مشاعرۀ سنّتی

russell

مدیر بازنشسته
ماییم و آستانه عشق و سر نیاز

تا خواب خوش که را برد اندر کنار دوست
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دلم جز مهر مهرویان طریقی بر نمیگیرد
بهردرمیدهم پندش ولیکن درنمیگیرد
 
  • Like
واکنش ها: cute

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دوش می آمدرخساره برافروخته بود

تاکجابازدل غمزده ای سوخته بود
 

cute

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای بی خبران ز درد و آهم
خیزید و رها کنید راهم

من گمشده ام مر مجوئید
با گمشدگان سخن مگوئید
 

russell

مدیر بازنشسته
در خرابات طريقت ما به هم منزل شويم
کاين چنين رفته‌ست در عهد ازل تقدير ما
عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
عاقلان ديوانه گردند از پي زنجير ما
 

russell

مدیر بازنشسته
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد
 

sisah

عضو جدید
آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
صبر و آرام تواند به من مسکین داد

وان که گیسوی تو را رسم تطاول آموخت
هم تواند کرمش داد من غمگین داد
 

russell

مدیر بازنشسته
در بيابان طلب گر چه ز هر سو خطريست
مي‌رود حافظ بي‌دل به تولاي تو خوش
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ای دل اندر بند زلفش ازپریشانی منال
مرغ زیرک چون بدام افتد تحمل بایدش
 

russell

مدیر بازنشسته
شراب و عیش نهان چیست کار بی​بنیاد
زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد

گره ز دل بگشا و از سپهر یاد مکن
که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد
 

sisah

عضو جدید
دارم امید عاطفتی از جانب دوست
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست

دانم که بگذرد ز سر جرم من که او
گر چه پریوش است ولیکن فرشته خوست
 

russell

مدیر بازنشسته
تنور لاله چنان برفروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد
 

sisah

عضو جدید
دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او
نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند

گفتم گره نگشوده‌ام زان طره تا من بوده‌ام
گفتا منش فرموده‌ام تا با تو طراری کند
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دوش وقت سحرازغصه نجاتم دادند
ون درآن ظلمت شب اب حیاتم دادند
 

russell

مدیر بازنشسته
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد
 

sisah

عضو جدید
در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
 

russell

مدیر بازنشسته
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیز هوش
کز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع
سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت گیر
 

russell

مدیر بازنشسته
در خرابات طريقت ما به هم منزل شويم
کاين چنين رفته‌ست در عهد ازل تقدير ما
عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است
عاقلان ديوانه گردند از پي زنجير ما
 

cute

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخرین ثانیه ها منتظر پاییزند
در تب و تاب رسیدن به قراری غمگین
 

russell

مدیر بازنشسته
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
 
  • Like
واکنش ها: cute
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا