جمله های زیبا

وضعیت
موضوع بسته شده است.

ho_b

عضو جدید
کاربر ممتاز


هیچ چیز خطرناکتر از زیاد مدرن بودن نیست، چون آدمی مستعد این می شود که هر آن و به ناگاه از مد افتاده شود. (اسکار وایلد)



 

ho_b

عضو جدید
کاربر ممتاز
انسان آفریننده زیبایی است. اما زیبایی آفریده نتواند شد، مگر در واکنشی که انسان آفریننده در مقابل کنش اجتماعی محیط زندگی خود، از خود بروز می دهد. ( رژه باستید)





 

ho_b

عضو جدید
کاربر ممتاز
امروزه اکثر معماران، حتی آنها که خودشان انکار می کنند، به سنت طلبان تعلق دارند. سنت طلبی این نیست که فقط از طرح ها و فرمها و نمای بافت قدیمی استفاده شود. باید گفت: حتی اگر از سبک های متداول زمان نیز تقلید یا تبعیت شود باید آنرا سنت طلبی دانست. (ویوجین راسکین)





 

ho_b

عضو جدید
کاربر ممتاز
مشکل ترین کارها تفکر و اندیشه است که متاسفانه اغلب معماران و حتی افراد سایر طبقات نیز می کوشند تا آنجا که ممکن است از مبادرت به آن اجتناب ورزند. اما فقط به کمک تفکر و اندیشه است که می توان عوامل مختلف یک بنا را قابل استفاده و مقبول و مطبوع عامه نمود. (ویوجین راسکین)
 

pari-1369

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلگیر نشو از آدما
نیش زدن طبیعتشونه
سالهاست که به هوای ابری میگویند : خراب
 
  • Like
واکنش ها: ho_b

pari-1369

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاش میدانستم چه کسی این سرنوشت را برایم بافت
آنوقت به او میگفتم یقه را آنقدر تنگ بافته ای که بغض هایم را نمیتوانم فرو بدهم
 
  • Like
واکنش ها: ho_b

pari-1369

عضو جدید
کاربر ممتاز
آرامم...
مثل مزرعه ای که تمام محصولش را ملخ ها خورده اند...
دیگران نگران داسها نیستم....
 
  • Like
واکنش ها: ho_b

pari-1369

عضو جدید
کاربر ممتاز
آرامم...
مثل مزرعه ای که تمام محصولش را ملخ ها خورده اند...
دیگران نگران داسها نیستم....
 

vajiheh.kh

عضو جدید
آرزوهایت را یادداشت کن خداوند آنها را فراموش نمی کند اما تو از خاطرت می رود آنچه امروز داری خواسته ی دیروزت بوده.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
موج اگر می دانست که ساحل هیچوقت چ دستش را نمی گیرد
هرگز برای رسیدن نفس نفس نمیزد

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
موج اگر می دانست که ساحل هیچوقت چ دستش را نمی گیرد
هرگز برای رسیدن نفس نفس نمیزد

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
موج اگر می دانست که ساحل هیچوقت چ دستش را نمی گیرد
هرگز برای رسیدن نفس نفس نمیزد

 

fereshte akabere

کاربر بیش فعال
در دل ما ادما کلی رازه ولی این همه راز نمیشه به کسی گفت به غیر خدا و کمک گرفتن از خدا
ولی بعضی اوقات میشه این رازهارو به یه دوست خیلی خوب و رازدار هم گفت
بهترین راه برای اینکه همیشه رازهات داشته باشی و به کسی نگی اینه که سکوت داشته باشی و اجازه بدی که زمان بگذره چون بعضی رازها بهتر همیشه تو دل خودت باشه
هر وقت کمکی خواستی اول به خدا بگو اونوقت اون برات کمک میفرسته کافی خوب دقت کنی
(F.A )
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم در شهر غربت بی قرار است
به دنبال تو در شب رهسپار است
ولی از هر که میگیرم سراغت جوابم
انتظار و انتظار است
 

fereshte akabere

کاربر بیش فعال
زندگی ادما همیشه پر از تلخی وشادیه
میدونی وقتی یه خاطره تلخ میاد سراغت کلی غم میاد سراغت اما بهترین راه حل خدا خودش بهمون داده فراموشی بعضی ادما از این فراموشی استفاده درست میکنن
اما بهتر سعی کنیم خارات خوب به یاد بیاریم مطمئنم تو همون خاطرات تلخ یه شادیهای کوچکی هم هست کافیه به اونا فکر کنیم
ارزو میکنم همیشه خاطرات خوش زندگی به یادتون بیاد
(F.A )
 

arash.ars1

عضو جدید
تمام وعده و نویدهای دنیا فریبی بیش نیست
بهترین دستور زندگانی این است که اعتماد به نفس داشته باشی
و در پرتوی سعی و مجاهدت خود به مقامی برسی
.
 
  • Like
واکنش ها: ho_b

ho_b

عضو جدید
کاربر ممتاز
تغیر آن چیزی نیست که می آموزیم آن چیزهاییست که از دست میدهیم. (جوستین گاردر)
 

agin

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چگونه میشود چیزی را از خدا گرفت که نمی دهد؟

می گویند : قسمت نیست .... حکمت است ....

من

قسمت و حکمت را نمی فهمم

تو که خدایی،

طاقت را میفهمی....؟
 

hamid_eli

کاربر بیش فعال
داستان عاشقانه
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]یك روز آموزگار از دانش آموزانی كه در كلاس بودند پرسید:آیا می توانید راهی غیر تكراری برای بیان عشق،بیان كنید؟برخی از دانش آموزان گفتند با "بخشیدن "عشقشان را معنا می كنند.برخی "دادن گل و هدیه" و "حرف های دلنشین"را راه بیان عشق عنوان كردند.شماری دیگر هم گفتند "با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی "را راه بیان عشق می دانند.

در آن بین پسری برخاست و پیش از اینكه شیوه ی دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان كند،داستان كوتاهی تعریف كرد:یك روز زن و شوهر جوانی كه هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند.آنان وقتی به بالای تپه رسیدند در جا میخكوب شدند.

یك قلاده ببر بزرگ،جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود.شوهر ،تفنگ شكاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود.

رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر،جرات كوچكترین حركتی نداشتند.ببر،آرام به طرف آنان حركت كرد.همان لحظه مرد زیست شناس فریاد زنان فرار كرد و همسرش را تنها گذاشت.بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید.ببر رفت و زن زنده ماند.

داستان كه به اینجا رسید دانش آموزان شروع كردند به محكوم كردن آن مرد.

راوی پرسید:آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگیش چه فریاد می زد؟

بچه ها حدس زدند از همسرش معذرت خواسته كه او را تنها گذاشته است!

راوی جواب داد:نه!آخرین حرف مرد این بود كه"عزیزم،تو بهترین مونسم بودی .از پسرمان خوب مواظبت كن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود."

قطره های بلورین اشك،صورت راوی را خیس كرده بود كه ادامه داد :همه ی زیست شناسان می دانند ببر فقط به كسی حمله می كند كه حركتی انجام می دهد یا فرار می كند .پدر من در آن لحظه ی وحشتناك ،با فداكردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد.این صادقانه ترین و بی ریاترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.[/FONT]
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا