تفاوت مدير و رهبر چيست ؟

امیر Amir

عضو جدید
سلام

امير جون دوست داری درباره اينکه مديريت يه امر اکتسابی هست يا ذاتی بحثی رو شروع کنی ؟

100%
البته اگر بچه ها شرکتت بکنند که بحث محشری میشه...

برای شروع یک نظر کوتاه میدم:

اول باید فرق مدیر رهبر رو مشخص کنیم.

یک مدیر با استفاده از علم و تجربه کاری خودش به امور سامان میده.


البته نظر من در حد نظر هست و برای شروع هست:)

 

industrial66

عضو جدید


100%
البته اگر بچه ها شرکتت بکنند که بحث محشری میشه...

برای شروع یک نظر کوتاه میدم:

اول باید فرق مدیر رهبر رو مشخص کنیم.

یک مدیر با استفاده از علم و تجربه کاری خودش به امور سامان میده.


البته نظر من در حد نظر هست و برای شروع هست:)


بحثه خیلی خوبیه.
رهبرو مدیر فرقهای زیادی دارند یکی دوتا شو من می گم:
رهبری یکی از وظایف مدیریت در حالی که مدیروظایف دیگه ای هم داره مثله سازماندهی و...
جایی خوندم نوشته بود لازمه ی امر مدیریت رهبری کردنه در حالی که لازمه ی امر رهبری داشتن علم مدیریت نیست می تونیم رو اینم بحث کنیم.
مدیریت تو سازمانهای رسمی تشکیل می شه اما رهبری تو گروه و سازمانهای غیر رسمیم هست.
وارن بینز می گه: رهبری به انجام دادن کارهای درست توجه داره یعنی (اثربخشی )ولی مدیر به درست انجام دادن کارا یعنی کارایی.
 

"hasta"

عضو جدید
مدير

مدير

من راجع به مدير مي دونم كه وظيفه اش در شرايط عدم قطعيت يعني تو بحران ها معلوم مي شه يعني يه جورايي بايد تو اون وضعيت شرايطو كنترل كنه حالا اين كنترله هم جنبه ذاتي داره و هم مطالعه و تحصيل دانش مي تونه بهش كمك كنه البته بنده ذاتا" مدير هستم!!! مزاح كردم اين جمله تيكه كلام خيلي هاست شايد آدماي مغرور كه فكر مي كنن از همه برترند يا اصلا" مدير بايد از همه برتر باشه اما از نظر من مدير بايد برترين تصميمات رو تو شرايط بحراني بگيره نه اينكه بالاترين آدم باشه
 

anathema

عضو جدید
کاربر ممتاز
بحثه خیلی خوبیه.
رهبرو مدیر فرقهای زیادی دارند یکی دوتا شو من می گم:
رهبری یکی از وظایف مدیریت در حالی که مدیروظایف دیگه ای هم داره مثله سازماندهی و...
جایی خوندم نوشته بود لازمه ی امر مدیریت رهبری کردنه در حالی که لازمه ی امر رهبری داشتن علم مدیریت نیست می تونیم رو اینم بحث کنیم.
مدیریت تو سازمانهای رسمی تشکیل می شه اما رهبری تو گروه و سازمانهای غیر رسمیم هست.
وارن بینز می گه: رهبری به انجام دادن کارهای درست توجه داره یعنی ( اثربخشی ) ولی مدیر به درست انجام دادن کارا یعنی کارایی.

سلام

من در مقابل اين جمله آقای " وارن بينز " ، اين سوال رو مطرح می کنم که آيا اين تعريف کامل هست ؟ يعنی آيا يه رهبر صرفا آرمان گراست و دنبال زيباترين يا درست ترين کارها ميگرده ؟ آياد رهبر صرفا سعی داره که با تکيه دادن به کارهای محبوب و مشروع ، حضور خودش رو توجيه کنه و با استفاده از اين مشروعيت ، آرای ديگران رو جذب کنه ؟ آيا اگه رهبر بخواد با تکيه بر پارامترهايی مثل آرمانگرايی ، شعار گرايی ، پوپوليسم و غيره ، حرکت های جمعی و مشروعيت و وحدت گروهی ايجاد کنه ، اين امر اشتباه هست ؟ اگه اشتباه هست ، چرا ؟ و راه حل شما چيه ؟ اگه اشتباه نيست ، چرا ؟ و چطور ميشه اونو توسعه داد و بهبود بخشيد ؟

در مقابل اين سوال مطرح ميشه که آيا مديريت صرفا دنبال اين هست که اهداف تعيين شده رو به هر شکل ممکن , عملی کنه ؟ آيا هدف وسيله رو توجيه ميکنه ؟ آيا درست عمل کردن به برنامه ای غلط ، ميتونه نتايج مطلوب داشته باشه ؟

اگه به اين سوالات جواب بدين ، شايد بشه يه کمی بحث رو جلو ببريم ؟

منتظر جوابهاتون هستم
 

anathema

عضو جدید
کاربر ممتاز
من راجع به مدير مي دونم كه وظيفه اش در شرايط عدم قطعيت يعني تو بحران ها معلوم مي شه يعني يه جورايي بايد تو اون وضعيت شرايطو كنترل كنه حالا اين كنترله هم جنبه ذاتي داره و هم مطالعه و تحصيل دانش مي تونه بهش كمك كنه البته بنده ذاتا" مدير هستم!!! مزاح كردم اين جمله تيكه كلام خيلي هاست شايد آدماي مغرور كه فكر مي كنن از همه برترند يا اصلا" مدير بايد از همه برتر باشه اما از نظر من مدير بايد برترين تصميمات رو تو شرايط بحراني بگيره نه اينكه بالاترين آدم باشه

سلام

آيا يه مدير خوب فقط تو شرايط بحران ميتونه خودشو و قدرت تصميم گيری و مديريتشو نشون بده ؟ آيا شرايط عادی ، با مديريتی ضعيف ، تبديل به شرايط بحرانی نميشه ؟ اصلا تعريف شما از شرايط بحرانی چيه ؟ و در نهايت اينکه ، چرا تو اين تعريف شما ، رهبری جايگاهی نداره ؟

لطفا بحث رو ادامه بدين
 

industrial66

عضو جدید
سلام

من در مقابل اين جمله آقای " وارن بينز " ، اين سوال رو مطرح می کنم که آيا اين تعريف کامل هست ؟ يعنی آيا يه رهبر صرفا آرمان گراست و دنبال زيباترين يا درست ترين کارها ميگرده ؟ آياد رهبر صرفا سعی داره که با تکيه دادن به کارهای محبوب و مشروع ، حضور خودش رو توجيه کنه و با استفاده از اين مشروعيت ، آرای ديگران رو جذب کنه ؟ آيا اگه رهبر بخواد با تکيه بر پارامترهايی مثل آرمانگرايی ، شعار گرايی ، پوپوليسم و غيره ، حرکت های جمعی و مشروعيت و وحدت گروهی ايجاد کنه ، اين امر اشتباه هست ؟ اگه اشتباه هست ، چرا ؟ و راه حل شما چيه ؟ اگه اشتباه نيست ، چرا ؟ و چطور ميشه اونو توسعه داد و بهبود بخشيد ؟

در مقابل اين سوال مطرح ميشه که آيا مديريت صرفا دنبال اين هست که اهداف تعيين شده رو به هر شکل ممکن , عملی کنه ؟ آيا هدف وسيله رو توجيه ميکنه ؟ آيا درست عمل کردن به برنامه ای غلط ، ميتونه نتايج مطلوب داشته باشه ؟

اگه به اين سوالات جواب بدين ، شايد بشه يه کمی بحث رو جلو ببريم ؟

منتظر جوابهاتون هستم
سلام
در مورد قسمت اول سوالاتون که در مورد رهبریه فکر می کنم اگه به تعریف خود رهبری برگردیم بتونیم به جواب برسیم... رهبری توانایی نفوذ در گروه تا اون گروه از روی میل نه اجبار به هدف سازمان برسه خوب اون بستگی به هنره رهبر داره که چه جوری بتونه آرای گروهشو جمع کنه با شعار یا با.... .
در مورد مدیریتم فکر می کنم اینجا باید فرق مدیریت اثر بخش با مدیریت موفق رابگیم یه مدیر وقتی اثر بخشه که یه جورایی رهبر هم باشه یعنی بتونه تو گروهش نفوذ کنه تا به اون هدف برسه ولی یه مدیر وقتی موفقه که به اون هدفش رسیده حالا با زور یا اجبار البته این جور مدیرا تا وقتی قدرت مقام دارند کارکنان دستوراتشون را اجرا میکنند و امکان اینکه مشکلات زیادی هم پیش بیاد خیلیه. البته هر مدیر موفقی اثر بخش نیست .
 

امیر Amir

عضو جدید
سلام

آيا يه مدير خوب فقط تو شرايط بحران ميتونه خودشو و قدرت تصميم گيری و مديريتشو نشون بده ؟ آيا شرايط عادی ، با مديريتی ضعيف ، تبديل به شرايط بحرانی نميشه ؟ اصلا تعريف شما از شرايط بحرانی چيه ؟ و در نهايت اينکه ، چرا تو اين تعريف شما ، رهبری جايگاهی نداره ؟

لطفا بحث رو ادامه بدين

با سلام

خود شما جواب سوال خودتون رو دادین:)

تبدیل شدن شرایط عادی با مدیریت ضعیف به شرایط غیر عادی رو شرایط بحرانی میگن(چقدر شرایط:biggrin:)

یک مدیر قوی میتونه با سامان دهی کار ها و روابط انسانی قوی بالا و ایجاد سیستم انگیزش و تنبیه با کارکنان کار بکنه و برای اینکه جو رو نسبت به خودش معکوس نکنه و فقط و فقط برای بالا بردن کیفیت سیستم و نه برای گول زدن پرسنل اون ها رو در امر مدیریت با دادن سمت و مسولیت شرکت بده.


با احترام

دکتر امیر:redface:

 
آخرین ویرایش:

امیر Amir

عضو جدید
سلام

من در مقابل اين جمله آقای " وارن بينز " ، اين سوال رو مطرح می کنم که آيا اين تعريف کامل هست ؟ يعنی آيا يه رهبر صرفا آرمان گراست و دنبال زيباترين يا درست ترين کارها ميگرده ؟ آياد رهبر صرفا سعی داره که با تکيه دادن به کارهای محبوب و مشروع ، حضور خودش رو توجيه کنه و با استفاده از اين مشروعيت ، آرای ديگران رو جذب کنه ؟ آيا اگه رهبر بخواد با تکيه بر پارامترهايی مثل آرمانگرايی ، شعار گرايی ، پوپوليسم و غيره ، حرکت های جمعی و مشروعيت و وحدت گروهی ايجاد کنه ، اين امر اشتباه هست ؟ اگه اشتباه هست ، چرا ؟ و راه حل شما چيه ؟ اگه اشتباه نيست ، چرا ؟ و چطور ميشه اونو توسعه داد و بهبود بخشيد ؟

در مقابل اين سوال مطرح ميشه که آيا مديريت صرفا دنبال اين هست که اهداف تعيين شده رو به هر شکل ممکن , عملی کنه ؟ آيا هدف وسيله رو توجيه ميکنه ؟ آيا درست عمل کردن به برنامه ای غلط ، ميتونه نتايج مطلوب داشته باشه ؟

اگه به اين سوالات جواب بدين ، شايد بشه يه کمی بحث رو جلو ببريم ؟

منتظر جوابهاتون هستم

با سلام

آرمان,ایده آل و همه این شعار های قشنگ قشنگ عالی هستند و اساسا یک محرک خوب هستند برای شروع کار ولی کاملا نمیشه به همه آرمان ها رسید...فقط یک رهبر IQ پایین خودشو به این چیزا میچسبونه بدون اینکه عمل بکنه و برنامه ریزی بکنه...

همیشه حرکتهای انسانی برپایه یک حرف و شعار و تز بودند و بعد باعث قیام های بزرگ شدند...ولی اینکه چجوری این شعار عملی بشه باز مربوط میشه به اجزا سیستمی که دارند زیر دست رهبر کار میکنند...

درست عمل کردن به یک برنامه غلط اون برنامه غلط به درستی به سر منزل مقصود میرسونه و این از نظر عملکردی خوبه ولی از نظر نتیجه ای بده:)


با احترام

دکتر امیر

 

"hasta"

عضو جدید
سلام
منظورم از شرايط بحراني اينه كه توي يه شركت به دليل وجود uncertanity شرايط بحراني به وجود مي آد مثلا" يه سازمان تجارتي رو در نظر بگيريد كه در آستانه ورشكستگيه يه مدير توي اين شرايط بحراني بايد تصميم سازنده بگيره منظورم اينه كه اگه تو يه گروه همه راه رو بدونن همه مقصد رو بشناسند بدون وجود يه مدير رسيدن به مقصد حتمي نيست و اونه كه توي مشكلات راه همه گروه رو مديريت مي كنه تو همين گروه رهبر كسي تعريف مي شه كه همه رو راهنمايي مي كنه و راه رو نشون مي ده ممكنه يه مدير يه جاهايي رهبرم بشه در ضمن يه مدير هميشه با بحران روبه رو هست چون بحران تو ذات هر پديده هست و شما تو زندگي هم مي بينيد بدون مشكل زندگي معنا نداره و همين مشكل سبب به وجود آمدن افرادي ميشه كه اونو حل كنند.
سلام

آيا يه مدير خوب فقط تو شرايط بحران ميتونه خودشو و قدرت تصميم گيری و مديريتشو نشون بده ؟ آيا شرايط عادی ، با مديريتی ضعيف ، تبديل به شرايط بحرانی نميشه ؟ اصلا تعريف شما از شرايط بحرانی چيه ؟ و در نهايت اينکه ، چرا تو اين تعريف شما ، رهبری جايگاهی نداره ؟

لطفا بحث رو ادامه بدين
 

anathema

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
در مورد قسمت اول سوالاتون که در مورد رهبریه فکر می کنم اگه به تعریف خود رهبری برگردیم بتونیم به جواب برسیم... رهبری توانایی نفوذ در گروه تا اون گروه از روی میل نه اجبار به هدف سازمان برسه خوب اون بستگی به هنره رهبر داره که چه جوری بتونه آرای گروهشو جمع کنه با شعار یا با.... .
در مورد مدیریتم فکر می کنم اینجا باید فرق مدیریت اثر بخش با مدیریت موفق رابگیم یه مدیر وقتی اثر بخشه که یه جورایی رهبر هم باشه یعنی بتونه تو گروهش نفوذ کنه تا به اون هدف برسه ولی یه مدیر وقتی موفقه که به اون هدفش رسیده حالا با زور یا اجبار البته این جور مدیرا تا وقتی قدرت مقام دارند کارکنان دستوراتشون را اجرا میکنند و امکان اینکه مشکلات زیادی هم پیش بیاد خیلیه. البته هر مدیر موفقی اثر بخش نیست .



با سلام

خود شما جواب سوال خودتون رو دادین:)

تبدیل شدن شرایط عادی با مدیریت ضعیف به شرایط غیر عادی رو شرایط بحرانی میگن(چقدر شرایط:biggrin:)

یک مدیر قوی میتونه با سامان دهی کار ها و روابط انسانی قوی بالا و ایجاد سیستم انگیزش و تنبیه با کارکنان کار بکنه و برای اینکه جو رو نسبت به خودش معکوس نکنه و فقط و فقط برای بالا بردن کیفیت سیستم و نه برای گول زدن پرسنل اون ها رو در امر مدیریت با دادن سمت و مسولیت شرکت بده.


با احترام

دکتر امیر:redface:




با سلام

آرمان,ایده آل و همه این شعار های قشنگ قشنگ عالی هستند و اساسا یک محرک خوب هستند برای شروع کار ولی کاملا نمیشه به همه آرمان ها رسید...فقط یک رهبر IQ پایین خودشو به این چیزا میچسبونه بدون اینکه عمل بکنه و برنامه ریزی بکنه...

همیشه حرکتهای انسانی برپایه یک حرف و شعار و تز بودند و بعد باعث قیام های بزرگ شدند...ولی اینکه چجوری این شعار عملی بشه باز مربوط میشه به اجزا سیستمی که دارند زیر دست رهبر کار میکنند...

درست عمل کردن به یک برنامه غلط اون برنامه غلط به درستی به سر منزل مقصود میرسونه و این از نظر عملکردی خوبه ولی از نظر نتیجه ای بده:)


با احترام

دکتر امیر


سلام
منظورم از شرايط بحراني اينه كه توي يه شركت به دليل وجود uncertanity شرايط بحراني به وجود مي آد مثلا" يه سازمان تجارتي رو در نظر بگيريد كه در آستانه ورشكستگيه يه مدير توي اين شرايط بحراني بايد تصميم سازنده بگيره منظورم اينه كه اگه تو يه گروه همه راه رو بدونن همه مقصد رو بشناسند بدون وجود يه مدير رسيدن به مقصد حتمي نيست و اونه كه توي مشكلات راه همه گروه رو مديريت مي كنه تو همين گروه رهبر كسي تعريف مي شه كه همه رو راهنمايي مي كنه و راه رو نشون مي ده ممكنه يه مدير يه جاهايي رهبرم بشه در ضمن يه مدير هميشه با بحران روبه رو هست چون بحران تو ذات هر پديده هست و شما تو زندگي هم مي بينيد بدون مشكل زندگي معنا نداره و همين مشكل سبب به وجود آمدن افرادي ميشه كه اونو حل كنند.

سلام دوستان عزيز

جوابها کامل نيستن اما معنا رو ميرسونن

من از حرفهای شما اينطور برداشت می کنم که " مديريت عبارت است از به کارگيری تمام تکنيک ها و تاکتيک های مجاز برای رسيدن به اهداف تعيين شده برای سازمان " ، حالا ميتونه بخشی از اين مسير و يا بهتر بگم ابزار ، بسيج اعضای سازمان و ايجاد سينرژی باشه که شما گفتين اين يعنی رهبری !

حالا من اينجا دو تا سوال مطرح می کنم :

1. آيا شما فکر می کنين که رهبری يه صفت هست و مديريت يه تکنيک ؟ اگه اينطور نيست آيا ميتونه جای اين دو تا عوض بشه ؟ يعنی رهبری يه تکنيک و مديريت يه صفت بشه ؟ و در نهايت اينکه آيا هر صفتی ذاتی هست يا اينکه ميتونه اکتسابی هم باشه ؟

2. آيا يه سازمان که در شرايط بحرانی نيست ، برای رشد خودش نياز به رهبر داره يا مدير ؟ آيا ميشه اين دو تا جدای از هم باشن ؟ يعنی ميشه تو يه سازمان هم رهبر داشته باشيم و هم مدير ؟ و اگه ميشه ، رابطه اين دو تا چطور تعريف ميشه ؟

منتظر نظرات شما هستم
خيلی بهتر ميشه که به تمام بخشهای مطرح شده جواب بدين ، تا از هدف اصلی (فرق بين مدير و رهبر) دور نشيم

با احترام
 

"hasta"

عضو جدید
به نظر من رهبری یه صفت ذاتی است و مدیریت شامل بخش ذاتی(رهبری) و اکتسابی(تکنیک) است و اگه کسی ذاتا" صفت رهبری رو نداشته باشه و سلطه پذیر باشه نمی تونه مدیر باشه نتیجه می گیریم که اگه یه سازمان مدیر داشته باشه البته مدیر واقعی در واقع رهبری رو هم تو دلش داره امیدوارم درست گفته باشم!
سلام دوستان عزيز

جوابها کامل نيستن اما معنا رو ميرسونن

من از حرفهای شما اينطور برداشت می کنم که " مديريت عبارت است از به کارگيری تمام تکنيک ها و تاکتيک های مجاز برای رسيدن به اهداف تعيين شده برای سازمان " ، حالا ميتونه بخشی از اين مسير و يا بهتر بگم ابزار ، بسيج اعضای سازمان و ايجاد سينرژی باشه که شما گفتين اين يعنی رهبری !

حالا من اينجا دو تا سوال مطرح می کنم :

1. آيا شما فکر می کنين که رهبری يه صفت هست و مديريت يه تکنيک ؟ اگه اينطور نيست آيا ميتونه جای اين دو تا عوض بشه ؟ يعنی رهبری يه تکنيک و مديريت يه صفت بشه ؟ و در نهايت اينکه آيا هر صفتی ذاتی هست يا اينکه ميتونه اکتسابی هم باشه ؟

2. آيا يه سازمان که در شرايط بحرانی نيست ، برای رشد خودش نياز به رهبر داره يا مدير ؟ آيا ميشه اين دو تا جدای از هم باشن ؟ يعنی ميشه تو يه سازمان هم رهبر داشته باشيم و هم مدير ؟ و اگه ميشه ، رابطه اين دو تا چطور تعريف ميشه ؟

منتظر نظرات شما هستم
خيلی بهتر ميشه که به تمام بخشهای مطرح شده جواب بدين ، تا از هدف اصلی (فرق بين مدير و رهبر) دور نشيم

با احترام
 

ie student

عضو جدید
کاربر ممتاز
با سلام

به نظر من،رهبري همان مديريت هست،اما يه مرتبه بالاتر و عاطفي تر.رهبري يعني نفوذ و ايجاد انگيزه در كسي براي انجام كاري،كه اين كار هم براي رهبر و هم براي آن فرد مثمر ثمر است.
يه چيز ديگه اينكه به نظر من،مديريت هم علمه و هم هنر براي هدايت كارها.

اينا نظر من بود،حالا خوشحال ميشم بيشتر مطالعه بكنم و اگه حرف تازه اي داشتم،تو بحث شركت كنم.ممنون از همكاري دوستان،از اطلاعات مفيدشون استفاده ميكنيم.
 

امیر Amir

عضو جدید
رهبر خوب كیست ؟


رهبر خوب روابط متقابل نیروهای گوناگون را که در موسسه تاثیر می کند درک می نماید . او در برابر نیازمندیهای در حال تغییر بازار ، حساس است . بایستی بداند که چگونه موقعیت موسسه را در بازار حفظ و تقویت کند.​


●رهبری :

فالت نظریه جدیدی درباره رهبری ارائه کرده است . تصور عموم چنین است که رهبر کسی است که روحیه تهاجمی دارد و بر سازمان و مرئوسانش تسلط می یابد . این نظریه سطحی است . برای رهبر ، صمیمی بودن مهم تر از داشتن روحیه تهاجمی است . اینک در یک نظر اجمالی ببینیم که فالت ویژگیهای یک رهبر خوب را چگونه توصیف می کند.

●برانگیختن :

وظیفه اصلی رهبر برانگیختن است . به این معنی که پیرامونش را برانگیزد تا حداکثر توانایی های خودشان را بروز دهند و هر کس استعدادی دارد ، توانایی ها و یا استعدادهای بالقوه دارد که میتوانند رشد کنند . رهبر کاری می کند که این توانایی رشد کند و در خدمت سازمان قرار بگیرد . رهبر مانند یک معلم خوب است . او زیردستانش را راهنمایی می کند و الهام می بخشد لذا کارکنان مشتاقانه با او کار می کنند.

●تعامل نیروها :

رهبر خوب روابط متقابل نیروهای گوناگون را که در موسسه تاثیر می کند درک می نماید . او در برابر نیازمندیهای در حال تغییر بازار ، حساس است . بایستی بداند که چگونه موقعیت موسسه را در بازار حفظ و تقویت کند . باید کاربرد تکنولوژی چدید یعنی ماشینهای نو ، فرآیند و مواد را بفهمد . باید در مقابل احوال کارکنان ، آرزوها و شکایات شان پاسخگو باشد . محیط کسب و کار پیچیده و پیوسته در حال تغییر است . رهبر باید بتواند بین عناصر مختلفی که در امور بنگاه دخالت دارند ، به گونه ای هماهنگ و موثر همبستگی ایجاد کند . به عنوان مثال ، ممکن است لازم باشد که فرآیند جدیدی به منظور بهبود موقعیت بنگاه در بازار معرفی شود اما این کار ممکن است با مخالفت کارکنان روبرو شود . رهبر باید بداند که چگونه این تضادها را حل و فصل کند و باید بتواند برای کارکنان توضیح دهد که روش جدید مثلاً به نفع آنهاست.

●یکپارچگی :

در یک موسسه متخصصین وجود دارند ، ازقبیل متخصصین امور بازاریابی ، مهندسان تولید ، حسابداران قیمت تمام شده و کارشناسان که دانش ، اشتغالات ذهنی ، تجربه و استنباط آنها متفاوت است . وظیفه رهبر آن است که تمام این جریانات دانش ، تخصص و تجربه را به صورت یکپارچه درآورد . البته کار ساده ای نیست . رهبر باید دارای چنان بینشی باشد که ارتباط هر جزء دانش تخصصی را با هدف سازمان درک کند.

●قضاوت مستقل :

رهبر نظریه های مشورتی تخصصی از بسیاری از واحدهای سازمان دریافت می کند ، اما متخصصین ممکن است بین خودشان توافق نداشته باشند . مضافاً ، توصیه هاشان وضعیت را به طور کلی در نظر نمی گیرد و به عنوان مثال ، یک مهندس بررسی کار ممکن است توصیه کند که یک کارگر باید دو ماشین خودکار را اداره کند ، اما این پیشنهاد ممکن است به اختلال کارگری شدیدی که احتمالاً او کاملاً از آن آگاه نبوده است ، منجر گردد . بنابراین ، رهبر به نظر تمام متخصصین گوش میدهد ، لکن در مورد مسایل مستقلاً قضاوت می کند.

●میدان دید :

رهبر خوب میدان دید سازمان را گسترش می دهد . او نیروی محرک تازه یی به سازمان القا می کند . مرد بزرگی که هم مهندس بود و هم اهل سیاست ، گفته است ؛ اگر کار تو این باشد که گذرگاهی را جارو کنی به یاد داشته باش که موظفی آن را چنان جارو کنی که به صورت پاکیزه ترین گذرگاه دنیا درآید . رهبر چنین روحیه ای را به سازمان تلقین میکند و گسترش می دهد.

●تصمیم گیری :

مردم عموماً تصور می کنند که رهبر خوب کسی است که سریع تصمیم می گیرد اما این طرز تلقی سطحی است . در بعضی از سازمانها ، بحرانها و شرایط اضطراری ، که تصمیم گیری فوری را ایجاب می کند . از امور عادی است . اما این نشانه ضعف مدیریت است در موسسه یی که خوب سازمان یافته باشد کارها قبلاًٌ بطور دقیق برنامه ریزی می شوند ، به نحوی که موارد اضطراری به ندرت پیش می آید . رهبر خوب کسی است که فکر می کند ، پیش بینی و برنامه ریزی می کند و پیش از وقوع حوادث اقدام می نماید.

●ظاهر و باطن :

فالت بسیار خردمندانه اظهار نظر کرده است که مهارتهای مدیر در ظاهر او هویدا نیست . مدیر خوب مانند یک کوه یخ است . مهارتها و توانایی هایش بلافاصله دیده نمی شوند و او بایستی صاحب بسیاری صفات نهفته باشد ، از قبیل قضاوت درست ، دور اندیشی ، آدم شناسی ، شجاعت و خونسردی و اینها صفاتی هستند که فوراً در برخورد اول آشکار نمی شوند.





Source:

شبکه خبری ورلد نیوز
 

"hasta"

عضو جدید
سلام
من فكر مي كنم منظور از رهبر تو اين متن مديره كما اينكه يه جاهايي واژه مدير و هم به كار برده،موافقيد؟

رهبر خوب كیست ؟






رهبر خوب روابط متقابل نیروهای گوناگون را که در موسسه تاثیر می کند درک می نماید . او در برابر نیازمندیهای در حال تغییر بازار ، حساس است . بایستی بداند که چگونه موقعیت موسسه را در بازار حفظ و تقویت کند.​



●رهبری :

فالت نظریه جدیدی درباره رهبری ارائه کرده است . تصور عموم چنین است که رهبر کسی است که روحیه تهاجمی دارد و بر سازمان و مرئوسانش تسلط می یابد . این نظریه سطحی است . برای رهبر ، صمیمی بودن مهم تر از داشتن روحیه تهاجمی است . اینک در یک نظر اجمالی ببینیم که فالت ویژگیهای یک رهبر خوب را چگونه توصیف می کند.

●برانگیختن :

وظیفه اصلی رهبر برانگیختن است . به این معنی که پیرامونش را برانگیزد تا حداکثر توانایی های خودشان را بروز دهند و هر کس استعدادی دارد ، توانایی ها و یا استعدادهای بالقوه دارد که میتوانند رشد کنند . رهبر کاری می کند که این توانایی رشد کند و در خدمت سازمان قرار بگیرد . رهبر مانند یک معلم خوب است . او زیردستانش را راهنمایی می کند و الهام می بخشد لذا کارکنان مشتاقانه با او کار می کنند.

●تعامل نیروها :

رهبر خوب روابط متقابل نیروهای گوناگون را که در موسسه تاثیر می کند درک می نماید . او در برابر نیازمندیهای در حال تغییر بازار ، حساس است . بایستی بداند که چگونه موقعیت موسسه را در بازار حفظ و تقویت کند . باید کاربرد تکنولوژی چدید یعنی ماشینهای نو ، فرآیند و مواد را بفهمد . باید در مقابل احوال کارکنان ، آرزوها و شکایات شان پاسخگو باشد . محیط کسب و کار پیچیده و پیوسته در حال تغییر است . رهبر باید بتواند بین عناصر مختلفی که در امور بنگاه دخالت دارند ، به گونه ای هماهنگ و موثر همبستگی ایجاد کند . به عنوان مثال ، ممکن است لازم باشد که فرآیند جدیدی به منظور بهبود موقعیت بنگاه در بازار معرفی شود اما این کار ممکن است با مخالفت کارکنان روبرو شود . رهبر باید بداند که چگونه این تضادها را حل و فصل کند و باید بتواند برای کارکنان توضیح دهد که روش جدید مثلاً به نفع آنهاست.

