ارنست اینگمار برگمان در ۱۴ جولای ۱۹۱۸ و در شهر اوپسالای سوئد متولد شد. آشنایی وی با سینما در دوران کودکی و با هدایت مادربزرگش شکل میگیرد. در واقع مادربزرگ اینگمار او را به تماشای نمایشهای مختلف میبرد که البته این امر دور از چشمان پدر که دیدی سختگیرانه داشت، صورت میگرفت. وی در سال ۱۹۳۷ وارد کالج دانشگاه استکهلم میشود تا در زمینه هنر و ادبیات مشغول به تحصیل شود. گرچه برگمان فارغ التحصیل نمیشود اما دست به نگارش چند نمایشنامه و یک اپرا میزند و خود را به عنوان یک دستیار کارگردان تئاتر، مطرح میسازد.از سال ۱۹۴۱ فعالیت برگمان در زمینه سینما با فردی به نام الف شوبرگ کارگردان سوئدی آغاز میشود و فیلم آشفتگی با فیلمنامه برکمان و کارگردانی شوبرگ موفقیت جهانی مییابد. بعد از این، موفقیتهای برگمان در عرصه بین المللی آغاز میشود. در سال ۱۹۵۵ او با فیلم لبخندهای یک شب تابستانی موفق شد نامزد نخل طلای کن شود. او علاوه بر این سه بار دیگر نیز کاندید دریافت نخل طلای کن شد. در سال ۱۹۹۷ طبق نظرسنجیهای انجام شده توسط بزرگان فیلم سازی چون وودی آلن، ویم وندرس، اسکورسیزی و … نخل نخلهای طلا به برگمان اهدا شد . البته نگاه اسکار به برگمان بسیار قابل توجه است به صورتی که او با سه فیلم همچون در یک آینه، چشمه باکرگی و فانی و الکساندر جایزه بهترین فیلم خارجی زبان را دریافت کند . سینمای برکمان به شدت شخصی است، فیلم هایش کاملا نظریات او را منتقل میکنند. سیر صعودی کارهای برگمان فوق العاده است. نزدیک به ۶۰ فیلم در کارنامه اش دیده میشود که هر کدام چه از لحاظ فرم و چه از لحاظ محتوا بینظیر است. مولفههای اصلی فیلم های برگمان را میتوان ترس از مرگ و واکنش به آن، مشکلات درونی و فراموشی خدا و اواخر عمرش نوع زندگیحانوادههایی است که فقط یکدیگر را تحمل میکنند ،بسیار آسیب پذیر اند و به کوچکترین ضربه ای نابود میشوند . فیلم پرسونا ساخته برگمان هنوز هم از لحاظ فرم و شیوه روایتش در تاریخ سینما یگانه است .علاقه برگمان به مقوله زنان آشکارا در فیلمهایش دیده میشود به گفته خودش او زنان را آنگونه که هستند در فیلمهایش به تصویر کشیده است . باید برگمان را یکی از بزرگترین روشنفکران اروپایی به حساب آوریم به جز پرسونا که قبلتر به آن اشاره کردم باقی آثار برگمان هرگز از لحاظ فرم سبک جدیدی را در سینما نیافریدند ( البته آن گونه که دیگر کارگردانان چون گدار و بونوئل و … در زمینه فرم مولف هستند ) ولی پیام و ماهیت گفتههای برگمان باعث شده او موفق گردد مسائل عمیق فلسفی را در قالب سینما بیان کند. این موضوع را در تک تک فیلمهایش می توان جستجو کرد، بازی کردن با مرگ در مهر هفتم، تغییر شخصیت و دگرگونی در پرسونا و پایانش، مرگ ناراحت کننده و شدیدا تاثیر گذار اسکار در فانی و الکساندار همه و همه از همان فلسفه و دیدگاه برگمان منشا گرفته اند که حال بیان سینمایی یافته است . اکسپرسیونیسم و سوررئالیسم از مشهورترین و بهترین شیوه ها و سبکهای بصری و روایی موجود در فیلم «برگمان» هستند. جالب است بدانید این کارگردان متفاوت، به مدت ۲۰ سال با یک گروه بازیگر و عوامل فنی کار کرده، بازیگرانی که زیاد مشهور نبود و از حواشی و جنجال به دور بوده اند. «اینگمار برگمان» کارگردان فوق العاده بد اخلاق و به «کارگردان شیطانی» معروف بوده است. در سال ۱۹۷۶ دولت برگمان را مجبور کرد تا پولی را که به دولت بدهکار است پس دهد حال آن که در این ماجرا برگمان بی گناه بود و درگیر یک کلاهبرداری بزرگ شده بود. این موضوع تاثیر فراوانی روی او گذشت به طوری که او دچار یک فروپاشی گردید و مدتها فیلم نساخت . سنمای برگمان مملو است از استعارهها و کنایههای پیچیده که در تمام طول دوران فیلمسازیاش عده ای آن را به عنوان یکی از اصلیترین ایرادات وی به حساب میآوردند ولی او در جواب آنها سخن جالبی بر زبان آورده : « امیدوارم کار به جایی نرسد که فکر کنم ساختن فیلمی قابل فهم برای مخاطب، مهم ترین وظیفه یک فیلم ساز است. این کار اتفاقا خیلی هم مشکل است. حال آن که ساختن فیلم های شخصی نسبتا آسان است، ولی احساس نمی کنم که یک کارگردان حتما باید لقمه را بجود و در دهان مخاطب بگذارد. او رفته رفته با فیلم هایش باید سعی کند مخاطبش را کمی جلوتر ببرد. برای مخاطب خوب است که قدری کلهاش را به کار بیندازد ولی کارگردان هرگز نباید فراموش کند که فیلمش را برای چه کسی می سازد.»با توجه به این فیلمهای آخر برگمان و به خصوص فانی و الکساندر ساده تر از باقی آثار برگمان روایت گردید و از این رو در اکران هم به موفقیت رسید . اینگمار برگمان از سال ۱۹۹۵ که همسر خود، اینگرید فون روزن را از دست داد بیشتر اوقات خود را در انزوا و تنها در جزیره فارو در کنار دریای بالتیک، جایی که بیشتر فیلمهای خود را در آن جا فیلمبرداری کرده بود؛ سر کرد و در خانه خود در همین جزیره، برای همیشه، «آرام» چشمهای خود را به روی دنیا بست. خواهرش مرگ او آرام توصیف کرد. بیگانگی انسان با خود یکی از مشخصه های سینمای برگمان است به گونهای که در پرسونا بازیگر اصلی ناگهان در صحنه تئاتر به سکوتی خود خواسته دست میزند و در تمام طول فیلم سکوت را بر میگزیند تا به استحاله برسد.بارز ترین جلوهی ترس از مرگ برگمان را در فریاد ها و نجواها میبینیم، جایی که یکی از زنان فیلم در بستر مرگ فریاد کمک سر میدهد ، از طرفی در فانی و الکساندر هم در هنگام مرگ آن زن مسن، ترس از تاریکی و مرگ به خوبی دیده میشود . ارنست اینگمار برگمان از بزرگترین کارگردانان اروپایی و تاریخ سینما است که به طور مستقیم بر خیل عظیمی از کارگردانان تاثیر مستقیم داشته است. امروزه سینمای او مورد توجه بسیار روشنفکران و پژوهشگران است زیرا فیلمهایش میتوانند به منزلهی یک کلاس درس فلسفی تلقی شوند..