خطر:ابزار جديد تبليغ مسيحيت

pinion

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خطرناک‌ترين پديده‌اي که مسلمانان مقيم اروپا با آن روبه‌رو هستند، «تبشير» (تبليغ مسيحيت و فراخواني به دين مسيح) است که توانسته در بسياري از آنان، کارگر افتد. اين سخن نه به گزاف که با چشمان خويش آن را ديده و تجربه کرده‌ام. من بارها به فرانسه سفر کرده و جوانان مسلمان بسياري را ديده‌ام که مسيحي شده و حتي بيشتر از خود مسيحيان، مسيحي گشته‌اند! و نکتة خطرناک اينکه، آنها از مخاطب تبشير، خود تبديل به عامل آن [يعني مبلغ مسيح] گشته‌اند.


مسيحيان در کشورهاي مغرب عربي، براي رسيدن به اهداف خود، روي اين دسته از جوانان مسلمان تازه مسيحي شده، حساب مي‌کنند؛ چون در اين کار، از مسيحيان غربي، توانايي بيشتري دارند؛ نامه‌نگاري‌هاي عربي آنان [مسيحيان] با شهروندان اين کشورها، به وسيلة مغربي‌هاي مقيم اروپاست که معمولاً نيز داراي امضاهايي با نام اسلامي و مغربي هستند.


ما نبايد به اين ادعا که مي‌گويد مسيحيت در مسيحي‌کردن مسلمان‌ها، با ناکامي مواجه شده است، توجه کنيم؛ اين ادعا يا دروغي است که عمداً علم شده تا مسلمان‌ها را در خواب خرگوشي نگاه دارد و آنها را متوجه اين خطر جدي نسازد يا برخاسته از توهماتي است که افراد بي‌خبر از همه جا، آن را تکرار مي‌کنند و متوجه توطئه‌هاي خطرناکي که هم اينک در آفريقا به‌طور کلي و شمال آن به طور اخص، تدارک مي‌شود و آنچنان آشکار و رسواست که جز بر آدم‌هاي ساده‌لوح يا احمق، بر کسي پوشيده نمانده، نيستند.


تاريخ، حکايت از آن دارد که بسياري از کشورهاي اسلامي، با تبشير و تبليغات مسيحيت، تبديل به کشورهاي مسيحي شده و هويت اسلامي خود را گم کرده‌اند و مسلمانان باقي مانده در آنها، گرفتار پتک تبشير داخل از يک سو و سندان توطئه‌هاي خارجي از سوي ديگر گشته‌اند.


به عنوان مثال مي‌توان از فيليپين نام برد که در آغاز، عبارت از مجموعة مملکت‌هاي اسلامي بود و مسيحيان تنها اقليتي را در آن تشکيل مي‌دادند، ولي اکنون، کشوري مسيحي است که اکثريت شهروندان آن مسيحي هستند و مسلمانان تبديل به اقليتي با چنان بدبختي‌هايي شده‌اند که نياز به تکرار بيان آنها و سياه کردن کاغذ نيست و به اصطلاح آنچه عيان است، چه حاجت به بيان است! و در مورد بسياري از قبايل آفريقايي که ابتدا مسلمان بوده و سپس مسيحي گشته‌اند، هرچه بگوييم کم است.


به علت وجود مسلمانان مغربي مقيم اروپا، کار تبشير و تبليغ مسيحيت در مغرب عربي [شامل کشورهايي چون الجزاير، مراکش، تونس، ليبي و موريتاني]، روال خطرناکي به خود گرفته و پيروزي‌هاي چشمگيري به دست آورده است و کار به جايي رسيده که آنها در پي ايجاد اقليتي مسيحي در اين منطقه هستند. معلوم است که چنين اقليتي در صورت تحقق اين هدف، چه خواست‌هايي را مطرح خواهند کرد و اين خواست‌ها مسلماً داراي پيامدهاي وخيمي است.


بنابراين، ما وظيفه داريم اين مسئله را در چارچوب توجه هر چه جدي‌تر به شيوه‌هاي جديد تبشير [مسيحي کردن ديگران] که از سوي اعراب مسيحي‌شدة مقيم اروپا و فعالان در شمال آفريقا در حال اجراست، مورد بحث و مطالعه قرار دهيم. در بررسي پيش رو، به برخي راه‌هاي خطرناکي اشاره خواهيم کرد که از طريق آنها حرکت تبليغي مسيحيت، تلاش پي‌گيري را در شمال آفريقا در پيش گرفته و متأسفانه حکايت از ناکامي طرح‌هاي اسلامي در رويارويي با اين يورش ددمنشانه دارد. مسلمانان در اين گير و دار بيشتر به درگيري‌هاي بيهوده ميان يکديگر، تلاش‌هاي بي‌ثمر و پخش انديشه‌ها و افکاري مي‌پردازند که به جاي خدمت به امت و وحدت و تحکيم و تقويت آن، جز تفرقة مسلمانان و پراکندگي هرچه بيشتر آنها، حاصلي ندارد.


راه‌هاي پيش گفته از اين قرارند:
1. بهره‌گيري از اصول اسلامي در تبشير،
2. استدلال مبلغان تبشيري به قرآن کريم،
3. پنهان شدن با نام‌هاي اسلامي در اين رويکرد،
4. ايجاد شک و ترديد در آيات قرآن کريم،
5. بهره‌گيري از ارسال کتاب و اعطاي جايزه،
6. دعوت به بازديد و ديدارهاي حضوري،
7. پافشاري در نامه‌نگاري.


1. بهره‌گيري از اصول اسلامي در تبشير
از جمله برنامه‌هاي برملا شدة تبشيريان مسيحي، آن است که مبلغان تبشيري، از کاستي‌هاي تمدني و ضعف‌هاي فرهنگي مسلمانان سوءاستفاده کرده، از اصول اساسي اعتقادات مسلمانان به منظور ورود به عرصة باورهاي اسلامي، بهره‌گيري مي‌کنند تا پايه‌هاي آن را متزلزل، اساسش را ويران و کانالي براي نفوذ عقايد مسيحي ـ که منطق سليم، آن را رد مي‌کند و خردمندان آن را نمي‌پذيرند ـ با پوشش‌هاي آشنا براي مخاطب عرب و مسلمان، فراهم كنند.


چند مثال، موضوع را روشن‌تر مي‌کند؛ يک مرکز تبليغي ـ تبشيري مسيحي وجود دارد که خود را «انستيتو بين‌المللي پژوهش و تبليغ» مي‌نامد و انجيل مرقس را بدون کمترين اشاره به اينکه «انجيل» است و تنها به عنوان «داستان حضرت عيسي» به صورت جزوة کوچکي منتشر و از راه نامه‌نگاري به ويژه به مقصد شمال آفريقا و آدرس مغربي‌هاي مقيم کشورهاي اروپايي، به طور رايگان، پخش مي‌کند. در پيشگفتار اين جزوه با عبارت‌هاي جذابي چون «اي برادر عرب!» و «برادران عرب!» برخورد مي‌کنيم. ولي از همه خطرناک‌تر اينکه اين پيشگفتار با عبارت «بسم الله الرحمن الرحيم» شروع مي‌شود و با دعايي که براي مسلمانان آشناست و در نماز و ادعية خود آن را تکرار مي‌کنند. يعني: «لا إله إلّا الله له الحمد و منه الانعام و الجود و الهداية» همراه مي‌شود و با عبارت مألوف اسلامي يعني: «آمين يا رب العالمين»، ختم مي‌گردد.


از آنجا که نام «يسوع» بيانگر محتواي مسيحي آن است، در تمام صفحات انجيل گمراه‌کنندة مزبور، نام «يسوع» با نامي که از نظر مسلمانان هيچ شک و شبهه‌اي برنمي‌انگيزد و کاملاً براي او عادي است، يعني «عيسي» تعويض مي‌گردد!!


از ديگر نمودهاي گمراه‌سازي در اين تبليغات، ارائة «عهد جديد» نه با نام مشهور و معروف انجيل، بلکه با معني و مدلول لغوي آنکه در اصل يوناني است، مي‌باشد. آنها «انجيل لوقا» را با عنوان «الاخبار السارة» (خبرهاي خوش) بدون هيچ پيشگفتار يا ديباچه‌اي حاوي اشاره‌اي به اين جايگزين اسمي يا علت عدول از نام مشهور و آشنا براي همگان و چسبيدن به مفهوم لغوي يوناني آنکه تنها براي متخصصان بررسي کتاب مقدس آشناست، منتشر کردند.


مبلغان مسيحي از شهر «ليون» (Luynes) فرانسه، نامه‌اي براي يک دختر چهارده سالة مراکشي، ساکن شهر «سلا» فرستادند: اين نامه، داراي پيوستي چاپ‌شده با عنوان «الله اکبر» و اين عبارت‌ها بود: «بسم الله الرحمن الرحيم، الحمد لله ربّ العالمين، خالق کلّ الأشياء بکلمه، و صلا\ً و تسبيحاً و شکراً و سجوداً، لمن صنعنا من ترابٍ و خلقنا علي صورته، فابدع تصويراً ان في ذلک لآيات لقوم يعقلون، و أشهد أن لا إله إلّا هو، الواحد الأحد، الفرد الصمد، لا شريک له، هو ينقذ من الضلال و يوفّق للصواب و يهدي إلي الصراط المستقيم».


از شهر «مالاگا» در اسپانيا، مجله‌اي با عنوان «الاشبال» (بچه شيران) منتشر مي‌شود که مخاطب آن کودکان مغرب عربي به قصد مسيحي کردن آنهاست. اين مجله با بسم الله قرآني آغاز مي‌شود و براي اثبات صحت باورها و آموزه‌هاي مسيحيت، به‌گونه‌اي فريبکارانه به آيات قرآني استناد مي‌کند. قصد اين مجله، کشاندن کودکان مسلمان به مسيحيت به شيوه‌اي است که گمان کنند اسلام چنين آموزه‌هايي داشته و در راه اين دين گام برمي‌دارند.


2. استدلال مبلّغان تبشيري به قرآن کريم
همچنان‌که ممکن است اين فريبکاري، شکل ديگري به خود گيرد و مثلاً اظهاراتي دروغ و نسبت‌هاي ناروايي به قرآن باشد، مثل ادعاي اينکه قرآن در مورد حضرت مسيح با آنچه که در کتاب مقدس آمده، کاملاً همخواني دارد؛ در کتاب «صلب المسيح و قيامته» (به صليب کشيدن مسيح و رستاخيز او)، نوشتة «ژان جلکرايست» آمده است: «کتاب مقدس و قرآن مي‌گويند: حضرت مسيح طيّ حضور سه ساله در فلسطين، معجزه‌هاي بزرگ و فراواني داشته است».1


حال اگر بپذيريم که قرآن و کتاب مقدس متّفق‌القولند که حضرت مسيح معجزه‌هاي بزرگي داشته است،2 در کجاي قرآن اشاره شده که حضور او در فلسطين به مدت سه سال بوده است؟!


در همين کتاب، در خصوص داستان حضرت يونس(ع) نيز به قرآن کريم (سورة صافات، آيات 139-148) استناد شده تا مقايسه‌اي با آية يونان3 پيامبر ـ که مورد استدلال حضرت مسيح در اثبات رستاخيز وي («انجيل متي» 39: 40-12 و «سفر يونان»، 8: 6-4) است؛ صورت داده باشد؛ آنگاه مي‌نويسد: «طبق آنچه که در قرآن و در کتاب مقدس آمده است، مسيح معجزه‌ها و شگفتي‌هاي متعددي در ميان ملت اسرائيل داشته است: (سورة مائده، آية 110)، «اعمال رسولان 22:2».4


و در پاسخ به جزوة «احمد ديدات» با عنوان «قيامة أم انعاش» که در آن سعي کرده ثابت کند حضرت مسيح زنده از بالاي صليب فرود آمد، ژان جلکرايست اين نظريه را رد کرده، مي‌گويد: اين نظريه فاقد هرگونه پايه و اساس درست نه در کتاب مقدس و نه در قرآن است و مسيحيان و مسلمانان هر دو، از آن تبرّي جسته‌اند و تنها فرقه‌اي که اين نظريه را پذيرفته، فرقة «احمديه» است که در پاکستان تهمت غيرمسلمان بودن به آن وارد شده است».5 و ادامه مي‌دهد: «من مطمئن هستم که مسلمانان هوشيار اينک متوجه شده‌اند که «احمد ديدات» با کتاب‌هاي مقدس مسيحي آشنايي حقيقي ندارد».6


