مشاعرۀ سنّتی

مهندس شکوفه

عضو جدید
رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما
فرمای خدمتی که برآید ز دست ما

برخاستیم و نقش تو در نفس ما چنانک
هر جا که هست بی تو نباشد نشست ما ...
آنکس که مرا نشاط و مستی داد
آنکس که مرا امید و شادی بود
هرجا که نشست بی تامل گفت
او یک زن ساده لوح عادی بود!
 

امیر افشار

عضو جدید
کاربر ممتاز
من و دلی که دائم به دو دست دارم اورا
اگرش نکاهداری به تو میسپارم اورا
هر کس ننشاسد قدر این دلز سپردنش چه حاصل
به کسی چرا دهم دل که زبو شمارد او را
 

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز
آنچه ما کردیم با خود هیچ نابینا نکرد
در میان خانه گم کردیم صاحبخانه را​
 

fatemeh-r

عضو جدید
آن کیست کزروی کرم باماوفاداری کند
برروی بدکاری چومن یکدم نکوکاری کند
 
  • Like
واکنش ها: oli

oli

عضو جدید
در دهر هر آنکه نین نانی دارد
از بهر نشست آشیانی دارد

نه خادم کس بود نه مخدوم کسی
گو شاد بزی که خوش جهانی دارد
 

fatemeh-r

عضو جدید
دل دربرمن گم شده تهمت به که بندم؟
غیراز توکسی راه دراین خانه ندارد
 

*vernal*

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوديست در اين خانه كه كوريم ز ديدن
چشمي به كف آريم و به اين خانه بگرييم
 
  • Like
واکنش ها: oli

oli

عضو جدید
می نوش که عمر جاودانی این است
خود حاصلت از دور جوانی این است
هنگام گل و باده و یاران سر مست
خوش باش دمی که زندگانی این است
 

oli

عضو جدید
بر من قلم قضا چو بی من رانند
پس نیک و بدش ز من چرا می دانند
دی بی من و امروز چو دی بی من و تو
فردا به چه حجتم به داور خوانند
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
دامنم را چون تهی دیدی ز گل خاری منه

دلبرم را چون بری دیدی ز من، خوارم مدار
 

oli

عضو جدید
رفتم به باغ صبحدمی تا چینم گلی
آمد به گوش ناگهم آواز بلبلی
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
یاران به همتی مدد حال ما شوید

کز این دیار بی دل و بی یار می‌رویم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
مرا هرگز نباشد خواب و دارم آرزو گاهی
که خواب آید بچشمم بلکه جانانم بخواب آید
 

banoo12

عضو جدید
کاربر ممتاز
در خرابات مغان نور خدا می بینم
این عجب بین که چه نوری زکجا می بینم
 

banoo12

عضو جدید
کاربر ممتاز
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالی است
غم هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
 

oli

عضو جدید
در هر دشتی که لاله زاری بوده است
از سرخی خون شهریاری بوده است
هر شاخ بنفشه کز زمین می روید
خالی است که بر رخ نگاری بوده است
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
تا دل از دستم شراب ارغوانی برده است

خضر را پندارم آب زندگانی برده است
 
  • Like
واکنش ها: oli

oli

عضو جدید
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد
گر چشمه ی زمزمی و گر آب حیات
آخر به دل خاک فرو خواهی شد
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
دلا تا کی سر گفتار داری

طریق دیدن و کردار داری
 
  • Like
واکنش ها: oli

oli

عضو جدید
یک قطره ی آب بود و با دریا شد
یک ذره ی خاک با زمین یکتا شد
آمد شدن تو اندرین عالم چیست
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
دل بردن چنین ز اسیران ساده دل

گوهر به حیله از کف طفلان ربودن است
 
  • Like
واکنش ها: oli

oli

عضو جدید
تکیه بر اختر شبگرد مکن کاین عیار
تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
وصف تو که سرگشته او هر فلکی است

نه لایق سوز دل هر بی نمکی است
 
  • Like
واکنش ها: oli

oli

عضو جدید
تو خوب روی تری ز آفتاب و شکر خدا
که نیست ز تو در روی آفتاب خجل
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح

داغ دل بود به امید دوا باز آمد
 
  • Like
واکنش ها: oli
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا