مامان منم میبری مدرسه ...................

محمدسرلک

عضو جدید
سلام
خواهش ممنونم که سر زدین یاسمن خانم
خوشحالم که دوستان همه جمع شدن دراین مجموعه وبه همدیگه لطف دارن :gol:
 

*moonlight girl*

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرسیییییی جالب بود خیلی دلم هوای اون موقع هارو کرد..یادش بخیرکاش بر میگشتیم به اون دوران
 

Z.Mehran

عضو جدید
عـــــــــالـــــــــی بـــــــود;)
یادش بخیر عجب دورانی بود،کاش الان همون موقعها بود:cry:
مرســی:gol:
 

hasti1988ie

عضو جدید
واااااااااای خیلی ممنون..اشک تو چشام جمع شد...
یادش به خیر ..وقتی بچه بودیم و زندگی چقدر برامون زیبا بود....
ممنون ازین حس خوبی که بهمون منتقل کردین...
 

صدای سکوت

عضو جدید
کاربر ممتاز
خاطرات كودكي زيباترند
يادگاران كهن مانا ترند
درسهاي سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود

درس پند آموز روباه وکلاغ
روبه مكارو دزد دشت وباغ


روز مهماني كوكب خانم است
سفره پر از بوي نان گندم است

كاكلي گنجشككي با هوش بود
فيل ناداني برايش موش بود

با وجود سوز وسرماي شديد
ريز علي پيراهن از تن ميدريد


تا درون نيمكت جا ميشديم
ما پرازتصميم كبري ميشديم

پاك كن هايي زپاكي داشتيم
يك تراش سرخ لاكي داشتيم


كيفمان چفتي به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هايش درد داشت
گرمي دستان ما از آه بود
برگ دفترها به رنگ كاه بود


مانده در گوشم صدايي چون تگرگ
خش خش جارو ي با پا روي برگ
همكلاسيهاي من يادم كنيد
بازهم در كوچه فريادم كنيد


همكلاسيهاي درد ورنج وكار
بچه هاي جامه هاي وصله دار
بچه هاي دكه خوراك سرد
كودكان كوچه اما مرد مرد

كاش هرگز زنگ تفريحي نبود
جمع بودن بودوتفريقي نبود
كاش ميشد باز كوچك ميشديم
لا اقل يك روز كودك ميشديم


ياد آن آموزگار ساده پوش
ياد آن گچها كه بودش روي دوش

اي معلم ياد وهم نامت بخير
ياد درس آب وبابايت بخير

اي دبستاني ترين احساس من بازگرد اين مشقها را خط بزن
اي دبستاني ترين احساس من بازگرد اين مشقها را خط بزن

 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز


یادش بخیر!!چه دوران قشنگی بود...
لحظه هایی که هیچوقت فراموش نمیشن


 

**yosam**

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم برای مقنعه سفید با مانتو و شلوار طوسی ...
برای اضطراب آمدن اول مهر و بی خوابی هایش.....
دلم برای جلد کردن کتاب...دلم برای لقمه های نان و پنیر...
برای شیطنت های در راه...
برای مداد رنگی های قد و نیم قد......
برای پاکی دفتر نقاشی و گم شدن در آن.....
برای دختری با موهای پریشان توی دفتر نقاشی،
خورشید همیشه خندان،
آسمان همیشه آبی،
زمین همیشه سبز،
کوههای همیشه قهوه ای،
ابرهای همیشه آبی،
آبشار همیشه جاری ....
دلم برای لی‌لی کردن...چشم گذاشتن روی دیوار....
برای دعا کردن برای نیامدن معلم...
برای بارانها و خیس شدن کودکی ....
برای کارنامه....
برای نمره انضباط....
برای مهر قبولی خرداد...
دلم برای خودم....
برای دغدغه و آرزو هایم...
برای صمیمیت سیال کودکی ام تنگ شده....
نمی دانم کدام روز در پشت کدام حصار بلند، کودکی ام را جا گذاشتم
کسی آن سوی حصار نیست کودکی ام را دوباره به طرفم پرتاب کند؟
 

فرزاد9180

عضو جدید
موضوع خوبی بود ...ولی من همیشه خودم میرفتم مدرسه ... 2 تا هم نوچه داشتم... یادش بخیر ..شاگرد اول بودم .. کلاس اول و دوم
 

levrone

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
واي
اصلا دوست ندارم به دوران مدرسه برگردم
از اون سيستم آموزشي نفرت دارم. من دوست دارم به سال 85 برگردم كه بسيار سال شادي داشتم و اوج قهرمانيم بود
 

..:PURE:..

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخ گفتی مادر!
کتابم کتابای قدیم...هیچ خوشم ازین کتابای این نسل نمیاد هاااااا!!

ولی اصلا دلم واسه مدرسه و دبیرستانو و....تنگ نشده خفه ام میکردن بسکه گیر میدادن لامصبا!!!
دانشگاه بیتره....
 

Similar threads

بالا