و در پاسخ به پرسش: «چه کسي سنگ را غلتاند؟» (سنگ روي قبر يسوع پس از به صليب کشاندن ادعايي)، مي‌گويد: «همة مسلمانان به خداوند و فرشتگان ايمان دارند (سورة بقره، آية 285) و قرآن مي‌پذيرد که فرشتگان بودند که براي ويران ساختن شهري که «لوط» در آن ساکن بود، اقدام کردند (سورة عنکبوت، آيات 31-34) و اين شهر همان «سدوم» است که در کتاب مقدس از آن ياد شده است.7


آنگاه نتيجه‌گيري غلطي مي‌کند به اين مضمون که: «قرآن، نه تنها ايمان به وجود ملائکه، بلکه ايمان به قدرت و تحکّم آنان بر امور مردم و زمين را براي مسلمانان مسلّم مي‌داند و بنابراين هيچ مسلماني وجود ندارد که به اين سخن انجيل معترض باشد: يکي از فرشتگان بود که سنگ را غلتاند».8


و در کتاب «دربارة مسيح چه فکر مي‌کنيد؟»،9 آمده است: «داود پيامبر با گريه و زاري آمرزش خواست، ابراهيم خليل نيز از درگاه خداوند مغفرت طلبيد، ولي اگر در کتاب مقدس يا قرآن جستجو کنيد هرگز دليل يا آيه‌اي مبني بر مغفرت‌طلبي از سوي حضرت مسيح حتي براي يک بار، نخواهيد يافت».10


هرچند قرآن مجيد خود مي‌گويد:
«مسيح از اينکه بندة خداوند باشد، هرگز سرباز نمي‌زند و فرشتگان مقرب نيز و هر که از بندگي او سرباز زند و سرکشي کند، زودا که آنان همه را (روز رستخيز) نزد خويش گِرد آورد».11


عدم استنکاف آن حضرت (مسيح(ع)) دليل بر خضوع کامل و نهايت بندگي خداوند متعال است که خود، مستلزم فراواني آمرزش طلبي و طلب توبة دائمي است. مسيحيت بر آن است که آمرزش طلبي از نعمت‌هاي خداوندي است و به بيان کشيش «اسکندر جديد» «... آمرزش طلبي، با نعمت به دست مي‌آيد»12 و مفاد آية کريمه دربارة حضرت عيسي(ع) نيز همين است:


 

pinion

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
« او جز بنده‌اي نبود که به او نعمت داديم و او را براي بني‌اسرائيل، نمونه‌اي قرار داديم».13
آنها [مبلغان مسيحي و تبشيري] حتي عقايد و آموزه‌هاي مسيحيت را نيز با استفاده از قرآن کريم ثابت مي‌کنند که تناقض آشکاري است و استدلالشان را از هرگونه صداقت و اخلاصي، تهي مي‌سازد.


پرسشي که در اينجا مطرح مي‌شود، اين است كه، چه هنگام مسيحي ‌ها، در اثبات عقايد خويش، به قرآن کريم استناد مي‌کردند؟


اين، پرسش شبهه‌انگيز ديگري را در پي دارد: چه زمان مبلغان مسيحي در راه اثبات مدعيات خود، در پي دلجويي از مسلمانان بوده‌اند؟


مسلمانان چگونه مي‌توانند اين رفتار را هضم کنند، حال آنکه مسيحي‌ها، اصولاً اعتقادي به عصمت قرآن‌کريم نداشته و عقايد و شعاير مسلمانان را به باد مسخره مي‌گيرند؟!


ولي اين شيوة جديد فريبکاري و گمراه‌سازي، پرده از راز چنين پرسش‌ هايي برمي‌گيرد. اين در حالي است که مسيحيان، اعتراف دارند قرآن کريم، ادعاي تثليث و به صليب کشيدن مسيح، الوهيت وي و ديگر عقايد آنان را، رد مي‌کند؛ آنها در بسياري از کتاب‌هايشان به اين مسئله اذعان دارند.


