توبه نامه

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
گاهی اوقات که گناهی انجام میدم یا حس میکنم که تعلقم به دنیا زیاد شده و از خدا دور شدم برای ارتباط نزدیک تر یا ... تو ذهنم دنبال یه شعر یه قطعه ادبی یه تکه گلچین شده از دعا می گردم و گاهی اوقات یافت می نشود
امیدوارم که شما هم جملات یا .. که این مواقع زمزمه میکنید اینجا بذارید
ممنون
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
به حقیقت برو و بگو: آمدم ٬ اگر گفتند : اینجا چرا آمدی ؟ بگو به کجا روم و به کدام در رو کنم؟


این ره است و دگر دوم ره نیست*******این درست او دگر دوم در نیست


اگر گفتند : به اذن کی آمدی؟ بگو شنیدم:


بر ضیافتخانه‌ فیض نوالت منع نیست****در گشاده است و صلا در داده خوان انداخته


اگر گفتند: تا بحال کجا بودی؟ بگو راه گم کرده بودم.


اگر گفتند:چی آوردی؟ بگو اولاً دل شکسته که از شما نقل است:


در کوی ما شکسته دلی میخرند و بس****بازار خود فروشی از آن سوی دیگر است


و ثانیاً:


جز نداری نبود مایه دارائی من*****طمع بخششم از درگه سلطان من است


و ثالثا:الهی آفریدی رایگان٬ روزی دادی رایگان٬ بیامرز رایگان٬ تو خدایی نه بازرگان


اگر گفتند: برونش کنید بگو:


نمی روم ز دیار شما بکشور دیگر***برون کنید از این در در آیم از در دیگر


اگر گفتند: این جرأت را از که آموختی؟ بگو از حلم شما.


اگر گفتند: قابلیت استفاضه نداری بگو قابلیت را هم شما افاضه می فرمائید٬باز اگر از تو


اعراض نمودند بگو:


به والله به بالله به تالله * * * * * * * بحق آیه نصر من الله

که مو از دامنت دست بر ندیرم * * * * * * اگر کشته شوم الحکم الله


اگر گفتند : مذنبی بگو اولاً شنیدم شما غفارید و ثانیاً من ملک نیستم آدم زاده امو ثالثاً:


نا کرده گنه در این جهان کیست بگو * * * * * آنکس که گنه نکرده و زیست بگو

من بد کنم و تو بد مکافات دهی * * * * * * پس فرق میان من و تو چیست بگو


اگر گفتند: این حرفها را از کجا یاد گرفتی؟ بگو:


بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود * * * این همه قول و غزل تعبیه در منقارش


اگر گفتند: چه می خواهی؟ بگو:


جز تو ما را هوای دیگر نیست * * * * * * * جز لقای تو هیچ در سر نیست

الهی نامه
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن
زغمهای دگر غیر از غم عشقت رها کن
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن
*
*
*
به طواف كعبه رفتم،به حرم رهم ندادند
كه برون درچه كردي، كه درون خانه‌آئي؟
*
*
نا امید از در رحمت به كجا بايد رفت
يا رب از هر چه خطا رفت هزار استغفار
*
*
*
يا رب ار نگذري از جرم و گناهم چه كنم؟
ندهي گر به در خويش پناهم چه كنم؟
*
*
*
مردی از اهل حبشه نزد رسول خدا(ص)آمد و گفت:یا رسول الله گناهان من بسیار است.آیا در توبه به روی من نیز باز است؟
پیامبر(ص)فرمود:آری راه توبه بر همگان هموار است. تو نیز از آن محروم نیستی.
مرد حبشی از نزد پیامبر (ص)رفت.مدتی نگذشت که باز گشت وگفت:یا رسول الله آن هنگام که معصیت می کردم ،خداوند مرا می دید؟
پیامبر(ص)فرمود:آری می دید.
مرد حبشی آهی سرد از سینه بیرون داد وگفت:توبه جرم گناه را می پوشاند ؛چه کنم با شرم آن؟
در دم نعره ای بزد و جان بداد.
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
مجنون و پریشان توام دستم گیر

سرگشته و حیران توام دستم گیر

هر بی سر و پا چو دستگیری دارد

من بی سر و سامان توام دستم گیر
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
و چند بیت از حافظ که مثل و مانند نداره:

مرا می‌بینی و هر دم زیادت می‌کنی دردم
تو را می‌بینم و میلم زیادت می‌شود هر دم
به سامانم نمی‌پرسی نمی‌دانم چه سر داری
به درمانم نمی‌کوشی نمی‌دانی مگر دردم
نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی
گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم
*
*
*
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود
*
*
یاد باد آنکه خرابات نشین بودم و مست
و آنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود
*
*
*
نیکی پیر مغان بین که چو ما بد مستان
هرچه کردیم به چشم کرمش زیبا بود
*
*
*
من دیوانه چو زلف تو رها می کردم
هیچ لایق ترم از حلقه زنجیر نبود
*
*
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده ای مارا:gol::gol::gol:
 

ITDeveloper

عضو جدید
کاربر ممتاز
والا من موقع این کار ها این ور نمی خونم ولی خیلی خوشم میاد ازش
.
بازا بازا هر انچه هستی بازا
گر کافر و گبر و بت پرستی بازا
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی بازا
.
فوق العاده است
:cry::cry::cry::cry::(:(:(
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
اى كرمت هم نفس بى كسان *** جز تو كسى نيست كس بى كسان
بى كسم و هم نفس من تويى *** رو به كه آرم كه كس من تويى
*

دیریست که دلـدار پـیـامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
صد نامه فرستادم و آن شاه سواران
پـیـکی ندوانـیـد و سلامی نفرستاد
سوی من وحشی صفت عقل رمیده
آهو روشی کبک خرامی نفرستاد
دانست که خواهدشدنم مرغ دل ازدست
وز آن خط چون سلسه وامی نفرستاد
فریاد که آن ساقی شکر لب سرمست
دانست که مخمورم و جامی نفرستاد
چندان که زدم لاف کرامات و مقامات
هیچــم خبر از هـیـچ مـقـامی نفرستاد
حافظ بادب باش که او خواست نباشد
گـرشـاه پـیـامی به غــلامـی نفرستاد
 

لیمویی

عضو جدید
کاربر ممتاز
من اینا رو برای خودم میگم البته هر کدومش بستگی به حال اون موقعم داره!

1- به دنبال کسی جا مانده از پرواز می گردم
مگر بیدار سازد غافلی را غافلی دیگر

2-انگار در ميان سكوتم رها توئي
من در سكوت مي نگرد در تو،يا توئي؟

دارم عبور مي كنم از لايه هاي خويش
پايان اين طريقت بي انتها توئي

این دومی رو خیلی خیلی دوست دارم

3-اگر چه شک عجيبی به «داشتن» دارم
سعادتي ست تو را داشتن که من دارم!

کنار من بِنِشين و بگو چه چاره کنم؟


آخر اینم میگم خدا جونم دلم تنگته!از دست خودم بهت پناه آوردم!

4-من چرا یادم رفت که تو هستی؟
و چرا می گشتم همه ی عمرم را پی فهمیدن تو؟

5-دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
ناله ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد...!

6-بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه!بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست...!
اینم وقتی احساس میکنم اون نفسی که خدا آفریده و ازش انتظاراتی داره ولی نیستم وقتیم میخوام برم پیشش و همونی باشم که میخواد تنبلی میکنم میخونم ....مثل الان

 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو مگو ما را برآن شه بار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست
*
*
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
آنچه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرونست
طلب از گم شدگان لب در یا میکرد
بی دلی در همه احوال خدا با اوبود
او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد
*
*
*
دلم گرفته از این روزها، دلم تنگ است
میـان ما و رسیدن، هـزار فرسنگ است.
مرا گشایش چنـدین دریچه کافــی نیست
هـزار عرصه برای پریـــدنم تنگ است
اسیــر خاکـم و پرواز، سرنوشتــــم بود
فـرو پریدن و در خاک بودنم ننگ است
 

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
گاهی اوقات که گناهی انجام میدم یا حس میکنم که تعلقم به دنیا زیاد شده و از خدا دور شدم برای ارتباط نزدیک تر یا ... تو ذهنم دنبال یه شعر یه قطعه ادبی یه تکه گلچین شده از دعا می گردم و گاهی اوقات یافت می نشود
امیدوارم که شما هم جملات یا .. که این مواقع زمزمه میکنید اینجا بذارید
ممنون

ممنون از تاپیک خوبتون :gol::gol::gol:
خیلی موضوع جالبی بود.واقعا ذوق کردم!
این شعر حافظ را گاهی میخوانم:

ما بدین در نه پی حشمت و جاه امده ایم
از بد حادثه اینجا به پناه امده ایم

لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست
که در این بحر کرم غرق گناه آمده‌ایم


آبرو می‌رود ای ابر خطاپوش ببار

که به دیوان عمل نامه سیاه آمده‌ایم


حافظ این خرقه پشمینه مینداز که ما

از پی قافله با آتش آه آمده‌ایم

این شعر فیض کاشانی هم خیلی قشنگه.
حفظ نیستم اما تا میخونیش منقلبت میکنه:

زهرچه غیر یار استغفرالله
زبود مستعار استغفرالله

دمى کان بگذردبى یاد رویش
از آن دم بى شمار استغفرالله

زبان کان توبه ذکردوست نبود
زسرش الحذر استغفرالله

سرآمد عمرویکساعت زغفلت
نگشتم هوشیار استغفرالله

جوانى رفت وپیرى هم بیامد
نکردم هیچکار استغفرالله

نکردم یک سجودى درهمه عمر
که آید آن بکار استغفرالله

خطابودآنچه گفتم آنچه کردم
ازآنها الفرار استغفرالله

زکردار بدم صدبار توبه
زگفتارم هزار استغفرالله

شدم دورازدیاریاراى فیض
من مهجور زار استغفرالله
 
آخرین ویرایش:

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
من اینا رو برای خودم میگم البته هر کدومش بستگی به حال اون موقعم داره!

1- به دنبال کسی جا مانده از پرواز می گردم
مگر بیدار سازد غافلی را غافلی دیگر

2-انگار در ميان سكوتم رها توئي
من در سكوت مي نگرد در تو،يا توئي؟

دارم عبور مي كنم از لايه هاي خويش
پايان اين طريقت بي انتها توئي

این دومی رو خیلی خیلی دوست دارم

3-اگر چه شک عجيبی به «داشتن» دارم
سعادتي ست تو را داشتن که من دارم!

کنار من بِنِشين و بگو چه چاره کنم؟


آخر اینم میگم خدا جونم دلم تنگته!از دست خودم بهت پناه آوردم!

4-من چرا یادم رفت که تو هستی؟
و چرا می گشتم همه ی عمرم را پی فهمیدن تو؟

5-دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
ناله ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد...!

6-بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه!بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست...!
اینم وقتی احساس میکنم اون نفسی که خدا آفریده و ازش انتظاراتی داره ولی نیستم وقتیم میخوام برم پیشش و همونی باشم که میخواد تنبلی میکنم میخونم ....مثل الان

:gol::gol::gol:
خیلی قشنگ بودند اما میشه بگی شاعرشون کیه؟
شعراش رو تا حالا نشنیده بودم.
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست؟
وانکه بيرون کند از جان و دلم دست کجاست؟

 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه شعری که منو میترسونه:
در دل همه شرک و روی بر خاک ! چه سود ؟
با نفس پلید جامه ی پاک ! چه سود ؟
زهر است گناه و توبه تریاک وی است
چون زهر بجان رسید تریاک چه سود ؟
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا ربّ ز شراب عشق سرمستم كن
یك باره به بند عشق یابستم كن
از هر چه نه عشق خود تهی دستم كن
در عشق خودت نیست كن و هستم كن

گر من گنه‌روی زمین كردستم
لطف تو امید است كه گیرد دستم
گفتی كه به روز عجز دستت گیرم
عاجزتر از این مخواه كه اكنون هستم
بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
گر كافر و گبر و بت‌پرستی بازآ
این درگه ما درگه نومیدی نیست
صدبار اگر توبه شكستی بازآ
در درگه ما، تو دل یك دله كن
هر چیز كه غیر ماست، آن را یله كن
یك صبح به اخلاص بیا بر در ما
گر كار تو برنیاید، آنگه گله كن

*
*
*
*
خداوندگارا نظر کن به جود

که جرم آمد از بندگان در وجود

گناه آید از بندهٔ خاکسار

به امید عفو خداوندگار
گدا چون کرم بیند و لطف و ناز

نگردد ز دنبال بخشنده باز

چو ما را به دنیا تو کردی عزیز

به عقبی همین چشم داریم نیز
مرا شرمساری ز روی تو بس

دگر شرمساری مکن پیش کس
تو دانی که مسکین و بیچاره‌ایم

فرو مانده نفس اماره‌ایم

نمی‌تازد این نفس سرکش چنان

که عقلش تواند گرفتن عنان


که با نفس و شیطان برآید به زور؟

مصاف پلنگان نیاید ز مور


به مردان راهت که راهی بده

وز این دشمنانم پناهی بده
*
*
*
*
*
خدایا به حقّ بنی فاطمه ***** که بر قولم ایمان کنم خاتمه
اگر دعوتم رد کنی ور قبول*****من و دست و دامان ِ آلِ رسول







 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
بر ما نظري كن كه در اين شهر غريبيم
بر ما كرمي كن كه در اين شهر گدايیم
*
*
*
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینم خیلی اوقات شرح حاله
تا چند زمین نهاد بودن
سیلی خور خاک و باد بودن
چون باد دویدن از پی خاک

مشغول شدن به خار و خاشاک
تا چند چو یخ فسرده بودن؟

در آب چو موش مرده بودن
گردن چه نهی به هر قفایی؟

راضی چه شوی به هر جفایی؟
چون شیر به خود سپه شکن باش
فرزند خصال خویشتن باش
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا نکند تمامی یا صمد هایم را یا صنم میگویم:
مردی را که، هفتاد سال یا صنم (نام بت) گفته بود، یکبار اشتباهاً یاصمد از زبانش برآمد. خداوند توجهی به حال این مرد پیر نموده و او را به هدایت مشرف گردانید. ملائک عرض کردند خداوندا این مرد هفتاد سال یا صنم گفت٬ یکبار آنهم اشتباهاْ نام تو را (یاصمد) به زبان آورد، وی را قبول درگاهت نمودی...!؟
خداوند به ملائک فرمود: شما نمی دانید که من هفتاد سال منتظر بودم تا این مرد نام من را صدا کند، حال که مرا را خوانده است شرط دوستی نیست که او را نپذیرم…
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا رب العاصین:
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]روزي حضرت موسي در خلوت خويش خدا را ندا كرد[/FONT][FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] ای‌ خدای بندگان و از سوي خداوند متعال جواب آمد كه : آري...[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آنگاه موسي دوباره خدا را اينگونه ندا كرد اي خداي عابدين و پاسخ شنيد:آري .... بار ديگر موسي خداوند را ندا داد اي خداي گناهكاران اين بار از سوي خداوند پاسخ آمد : آري ... آري ... آري...[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]موسي در شگفت آمد و راز اين از خدا پرسيد٬ كه خداوندا چرا هنگاميكه تو را با اين نام خواندم سه بار آري گفتي ؟[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]از سوي خدا پاسخ شنيد: اي موسي ، بندگان مطيع و عابد من وقتي بدرگاه من مي آيند طاعات و عبادات خويش را واسطه قرار ميدهند تا نزد من قرب جويند . اما بندگان گناهكار من وقتي بدرگاه من مي آيند هيچ چيزي با خود ندارند و كسي را هم جز من ندارند كه به او تكيه كنند . و من تكيه گاه آنها خواهم بود . . . [/FONT]



و قداتیتک یا الهی بعد تقصیری و اسرافی علی نفسی، معتذرا نادما منکسرا مستقیلا مستغفرا مینبا مقرا مذعنا معترفا
 

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای دل چه اندیشیدهای در عذر آن تقصیرها
زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا

زان سوی او چندان کرم زین سو خلاف و بیش و کم
زان سوی او چندان نعم زین سوی تو چندین خطا

زین سوی تو چندین حسد چندین خیال و ظن بد
زان سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطا

چندین چشش از بهر چه تا جان تلخت خوش شود
چندین کشش از بهر چه تا دررسی در اولیا

از بد پشیمان میشوی الله گویان میشوی
آن دم تو را او میکشد تا وارهاند مر تو را

از جرم ترسان میشوی وز چاره پرسان میشوی
آن لحظه ترساننده را با خود نمیبینی چرا؟

گر چشم تو بربست او چون مهرهای در دست او
گاهی بغلطاند چنین گاهی ببازد در هوا

گاهی نهددر طبع تو سودای سیم و زر و زن
گاهی نهد در جان تو نور خیال مصطفی

این سو کشان سوی خوشان وان سو کشان با ناخوشان
یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گردابها

چندان دعا کن در نهان چندان بنال اندر شبان
کز گنبد هفت آسمان در گوش تو آید صدا

بانک شعیب و نالهاش وان اشک همچون ژالهاش
چون شد ز حداز آسمان آمد سحرگاهش ندا

گر مجرمی بخشیدمت وز جرم آمرزیدمت
فردوس خواهی دادمت خامش رها کن این دعا

گفتا نه این خواهم نه آن دیدار حق خواهم عیان
گر هفت بحر آتش شود من درروم بهر لقا

گررانده آن منظرم بستست از او چشم ترم
من در جحیم اولیترم جنت نشاید مر مرا

جنت مرا بیروی او هم دوزخست و هم عدو
من سوختم زین رنگ و بو کو فر انواربقا

گفتند باری کم گری تا کم نگردد مبصری
که چشم نابینا شود چون بگذرد از حد بکا

گفت ار دو چشمم عاقبت خواهند دیدن آن صفت
هر جزو من چشمی شود کی غم خورم من از عمی

ور عاقبت این چشم من محروم خواهد ماندن
تا کور گردد آن بصر کو نیست لایق دوست را

اندر جهان هر آدمی باشد فدای یار خود
یار یکی انبان خون یار یکی شمس ضیا

چون هر کسی درخورد خود یاری گزید از نیک و بد
ما را دریغ آید که خود فانی کنیم از بهر لا

روزی یکی همراه شد با بایزید اندررهی
پس بایزیدش گفت چه پیشه گزیدی ای دغا

گفتا که من خربندهام پس بایزیدش گفت رو
یا رب خرش را مرگ ده تا او شود بنده خدا

مولانا
 
آخرین ویرایش:

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
اي خدا اين وصـل را هجران مكن
سرخوشان عشـــــق را نالان مكن

نيست در عالم ز هجران تلـــــخ تر
هر چه خواهي كن وليكن آن مكن
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
به هر درش که بخوانند بی خبر نرود
دلا مباش چنین هرزه گرد و هر جایی
که هیچ کار زپیشت بدین هنر نرود
 

ro0zhin

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی تومهتاب شبی باز از ان کوچه گذشتم
همه تن چشم شده خیره بدنبال توگشتم
شوق دیدار تولبریز شد ازجام وجودم
شدم ان عاشق دیوانه که بودم
.......

دلم گرفته ای دوست هوای گریه دارد...................:cry::cry::cry::crying:
 

ro0zhin

عضو جدید
کاربر ممتاز
:gol:نذار امشبم با ی بغض سر بشه

بزن زیر گریه چشات تر بشه

بزارچشماتو خیلی اروم روهم

بزن زیر گریه سبک شی ی کم

ی امشب غرورو بذارش کنار

اگه ابری هستی با لذت ببار

غرورت نذار دیگه خسته ات کنند

اگه نیست بایددل شکسته ات کنند

نمی تونی پنهون کنی داغونی

نمی تونی با ارامش باشی


ب این اسونی:gol:
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
نبسته ام به کس دل


نبسته کس به من دل


چو تخته پاره بر موج


رها رها رها من



ز من هر آن که او دور


چو دل به سینه نزدیک


به من هر آنکه نزدیک


از او جدا جدا من



نه چشم دل به سویی


نه باده در سبویی


که تر کنم گلویی


به یاد آشنا من



ستاره ها نهفته اند


در آسمان ابری


دلم گرفته ای دوست


هوای گریه با من . . .
 

ro0zhin

عضو جدید
کاربر ممتاز
نبسته ام به کس دل



نبسته کس به من دل


چو تخته پاره بر موج


رها رها رها من



ز من هر آن که او دور


چو دل به سینه نزدیک


به من هر آنکه نزدیک


از او جدا جدا من



نه چشم دل به سویی


نه باده در سبویی


که تر کنم گلویی


به یاد آشنا من



ستاره ها نهفته اند


در آسمان ابری


دلم گرفته ای دوست



هوای گریه با من . . .
خییییییلییییی این شعر رو دوس دارم ممنون......:gol:
 

ro0zhin

عضو جدید
کاربر ممتاز
ب دلت راه نده عشقی که دروغه

دلت رو نبند ب قلبی که شلوغه

قلبتو بسپار به خدای اسمون

اونی که عشقو می زاره تو دلهامون:gol:
 

Similar threads

بالا