوابم خارج شود. بی‌معطلی گفتم: چرا سعی نمی‌کنی با نگاه دوستانه به قرآن نگاه کنی؟ شاید نظرت عوض شد. آدم نباید در برخورد اول دیدی غرض آلود داشته باشد.

داشتم گمان می‌کردم که قانعش کردم. البته مثل اینکه برای رسیدن به مطلوب خیلی عجله داشتم. همانطور که نگاهش به من دوخته بود گفت: فکر می‌کنی چونکه توانستی اولین سوال مرا توجیه کنی دیگر هیچ اشکالی در قرآن نیست. نخیر، این گمان باطلی است که قرآن را خالی از هرگونه اشکال و نقصی می‌دانی.

با آرامش تمام گفتم: من که از اول گفتم، باز هم می‌گویم، هر سوال و اشکال و ایرادی را که نسبت به اسلام و قرآن و حضرت محمد9 داری بگو. یا جوابش را می‌دانم که می‌گویم و یا بلد نیستم که دنبالش می‌روم و جوابش را می‌یابم و می‌آورم. اگر هم چنین نشد و توانستی سوالی بی‌پاسخ بپرسی، با کمال میل مسیحی می‌شوم.

با لبخندی که هم بوی جدی می‌داد و هم طعم شوخی گفت: من تو را مجبور می‌کنم مسیحی شوی.

آنقدر مصمم و مطمئن این حرف را زد که اگر اینقدر به حقانیت اسلام و کتاب و پیامبرش یقین نداشتم قافیه را می‌باختم.

جواب دادم: یکی از دعاهای همیشگی من این است که خدایا مرا به راه راست هدایت کن و در دنیا و آخرت عاقبت به خیر نما. اگر این دعای من به دست تو اجابت شود خوشحال می‌شوم. پس تمام تلاشت را بکن تا مرا قانع کنی. ولی منصف باش و با قهر و غرض به حرف‌ها و جواب‌های من نگاه نکن، شاید حق با من باشد و تو...

-: بعید می‌دانم که کار به آنجا برسد. بگذار یک سوال دیگر ازت بپرسم. برگردیم به قرآن و بحث درباره اشکالاتش. نتیجه بحث‌ها همه چیز را روشن می‌کند.

-: قبول، اگر سوالی داری بپرس وگرنه من سوالاتی درباره کتاب مقدس دارم.

-: اول جواب این سوال را بده. درباره این آیه چه می‌گویی: وَمَا كَانَ هَٰذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرَىٰ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَٰكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ؛ شایسته نبود (و امکان نداشت) که این قرآن ، بدون وحی الهی به خدا نسبت داده شود؛ ولی تصدیقی است برای آنچه پیش از آن است (از کتب آسمانی)[5]. این آیه یعنی چه؟ آیا این آیه تاییدی بر کتاب‌های مقدس و مهر تاییدی بر آنان نیست؟ آیا مطابق این آیه و آیاتی نظیر آن، قرآن تصدیق کننده کتاب مقدس نمی‌باشد؟

-: آقای کارل، کمی دقت کن. بخش عمده اشکال تو را در پاسخم به اشکال قبلی جواب دادم. اما شما دقت نمی‌کنی. اولین چیزی که در این آیه به روشنی دیده می‌شود، دعوت اهل کتاب - یهودیان و مسیحیان و ... - به پذیرش قرآن است. خیلی واضح است که اگر کتابی کامل تر و جامع تر و تکمیل کننده کتابهای پیشین نباشد، دعوت به آن معنا ندارد. خیلی این نکته واضح است. در ثانی گفتم که قرآن، تورات و انجیلی را که برای عصر گذشته بوده و پذیرش آن وظیفه مردم بوده را تصدیق می‌کند. باید دانست که قرآن، تورات و انجیل امروزی را که تحریف شده است را تصدیق نمی‌کند. اگر به جای دیده غرض آلود، منصفانه به این آیات نگاه کنی و تفکر نمایی، این مطلب روشن است که قرآن تصدیق می‌کند تورات و انجیلی برای امت‌های پیشین فرستاده شده و از طرفی دیگر مردم را تکلیف به پذیرش دین جدید می‌نماید، به جهت کمال و تمام بودن آن.

-: چرا در میان جملات و کلماتت یکسره از تحریف انجیل می‌گویی؟! که گفته که انجیل تحریف شده؟! این حرف بی‌معنا و نسنجیده‌ای است که هیچ پایه‌ای ندارد و تنها برای برخورد با نفوذ مسیحیت آنرا شایعه نموده‌اند. گفتم که شما به قرآن خودتان التزام عملی ندارید و تنها به صورت ظاهری از آن دم می‌زنید. خداوند اراده کرده تا تمام کتابهای آسمانی را از تحریف حفظ نماید. چظور شما می‌گویید قرآن تان تحریف نشده اما کتاب مقدس تحریف شده!! مگر قرآن نمی‌گوید ما «ذکر» را که همان کتاب‌های آسمانی است از تحریف نجات می‌دهیم؛ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ؟[6] چطور خداوند قرآن شما را از تحریف نجات می‌دهد اما نمی‌تواند کتاب مقدس را مصون از تحریف نگه دارد؟

-: قرار شد احساسی نباشیم و خیلی منطقی و علمی گفتگو کنیم. من جواب این اشکالاتت را نیز می‌دانم و از قبل مطالعه کرده‌ام. اول درباره آیه‌ای که اشاره کردی چند نکته را بگویم. اولا مقصود از «الذکر» در آیه، خصوص قرآن است. یعنی تنها قرآن مورد نظر این آیه است نه سایر کتابهای آسمانی. دلیل آن هم شاهدی است از خود قرآن در آیه‌ای دیگر. آیه دیگری می‌فرماید: وَإِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَلِقَوْمِكَ؛ و البته اين (قرآن) براى تو و قوم تو يادآورى است[7]. ثانیا مسئله حفاظت از ذکر در آیه‌ای که خواندی اختصاص به قرآن دارد، بر خلاف کتابهایی که قبل از قرآن نازل شده؛ لذا مصون از تحریف نمانده‌اند.

مسئله دیگری که مطرح کردی، گفتی که چرا خداوند قرآن شما را از تحریف حفظ کرد اما نتوانست انجیل ما را از تحریف مصون بدارد. نه قرآن برای ماست و نه انجیل برای شما. باید بدانی که این هر دو کتابهایی آسمانی و مقدس‌اند که از طرف خدا نازل شده‌اند و برای تمام بشریت می‌باشد. حرف من این است که این انجیل و توراتی که امروز موجود است، آن انجیل و تورات مقدسی نیست که از طرف خدا آمده است. اگر کمی تحمل داشته باشی و به قول ما ایرانی‌ها دندان برجگر بگذاری، برایت روشن می‌کنم از حرفی که می‌زنم می‌توانم دفاع کنم.

اینکه می‌گویی چرا خدا انجیل را از گزند تحریف در امان نگه نداشت، باید بگویم که اگر خداوند اراده می‌‏فرمود تا انجیل و تورات از تحریف مصون باشند حتما چنین می‏شد، ولی اراده خداوند گزاف نیست. بلکه اراده او برطبق مصلحت و حکمت جریان می‌یابد. درباره عدم تعلق اراده الهی بر جلوگیری از تحریف کتاب‏های آسمانی گذشته، این چند نکته را به خاطر داشته باش: اولا چون ادیان پیشین برای مقطع و برهه‏‌ای از تاریخ کارآیی داشته و قهرا با پیشرفت زمان و تاریخ باید در آنها تحولاتی حاصل می‌‏شد، حفظ آن کتابها برای همیشه ضروری نبوده است. ثانیا برای حفظ یک متن به صورت اصلی باید شرایط طبیعی چنین امری فراهم باشد. در اعصار گذشته تکامل خط و کتابت به آن میزان نبوده تا بتواند متنی را در بستر خویش و به صورت کامل حفظ نماید. البته با رشد تمدن بشری، زمینه‏‌های لازم برای چنین امری پدیدار گردید. ثالثا چون اسلام دین ابدی و قرآن سند جاوید آن است و حالت منتظره‌ای برای آن وجود ندارد، باید از دستخوش تحریف و دگرگونی مصون بماند. ولی کتاب‏های آسمانی گذشته به دلیل داشتن حالت منتظره، چنین ضرورتی را ایجاب نمی‌‏کردند. رابعا اینکه آنچه از برخی آیات قرآن به دست می‌آید، تورات و انجیل تا روزهای آغازین دین اسلام به صورت تحریف نشده باقی بوده است. بر این اساس می‌توان گفت تحریف‏‌ها پس از نزول قرآن صورت گرفته است. دراین صورت باید گفت: تورات و انجیل تا پایان دوران مأموریت خویش از تحریف مصون بوده‏‌اند.

درباره آیاتی که قرآن به انجیل و مسیحیت و ادیان دیگر پرداخته سخن فراوان است. وقتی به چنین آیاتی می‌رسیم نباید در همان مرحله اول خود را پیروز بدانیم و گمان کنیم که قرآن را به تشکیک کشیده ایم. صحیح‌اش این است تا قدری در آن تامل کنیم و از متون و کتابهای معتبر و صحیح استفاده کنیم. شاید آنچه را که در نخستین لحظه دریافته ایم اشتباه باشد و این غرور و جهل ناشی از خرسندی تشکیک در قرآن، ما را تا آخر عمر در گمراهی نگه دارد.

کارل عزیز، بگذار من خودم برایت آیه‌ای از قرآن را بخوانم که تا این لحظه به آن اشاره‌ای نکردی. قطع دارم اگر از آن خبر داشتی و در مطالعاتی که انجام دادی به آن بر می‌خوردی، تا الان سخنی از آن زده بودی و سعی می‌کردی با دستاویر کردن آن مرا به چالش بکشی.

در دومین سوره از قرآن آمده است:
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَىٰ وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ؛ کسانی که ايمان آوردند و کسانی که آيين يهودان و ترسايان و صابئان را برگزيدند، اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داشته باشند و کاری شايسته کنند، خدا به آنها پاداش نيک می‌دهد و نه بيمناک می‌شوند و نه محزون.[8]
اگر تو خودت این آیه را خوانده بودی، با عجله و بی‌محابا می‌پرسیدی چگونه شما ما مسیحیان را انکار می‌کنید، در صورتی که قرآنتان به صراحت به حقانیت مسیحیان و سایر ادیان گواهی داده است. الحق و الانصاف چنین نمی‌گفتی؟

* * *

لبخندی زد و همین طور چشم به لب‌های من دوخته بود تا حرفهایم را ادامه بدهم.

نفس عمیقی کشیدم و کمی از شور و هیجان سخن گفتن کاستم. مقداری آرامتر و آهسته تر گفتم: درباره این آیه شریفه‌ای که خواندم سخن بسیار است. اگر فرصت بود، درباره همه این مطالبی که تا الان با هم سخن گفتیم بیشتر توضیح می‌دادم. اما حرفهای زیادی هست که هنوز درباره شان صحبت نکرده ایم. چند مطلب را درباره این آیه می‌گویم. اگر فرصت داشتی خودت بعدا مطالعه‌ای درباره آن داشته باش. اگر در این آیه خوب دقت کنی، متوجه می‌شوی که آیه با فعل ماضی آمده است. با این وجود تنها دلالت بر رستگاری آن دسته از یهود و نصارا دارد که پیش از ظهور اسلام، به خدا و رسول خدا ایمان آورده‌اند و اعمال صالح را در پیش گرفته‌اند. با توجه به این آیه در می‌یابیم که یهود و نصارایی را که بعد از ظهور اسلام از راه خود دست نکشیده‌اند و بر آیین خود باقی مانده‌اند را شامل نمی‌شود. این مطلب هم واضح است که یقین، حجت ذاتی است. اگر کسی بر هر دین و مذهب و آیینی بر مرام خود یقین داشته و از مرام دیگران نیز بی‌خبر باشد و یا حداقل احتمال حقانیت دیگران را نمی‌دهد، چنین کسی در صورتی که به یقین خود عمل کند اهل نجات خواهد بود. این مطلبی است که روایات اسلامی هم بدان اشاره دارد.

نکته‌ای را که باید در مورد آیات، مد نظر قرار داد شان نزول آنهاست. در مورد شان نزول این آیه گفته شده که عده‌ای از اهل کتاب به پیامبر اسلام عرض کردند: پدرانمان که بر حکم دین و آیین خود بوده و از دنیا رحلت کرده‌اند جایگاهشان چگونه است؟ در این هنگام این آیه شریفه نازل شد.

در آیه شریفه می‌فرماید: «من عمل صالحا». باید دانست که شریعت اسلامی ناسخ شرایع گذشته است، لذا عمل صالح به این است که طبق دین و شریعت جدید عمل شود.

* * *
صحبت‌هایم که به اینجا رسید، زن جوانی از داخل کلیسا کارل را صدا زد. کارل هم ببخشیدی گفت و راهی کلیسا شد.

__________________________________

[1]. سوره مائده ، آیه44.

[2]. سوره مائده ، آیه46.

[3]. محكمات آياتى هستند كه معنى مراد آنها روشن است و به معنى غير مراد اشتباه نمى‌افتد. به اينگونه آيات بايد ايمان آورد و هم عمل كرد. آيات متشابهه آياتى هستند كه ظاهرشان مراد نيست و مراد واقعى آنها كه تاويل آنهاست را پيامبر و ائمه اهل بيت: مي‌دانند، ولى عامه مؤمنين كه به تاويل متشابهات راه ندارند علم به آنرا بايد به خدا و پيامبر و ائمه هدى ارجاع نمايند.

[4]. سوره نساء ، آیه 174.

[5]. سوره یونس ، آیه37.

[6]. سوره حجر ، آیه9.

[7]. سوره زخرف ، آیه44.