●یکپارچگی :

در یک موسسه متخصصین وجود دارند ، ازقبیل متخصصین امور بازاریابی ، مهندسان تولید ، حسابداران قیمت تمام شده و کارشناسان که دانش ، اشتغالات ذهنی ، تجربه و استنباط آنها متفاوت است . وظیفه رهبر آن است که تمام این جریانات دانش ، تخصص و تجربه را به صورت یکپارچه درآورد . البته کار ساده ای نیست . رهبر باید دارای چنان بینشی باشد که ارتباط هر جزء دانش تخصصی را با هدف سازمان درک کند.

●قضاوت مستقل :

رهبر نظریه های مشورتی تخصصی از بسیاری از واحدهای سازمان دریافت می کند ، اما متخصصین ممکن است بین خودشان توافق نداشته باشند . مضافاً ، توصیه هاشان وضعیت را به طور کلی در نظر نمی گیرد و به عنوان مثال ، یک مهندس بررسی کار ممکن است توصیه کند که یک کارگر باید دو ماشین خودکار را اداره کند ، اما این پیشنهاد ممکن است به اختلال کارگری شدیدی که احتمالاً او کاملاً از آن آگاه نبوده است ، منجر گردد . بنابراین ، رهبر به نظر تمام متخصصین گوش میدهد ، لکن در مورد مسایل مستقلاً قضاوت می کند.

●میدان دید :

رهبر خوب میدان دید سازمان را گسترش می دهد . او نیروی محرک تازه یی به سازمان القا می کند . مرد بزرگی که هم مهندس بود و هم اهل سیاست ، گفته است ؛ اگر کار تو این باشد که گذرگاهی را جارو کنی به یاد داشته باش که موظفی آن را چنان جارو کنی که به صورت پاکیزه ترین گذرگاه دنیا درآید . رهبر چنین روحیه ای را به سازمان تلقین میکند و گسترش می دهد.

●تصمیم گیری :

مردم عموماً تصور می کنند که رهبر خوب کسی است که سریع تصمیم می گیرد اما این طرز تلقی سطحی است . در بعضی از سازمانها ، بحرانها و شرایط اضطراری ، که تصمیم گیری فوری را ایجاب می کند . از امور عادی است . اما این نشانه ضعف مدیریت است در موسسه یی که خوب سازمان یافته باشد کارها قبلاًٌ بطور دقیق برنامه ریزی می شوند ، به نحوی که موارد اضطراری به ندرت پیش می آید . رهبر خوب کسی است که فکر می کند ، پیش بینی و برنامه ریزی می کند و پیش از وقوع حوادث اقدام می نماید.

●ظاهر و باطن :

فالت بسیار خردمندانه اظهار نظر کرده است که مهارتهای مدیر در ظاهر او هویدا نیست . مدیر خوب مانند یک کوه یخ است . مهارتها و توانایی هایش بلافاصله دیده نمی شوند و او بایستی صاحب بسیاری صفات نهفته باشد ، از قبیل قضاوت درست ، دور اندیشی ، آدم شناسی ، شجاعت و خونسردی و اینها صفاتی هستند که فوراً در برخورد اول آشکار نمی شوند.





Source:

شبکه خبری ورلد نیوز
 
آخرین ویرایش:

industrial66

عضو جدید
سلام دوستان عزيز

جوابها کامل نيستن اما معنا رو ميرسونن

من از حرفهای شما اينطور برداشت می کنم که " مديريت عبارت است از به کارگيری تمام تکنيک ها و تاکتيک های مجاز برای رسيدن به اهداف تعيين شده برای سازمان " ، حالا ميتونه بخشی از اين مسير و يا بهتر بگم ابزار ، بسيج اعضای سازمان و ايجاد سينرژی باشه که شما گفتين اين يعنی رهبری !

حالا من اينجا دو تا سوال مطرح می کنم :

1. آيا شما فکر می کنين که رهبری يه صفت هست و مديريت يه تکنيک ؟ اگه اينطور نيست آيا ميتونه جای اين دو تا عوض بشه ؟ يعنی رهبری يه تکنيک و مديريت يه صفت بشه ؟ و در نهايت اينکه آيا هر صفتی ذاتی هست يا اينکه ميتونه اکتسابی هم باشه ؟

2. آيا يه سازمان که در شرايط بحرانی نيست ، برای رشد خودش نياز به رهبر داره يا مدير ؟ آيا ميشه اين دو تا جدای از هم باشن ؟ يعنی ميشه تو يه سازمان هم رهبر داشته باشيم و هم مدير ؟ و اگه ميشه ، رابطه اين دو تا چطور تعريف ميشه ؟

منتظر نظرات شما هستم
خيلی بهتر ميشه که به تمام بخشهای مطرح شده جواب بدين ، تا از هدف اصلی (فرق بين مدير و رهبر) دور نشيم

با احترام

اگه بخواییم رهبری را از لحاظ دستوری بررسی کنیم نمی تونیم بگیم صفته چون رهبری تر معنی نمی ده .
من فکر میکنم خود رهبری صفت نیست ولی یه رهبر خوب باید دارای صفات خوبی باشه تا بتونه به قدرت مرجعیت برسهوالبته بتونه از اون صفاتی که داره به خوبی استفاده کنه . در مورد اینکه می تونه جای مدیر با رهبر عوض شه: اینکه یه رهبر خوب می تونه یه مدیر موفق هم باشه ولی مدیر موفق الزاما یه رهبر خوب نیست.
 

anathema

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام

خب ، خيلی خوشحالم که بحث کمی داره تخصصی تر و روشن تر ميشه

تا اينجای بحث با توجه به مطالب نوشته شده به اين نتيجه ميرسيم که رهبری يعنی هنر حرکت دادن گروه و مديريت يعنی تکنيک ها و تاکتيک های حرکت دادن گروه ! (در مورد تفاوت هنر و تکنيک بعدا صحبت می کنيم)

اما مطلبی اينجا ميخوام مطرح کنم اينه که آيا رهبری خوب و رهبری بد داريم يا نه ؟! يعنی اينکه آيا يه رهبر بد چه ويژگيهايی داره ؟ به عنوان مثال ميشه از " هيتلر " اسم برد (صدراعظم آلمان نازی که جنگ جهانی دوم رو شروع کرد). همه ميدونن که هيتلر از قدرتمند ترين رهبران تاريخ بوده ! اما تاريخ نشون داد که جنين رهبری که قدرت خارق العاده ای در ايجاد انگيزه گروهی داشته ، به خاطر نداشتن برخی از فاکتورهای مديريتی ، بدترين فاجعه تاريخ رو به بار آورد ! از طرف ديگه شخصيتی داريم به نام " چرچيل " (نخست وزير انگليس در جنگ جهانی دوم) که تقريبا همه جهانيان قبول دارن که از قدرتمند ترين سياست مداران و مديران تاريخ بوده ! اما خوب چرچيل هيج وقت رهبر بزرگی نبوده. يه مدير موفق بوده که هيچ وقت نتونست رهبر محبوب و تاثيرگذاری باشه !

