رفتن...

yield

عضو جدید
من ای یاران ازدیارشما از کنارشما ناگهان رفتم
سفرکردم سوی شهردگر چون نسیم سحر بی نشان رفتم
به بوی گلی چون نسیم بهاران دویدم شتابان ز هر رهگذر
به سودای وصلش ز شهر عزیزان دویدم به صدها دیار دگر
به یاد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بوی فراق می دهد این گریه های من[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]ماتم گرفته شال سیاه عزای من[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]شرمنده ام که از غم زینب نمرده ام[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]آقا ببخش در گذر از این خطای من[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]با زعفران شهر خراسان نمی شود؟[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]رنگی دهی امام زمان بر حنای من؟[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]از بس که پای طشت طلا گریه کرده ام[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]چیزی نمانده مثل شما از صدای من[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]با نوحه های این دهه ی آخر صفر[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]شب ها چقدر سینه زدی پا به پای من[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]ای خوش حساب مزد مرا زودتر بده[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از دو ماه چه شد کربلای من؟[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]سر زنده ام به عشق حسن، خضر گریه ام[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]این چشم خیس،چشمه ی آب بقای من[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]من غصه ی بهشت خدا را نمی خورم[/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]جایی گرفته حضرت زهرا برای من [/FONT][FONT=arial, helvetica, sans-serif]وحید قاسمی[/FONT]
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
من
دل رفتن نداشتم
درخت خانه ات ماندم

تو
رفتن را
دل دل نکن!
ریزش برگ هایم
آزارت می دهد.

محمد علی بهمنی
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
سفر کردم که از عشقت جدا شم
دلم میخواست دیگه عاشق نباشم
ولی عشقت تو قلبم مونده ای وای
دل دیونمو سوزونده ای وای
هنوزم عاشقم هنوزم عاشقم دنیای دردم
مثل پروانه ها دورت میگردم
مثل پروانه ها دورت میگردم




سفر کردم که از یادم بری دیدم نمیشه
اخه عشق یه عاشق با ندیدن کم نمیشه
غم دور از تو بودن یه بی بال و پرم کرد
نرفت از یاد من عشق سفر عاشق ترم کرد
هنوز پیش مرگتم من بمیرم تا نمیری
خوشم با خاطراتم اینو از من نگیری




دلم از ابر و بارون بجز اسم تو نشنید
تو مهتاب شبونه فقط چشمام تو رو دید
نشو با من غریبه مث نامهربونا
بلا گردون چشمات زمین و اسمونا


میخوام برگردم اما میترسم
میترسم بگی حرفی نداری
بگی عشقی نمونده
میترسم بری تنهام بذاری
تو رو دیدم تو بارون دل دریا تو بودی
تو موج سبز سبزه تن صحرا تو بودی




مگه میشه ندیدت تو مهتاب شبونه؟
مگه میشه نخوندت تو شعر عاشقونه؟
 

noom

عضو جدید
کسی که مهربانی نگاهت را

با دنیا عوض نمی کند

هنوز هیچ چیز نشده ...

دلتنگت شده !!!

------------
میلاد تهرانی
 

noom

عضو جدید
نگاه خانه خرابت را
از چشمهایم دریغ نکن
ویران می‌شود تمام زندگیم
کامران فریدی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سکوت میکنم و میروم


نه هجوم حضور کسی را میخواهم

نه اوار نبودنش را که بر سرم خراب شود

ادمکهای بی احساس را نمیخواهم

سکوت میکنم و میروم

شاید نبودم کمی یاد بودنم کنید
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفت بی انکه مرا دست خدا بسپارد
نمی دانم مرا فراموش کرده بودیا خدارا
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رفت بی انکه مرا دست خدا بسپارد
نمی دانم مرا فراموش کرده بودیا خدارا

فقط پلی بودم برای عبورت

فکر تخریب من نباش !

به آخر که رسیدی دست تکان بده ، خودم فرو می ریزم ... !!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عالی بودن اینارو خودت گفتی؟:gol:
اسـ ـتـ ـعـ ـداد عـ ـجـ ـیـ ـبـ ـی در شـ ـکـ ـسـ ـتـ ـن داری . . .

قـ ـلـ ـب . . . غـ ـرور . . . انسان . . . عاشق . . .

اسـ ـتـ ـعـ ـداد عـ ـجـ ـیـ ـبـ ـی در نـ ـشـ ـسـ ـتـ ـن دارم . . .

بـ ـه پـ ـای تـ ـو . . . بـ ـه امـ ـیـ ـد تـ ـو . . . در انـ ـتـ ـظار تـ ـو
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به جای اینکه دیوارباشی پل باش!

ای کاش می شد به زبان دگری گفت و نوشت

با تو زمستان دلم شود بهاری و بهشت


حیف از این روز و شبی که از تو دور مانده ام

همچو مسیر کهنه ای که بی عبور مانده ام...
 

*Chakavak*

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ناگهان چقدر زود دیر می شود...

ناگهان چقدر زود دیر می شود...

حرفهای ما هنوز ناتمام،
تا نگاه می کنی
وقت رفتن است...

باز هم همان حکایت همیشگی
پیش ازآنکه با خبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود...

آی
ای دریغ و حسرت همیشگی

ناگهان
... چقدر زود
. ......... دیر می شود...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بی تو ...

تورا گم کرده ام امروز...

وحالا لحظه های من گرفتارسکوتی سرد وسنگینند.