[8]. سوره بقره ، آیه 62.
 

tehranUNIVERSITY

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
اظهارات گوته و ناپلئون بناپارت درباره قرآن

اظهارات گوته و ناپلئون بناپارت درباره قرآن



در صفحات 43 تا 46 کتاب "حریصا" می خوانیم:


آنقدر کتاب مقدس سبک و بی‌مایه است و تناقضات دارد که وقتی دانشمندان و بزرگان مسیحی و غربی به قرآن می‌رسند، ناخودآگاه سر تعظیم فرو می‌آورند و از عظمت و بلندای آن مبهوت می‌شوند. یکی از کسانی که مات و مبهوت قرآن شده، «گوته»[1] فیلسوف شهیر آلمانی است. او عظمت قرآن را چنین ترسیم میکند:

من ابتدا از قرآن روگردان بودم؛ ولی طولی نکشید که این کتاب توجه من را به خود جلب نمود و به حیرت درآورد. بالاخره مجبور شدم اصول و قواعد آنرا تعظیم نموده و بزرگ بشمارم و در مطابقه الفاظ با معانی آن بکوشم.

مرام و مقاصد این کتاب، بی‌اندازه قوی و محکم است. این کتاب با این وصف به زودی بزرگترین تاثیر را در سراسر گیتی گذاشته و نتیجه مهمی خواهد داد.

سالیان درازی کشیشان از خدا بی‌خبر، ما را از پی بردن به حقایق قرآن مقدس و عظمت آورنده آن – محمد - دور نگه داشته‌اند. اما هر قدر که ما قدم در جاده علم و دانش گذاریم، پرده‌ی جهل و تعصب نا به جا را دریده ایم. عن قریب است که این کتاب توصیف ناپذیر عالم را به خود جلب نموده و تاثیر عمیقی در علم و دانش جهان گذاشته و عاقبت محور افکار مردم جهان گردد[2].

از سخنان گوته مهمتر، ماجرایی است که از ناپلئون بناپارت[3]، امپراطور بزرگ فرانسه نقل می‌کنند. نقل می‌کنند ناپلئون مدتها در اين فکر بود که چطور می‌شود بر کشورهای اسلامی تسلط يافت و مسلمانان را تحت سيطره فرانسه درآورد. برای یافتن راز این کار با يک مترجم عرب زبان، به مصر رفت تا تحقيقاتی انجام دهد. اول با مترجمش، به يکي از کتاب خانه‌های معروف رفت. به مترجمش گفت: يکی از مهم ترين کتاب‌های اينها را برايم بخوان.

مترجم قرآن را برداشت و باز کرد و این آيه را خواند: إِنَّ هذَا القُرآنَ يَهدِي لِلَّتِي هِيَ أَقوَمُ؛ اين قرآن، به راهی که استوارترين راه هاست، هدايت می‌کند.[4]

ناپلئون سخت به فکر فرو رفت و از کتابخانه بيرون آمد.

فردا دو مرتبه به کتابخانه بازگشت و از مترجم خواست از همان کتاب برايش بخواند.

مترجم قرآن را باز کرد و آياتی چند از آنرا تلاوت نمود.

روز سوم هم به کتابخانه آمده و مترجم چند آيه از قرآن را برايش خواند. ناپلئون پرسيد: اين کتاب چه جایگاهی در بين مسلمانان دارد و چقدر به آن اهميت می‌دهند؟

مترجم جواب داد: مسلمانان معتقدند که اين قرآن است و از آسمان به پيامبر آنها نازل گرديده و تا قيامت کتاب هدايت آنان است.

ناپلئون حیرت زده جملاتی را گفت که تا امروز برسر زبانهاست. او گفت:

من از اين کتاب استفاده کردم و اينطور احساس نمودم که اگر مسلمين از دستورات جامع اين کتاب استفاده کنند ذلّت نخواهند ديد و تا زمانی که اين قرآن در بين مسلمين حکومت کند و در پرتو تعالیم و برنامه جامع آن زندگی نمایند، تسليم ما نخواهند شد، مگر ما بين آنها و قرآن جدايی بيفکنيم[5].

این تنها گفته‌های ناپلئون درباره قرآن نیست. وی در نامه‌ای به «شیخ المصاری» در تاریخ ۲۸ آگوست ۱۷۹۸ نوشته است:

امیدوارم آن زمان دور نباشد که من بتوانم همه دانشمندان جهان را با یکدیگر متحد کنم تا نظامی یکنواخت، فقط بر اساس اصول قرآن مجید که اصالت و حقیقت دارد و می‌تواند مردم را به سعادت برساند، ترسیم کنم. قرآن به تنهایی عهده دار سعادت بشر است.[6]

از این امپراطور فرانسوی، جملاتی در مدح پیامبر اسلام هم نقل شده است. همیشه این سوال برایم بوده که ناپلئون با وجود اعتراف و اذعان‌اش به عظمت و حقانیت اسلام و قرآن، چرا اسلام نیاورده است؟!

[1]. یوهان ولفگانگ فون گوته (به آلمانی: Johann Wolfgang von Goethe) (زادهٔ ۲۸ اوت ۱۷۴۹ در فرانکفورت – درگذشتهٔ ۲۲ مارس ۱۸۳۲ در وایمار) شاعر، ادیب، نویسنده، نقاش، محقق، انسان‌شناس، فیلسوف و سیاست‌مدار آلمانی بود. او یکی از کلیدهای اصلی ادبیات آلمانی و جنبش وایمار کلاسیک و همچنین رمانتیسیسم به شمار می‌رود. وی یکی از مردان بزرگ فرهنگی قرون ۱۸ و ۱۹ اروپا و یکی از افراد برجسته ادبیات جهان محسوب می‌شود. گوته در آلمان، شکسپیر در انگلستان، ویکتور هوگو در فرانسه و دانته در ایتالیا را چهار رکن ادبیات اروپا می دانند.

[2]. اعترافات ، عطایی اصفهانی ، ج1 ، ص 75.

[3]. Napoleon Bonaparte.

[4]. اسراء / 9 .

[5]. همای سعادت ، ج1 ، ص 70.

[6]. اعترافات ، عطایی اصفهانی ، ج1 ، ص74 - متن نامه در دانشنامه اینترنتی «ویکی گفتآورد»، بخش انگلیسی موجود است.

این جمله در نامه ناپلئون به شیخ المصاری در تاریخ ۲۸ اگوست ۱۷۹۸ نوشته شده که در مجله Correspondance Napoleon منتشر گردیده و توسط هنری پلن ویرایش شده است. تاریخ نشر آن نیز سال ۱۸۶۱ ، دوره چهارم ، شماره ۳۱۴۸ ، صفحه ۴۲۰ می باشد.

متن نامه به زبان انگلیسی:
* I hope the time is not far off when I shall be able to unite all the wise and educated men of all the countries and establish a uniform regime based on the principles of the Quran which alone are true and which alone can lead men to happiness.

o Letter to Sheikh El-Messiri, (28 August 1798); published in Correspondance Napoleon edited by Henri Plon (1861), Vol.4, No. 3148, p. 420.

 

.:ارمیا:.

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
سلام!
با تشکر از بحث خیلی خیلی عالیتون(انصافا جای یه همچین مبحثی خالی بود)، میخواستم خواهش کنم اطلاعات دقیقتری از این کتاب بدین، مثلا:نام انتشارات، نام مولف و...
باز هم ممنون!!:gol::gol:
 

.:ارمیا:.