ميشه در اين مورد نظرتون رو بيان کنين ؟
يعنی بگين که ويژگيهای خاصی که يه رهبر خوب رو از يه مدير خوب متمايز ميکنه چيه ؟ آفت های اين دو چيه ؟ و از لحاظ کاربردی و هدف گرايی ، کدوم اين دو ميتونه موفق تر باشه ؟
 
رهبر

رهبر

به نظر من مدیر و رهبر زیر شاخه های یک دیگرند ،مدیر باید بتواند با تکنیک های فنی و علمی خود زیر شاخه های ریز ولی اصلی را کنترل نماید ولی رهبر با تدبیر خود باید بتواند شاخه های اصلی را به یک تنه نیرومند وصل کند تا یک سیستم قوی و محکم ایجاد شود.
 

amirhakimi

عضو جدید
سلام

خب ، خيلی خوشحالم که بحث کمی داره تخصصی تر و روشن تر ميشه

تا اينجای بحث با توجه به مطالب نوشته شده به اين نتيجه ميرسيم که رهبری يعنی هنر حرکت دادن گروه و مديريت يعنی تکنيک ها و تاکتيک های حرکت دادن گروه ! (در مورد تفاوت هنر و تکنيک بعدا صحبت می کنيم)

اما مطلبی اينجا ميخوام مطرح کنم اينه که آيا رهبری خوب و رهبری بد داريم يا نه ؟! يعنی اينکه آيا يه رهبر بد چه ويژگيهايی داره ؟ به عنوان مثال ميشه از " هيتلر " اسم برد (صدراعظم آلمان نازی که جنگ جهانی دوم رو شروع کرد). همه ميدونن که هيتلر از قدرتمند ترين رهبران تاريخ بوده ! اما تاريخ نشون داد که جنين رهبری که قدرت خارق العاده ای در ايجاد انگيزه گروهی داشته ، به خاطر نداشتن برخی از فاکتورهای مديريتی ، بدترين فاجعه تاريخ رو به بار آورد ! از طرف ديگه شخصيتی داريم به نام " چرچيل " (نخست وزير انگليس در جنگ جهانی دوم) که تقريبا همه جهانيان قبول دارن که از قدرتمند ترين سياست مداران و مديران تاريخ بوده ! اما خوب چرچيل هيج وقت رهبر بزرگی نبوده. يه مدير موفق بوده که هيچ وقت نتونست رهبر محبوب و تاثيرگذاری باشه !

ميشه در اين مورد نظرتون رو بيان کنين ؟
يعنی بگين که ويژگيهای خاصی که يه رهبر خوب رو از يه مدير خوب متمايز ميکنه چيه ؟ آفت های اين دو چيه ؟ و از لحاظ کاربردی و هدف گرايی ، کدوم اين دو ميتونه موفق تر باشه ؟

یه روز یه بنده خدایی بمن گفت رهبری تابعی از: خود رهبر، دنباله رو ها و شرایط است. و مدیریت علم و هنر کار با مردم و برای مردم است.
میخوام اینو بگم که مدیر با تکنیک ها و ابزارهای که در دست داره افراد رو در مسیر هدف به حرکت درمیاره. خیلی عالی میشه که مدیر رهبر هم باشه ولی کم این اتفاق میافته که مدیر دنباله رو (چجوری بگم، کسائیکه نسبت به تصمیماتش فکر نکنن و با تمام وجود ازش پیروی کنن) داشته باشه. نقطه جدائی رهبر از مدیر همین دنباله روها هستند. رهبر صاحب قلب و ذهن افراد هست، چیزی که شاید مدیر تو رویاهاش باشه. رهبر لزوما نباید تکنیکهای علمی خاصی رو بلد باشه و بکار بگیره تا افراد رو به حرکت دربیاره. به قول معروف فقط کافیه لب تر کنه !
این میتونه هم مفید باشه هم مخرب، زمانیکه رهبر فردی باشه که دنباله روهاشو دوست داشته باشه و همونی باشه که دنباله روهاش فکر میکنن همه چیز فوق العادس ولی زمانی که عکس این مطلب باشه اونوقت میشه فاجعه ایی مثل هیتر. رهبر با دنباله روهاشه که جایگاه پیدا میکنه و زمانیکه دنباله روها متوجه بشن که کلاه رفته سرشون رهبر به یکباره جایگاهشو از دست میده و فاجعه دوم اتفاق میافته و سنگ روی سنگ بند نمیشه !
همونطوریکه گفتم رهبری تابع شرایطه، مدیر با ابزارهای علمی که داره میتونه تو شرایط مختلف (مثلا یک سازمان دیگه یا در دید کلان تر یک کشور دیگه) کارش رو انجام بده ولی رهبر رو وقتی از شرایطش جدا کنی موجودیت خودش رو از دست میده !
 
آخرین ویرایش:

anathema

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه روز یه بنده خدایی بمن گفت رهبری تابعی از: خود رهبر، دنباله رو ها و شرایط است. و مدیریت علم و هنر کار با مردم و برای مردم است.
میخوام اینو بگم که مدیر با تکنیک ها و ابزارهای که در دست داره افراد رو در مسیر هدف به حرکت درمیاره. خیلی عالی میشه که مدیر رهبر هم باشه ولی کم این اتفاق میافته که مدیر دنباله رو (چجوری بگم، کسائیکه نسبت به تصمیماتش فکر نکنن و با تمام وجود ازش پیروی کنن) داشته باشه. نقطه جدائی رهبر از مدیر همین دنباله روها هستند. رهبر صاحب قلب و ذهن افراد هست، چیزی که شاید مدیر تو رویاهاش باشه. رهبر لزوما نباید تکنیکهای علمی خاصی رو بلد باشه و بکار بگیره تا افراد رو به حرکت دربیاره. به قول معروف فقط کافیه لب تر کنه !
این میتونه هم مفید باشه هم مخرب، زمانیکه رهبر فردی باشه که دنباله روهاشو دوست داشته باشه و همونی باشه که دنباله روهاش فکر میکنن همه چیز فوق العادس ولی زمانی که عکس این مطلب باشه اونوقت میشه فاجعه ایی مثل هیتر. رهبر با دنباله روهاشه که جایگاه پیدا میکنه و زمانیکه دنباله روها متوجه بشن که کلاه رفته سرشون رهبر به یکباره جایگاهشو از دست میده و فاجعه دوم اتفاق میافته و سنگ روی سنگ بند نمیشه !
همونطوریکه گفتم رهبری تابع شرایطه، مدیر با ابزارهای علمی که داره میتونه تو شرایط مختلف (مثلا یک سازمان دیگه یا در دید کلان تر یک کشور دیگه) کارش رو انجام بده ولی رهبر رو وقتی از شرایطش جدا کنی موجودیت خودش رو از دست میده !

امير جان از خوندن مطلبت خيلی لذت بردم.

وقتی فکر می کنم ، ميیينم که تا حد زيادی همينطور هست که تو ميگی. رهبر تا حد زيادی در شرايط زمانی و مکانی خاصی ميتونه به وجود بياد و خودشو نشون ميده. در واقع علاوه بر اينکه يه رهبر دارای يک سری شرايط شخصی هست (مثل کاريزما و قدرت کلام و نگرش قوی و . . . ) ، مردم هم بايد نياز به چنين رهبری رو داشته باشن. ميشه خيلی از رهبرای تاريخ رو مثال زد که اگر مثلا در حال حاضر و در جامعه فعلی ظهور و بروز پيدا می کردن ، کسی به اون شکل از ايشون پيروی نمی کرد. چون در واقع اون نيازها ديگه وجود ندارن. نمونش تو همين تاريخ معاصر خودمون !

بنابراين تا اينجای بحث ميشه اين رو پذيرفت که فرق مديريت و رهبری ، مثل فرق علم و ايمان ميمونه. يا به قول صاحبدلا ، فرق بين علم و عشق. در واقع مديريت ميتونه راه پيش رو رو روشن کنه و موانع و منابع رو نشون بده. اما اونچه که باعث حرکت با اشتياق به سمت اهداف ميشه ، از نتايج وجود رهبری هست. رهبری با احساسات و وابستگی های عاطفی سر و کار داره ، در حاليکه مديريت لزوما اينطور نيست. طبيعی هست که بهترين حالت زمانی هست که هر دوی اينها يک جا جمع بشه.

حالا يه سوال جالب به ذهن من ميرسه که مطرح ميکنم :
آيا يه رهبر که دارای مشاوران و معاونان با توان مديريتی بالا هستش ميتونه موفق تر باشه ، يا مديری که دارای مشاوران و معاونان دارای نيروی رهبری هست ؟ و چرا ؟
 

Kaizen

عضو جدید
یکی از زیباترین تعاریف رهبری

یکی از زیباترین تعاریف رهبری

اینطور که پیداست بحث رهبری حسابی داغ شده و دوستان عزیز هم مشارکت خوبی داشته اند .
یکی از نکات جالب در مباحث مربوط به رهبری ( که حتی در همین تاپیک خودمون هم وجود داره ) کثرت تعاریف و برداشتها و نظرات در این رابطه است و به تبع اون ، احساسی که میگه ؛ نه ... این تعریف هنوز کامل نیست ...

به نظرم یکی از زیباترین تعریفهای رهبری مربوط به وارن بنیس هستش که پاسخ یک سری از ابهامات را هم میده و یه جورایی خیال آدم رو از بابت تعریف رهبری راحت میکنه

وارن بنیس میگه : رهبری همانند عشق و زیبایی مقوله ایست که هر کس وجود آنرا میشناسد اما تعریف آنرا نمیشناسد ، تعریف رهبری دشوار است اما وقتی شما آنرا میبینید ، میشناسید.رهبری مقوله ایست که بیشترین مطالعات برروی آن انجام گرفته و کمترین درک از آن وجود دارد.حداقل 650 تعریف از رهبری در ادبیات صورت گرفته است.
 
آخرین ویرایش:

amirhakimi

عضو جدید
امير جان از خوندن مطلبت خيلی لذت بردم.
حالا يه سوال جالب به ذهن من ميرسه که مطرح ميکنم :
آيا يه رهبر که دارای مشاوران و معاونان با توان مديريتی بالا هستش ميتونه موفق تر باشه ، يا مديری که دارای مشاوران و معاونان دارای نيروی رهبری هست ؟ و چرا ؟

ممنون یاسر عزیز خیلی لطف دارین به من
بزارین اینطوری بگم که این سوال جای فکر کردن نداره، مسلما فرد اول (رهبر دارای مشاوران و معاونان قوی) موفق تر خواهد بود. در حال حاضر هم تمام رهبرهای موفق دنیا همین شرایط رو دارن. همونطور که قبلا عرض کردم رهبر لزوما نباید به تکنیکهای مدیریتی مسلط باشه میتونه این وظیفه رو به مشاوراش بسپره.
ولی در مورد حالت دوم (مدیر دارای مشاوران دارای نیروی رهبری باشه) میشه یه آشفتگی که اولین کسی که صدمه میخوره همون مدیر هست، اولا که تاریخ ثابت کرده دو رهبر کنار هم نمیتونن باشن دوما ممکنه رهبر بدلیل قدرتی که داره (مثلا داشتن پیروان بسیار بالا) این فکر بنظرش برسه که چرا من که اینهمه دنباله رو دارم نباید مدیر باشم و ادعا مدیریت کنه و پیروانش هم که بی چون و چرا پشتش هستند بدفاع از رهبر خودشون بلند میشن و اوضاع آشفته میشه. حالا اگه این توهم تو ذهن یه رهبر دیگه هم در این اوساط جرقه برنه بی سامانی بوجود میاد که ممکنه به این راحتی ها نشه جمعش کرد.
البته این چیزهایی که من اشاره کردم همیشه مصداق نداره اصولا دنیای رهبری و مدیریت چیزی نیست که بشه براش قانون خشک و خط کش تعریف کرد. ممکنه یه جا جواب بده ممکنه یه جا جواب عکس بده، تعریف کایزن عزیز این وضعیت رو کاملا نشون میده !
 

omidshf

عضو جدید
سلام دوستان
من برای بیان تفاوت مدیر و رهبر همیشه تو کلاسهایم یک مثال میزنم البته ببخشید ممکنه سیاسی باشه
به نظر من محمد رضا پهلوی یک مدیر و اقای خمینی یک رهبر بود حالا فکر کنم بهتر تفاوتهای مدیر و رهبر را تشخیص بدهید
مدیر قانونی است در حالیکه ممکن است رهبر قانونی نباشد و رسمیت نداشته باشد درواقع مدیر بر افراد مدیریت میکند و رهبر بر دلها
 

amirhakimi

عضو جدید
با سلام خدمت تمام عزیزان

خواستم به این وسیله در جمع وزین شما بزرگواران حضور داشته باشم ، وگرنه برگ سبزیست تحفه ی درویش ...

http://www.4shared.com/file/75964532/edc267f0/LEADERSHIP.html

موفق و موید باشید

یاعلی

جالب بود تحلیلتون ولی مشکلاتی هم داره بعضی از صفاتی که به یکدومشون نسبت دادین میتونه تو هر دوشون مشترک باشه !
مثلا مدیر هم میتونه خلاق، نوآور، شجاع و انعطاف پذیر باشه. (شاید بهتر بود میگفتم باید باشه!)
و رهبر هم میتونه تحلیلگر و ژرف اندیش باشه. (شاید بهتر بود میگفتم باید باشه!)
 

anathema

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینطور که پیداست بحث رهبری حسابی داغ شده و دوستان عزیز هم مشارکت خوبی داشته اند .
یکی از نکات جالب در مباحث مربوط به رهبری ( که حتی در همین تاپیک خودمون هم وجود داره ) کثرت تعاریف و برداشتها و نظرات در این رابطه است و به تبع اون ، احساسی که میگه ؛ نه ... این تعریف هنوز کامل نیست ...

به نظرم یکی از زیباترین تعریفهای رهبری مربوط به وارن بنیس هستش که پاسخ یک سری از ابهامات را هم میده و یه جورایی خیال آدم رو از بابت تعریف رهبری راحت میکنه

وارن بنیس میگه : رهبری همانند عشق و زیبایی مقوله ایست که هر کس وجود آنرا میشناسد اما تعریف آنرا نمیشناسد ، تعریف رهبری دشوار است اما وقتی شما آنرا میبینید ، میشناسید. رهبری مقوله ایست که بیشترین مطالعات برروی آن انجام گرفته و کمترین درک از آن وجود دارد.حداقل 650 تعریف از رهبری در ادبیات صورت گرفته است.

کايزن عزيز

تعريف مطلب جالبی بود

اما

نکته ای که وجود داره اينه که ما اصلا دنبال تعريف رهبری يا مديريت يا چيز ديگه ای نيستيم. ببينين اگه بخواييم بحث تعريف رو باز کنيم ، حرفها کاملا انتزاعی ميشه و اينجاست که بايد بريم به سراغ معرفت شناسی فلسفه. شما ميگی که تعريف درستی از رهبری وجود نداره. من می پرسم : آيا هنوز تعريف درستی از چيستی يک سيب وجود داره ؟

پس ما اينجا دنبال اين هستيم که خصوصيت هر يک رو بشناسيم تا بهتر بتونيم مسايل ما به ازای هر کدوم رو تحليل کنيم.

