رد پای احساس ...

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روزی تو می آیی ...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با چشمانی که ،[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]عشق در پیاله های شیرین آن موج می زند ...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با دستانی ،[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پر از عطوفت ...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و دامانی ،[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]پر از سخاوت ...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روزی که باران عشقت را ،[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]بر تن خستۀ من می باری ...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و من در میان مهربانی های تو گم می شوم ...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روزی می آیی تا کشتی شکسته قلبم ،[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در ساحل مهر تو پهلو بگیرد ...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]روزی خواهی آمد ...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]میدانم ...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و آن روز من با تمام تمنای نگاهم ...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]به تو خواهم گفت که به شوق آمدنت ،[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تمام سال های عمرم منتظر بودم ...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تو مرا با خود می بری به وسعت بی کرانۀعشق ...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و تا آخرین سر منزل دوست داشتن ...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]من و تو ما می شویم ...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و بال بالِ هم ،[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا هر چه آبی است پرواز می کنیم ...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]دیگر غمی ندارم ...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]با تو بودن برایم بس است ...[/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]و این است سرود خوشبختی ...[/FONT]
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]من بودم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] تو[/FONT]
[FONT=&quot] و یک عالمه حرف...[/FONT]
[FONT=&quot] و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد!!![/FONT]
[FONT=&quot] کاش بودی و[/FONT]
[FONT=&quot] ...می فهمیدی[/FONT]
[FONT=&quot] وقت دلتنگی[/FONT]
[FONT=&quot] یک آه[/FONT]
[FONT=&quot] چقدر وزن دارد...[/FONT]
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
ازپاسخ من معلمان اشفتند از دهانشان هرچه درامد گفتند" امابه خداهنوز معتقدم:
از جاذبه ی تو سیب ها می افتند
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
وقتي دلتنگ شدي به ياد بيار کسي رو که خيلي دوستت داره.
وقتي نااميد شدي به ياد بيار کسي رو که تنها اميدش تويي.
وقتي پر از سکوت شدي به ياد بيار کسي رو که به صدات محتاجه.

وقتي دلت خواست از غصه بشکنه به ياد بيار کسي رو که توي دلت يه کلبه ساخته.
وقتي چشمات تهي از تصويرم شد به ياد بيار کسي رو که حتي توي عکسش بهت لبخند ميزنه.
وقتي به انگشتات نگاه کردي به يادبيار کسي رو که دستاي ظريفش لاي انگشتات گم ميشد.
وقتي شونه هات خسته شد به ياد بيارکسي رو که هق هق گريش اونها رو مي لرزوند.

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ازپاسخ من معلمان اشفتند از دهانشان هرچه درامد گفتند" امابه خداهنوز معتقدم:
از جاذبه ی تو سیب ها می افتند


[FONT=&quot]ساکن کوی تو می خواهم شوم؛ هرچه گشتم جز تو لایق تر ندیدم [/FONT][FONT=&quot]همدمی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
مرا به یاد بیاور
و تحسین کن
شهامتی می خواهد
بودن و
نفس کشیدن و
تو را هرروز
فراموش کردن
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای راحت جان یار و وفادار کیستی ؟ ما دل به تو دادیم و تودلدار کیستی ؟ صد دل به کمند تو گرفتار بلا شد ای سلسله گیسو تو گرفتار کیستی ؟
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
بردم به می پناه که دور از تو

خود رامگر هلاک توانم کرد

در هر پیاله عکس تورا دیدم

دگر بر سر چه خاک توانم کرد
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]کاش چون پرتو خورشید بهار[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]سحر از پنجره می تابیدم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]از پس پرده ی لرزان اتاق[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]رنگ چشمان تو را می دیدم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]کاش از شاخه ی سرسبز حیات[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]گل اندوه مرا می چیدی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]کاش در قلب من ای سایه ی عمر[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]شعله ی راز مرا می دیدی [/FONT][FONT=&quot]......[/FONT]
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] مهربانی را وقتی دیدم که کودکی در دفتر نقاشی اش خورشید را سیاه می کشید تا پدر کارگرش زیر آفتاب نسوزد[/FONT][FONT=&quot]....[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] خوشبختی را زمانی لمس کردم که همان کارگر از کارش اخراج شد چون به گربه ای که خانم رئیس را ترسانده بود ، ته ظرف ماستش را بخشیده بود[/FONT][FONT=&quot].....[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] انسانیت را زمانی حس کردم که همان کارگر از نیروی بازوانش استفاده کرد تا نوه ی بازیگوش پیرزن را از جلوی آن ماشین ناشنوا بردارد و خود به جای او[/FONT][FONT=&quot].....[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] عزت را هنگامی دیدم که دکتر بیمارستان با اینکه همسرش سفره ی شب را عاشقانه چیده بود ، عاشقانه تر ،[/FONT][FONT=&quot] [/FONT][FONT=&quot]کارگری را که تصادف کرده بود ، زیر تیغ جراحی برد[/FONT][FONT=&quot].....[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot] پاکی را وقتی دیدم که همسر [/FONT][FONT=&quot]" [/FONT][FONT=&quot]آن کارگر[/FONT][FONT=&quot]" [/FONT][FONT=&quot]اشکهایش را به هیچ کس نشان نداد آنگاه که به او گفتند شوهر با عزتش جنگ را به تیغ های بی رحم جراحی باخته است[/FONT][FONT=&quot].....[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot].... [/FONT][FONT=&quot]و عشق را [/FONT][FONT=&quot]– [/FONT][FONT=&quot]با همه ی شکوهش [/FONT][FONT=&quot]– [/FONT][FONT=&quot]در بی نهایت ها دیدم زمانی که دفتر نقاشی کودکی را که دل مهربانش از دنیا بی خبر بود و خورشید را در آن سیاه می کشید ، اشک های مادری خیس می کرد که محکوم بود درد بی شوهری را با کودک بی پدرش قسمت کند[/FONT][FONT=&quot].....[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]کاش چون پرتو خورشید بهار[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]سحر از پنجره می تابیدم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]از پس پرده ی لرزان اتاق[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]رنگ چشمان تو را می دیدم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]کاش از شاخه ی سرسبز حیات[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]گل اندوه مرا می چیدی[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]کاش در قلب من ای سایه ی عمر[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]شعله ی راز مرا می دیدی [/FONT][FONT=&quot]......[/FONT]

قشنگترین شعر از فروغ فرخزاد ....ازنظر من

ممنون دوست عزیز
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
˙·▪●●● چشمهایت را ببند، چشمانم را میبندم،

تا لااقل پشت پلکهایمان با هـــــــم زندگی کنیم... ●●●▪·
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]دلم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]ایمانم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]و همه ی باورم را[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]به مشبک های ضریحت که پنجره های آسمانند گره زده ام [/FONT][FONT=&quot].....[/FONT]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
پنجره ای نشانم دهيد تا من برای هميشه نگاه منتظر پشت آن باشم.
پنجره ای نشانم دهيد.
من خانه ای دارم با چهار ضلع بلند آجری
روشنايی خورشيد را از ياد برده ام
آسمان پر ستاره را نيز.
پنجره ای نشانم دهيد.
پنجره ای كه پرواز گنجشكان را از پشت آن تماشا كنم
و خوشبختی مردمان را و گذر فصلها را.
در كوچه ما خانه ها را بی پنجره می سازند.
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]آهو ز تو آموخت به هنگام دویدن[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]نرم کردن و استادن و واپس نگریدن[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]پروانه زمن،شمع زمن،گل زمن آموخت[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]پرپر شدن و سوختن و جامه دریدن[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
می خواهم ...
بدون اسارت دوستت بدارم
با آزادی درکنارت باشم
بدون اصرار ، تورا بخواهم
با احساس گناه ترکت نکنم
باشی و اگر تو نیز با من چنین
یکدیگر را غنی خواهیم کرد.....


شب خوش..
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]صدای شرشر باران و احساست در هم می پیچد[/FONT][FONT=&quot] ...[/FONT]
[FONT=&quot]و من از همین دورها آن را می شنوم[/FONT][FONT=&quot] ...[/FONT]
[FONT=&quot]آن قدر که در گوش هایم را محکم میگیرم و فشار می دهم[/FONT][FONT=&quot] ![/FONT]
[FONT=&quot]و تو برای اینکه دلم نسوزد به من نمی گویی[/FONT][FONT=&quot] ![/FONT]
[FONT=&quot]من می خندم و تو هم[/FONT][FONT=&quot] ...[/FONT]
 

لاوي

عضو جدید
اون روزهای قشنگمون نگو که یادت نمیاد
برگهای پاییزی عشق یکی یکی رفته به باد
شکسته از غم چشمات دلی که مثل یک کوهه
به دور از تو شبهای من همه اش تکرار اندوهه
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد

نیازی نیست وجود نا آرامم راآرامش بخشی

دستت را در دستم بگذاری
نگاهت را درچشمان غمگینم بدوزی
صدای نامنظم تپیدن قلبم رابشنوی
بغض را از صدایم بگیری وعاشقانه در گوشم زمزمه کنی که دوستم داری
به هیچ کدام نیازی نیست
فقط به من اطمینان بده که قلبت تا ابد مال من است
همین برایم کافی ایست.
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]قرارمان که یادت نرود برای من کافیست[/FONT][FONT=&quot] ![/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]یادت که هست ؟[/FONT][FONT=&quot]![/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]برای هر باران[/FONT][FONT=&quot] ...[/FONT]
[FONT=&quot] [/FONT]
[FONT=&quot]دست هایت را به جای من خیس کن[/FONT][FONT=&quot] ...![/FONT]
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2234

Similar threads

بالا