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
این مطلب هم واضح است که یقین، حجت ذاتی است. اگر کسی بر هردین و مذهب و آیینی بر مرام خود یقین داشته و از مرام دیگران نیز بی‌خبر باشد و یا حداقل احتمال حقانیت دیگران را نمی‌دهد، چنین کسی در صورتی که به یقین خود عمل کند اهل نجات خواهد بود. این مطلبی است که روایات اسلامی هم بدان اشاره دارد.

راستش این مطلب اصلا واسم واضح نبود!!

یقین، حجت ذاتیست، در صورت بی خبری!!...اونم هر آیینی!!!نمیدونستم....جالب بود!
 

tehranUNIVERSITY

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
سلام!
با تشکر از بحث خیلی خیلی عالیتون(انصافا جای یه همچین مبحثی خالی بود)، میخواستم خواهش کنم اطلاعات دقیقتری از این کتاب بدین، مثلا:نام انتشارات، نام مولف و...
باز هم ممنون!!:gol::gol:

سلام.لطف دارید:gol::gol::gol:

شناسنامه کتاب______________________

نام کتاب ■ حريصا
(گفتگوهای جوان مسلمان و مسيحی)
مؤلف ■ علی صفدری
ناشر ■ ميراث ماندگار
شمارگان ■ 3000
نوبت چاپ ■ اول 1390
چاپ ■ مينايی
قيمت ■ 9000 تومان
شابک ■ 4 – 88 – 2959 – 964 – 978

تلفن پخش: 63 66 355 0936


این مطلب هم واضح است که یقین، حجت ذاتی است. اگر کسی بر هردین و مذهب و آیینی بر مرام خود یقین داشته و از مرام دیگران نیز بی‌خبر باشد و یا حداقل احتمال حقانیت دیگران را نمی‌دهد، چنین کسی در صورتی که به یقین خود عمل کند اهل نجات خواهد بود. این مطلبی است که روایات اسلامی هم بدان اشاره دارد.

راستش این مطلب اصلا واسم واضح نبود!!

یقین، حجت ذاتیست، در صورت بی خبری!!...اونم هر آیینی!!!نمیدونستم....جالب بود!


این مطلب یک بحث «اصولی» است (اصول استنباط). شاید نشه این مطلب رو بطور کامل توضیح داد چون نیاز به یکسری مقدمات هم داره اما بطور خلاصه:
حجیّت قطع و یقین، ذاتی است یعنی کسی به یقین انسان حجیّت نمیبخشد یعنی فرای از شریعت، خودش حجیّت دارد. در مقابل بعضی چیزای دیگه که مثلا شریعت به آنها حجیّت میبخشد.
قطع و یقین : 100درصد
ظن: بالاتر از 50 و پائین تر از 100
شک: 50،50
وهم: زیر 50
البته «کسی که از مرام دیگران بی خبر باشد» شاید نشود گفت که به حدّ یقین رسیده (یعنی جای احتمال 1درصدی هست) اما به هر حال اگه همین فرد هم با اینکه از مرام دیگران بی خبر است، یقین حاصل کند که مرامش حق است و به یقینش عمل کند، اهل نجات است. یعنی مُعَذّر است : پیش خداوند عذر دارد که من به یقینم عمل کردم.
برای اطلاع بیشتر: ر.ک : کتابهای اصول فقه، بحث حجیّت قطع
 
آخرین ویرایش:

tehranUNIVERSITY

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
حجاب یا بکینی، کدام بهتر است؟

حجاب یا بکینی، کدام بهتر است؟

در صفحات 151 تا 153 کتاب «حریصا» می خوانیم:
مخترع بازی «Scruples» که در مسائل زنان و جنبش‌های آزادی بخش نیز مطالعات و تحقیقاتی داشته، چندی پیش در مقاله‌ای نکاتی را نوشت که بسیار در خورد تامل است. دکتر «هنری ماکوو» در مقاله‌ای با عنوان «حجاب یا بکینی؟ گناه زن آمریکایی!» با مقایسه زنان مسلمان و زنان آمریکایی می‌نویسد:
روی دیوار دفترم دو عکس چسبانده‌ام: عکس اول تصویر زنی مسلمان و با حجاب است و در کنارش، تصویر زنی آمریکایی قرار دارد که در مسابقه ملکه زیبایی شرکت کرده و چیزی جز یک بکینی بر تن ندارد. زن نخست کاملا پوشیده است و دیگری کاملا عریان! ... نقش زن در عمق هر فرهنگ نهفته است، جنگ خاورمیانه علاوه بر دزدی نفت مسلمانان، به دنبال گسست آنان از دین و فرهنگشان و جایگزین کردن حجاب با بکینی است.

... من کارشناس مسائل زنان مسلمان نیستم. من زیبایی زنان را دوست دارم، به همین دلیل اینجا، انگیزه‌ای برای دفاع از حجاب ندارم، ولی از برخی ارزشهایی که حجاب گویای آن است دفاع می‌کنم ... حجاب از نظر من به این معناست که زن خود را برای همسر و خانواده‌اش متمرکز کند. تنها کسانی که زن مسلمان را بدون حجاب می‌بینند، خانوادۀ او هستند و این مساله تأکیدی بر ویژه بودن زن مسلمان است.

... در نقطۀ مقابل ملکه زیبایی آمریکایی است. بکینی به تن کرده و شبه عریان، در برابر میلیون‌ها نفر در صفحات تلویزیون عشوه گری می‌کند. او ملکه‌ای عمومی است! بدنش را در مزایده همگانی به بالاترین قیمت عرضه کرده و هر روز در مزایدۀ علنی خود فروشی می‌کند! ... در آمریکا معیار ارزش فرهنگی زن جذابیت اوست. براساس این معیارها، ارزش زن به سرعت کاسته می‌شود، چون خود و اعصاب و روانش را برای خودنمایی به کار می‌گیرد. ... الگوی دختران نوجوان آمریکایی، «پریتنی اسپیرز»، آوازه خوانی شبه عریان است. پریتنی به تو می‌آموزد تنها وقتی محبوب هستی که روابط نامشروع داشته باشی! و اینگونه است که وابستگی به عواطف پوچ را جایگزین روابط خانوادگی، محبت حقیقی و صبر می‌کنند. ... زندگی دیوانه وار دختران جوان آمریکایی؛ پیش از ازدواج ده‌ها پسر با او مرتبط هستند. پاکی خود را که بخشی از جذابیتش است، از دست داده. تبدیل به انسانی جامد و حیله گر می‌شود که توان محبت ورزیدن نخواهد داشت.... زن در جامعه آمریکا، خود را مجبور به پیروی از زندگی مردان می‌بیند. همین مسئله باعث شده زنان آمریکایی، پرخاشگر و مضطرب باشند، شایسته همسر و مادر شدن نباشند. تنها به ابزاری برای کامیابی جنسی تبدیل شوند، نه انسانی که عشق و مادر شدن را پیشه کرده است.