به عنوان مثال، تنها به نقل قول زير مي‌پردازيم: «ولي آنها معتقدند14 که اين کتاب‌ها15، پس از آنکه خداوند، کتاب کامل خود را بر محمد فرو فرستاد، ضرورت وجودي خود را از دست داده‌اند، قرآن، تولد مسيح را از مريم باکره مي‌پذيرد، ولي در همان حال منکر فرزندي و خدايي اوست و به معجزه‌هاي مسيح در شفا، اشاره مي‌کند و همة مسلمانان قبول دارند که خداوند به مسيح نيرويي موهبت کرده که بدان مردگان را زنده مي‌کند، ولي قرآن، مرگ مسيح بر فراز صليب را منکر مي‌شود و مدعي است که يکي از دشمنان مسيح يا از ياران او به قدرت خداوند، به شکل مسيح در آمد و آنها گمان بردند [که مسيح است] و او به خطا به جاي وي، به صليب کشانده شد و مي‌گويد که مسيح زنده به سوي آسمان ـ جايي که اکنون در آنجاست ـ شتافت».16


3. پنهان شدن با نام‌هاي اسلامي
مبلغان تبشيري در نامه‌نگاري‌هاي تبشيري با اعراب و مسلمانان، از امضا با نام‌ها و القاب اسلامي استفاده مي‌کنند. در نامه‌نگاري با دخترک مغربي که اندکي پيش از آن ياد کرديم، امضاي نامه، «شيخ عبدالله» بوده است. سردبير مجلة تبشيري «کتابي» (کتاب من) نيز «محسن الشماع» نام دارد. در مجلة «مفتاح المعرفة» نيز شاهد امضاي نويسندگاني چون: «عبدالقادر»، «مسلم» و... هستيم. در مجلة «المنار» افرادي با نام‌هايي چون: «عبدالرحيم» قلم مي‌زنند. نامه‌نگاري‌هاي شخصي با نام‌ها و امضاهايي انجام مي‌شود که اسلامي هستند: «محمد»، «علي»، «خالد»، «العلوي» و از اين قبيل.


روشن است که اين شگرد، دو هدف را دنبال مي‌کند:
اوّل دشواري جدا شدن کامل از جامعه، چه مسيحي شدن
با احساس غربت وحشتناکي همراه است و مسلماً باعث تعطيلي حرکت تبشيري مي‌گردد؛ دليل ما در اين تعليل و استدلال نيز اين سخن آنهاست: «...‌حتي هنگامي که فرد مسلمان مي‌پذيرد که مسيح، تنها نجات‌دهنده است، براي او دشوار است که آشکارا ايمان خود را برملا سازد و روابطش را با جامعة قبلي بگسلد».17 و بدين ترتيب، پنهان شدن با نام‌هاي اسلامي از سوي مبلغان تبشيري و حفظ نام‌هاي اسلامي از سوي مسيحي شدگان، ضامن برداشتن اين مشکل از سر راه است.


در عين حال، اين شگرد، در آميختگي آنان با جامعة اسلامي را تشويق مي‌کند و از آنجا فعاليت‌هاي تبليغي و روضه‌خواني‌هاي مسيحي را روان‌تر و آسان‌تر مي‌سازد. دليل ما، در اين خصوص نيز اين سخن آنهاست: «... اسقف کليساي انجيلي، نام اسلامي خود را حفظ مي‌کند تا ثابت کند که در ايران مي‌شود يک مسلمان علناً از ايمان خود به مسيح سخن به ميان آورد و با شجاعت و شهامت، [به مسيح] خدمت کند»18 و اين همان هدف دومي است که آنها در چنين اقدامي دنبال مي‌کنند.


