روزهای منهای دلتنگی ....

Hosse!N_206

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پا برهنه روی چمن ها راه میرفتم و آیس کارامل میخوردمُ
به برگ های زرد و نارنجی و اخرایی شده ی یه روز پاییزی نگاه میکردمُ
فکر میکردم کاش همه چی همیشه همینجوری خوب میموند..
.
.
.
دیشب با خواهرم رفته بودیم کافه ویونا
برگشته میگه "هیچ خوب نیست آدما با خواهرشون بیان کافی شاپ
آخه هیچ حرفی واسه زدن ندارن!"

.
.
این روزها به طور شگفت انگیزی آرامشُ درونم احساس میکنم
هر روز صبح کتاب هامُ میزنم زیر بغلمُ میرم تا ظهر تو اون کافه ی
متروکِ میشینمُ کتاب میخونمُ و گاهی چند خطی هم مینویسم
بعضی از روزها تا سر خیابون اصلی پیاده میام و تو راه واسه خودم
یه آهنگیُ زمزمه میکنم
دوست دارم این روزهای پر آرامش زمستونی..

__________________________________
پی نوشت:بدون هیچ دلیل ِ منطقی این روزها حالم خوبه!
 
آخرین ویرایش:

Maenad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خب خدا رو شکر یکی پیدا شد حالش خوب باشه...
حال خوبت مدام باد حاجی...
 

..:PURE:..

عضو جدید
کاربر ممتاز
ناگفته های خواهر برادرا ..اندازه ی 1 دنیاس...این فرهنگ و مناسبات اچتماعی غلطه که باعث میشه تا گفتنیا نا گفته بمونه...!
وگرنه نزدیکتر از خواهر و برادر و پدر و مادر کسی نیس...به ادم....
زندگیه دیگه....;)
 

""elahe""

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

Hosse!N_206

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ناگفته های خواهر برادرا ..اندازه ی 1 دنیاس...این فرهنگ و مناسبات اچتماعی غلطه که باعث میشه تا گفتنیا نا گفته بمونه...!
وگرنه نزدیکتر از خواهر و برادر و پدر و مادر کسی نیس...به ادم....
زندگیه دیگه....;)
.
.
قبول دارم ... اما تو کافه !!!...
 

mina jigili

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پا برهنه روی چمن ها راه میرفتم و آیس کارامل میخوردمُ
به برگ های زرد و نارنجی و اخرایی شده ی یه روز پاییزی نگاه میکردمُ
فکر میکردم کاش همه چی همیشه همینجوری خوب میموند..
.
.
.
دیشب با خواهرم رفته بودیم کافه ویونا
برگشته میگه "هیچ خوب نیست آدما با خواهرشون بیان کافی شاپ
آخه هیچ حرفی واسه زدن ندارن!"

.
.
این روزها به طور شگفت انگیزی آرامشُ درونم احساس میکنم
هر روز صبح کتاب هامُ میزنم زیر بغلمُ میرم تا ظهر تو اون کافه ی
متروکِ میشینمُ کتاب میخونمُ و گاهی چند خطی هم مینویسم
بعضی از روزها تا سر خیابون اصلی پیاده میام و تو راه واسه خودم
یه آهنگیُ زمزمه میکنم
دوست دارم این روزهای پر آرامش زمستونی..

__________________________________
پی نوشت:بدون هیچ دلیل ِ منطقی این روزها حالم خوبه!

قشنگ و ملموس بود.اگه اینا حرفای خودت بوده باشه بی نظیر بود.
 

m.r119

عضو جدید
کاربر ممتاز
پا برهنه روی چمن ها راه میرفتم و آیس کارامل میخوردمُ
به برگ های زرد و نارنجی و اخرایی شده ی یه روز پاییزی نگاه میکردمُ
فکر میکردم کاش همه چی همیشه همینجوری خوب میموند..
.
.
.
دیشب با خواهرم رفته بودیم کافه ویونا
برگشته میگه "هیچ خوب نیست آدما با خواهرشون بیان کافی شاپ
آخه هیچ حرفی واسه زدن ندارن!"

.
.
این روزها به طور شگفت انگیزی آرامشُ درونم احساس میکنم
هر روز صبح کتاب هامُ میزنم زیر بغلمُ میرم تا ظهر تو اون کافه ی
متروکِ میشینمُ کتاب میخونمُ و گاهی چند خطی هم مینویسم
بعضی از روزها تا سر خیابون اصلی پیاده میام و تو راه واسه خودم
یه آهنگیُ زمزمه میکنم
دوست دارم این روزهای پر آرامش زمستونی..

__________________________________
پی نوشت:بدون هیچ دلیل ِ منطقی این روزها حالم خوبه!
be een migan...khoshbakhti:gol:i
 

Similar threads

بالا