آزادسازی زن، فریبی از فریب‌های نظم نوین جهانی است. فریبی سنگدلانه که زنان آمریکایی را اغوا نموده و تمدن غرب را ویران کرده است. این مسئله میلیون‌ها نفر را تباه کرده و تهدید بزرگی برای مسلمانان است. من از حجاب دفاع نمی‌کنم ولی تا اندازه‌ای طرفدار ارزش‌هایی هستم که حجاب گویای آن است. به شکل ویژه وقتی زن خود را وقف همسر و خانواده‌اش می‌کند، وقتی زن با وقار و تواضع رفتار می‌کند، باید چنین موضعی نسبت به او داشته باشم.

«چارلی چاپلین» کمدین معروف تاریخ سینمای جهان، در آن نامه‌ی معروفی که به دخترش «ژاکلین» نوشت، بیماری عصرما را اینگونه معرفی می‌کند:

دخترم، برهنگی بیماری عصر ماست. به گمان من تن تو باید مال کسی باشد که روحش را برای تو عریان کرده است.[1]

اگر بخواهی منصف باشی، بعد از این مطالب هنوز دیدگاهت نسبت به حجاب فرق نکرده؟

کارل لبخند زد و گفت: کم کم دارد شب می‌شود، دیدار بعدیمان کی باشد؟

-: چهارشنبه مناسب است؟

-: پس دیدار مجدد چهارشنبه ساعت ده صبح در کافی شاپ حمراء.




[1]. آخرین تصویر چارلی ، کیومرث مبشری ، ص 79 به نقل از بهشت جوانان ، ص 266.
 
من خودم چیزی که بیشتر از همه تو مسائل دینی رعایت میکنم حجابه
اما صادقانه بگم جدیدا خیلی با خودم درگیرم که حجاب داشته باشم یا نه
هنوزم به جواب نرسیدم،دوطرف دعوا حرف بلد نیستن بزنن فقط با هم دیگه کلنجار میرن
..."در دونم غوغاست"
 

בְּחִירִי

عضو جدید
من خودم چیزی که بیشتر از همه تو مسائل دینی رعایت میکنم حجابه اما صادقانه بگم جدیدا خیلی با خودم درگیرم که حجاب داشته باشم یا نه هنوزم به جواب نرسیدم،دوطرف دعوا حرف بلد نیستن بزنن فقط با هم دیگه کلنجار میرن ..."در دونم غوغاست"
سلام. خانم جوجه معمار گرامی، بحثهایی که طرفین می کنند بر سر حجاب، بر سر حکمتهای حجاب است، وگرنه اینکه اسلام گفته است که باید حجاب داشت که شکّی در آن نیست. به راحتی هم به آن می رسید: اوّلاً اجماع تمامی علمای اسلام بر حجاب است، ثانیاً قرآن دستور به حجاب را داده است، و پیامبر و ائمه در احادیث چگونگی حجاب را شرح داده اند، و شما بر اساس آیۀ قرآنی یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرّسول، باید حجاب را به شکلی که آنها می گویند حفظ کنید. ثالثاً شما یا باید مجتهد باشید یا برای شناخت احکام به مرجع تقلید مراجعه کنید، چنانکه کسی که می خواهد یک ساختمان را بسازد یا باید خودش به لحاظ سوادی مهندس راه و ساختمان باشد یا به یک مهندس راه و ساختمان مراجعه کند، وگرنه معلوم است که آخر کار چه می شود. خب شما که احتمالاً مجتهد نیستید باید به مرجع جامع شرایط مراجعه کنید که خب البته تمامی مراجعه حکم حجاب داده اند. حتی کسانی مثل آقای طالقانی که از اجباری نبودن حجاب سخن گفته اند، از اجباری نبودن سخن گفته اند و نه از واجب نبودن. به هر روی ما هر حکم الهی را به خاطر اینکه دستور خداست انجام می دهیم و نه به خاطر حکمتهایش، زیرا حکمتها بازدارنده از عصیان نیستند، چنانکه حکمت ترک سیگار را همه می دانند، ولی حتی پزشکانی داریم که سیگار می کشند.
 

tehranUNIVERSITY

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
در صفحات 30 تا 34 کتاب حریصا میخوانیم:

در صفحات 30 تا 34 کتاب حریصا میخوانیم:

عجیب‌ترین و مهمترین جمله‌ای را که مطالعه کردم، جمله‌ای بود که «چارلز فرانسیس ریشتر» بدان اعتراف نموده بود. او در مورد انجیل و قرآن چنین گفته است:
انجيل كتابى است كه در آمريكا كسى آنرا نمى ‏شناسد. ولى قرآن كتابى است كه هر مسلمانى با آن آشناست و اين ادعا گزاف نيست، بلكه يک واقعيت است. ولى بايد گفت نشناختن انجيل از خوش شانسى مذهب مسيحيت است.
این جمله اعتراف بسیار مهمی است که توسط یک دانشمند آمریکایی صورت گرفته است. باید روی تک تک واژه‌های آن فکر شود. این دانشمند آمریکایی معترف است که اگر مسیحی‌ها با حقیقت مسیحیت آشنا شوند و با انجیل انس بگیرند، واقعیت دین و کتاب مقدسشان بر آنها مکشوف شده و دست از آیین خود می‌کشند. مگر «دكتر گاری ميلر» نبود که وقتی با قرآن برخورد نمود و در آن تدبر کرد، دست از مسیحیت کشید. او که یک مسیحی عادی و کم اطلاع از مسیحیت نبود. او یکی از بزرگترین مبلغان مسیحی در کانادا محسوب می‌شد. آنطور که خودش بیان داشته، وقتی قرآن را برای اولین بار باز می‌کند قصدش این بوده که اشکالاتی از آن بیابد و با دستاویز قرار دادن آن از اسلام بد بگوید و عظمت مسیحیت را ثابت کند. او با وجود آنکه کتاب مقدس را به خوبی می‌شناسد، اما محو قرآن می‌شود و راه سعادت را می‌یابد. میلر در سال 1977میلادی اسلام آوردن خود را رسما اعلام می‌کند و بعد از پذیرش اسلام، کتابهایی درباره آن می‌نویسد که یکی از مهمترین تالیفاتش «فرق ميان قرآن و كتاب مقدس» نام دارد.
وقتی از او درباره آشنایی‌اش با اسلام می‌پرسند، می‌گوید:
روزی شروع به خواندن قرآن كردم تا بتوانم اشتباه و خطايی در آن پيدا كنم و با اين كار عظمت و مقام مسيحيت را در ديد مسلمانان بالا ببرم. چون فكر می‌‌كردم قرآنی كه چهارده قرن پيش در صحرا نازل شده است بايد قديمی و پر از اشتباه باشد. اما متوجه شدم در قرآن اشتباهی وجود ندارد و حتی قرآن به مسائل و امور زيادی پرداخته كه در كتاب‌های آسمانی ديگر اثری از آنها ديده نمی‌‌شود. اين كتاب كنجكاوی و تعجب مرا برانگيخت تا آنرا كامل مطالعه كنم. هنگام خواندن قرآن به آيه عظيم و شگفت‌انگيز 82 از سوره نساء رسيدم كه می‌‌فرمايد: أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا؛ آيا در معانی قرآن نمی‌‌انديشند؟ ( تا بر آنان ثابت شود كه وحی خداست) و اگر از جانب غير خدا بود، در آن اختلاف بسيار می‌‌يافتند.
يكي از اصول علمی شناخته شده در حال حاضر، شناسايی و بررسی آرا و نظريات متفاوت است تا بتوان درستی آنها را اثبات كرد و می‌‌بينيم قرآن، مسلمانان و غير مسلمانان را به تدبر و تفكر در آياتش دعوت می‌‌كند تا در آن انديشه كنند و بعد از تعمق دريابند كه هيچ اشتباه و خطايی در قرآن جای ندارد. هيچ نويسنده‌ای در جهان وجود ندارد كه كتابی بنويسد و با اطيمنان بخواهد اشتباه آن را بازگو كنند. اما قرآن مردم را به تامل و انديشه در آياتش دعوت مي‌كند.
با خواندن قرآن انتظار داشتم از حوادثی كه برای پيامبر اتفاق افتاده مانند فوت همسرش خديجه و دختران و پسرانش كلامی گفته شود. اما بر خلاف انتظارم سوره مريم تعجب مرا برانگيخت. اين سوره در عظمت، شان و منزلت حضرت مريم آمده بود و اين در حالی است كه در انجيل و تورات يک سوره مشخص برای حضرت مريم وجود ندارد. همچنين در قرآن 25 بار نام حضرت عيسی ذكر شده، در حالی كه نام پيامبر پنج بار بيشتر ذكر نگردیده و حتی سوره‌ای به نام دختر پيامبر يا همسر او در قرآن نیست.
وقتی از او می‌پرسند آيا در مورد علوم روز نيز در قرآن مطلبی يافته‌ای پاسخ می‌دهد:
بله، خداوند در آيه 30 سوره انبياء مي‌فرمايد: أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ؛ آيا كافران نديدند كه آسمان و زمين بسته بود ما آنها را شكافتيم و هر موجود زنده‌ای را از آب آفريديم آيا ايمان نمی‌‌آورند؟
اين آيه موضوعی علمی را ثابت می‌کند كه در سال 1973 جائزه نوبل را كسب كرد. اين آيه نظريه انفجار بزرگی را كه باعث خلقت جهان و آسمان‌ها و ستارگان شد، تشريح می‌‌كند. همچنين در قسمت آخر آيه، آب را يک منبع حيات می‌‌داند و اين مسئله از عجايب خلقت است كه اخيرا علم روز ثابت كرده كه سلول زنده از سيتوپلاسم تشكيل می‌شود و قسمت اصلی سيتوپلاسم از آب تشكيل شده است.
میلر بعد از اسلام آوردنش با مخالفت‌های زیادی رو به رو شد. اما او می‌دانست راهی را که انتخاب نموده صحیح است و از آن دست نکشید. میلری که تا دیروز مبلغ مسیحیت بود، از امروز اسلام را تبلیغ می‌کرد. وقتی از او درباره مخالفت‌ها می‌پرسند می‌گوید:
روزی يكی از دوستان قديمی‌ام را در كانادا ديدم. او نمی‌‌دانست من مسلمان شده‌ام. وقتی گفتگوی ما گرم شد من دستم را بالا بردم و به قرآن اشاره كردم و گفتم: من به اين كتاب ايمان دارم (دوستم نمی‌‌دانست اين چه كتابی است). سپس به من گفت: اين كتاب مقدس نيست كه در دست همه مردم است؟! گفتم: مي‌خواهی در مورد مسائل عجيبی كه در اين كتاب است برای تو بگويم. دوستم گفت: تو مطمئن هستی اين كتاب را شيطان ننوشته است. ولی واقعيت اين بود كه دوستم در تنگنايی گرفتار شده بود كه جوابی برای پاسخ به آن نداشت، مانند حادثه‌ای كه در كتاب مقدس روايت شده است. زمانی كه حضرت عيسی مرده‌ای را زنده می‌كند يک يهودی به حضرت عيسی می‌گويد اين كار را شيطان انجام داده است.
جايگاه دوستم او را مجبور كرد تا با قرآن مخالفت كند و آن چيزی را كه فرد يهودی دوهزار سال قبل به حضرت عيسی گفته بود را بر زبان آورد. اما واقعيت اين است كه بعد از شناخت قرآن متوجه شدم هيچ انسانی نمی‌تواند مانند آن را بياورد، مگر اينكه وحی الهی باشد. موضع ‌گيری دوستم، نظير موضع ‌گيری قريش در چهارده قرن پيش بود كه پیامبر اسلام را مجنون می‌خواندند.
من برای تبليغ، اقدامات فراوانی انجام دادم تا بتوانم دين اسلام را ترويج كنم. از جمله كسانی كه مرا دعوت كرد شيخ احمد ديدات ، يكی از مبلغان برجسته آفريقايی بود. او مرا به جنوب آفريقا برای شركت در مناظرات دعوت كرد. من در جمع مسلمانان گفتم:‌ای مسلمانان، شما نمی‌‌دانيد كه چه فضيلتی را خداوند نصيب شما كرده و نصيب اديان ديگر نكرده است. پس شكرگزار باشيد كه مسلمان هستيد و در جمع مسلمانان قرار داريد. شما بايد در دلايل الهی رسالت، نبوت، روز قيامت، بهشت و جهنم كه در همه كتاب‌های آسمانی وجود دارد، درنگ و تامل كنيد.
این همان چیزی است که «چارلز فرانسیس» به خوبی آنرا درک کرده و عدم اطلاع مسیحیان از انجیل و قرآن را خوش شانسی مسیحیت بیان می‌کند. آن دسته از مسیحیانی که در کتاب مقدس به تفکر می‌نشینند و با قرآن آشنایی پیدا می‌نمایند، خواه نا خواه به اسلام گرایش پیدا می‌کنند.
 

tehranUNIVERSITY

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن
مناظره امام رضا(ع) با جاثلیق

مناظره امام رضا(ع) با جاثلیق

در صفحات 46 - 53 کتاب "حریصا" می خوانیم:
غروب شنبه بود. با وجود اینکه بیشتر جمعیت لبنان را مسلمانان تشکیل می‌دهند، اما متاسفانه به جای آنکه چمعه‌ها تعطیل هفتگی باشد، یکشنبه‌ها تعطیل است. برای همین، لبنانی‌ها یکشنبه

شبها را تا دیر وقت دور هم جمع می‌شوند. لبنانی‌ها اکثرا اهل تفریح و شادی هستند؛ برای همین از هر فرصتی بیشترین و بهترین استفاده را برای لذت بردن می‌برند.

قرار بود یکی از دوستان ایرانی که در شهر صور ساکن است به دیدنمان بیاید. خیلی فرصت مطالعه نداشتم. نماز مغرب و عشا را که خواندم با خودم گفتم خوب است تا مهمانها سر برسند ماجرای

مناظره امام رضا با جاثلیق را مطالعه کنم. باید گفت که این مناظره، یکی از جذاب‌ترین و مستدل‌ترین مناظراتی است که بین مسیحیت و اسلام صورت گرفته و در بسیاری از منابع روایی و کتب

تاریخی نقل شده است. «جاثلیق» در لغت به معنای قاضی مسیحیان، رئیس آنان، اسقف، عالم و عابد آمده است. پس جاثلیق لقب است برای عنوان‌های مذکور، مانند «کسری» که لقب پادشاهان

ایران بوده است. جاثلیق یکی از علما و دانشمندان مسیحی بود که امام رضا با او به بحث و گفتگو نشست و با تورات و انجیل‌ی که مورد قبول او بود، مجابش نمود.


ماجرا از آنجا شروع که مامون عباسی به خلافت رسید و برای کنترل امام رضا ایشان را به مرکز حکومت خود دعوت کرد. امام رضا از مدینه به طوس آمد. روزهای نخستی بود که امام به طوس

آمده بود که مامون به فضل بن سهل، وزير مخصوصش دستور داد تا پيروان مکاتب مختلف را مانند جاثليق (عالم بزرگ مسيحی)، رأس الجالوت (پيشوای بزرگ يهوديان) و رؤسای صائبين و هیربد

(پيشوای بزرگ زرتشتيان) و نسطاس رومی (عالم بزرگ نصرانی) و همچنين علمای ديگر علم کلام را دعوت کند تا سخنان آن حضرت را بشنوند و حضرت سخنان آنها را.


هدف مأمون از اين کار اين بود که به پندار خويش مقام امام را در انظار مردم پايين بياورد، به گمان اينکه امام تنها به مسائل ساده‌ای از قرآن و حديث آشناست و از فنون علم و استدلالات علمی

بی‌بهره است.


اين مجلس تشکيل شد و مأمون رو به جاثليق کرد و گفت:‌ای جاثليق! اين پسر عموی من علی بن موسی الرضا است. او از فرزندان فاطمه دختر پيامبر ما، و فرزند علي بن ابی طالب است.

من دوست دارم با او سخن بگويی و مناظره کنی، اما طريق عدالت را در بحث رها مکن.


جاثليق گفت: ‌ای امير مؤمنان! من چگونه بحث و گفتگو کنم. او به کتابی استدلال می‌‌کند که من منکر آنم و به پيامبری عقيده دارد که من به او ايمان نياورده‌ام.


در اينجا امام شروع به سخن نموده و فرمود:‌ای نصرانی! اگر به انجيل خودت برای تو استدلال کنم اقرار خواهی کرد؟


جاثليق گفت: آيا می‌‌توانم گفتار انجيل را انکار کنم؟ آری به خدا سوگند اقرار خواهم کرد، هرچند به ضرر من باشد.


امام فرمود: هرچه می‌‌خواهی بپرس و جوابش را بشنو.


جاثليق سوال کرد: درباره نبوت عيسی و کتابش چه می‌‌گويي؟ آيا چيزی از اين دو را انکار می‌‌کنی؟


امام فرمود: من به نبوت عيسی و کتابش و به آنچه به امتش بشارت داده و حواريون به آن اقرار کرده‌اند، اعتراف می‌‌کنم و به نبوت آن عيسی که اقرار به نبوت محمد و کتابش نکرده و امتش را به

آن بشارت نداده کافرم!


-: آيا به هنگام قضاوت از دو شاهد عادل استفاده نمی‌کنی؟


-: آری


-: پس دو شاهد از غير اهل مذهب خود از کسانی که نصاری شهادت آنان را مردود نمی‌شمارند بر نبوت محمد اقامه کن و از ما نيز بخواه که دو شاهد بر اين معنا از غير اهل مذهب خود بياوريم.


-: هم اکنون انصاف را رعايت کردی،‌ای نصرانی، آيا کسی را که عادل بود و نزد مسيح، عيسی بن مريم مقدم بود، می‌‌پذيری؟


-: اين مرد عادل کيست، نامش را ببر؟


امام فرمودند: درباره يوحنای ديلمی چه می‌گويی؟


-: به به! محبوبترين فرد نزد مسيح را بيان کردی!


-: تو را سوگند می‌‌دهم؛ آيا انجيل اين سخن را بيان می‌کند که يوحنا گفت: حضرت مسيح مرا از دين محمد عربی با خبر ساخت و به من بشارت داد که بعد از او چنين پيامبری خواهد آمد، من نيز به

حواريون بشارت دادم و آنها به او ايمان آوردند؟


-: آری! اين سخن را يوحنا از مسيح نقل کرده و بشارت به نبوت مردی و نيز بشارت به اهل بيت و وصيش داده است؛ اما نگفته است اين در چه زمانی واقع می‌‌شود و اين گروه را برای ما نام نبرده تا

آنها را بشناسيم.


-: اگر ما کسی را بياوريم که انجيل را بخواند و آياتی از آن را که نام محمد و اهل بيتش و امتش در آنهاست، تلاوت کند آيا ايمان به او می‌‌آوری؟


-: بسيار خوب


امام رضا به نسطاس فرمود: آيا سفرِ سوم انجيل را از حفظ داری؟


نسطاس گفت: بلی، آنرا حفظ‌ام.


سپس امام به رأس الجالوت (بزرگ يهوديان) رو کرد و فرمود: آيا تو هم انجيل را می‌‌خوانی؟


او پاسخ داد: آری به جان خودم سوگند.


امام فرمود: سِفرِ سوم را برگير، اگر در آن ذکری از محمد و اهل بيتش بود به نفع من شهادت ده و اگر نبود شهادت نده.


سپس امام سفر سوم را قرائت کرد تا به نام پيامبر رسيد، آنگاه متوقف شد و رو به جاثليق کرد و فرمود:‌ای نصرانی! تو را به حق مسيح و مادرش آيا قبول داری که من از انجيل باخبرم؟


جاثليق جواب داد: آری


سپس امام نام پيامبر و اهل بيت و امتش را برای او تلاوت کرد و فرمود:‌ای نصرانی! چه می‌‌گويي، اين سخن عيسی بن مريم هست؟ اگر تکذيب کنی آنچه را که انجيل در اين زمينه می‌‌گويد،

موسی و عيسی هر دو را تکذيب کرده‌ای و کافر شده‌ای!!


-: من آنچه را که وجودش در انجيل برای من روشن شده است را انکار نمی‌کنم و به آن اعتراف دارم.


امام فرمودند: همگی شاهد باشيد که او اقرار کرد.


آنگاه فرمود:‌ای جاثليق هر سوالی می‌‌خواهی بکن.


جاثليق پرسید: از حواريون عيسی بن مريم خبر ده که آنها چند نفر بودند و نيز خبر ده که علمای انجيل چند نفر بودند؟


امام پاسخ داد: از شخص آگاهی سؤال کردی، حواريون دوازده نفر بودند و اعلم و افضل آنها لوقا بود. اما علمای نصاری سه نفر بودند: يوحنای اکبر در سرزمين باخ، يوحنای ديگری در قرقيسا و يوحنای

ديلمی در رجاز و نام پيامبر و اهل بيت و امتش نزد او بود، و او بود که به امت عيسی و بنی اسرائيل بشارت داد.