آنها از عرف اجتماعي اعراب و مسلمانان و ويژگي‌هاي آن، به منظور اعمال گفتمان مسيحي خود بهره‌گيري مي‌کنند و البته بر جنبه‌هاي منفي اين عرف و زشتي‌هاي تحقيرآميزي که در نظر هر مسلمان عاقلي نفرت‌انگيز است، انگشت مي‌گذارند؛ زيرا گفتمان مستقيم و انتساب همة زشتي‌ها به اسلام و نه به مسلمانان نادان ـ که اسلام از آنها بري است ـ مسلماً منجر به برخوردي بي‌حاصل مي‌گردد. مثال اين برخورد، رماني به زبان فرانسه است که از سوي مبشران مسيحي در مغرب عربي و ميان مغربي‌هاي مقيم فرانسه، پخش مي‌شود؛ عنوان «Ourane» نوشتة «Samuel Grandjean»؛ يک درام حقيقي و بيانگر زندگي کودک نابيناي رانده و بيچاره‌اي به نام «Ourane» در جامعة الجزاير است که به دليل نابينايي و فقر شديد، به شدت مورد آزار و ستم جامعه و تحقير مردم قرار گرفته تا اينکه بشارت مبلغان تبشيري به دادش مي‌رسد و با پذيرش دين آنان [مسيحيت]، از اين بدبختي نجات مي‌يابد و در شمار مبلغان مخلص آن در مي‌آيد.


4. ايجاد شک و ترديد در آيات قرآني
گام‌هاي پيش گفتة مبلغان تبشيري مسيحي، آنان را به ايجاد شک و شبهة خطرناکي رهنمون مي‌سازد. چه در مهم‌ترين کتاب مقدس مسلمانان يعني «قرآن کريم» البته به شيوة بسيار هوشمندانه و زيرکانه و با اجتناب از روش‌هاي مستقيمي که ممکن است منجر به برخوردهاي بي‌حاصل شود، ايجاد شکّ و شبهه مي‌کنند.


براي ايراد مثالي در اين خصوص، به آنچه که در کتاب «اخوان من کردستان» (برادراني از کردستان) نوشتة کشيشي انگليسي اشاره مي‌کنيم که در آن، به اصطلاح اقتباس‌هاي اسلام از تورات و نوشته‌هاي بدعت‌آميز مسيحي و کتاب زرتشتيان و جز آن، توضيح داده شده است.19 با اين حال مي‌بينيم آنها در کتاب‌هاي تبشيري خود [با رياکاري] در سخن از قرآن، آن را «قرآن کريم» توصيف مي‌کنند و آنچه را که خود مايلند و آموزه‌هايشان مي‌طلبد، متکلّفانه از آن استنباط و برداشت مي‌نمايند. ولي ما در ردّ اين ادّعاها، آنان را به نوشته‌هاي پژوهشگران جدي کتاب‌هاي آسماني حوالت مي‌دهيم که با دلايل علمي، ناممکني بشري بودن قرآن را ثابت کرده و در برابر، ـ و باز با دلايل علمي ـ از خطاهاي فراوان وارده در کتاب مقدس، پرده برگرفته‌اند. به طوري که مي‌توان از وقوع تحريف در آنها سخن به ميان آورد؛ زيرا صدور خطا از سوي خداوند متعال، محال عقلي است. از جملة اين کتاب‌ها، کتاب انديشمند فرانسوي «دکتر موريس بوکاي» با عنوان زير است:
«L’homme d’ou vient - il: Les veponses de La Science et des ecritures Saintos»


5. بهره‌گيري از ارسال کتاب و اعطاي جايزه
مبشران مسيحي در تأسيس کتاب‌فروشي‌هاي تبشيري در کشورهاي مغرب عربي به منظور پخش و فروش کتاب‌هاي خود با ناکامي مواجه شدند، زيرا دولت اين کشورها، با برنامه‌هايي با هدف تبشيري، مخالفت مي‌کنند. به همين دليل آنها اقدام به تأسيس کتابخانه‌ها يا کتاب‌فروشي‌هايي به ظاهر با رويکرد فرهنگي ـ فکري و در واقع با اهداف صرفاً تبشيري، کردند. به عنوان مثال در کشورم (مراکش)، کتاب‌فروشي «کليله و دمنه» در خيابان «محمد پنجم» در شهر رباط از همين قماش کتاب‌فروشي‌هاست؛ اين کتاب‌فروشي را به دليل موقعيت شاخص آن در خيابان ياد شده، همگان از کوچک و بزرگ مي‌شناسند، زيرا براي انبوه عابران روزمرة اين خيالان، کاملاً چشمگير است. دلايل من در چنين نگاهي به اين کتاب‌فروشي عبارتند از:


1. در گزارش ارائه شده به کنفرانسي که «کميتة تبشيري لوزان» با همکاري «سازمان تبشيري بين‌المللي» در پاييز سال 1978 م. در شهر «گلين آيري» در ايالت کولورادوي ايالت متحدة امريکا برگزار کرد، آمده است: «طيّ اندک سال‌هاي گذشته، پخش کتاب مقدس و مطبوعات مسيحي بسيار کم و تنها به نسخه‌هاي اعطايي مبشران مسيحي به دست ديگران، محدود بوده است و کتاب‌فروشي‌هاي «انجمن کتاب مقدس»، يا بسته بوده يا در صورت داير بودن، شمار کمي از مردم از آنها بازديد مي‌کردند و تنها کتاب‌فروشي موجود در مراکش و ديگري در تونس، حاوي کتاب‌هاي بسيار کمي، آن هم در کنار مجموعة بسيار بزرگي از کتاب‌هاي لائيک به منظور امکان تداوم فعاليت به صورت قانوني است.21


2. نامه‌اي به يک مرکز تبشيري به نام «Service Biblipue au Maroc» در شهر کازابلانکا نوشته بودم و يک سري توضيحاتي در خصوص برخي کتاب‌ها و مسائل مسيحي مطرح کرده و از آنها خواسته بودم نسخه‌اي از کتاب مقدس با ترجمة عربيکاتوليکي برايم ارسال دارند. در نامة جوابية مدير مرکز به من، در تاريخ 10 نوامبر 1995 م. آمده است:« آقاي خالد زهري! با مسرت تمام نامة مورخ 1/11/1995 م. شما را دريافت کرديم؛ از ما خواسته بوديد دربارة مسيحيت، کتاب‌هايي در اختيار شما قرار دهيم. به اطلاع شما مي‌رسانيم که ما تمام تلاش خود را به عمل مي‌آوريم که خوانندگان مراکشي همچون ديگر خوانندان عرب زبان از اطلاع از هر آنچه که به کتاب مقدس مربوط مي‌شود به زبان مادري خود محروم نمانند، ولي با کمال تأسف، دولت مراکش اجازة اين کار را به ما نمي‌دهد و به همين دليل ما همة کتاب‌ها را تنها به زبان بيگانه در معرض فروش گذارده‌ايم؛ زيرا اجازة فروش نسخه‌هاي عربي را نداريم و از عدم ارسال نسخة درخواستي متأسفيم. ولي خاطرنشان مي‌سازيم که کتاب مقدس به زبان فرانسه در تمامي کتاب‌فروشي‌هاي مراکش از جمله کتاب‌فروشي «کليله و دمنه» در رباط، وجود دارد...»


4. در پي مکاتبه با يک مبشر مسيحي آمريکاي لاتين مقيم مراکش، ديداري با او داشتم و از وي دربارة نحوة دريافت کتاب‌هاي عهد قديم (تورات) و «قاموس الکتاب المقدس» جويا شدم؛ راهنمايي کرد که آنها را از کتاب‌فروشي «کليله و دمنه» خريداري کنم.


5. هر کسي که گشتي در اين کتاب‌فروشي بزند، متوجه مي‌شود که در قفسه‌هاي آن بسياري از کتاب‌هاي تبشيري، جاي گرفته است.


همة اين داده‌ها، ما را بر آن مي‌دارد که قاطعانه نتيجه‌گيري کنيم: کتاب‌فروشي «کليله و دمنه» ـ و بسياري ديگر امثال آن ـ داراي هدف‌هاي تبشيري است و از آنجا که اين روزنه، بسيار تنگ است و کارآمدي کمي دارد، روش ارسال رايگان کتاب‌هاي تبشيري شيوة مؤثر و نتيجه‌بخشي در جلب نظر خوانندگان جديد، در سطحي گسترده خواهد بود.