وچشمانم که تا دیروزبه عشقت می درخشیدند،

نمی دانی چه غمگینند.



چراغ روشن شب بود برایم چشمهای تو

نمیدانم چه خواهد شد؟؟؟

پرازدلشوره ام،بی تاب ودلگیرم

کجا ماندی که من بی توهزاران بار
درهرلحظه می میرم!!
 

RZGH

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفتنت غم روبامن تنها گذاشت
عطرموهاتوروسینم جاگذاشت
دستای من خالی از دست توشد
دلخوشیهام داشتن عکس تو شد
من که دلتنگ خنده هاتم
من که هرروزو چشم براتم
توسکوت کوچه ها گوش به زنگ اون صدای پاتم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باران کـه میبـارد ...
دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود ...
راه می افـتم ...
بـدون ِ چـتـر ...
من بـغض می کنـم ...
آسمـان گـریـه...
 

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز
به هـمـان سـادگـی

کـه کـلاغ ِ سـالـخـورده

بـا نـخـستـین سـوت ِ قـطـار

سقـف واگـن مـتـروک را

تـرک می گـویــد

دل ،

دیـگــــر

در جـای خـود نیـسـت

بـه همـیـن ســادگـی !
 

noom

عضو جدید
این جا مرا کاشته ای و ... آب ِ پاکی را هم روی ِ دست هایَم ریخته ای ... ، من به قربان َت ... که چقققققدر ... سبز می خواهی مرا ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اي مسافر ! اي جدا ناشدني ! گامت را آرام تر بردار ! از برم آرام تر بگذر ! تا به کام دل ببينمت .
بگذار از اشک سرخ گذرگاهت را چراغان کنم .
آه ! که نميداني ... سفرت روح مرا به دو نيم مي کند ... و شگفتا که زيستن با نيمي از روح تن را مي فرسايد ...
بگذار بدرقه کنم واپسين لبخندت را و آخرين نگاه فريبنده ات را .
مسافر من ! آنگاه که مي روي کمي هم واپس نگر باش . با من سخني بگو . مگذاريکباره از پا در افتم ... فراق صاعقه وار را بر نمي تابم ...
جدايي را لحظه لحظه به من بياموز... آرام تر بگذر ...
وداع طوفان مي آفريند... اگر فرياد رعد را در طوفان وداع نمي شنوي ؟!باران هنگام طوفان را که مي بيني ! آري باران اشک بي طاقتم را که مي نگري...
من چه کنم ؟ تو پرواز مي کني و من پايم به زمين بسته است ...
اي پرنده ! دست خدا به همراهت ...
اما نمي داني ... نمي داني که بي تو به جاي خون اشک در رگهايم جاريست ...
از خود تهي شده ام ... نمي دانم تا باز گردي مرا خواهي ديد ؟؟؟
 
  • Like
واکنش ها: RZGH

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


گاهی بیدار میشوم

از وسوسۀ دوباره دیدنت


و به خواب میروم


به خیال فراموش کردنت...!


 
  • Like
واکنش ها: noom

vajiheh.kh

عضو جدید
قطار میرود
قطار میرود …. تو میروی ….. تمام ایستگاه می رود …………
و من چه عاشقانه
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آنکه در افسونگری کرد آن همه غوغا گریخت

آنکه درعاشق کشی کرد این همه بیداد رفت

آن نهال نیک بختی ، آن درخت آرزو

آنکه بود در باغ رویا خوشتر از شمشاد رفت

آنکه عشقش در ازل با هستیم پیوند یافت

آنکه مهرش تا ابد در جان من افتاد رفت

گفتمش پس عشق من ؟

با خنده گفت ای وای مرد...!

گفتمش پس یار من ؟

با عشوه گفت ای داد رفت...!
 

راضیه (ت)

عضو جدید
همه از رفتن و دلهره ی نبودن یار مینویسند اما من از نبودن یار و آرامش خاطر خود مینویسم.دنیایی متفاوتی داریم !!!!!!!
 

vajiheh.kh

عضو جدید
حرفش را نزن...
رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن
ابتدای یک پریشانیست حرفش را نزن
گفته بودی چشم بردارم من از چشمان تو
چشمهایم بی تو بارانیست حرفش را نزن
آرزو داری که دیگر بر نگردم پیش تو
راهمان با اینکه طولانیست حرفش را نزن
دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا
دل شکستن کار آسانی نیست حرفش را نزن
عهد کردی با نگاه خسته ای محرم شوی
گر نگاه خسته ی ما نیست حرفش را نزن
خورده ای سوگند عهد ما را بشکنی
این شکستن نا مسلمانیست حرفش را نزن
حرف رفتن میزنی وقتی که محتاج توام
رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن..
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شکستمـ ...

نه ان زمان که
رفتــــے...

همان وقت که گفتے

میروے...

 
  • Like
واکنش ها: noom

vajiheh.kh

عضو جدید
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
با اشک تمام کوچه را تر کردم
وقتی که سکوت کوچه دغ مرگم داد
وابستگی ام را به تو باور کردم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
باید “دلم گرفته” ها را نوشت… کسی نیست که بشنود…
باید نوشته ها را دور ریخت… کسی نیست که بخواند…
باید در سکوت رفت… کسی نیست… هیچ کس


 
  • Like
واکنش ها: noom
Similar threads

Similar threads

بالا