سپس فرمود: ‌ای نصرانی! به خدا سوگند ما ايمان به آن عيسي داريم که ايمان به محمد داشت، ولی تنها ايرادی که به پيامبر شما عيسی داريم اين بود که او کم روزه می‌‌گرفت و کم نماز می‌خواند!


جاثليق ناگهان متحير شد و گفت: به خدا سوگند علم خود را باطل کردی و پايه کار خويش را ضعيف نمودی و من گمان می‌‌کردم تو اعلم مسلمانان هستی!


-: مگر چه شده؟


-: به خاطر اينکه می‌‌گويی عيسی ضعيف و کم روزه و کم نماز بود، در حالی که عيسی حتی يک روز را افطار نکرد و هيچ شبی را (به طور کامل) نخوابيد و صائم الدهر و قائم الليل بود.


-: برای چه کسی روزه می‌‌گرفت و نماز می‌‌خواند؟!


جاثليق نتوانست پاسخ گويد و ساکت شد (زيرا اگر اعتراف به عبوديت عيسی می‌‌کرد با ادعای الوهيت او سازگار نبود).


-:‌ای نصرانی! سؤال ديگری از تو دارم.


جاثليق با تواضع گفت: اگر بدانم پاسخ مي‌گويم.


-: تو انکار می‌‌کنی که عيسی مردگان را به اذن خداوند متعال زنده می‌‌کرد؟


جاثـليق در بن بست قرار گرفت و بنا به ناچار گفت: انکار می‌‌کنم؛ چرا که آن کس که مردگان را زنده کند و کور مادرزاد و مبتلا به برص را شفا دهد او پروردگار است و مستحق الوهيت.


امام فرمودند: حضرت اليسع نيز همين کار را می‌‌کرد و او بر آب راه می‌‌رفت و مردگان را زنده می‌کرد و نابينا و مبتلا به برص را شفا می‌داد؛ اما امتش قائل به الوهيت او نشدند و کسی او را عبادت

نکرد. حزقیل پيامبر نيز همان کار مسيح را انجام داد و مردگان را زنده می‌کرد.


سپس رو به رأس الجالوت کرده فرمود: ای راس الجالوت، آيا اينها را در تورات می‌‌يابي که بخت النصر اسيران بنی اسرائيل را در آن زمان که حکومت با بيت المقدس مبارزه می‌کرد به بابل آورد، خداوند

حزقيل را به سوی آنها فرستاد و او مردگان آنها را زنده کرد؟ اين واقعيت در تورات مضبوط است، هيچ کس جز منکران از حق آنرا انکار نمی‌کنند.


راس الجالوت پاسخ داد: ما اين را شنيده‌ايم و می‌‌دانيم.


امام فرمود: راست می‌‌گويی؛ سپس افزود: ای يهودی، اين سِفر از تورات را بگير؛ و آنگاه خود شروع به خواندن آياتی از تورات کرد.


مرد يهودی تکانی خورد و در شگفت فرو رفت.


سپس امام رو به نصرانی کرد و قسمتی از معجزات پيامبر اسلام را درباره زنده شدن بعضي از مردگان به دست او و شفای بعضی از بيماران غيرقابل علاج را به برکت او برشمرد و فرمود: با اين همه ما

هرگز او را پروردگار خود نمی‌دانيم، اگر به خاطر اينگونه معجزات، عيسی را خدای خود بدانيد بايد اليسع و حزقيل را نيز معبود خويش بشماريد. زيرا آنها نيز مردگان را زنده کردند و نيز ابراهيم خليل

پرندگانی را گرفت و سر بريد و آنها را بر کوه‌های اطراف قرار داد، سپس آنها را فرا خواند و همگی زنده شدند. موسی بن عمران نيز چنين کاری را در مورد هفتاد نفر که با او به کوه طور آمده بودند و بر اثر

صاعقه مردند انجام داد، تو هرگز نمی‌توانی اين حقايق را انکار کنی، زيرا تورات و انجيل و زبور و قرآن از آن سخن گفته‌اند. پس بايد همه اينها را خدای خويش بدانيم.


جاثليق پاسخي نداشت بدهد، تسليم شد و گفت: سخن، سخن توست و معبودی جز خداوند يگانه نيست.


سپس امام در باب کتاب اشعياء از او و راس الجالوت سوال کرد.


جاثلیق گفت: من از آن بخوبی آگاهم.


امام فرمود: اين جمله را به خاطر داريد که اشعيا گفت: من کسی را ديدم که بر دراز گوشي سوار است و لباسهايی از نور در تن کرده (اشاره به حضرت مسيح) و کسی را ديدم که بر شتر سوار

است و نورش مثل نور ماه (اشاره به پيامبر اسلام) بود.


گفتند: آری؛ اشعيا چنين سخنی را گفته است.


امام افزود:‌ ای نصرانی، اين سخن مسيح را در انجيل به خاطر داری که فرمود: من به سوی پروردگار شما و پروردگار خودم می‌‌روم و بارقليطا می‌آيد و درباره من شهادت بحق می‌دهد. (آنگونه که من

درباره او شهادت داده‌ام) و همه چيز را برای شما تفسير مي‌کند؟


-: آنچه را از انجيل می‌‌گويی ما به آن معترفيم.


سپس امام سؤالات ديگری درباره انجيل و از ميان رفتن نخستين انجيل و بعد نوشته شدن آن بوسيله چهار نفر: مرقس، لوقا، يوحنا و متی که هر کدام نشستند و انجيلی را نوشتند (انجيل‌هايي که

هم اکنون موجود و در دست مسيحيان است)، سخن گفت و تناقضهايی از کلام جاثليق گرفت.


جاثليق به کلی درمانده شده بود؛ به گونه‌ای که هيچ راه فراری نداشت. لذا هنگامی که امام بار ديگر به او فرمود:‌ای جاثليق، هر چه می‌‌خواهی سوال کن، او از هرگونه سوالی خودداری کرد و گفت:

اکنون شخص ديگری غير از من سوال کند، قسم به حق که گمان نمی‌کردم در ميان مسلمانان کسی مانند تو باشد.


*****

صدای احوالپرسی‌های گرم، مرا چندین قرن به جلو کشید. مجبور شدم از طوس دوباره به قماطیه برگردم. محو مناظره شده بودم و با دیدگان تاریخ به چهره جاثلیق زل زده بودم. چقدر تشویش داشت.

چقدر پریشان شده بود. نه به آن همه غرور و اعتماد به نفس اول؛ و نه به این تزلزل!. حتما باورش این بود که علی بن موسی الرضا، نواده‌ی پیامبر اسلام را مغلوب می‌کند. زهی خیال باطل. یادش

رفته بود که قبل از ورود به مناظره نگاه مختصری به کتاب مقدس‌اش بیاندازد.


مجبور بودم از حال و هوای مناظره خارج شوم. چه می‌شد کرد. مهمان‌ها آمده بودند و باید به جمع آنان می‌پیوستم.
 
آخرین ویرایش:
بالا