دعوت به بازديد و ديدارهاي حضوري
پس از ايجاد شکّ و ترديد در مخاطب عرب و مسلمان و اعطاي اطلاعات اندکي از مسيحيت به وي، گام عملي با سخن گفتن از مشارکت و در واقع «مشارکت معنوي» شکل گرفته و ديدارهاي «مؤمنان مسيحي» با يکديگر، شروع مي‌شود. چندين آية انجيل، توجيه‌گر چنين مشارکتي است، از جمله:


«و همة ايمان‌داران با هم مي‌زيستند و در همه چيز شريک مي‌بودند و املاک و اموال خود را فروخته، آنها را به هر کس به قدر احتياجش تقسيم مي‌کردند و هر روزه در هيکل به يک دل پيوسته مي‌بودند و در خانه‌ها نان را پاره مي‌کردند و خوراک را به خوشي و ساده‌دلي مي‌خوردند و خدا را حمد مي‌گفتند و نزد تمامي خلق، عزيز مي‌گرديدند و خداوند هر روزه ناجيان را بر کليسا مي‌افزود.22


کشيش «اسکندر جديد» خاطرنشان مي‌سازد که نشست‌هاي معنوي، از جمله نعمت‌ها و راه‌هاي چيرگي بر گناه است؛ او مي‌گويد: «مسلم است که نشست‌ها و ديدارهاي معنوي از نيرومندترين ابزارهايي است که خداوند براي رشد مؤمنان و پيشرفتشان در زندگي مسيحيت، به وجود آورده است».23


پيش از پيشنهاد ورود به چنين مشارکتي به مخاطب، جزوه‌هايي براي او ارسال مي‌شود که اهميت اين پيوند معنوي و محبت برادرانه را توضيح مي‌دهند که به دو عنوان از آنها، اشاره مي‌کنيم: يکي با عنوان «محبت برادرانه» دربردارندة موضوع‌هايي چون: «اهميت محبت»، «ايدة جسم واحد»، «موانع پيوستگي جسم واحد»، «محبت عملي»، و ديگري با عنوان «پيوند معنوي» است که موضوع‌هاي زير را در بر گرفته است: «آشنايي»، «اعتماد دو جانبه»، «ديدارها و ضيافت‌ها و بازديدها»، «بررسي کلمـه الله»، «نماز جماعت»، «تعميد»، «اجتماعات عبادتي» و «تسامح و هشدار».

عناوين محتوايي اين دو جزوه، آشکارا محتواي واقعي آنها را نشان مي‌دهد. هر دوي اين جزوه‌ها از انتشارات مدرسـه کلمه الحياه پروتستاني در «مالاگاي اسپانيا» است. فراخوان به مشارکت معنوي، از طريق دعوت مستقيم براي ورود به يک انجمن مسيحي صورت مي‌گيرد که معمولاً نيز همراه با اعطاي جايزه‌هاي قابل توجهي است.


پافشاري در نامه‌نگاري
قطع مکاتبه زماني صورت مي‌گيرد که از تن دادن به برنامه‌هاي مسيحي آنها از سوي طرفي که با وي نامه‌نگاري کرده‌اند، مأيوس شده باشند. ولي در ابتداي نامه‌نگاري‌ها و زماني که قرباني و طعمة مورد نظر در اوج هيجان اطلاع هرچه بيشتر و به دنبال يافتن پاسخ به کنجکاوي‌هاي غريزي خويش است و پاسخ به پرسش‌هاي درس‌ها و جزوات ارسالي کاملاً مشخص و آسان است، پافشاري آنها کاملاً چشمگير است و آنها با نامه‌نگاري‌هاي پياپي، علت تأخير در پاسخ را جويا مي‌شوند و دم به دم، خواهان توضيح مي‌گردند.



خالد زهري
ماهنامه موعود شماره 93


پي‌نوشت‌ها:
٭ برگرفته از: مسلمانان در كشورهاي اسلامي، دبيرخانه هيئت علمي كنفرانس مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي.
1.دكتر خالد زهري؛ محقّق و پژوهشگر مغربي.
 

Similar threads

بالا