ممنون یاسر عزیز خیلی لطف دارین به من
بزارین اینطوری بگم که این سوال جای فکر کردن نداره، مسلما فرد اول (رهبر دارای مشاوران و معاونان قوی) موفق تر خواهد بود. در حال حاضر هم تمام رهبرهای موفق دنیا همین شرایط رو دارن. همونطور که قبلا عرض کردم رهبر لزوما نباید به تکنیکهای مدیریتی مسلط باشه میتونه این وظیفه رو به مشاوراش بسپره.
ولی در مورد حالت دوم (مدیر دارای مشاوران دارای نیروی رهبری باشه) میشه یه آشفتگی که اولین کسی که صدمه میخوره همون مدیر هست، اولا که تاریخ ثابت کرده دو رهبر کنار هم نمیتونن باشن دوما ممکنه رهبر بدلیل قدرتی که داره (مثلا داشتن پیروان بسیار بالا) این فکر بنظرش برسه که چرا من که اینهمه دنباله رو دارم نباید مدیر باشم و ادعا مدیریت کنه و پیروانش هم که بی چون و چرا پشتش هستند بدفاع از رهبر خودشون بلند میشن و اوضاع آشفته میشه. حالا اگه این توهم تو ذهن یه رهبر دیگه هم در این اوساط جرقه برنه بی سامانی بوجود میاد که ممکنه به این راحتی ها نشه جمعش کرد.
البته این چیزهایی که من اشاره کردم همیشه مصداق نداره اصولا دنیای رهبری و مدیریت چیزی نیست که بشه براش قانون خشک و خط کش تعریف کرد. ممکنه یه جا جواب بده ممکنه یه جا جواب عکس بده، تعریف کایزن عزیز این وضعیت رو کاملا نشون میده !

امير جان

من متوجه منظور شما هستم. اما مساله ای وجود داره اينجا :

تو دنيای مدرن امروزی ، هيچ وقت نميان برای شرکت های بزرگ چند مليتی ، برای مقامی مثل مديرت ارشد اجرايی (CEO) يه فرد رو که ثوابق مديريتی ضعيف اما قدرت رهبری داره رو انتخاب کنن. روال بر اين هست که هميشه از مديرای قدرتمند و تحصيلکرده استفاده می کنن ، اما در کنارش مديران پايين تری (از لحاظ ساختار سازمانی) قرار ميدن که توانايی رهبری هم داشته باشن تا بشه ، راه کارهای علمی مدير ارشد رو از طريق اين رهبران محلی (Local Leaders) بدون ايجاد مقاومت در کارکنان به اجرا در آورد.

از طرفی اگر بخواييم واقع بين باشيم ، اينکه فردی که رهبر هست ، هوس کنه جای مديرش رو بگيره ، معمولا در دنيای کار و تجارت ديده نميشه. اين چيرا مخصوص عالم سياست هست که ما اينجا کاری به اونا نداريم. البته اينا هيچ کدوم کلی نيستن.

نظر شما چيه ؟

سلام دوستان
من برای بیان تفاوت مدیر و رهبر همیشه تو کلاسهایم یک مثال میزنم البته ببخشید ممکنه سیاسی باشه
به نظر من محمد رضا پهلوی یک مدیر و اقای خمینی یک رهبر بود حالا فکر کنم بهتر تفاوتهای مدیر و رهبر را تشخیص بدهید
مدیر قانونی است در حالیکه ممکن است رهبر قانونی نباشد و رسمیت نداشته باشد درواقع مدیر بر افراد مدیریت میکند و رهبر بر دلها

جناب اميد

حکم شما در کل نميتونه درست باشه ! مديريت يا رهبری مقوله های فراتر از قانون هستن. قوانين صرفا نوعی قرار داد هستن که بسته به جامعه مورد مطالعه متفاوت خواهند بود. در ثانی نميشه در مورد حکومت بر قلب يا مغز اينطور شفاف نظر داد. مرز دقيقی بين فرمانبری احساسی يا منظقی وجود نداره !

در مورد مثال هاتون هم نظری نمی تونم بدم متاسفانه
 

amirhakimi

عضو جدید
من متوجه منظور شما هستم. اما مساله ای وجود داره اينجا :

تو دنيای مدرن امروزی ، هيچ وقت نميان برای شرکت های بزرگ چند مليتی ، برای مقامی مثل مديرت ارشد اجرايی (CEO) يه فرد رو که ثوابق مديريتی ضعيف اما قدرت رهبری داره رو انتخاب کنن. روال بر اين هست که هميشه از مديرای قدرتمند و تحصيلکرده استفاده می کنن ، اما در کنارش مديران پايين تری (از لحاظ ساختار سازمانی) قرار ميدن که توانايی رهبری هم داشته باشن تا بشه ، راه کارهای علمی مدير ارشد رو از طريق اين رهبران محلی (Local Leaders) بدون ايجاد مقاومت در کارکنان به اجرا در آورد.

از طرفی اگر بخواييم واقع بين باشيم ، اينکه فردی که رهبر هست ، هوس کنه جای مديرش رو بگيره ، معمولا در دنيای کار و تجارت ديده نميشه. اين چيرا مخصوص عالم سياست هست که ما اينجا کاری به اونا نداريم. البته اينا هيچ کدوم کلی نيستن.

نظر شما چيه ؟
دقیقا درست میفرمائین، این دیگه بستگی داره به شرایط سازمان که رهبر بخواد یا مدیر ولی خود من مدیر قوی رو بیشتر ترجیح میدم تا یک رهبری که توان مدیریتی نداره ولی تو بعضی شرایط مدیر هرچقدر هم توانا باشه ممکنه نتونه با مشکلات کنار بیاد، این برداشت من شاید بخاطر اینه که سازمانهای ایرانی رو دارم میبینم (بازیهای سیاسی توشون موج میزنه). انقدر فعل و انفعالات عجیب غریب اتفاق میافته که ممکنه یک مدیر مثل بیل گیتس هم توش بمونه !

من یکم بیراهه رفتم تو پست قبلی درست میفرمایین شما مصداقش بیشتر تو عالم سیاست هست.

شاید بهترین حالت همین باشه که مدیر ارشد سازمان مدیری خبره و مدیران میانی میان پرسنل بخش خودشون مقبولیت کافی رو داشته باشند و تا حدودی خصوصیات یک رهبر رو تا استراتژی های مدیریت با کمترین مقاومت تو اجرا مواجه بشه.
 

"hasta"

عضو جدید
تفاوت ها

تفاوت ها

به نظر من بحث کمی منحرف شده ما در مورد تفاوت های مدیر و رهبر بحث می کردیم و سعی بر این بود که با شناخت تفاوت های این دو به مفهوم هر یک پی ببریم چون رهبری در کنار مدیریت معنی پیدا می کنه و مدیریت در کنار رهبری . بنابراین به نظر من بهتر است به ادامه تفاوت ها و ارتباط این دو مفهوم پرداخته بشه
با تشکر
 

amirhakimi

عضو جدید
به نظر من بحث کمی منحرف شده ما در مورد تفاوت های مدیر و رهبر بحث می کردیم و سعی بر این بود که با شناخت تفاوت های این دو به مفهوم هر یک پی ببریم چون رهبری در کنار مدیریت معنی پیدا می کنه و مدیریت در کنار رهبری . بنابراین به نظر من بهتر است به ادامه تفاوت ها و ارتباط این دو مفهوم پرداخته بشه
با تشکر
سلام
خب بیاین شرکت کنین تو بحث !
بنظر شما تفاوت ها تو چه فاکتورهایی هست؟
 

"hasta"

عضو جدید
سلام
خب بیاین شرکت کنین تو بحث !
بنظر شما تفاوت ها تو چه فاکتورهایی هست؟
والا من قبلا" اون تفاوت هايي كه به نظرم مي رسيد رو گفتم اگه خواستيد بخونيد در صفحات قبله ولي مفهوم كليش اينه كه به نظر من مديريت هم اكتسابيه و هم ذاتي و بخش ذاتيه اون همون رهبريه يعني رهبري يك صفت ذاتي ولي مديريت يك سري تكنيك ها و مهارت هاي اكتسابي همراه با صفت ذاتي رهبري است
 

Similar threads

بالا