من هميشه اينو فرياد زدم :
خدا هست...خدا هست ... خدا هست
البته كلي درد سر كشيدم تا به اينجا رسيدم
من تا جاي كه يادم مياد يعني از همون بچگي به خدا و بهشت و جهنم شك داشتم.بهشت و جهنم رو اصلا قبول نداشتم
شايد باور نكنيد اين تفكرات واسه سن 4-5 سالگيم بود
يواش يواش به اين نتيجه رسيدم كه خدا نيست (12 سالگي)
بعدش يك سري سوال برام پيش اومد ... تنها پاسخش يك مبدا به نام خدا بود(13 سالگي)
خيلي دنبال خدا دويدم بالاخره پيداش كردم ....اعتقاد كامل كه خدا هست .....بي هيچ شكي
14-15 سالگي : از راه اسلام خدا رو ميپرسديدم به تقليد از خانواده
15-16 سالگي : شك در اسلام .... به تحقيق پرداختم
ديدم كه اكثر دين ها مشابه هستن ..... مخصوصا زرتشت ، اسلام ، مسيحي
خب بين اين 3 تا مدرن ترين رو انتخاب كردم اسلام / مسيحي
به مسجد رفتم / به كليسا هم رفتم
كليسا خيلي ساكت بود
تازه فقط يك شنبه ها به كليسا ميرفتن ..... اما توي مسجد حداقل 1 نفر پيدا ميشد تازه مسلمون ها روزي 2 بار واسه عبادت و گپ و گفتگو به اونجا ميومدن
واسه من تنها كه دلم ميخواست همه جا با خدا صحبت كنم اسلام بهتر بود
تازه اسلام جامع همه دين ها بود
تو قرآنش علام دوستي با بقيه دين ها و بقيه دين ها رو از خودش ميدونست
اما بقيه دين ها خود خواه بودند و فقط خودشون رو ميخواستن
البته نه خود دين ها ( كتب موجودشون و سران دينشون)منم از اين خود خواهي بدم اومد
و هزاران دليل ديگه كه اسلام رو پذيرفتم
البته اين قطره اي از تلاش من واسه پيدا كردن خدا بود
خودم خدا رو پيدا كردم خودم اسلام رو انتخاب كردم
الان هم با تمام وجود فرياد ميزن : خدا جون دوستت دارم