به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از حادثه ی جهان زاینده مترس
از هرچه رسد چونیست پاینده مترس

این یکدم عمر را غنیمت می دان

بر رفته میندیش و ز آینده مترس ...
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
رفته رفته محو می شوم ، همچو سایه های گمشده
می روم به سوی ناگهان ، با دوپا ، دوپای گمشده
 

majid.rk

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
 

گل احساس

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که باز بینیم دیدار اشنا را
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای اشک شعر در نگهم بنشین
شب را پر از ستاره ی رنگین کن
پرواز رنگ ها را کانون باش
وین تیره را به نیرنگ آذین کن
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
باز دل مست و خراب است، به دادش برسید
روز شب در تب و تاب است به دادش برسید
عکس یک خنده که کوچید زلبها همه عمر
حبس در غربت قاب است، به دادش برسید
 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
باز دل مست و خراب است، به دادش برسید
روز شب در تب و تاب است به دادش برسید
عکس یک خنده که کوچید زلبها همه عمر
حبس در غربت قاب است، به دادش برسید



ترانه ی ناب تو دل به دریا زد
برای دیدن تو سر به ماجراها زد
یکی نشسته کنارم که بوی او دارد
شبیه ابر بهاری، چقدر می بارد
من از تبانی ساحل به خشم می آیم
مگر نه اینکه من از دودمان دریایم؟
برای کینه ساحل بگو چه باید کرد؟
چگونه عاشقانه برایش آب آورد
چگونه عاشق دریا شدن ترا کر کرد
و چشم های آسمانی ترا تر کرد
نه مثل پنجرها می توان به خود لرزید
نه مثل ابر به جاده های دلت بارید
به سیب سجده مکن که سیب احساس است
تمام حس نجیبش کمال الما س است
صدای چیدن سیب از کرانه می آید
شهید می شوی و یادت از زمانه می آید
به سیب سجده مکن که سیب تکراریست
به آینه خو کن که زخم آینه ها کاریست
به آفتاب قبله نما رونما زائر
دل از همیشه بکن شبیه یک شاعر
کسی که مرا می خرد خودش اینجاست
یکی که شبیه غروب یک دریاست



مصطفی عابدی اردکانی

http://beeneshani.blogfa.com/post-14.aspx
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوباره سيب ، حوا، آسمان، زمين، آدم
و عشق پنجره ها را ببند... نه محكم
بمان كه مثل هميشه شكوه شانه ي تو
به زخم هق هق تنهائي ام شود مرهم
به آيه آيه چشمان آسماني تو
طلسم مي شوم... ايمان مي آورم كم كم
مرا ببخش اگر باز عاشقت شده ام
مرا ببخش كه اينگونه دوستت دارم!
غروب هاي دوشنبه مرا مبر از ياد
درست ساعت دلواپسي، دو حادثه كم
مرا نگاه كن از دور دست وهم و خيال
به ياد خاطره هامان صدا بزن مريم!
بيا و گاز بزن سيب سرخ حوا را
بيا و حادثه را ورق بزن از دم...
بگو كه روسري ام را گرفته اي از باد
بس است...گريه نكن ... من هم عاشقت هستم....
 

meddler

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوباره سيب ، حوا، آسمان، زمين، آدم
و عشق پنجره ها را ببند... نه محكم
بمان كه مثل هميشه شكوه شانه ي تو
به زخم هق هق تنهائي ام شود مرهم
به آيه آيه چشمان آسماني تو
طلسم مي شوم... ايمان مي آورم كم كم
مرا ببخش اگر باز عاشقت شده ام
مرا ببخش كه اينگونه دوستت دارم!
غروب هاي دوشنبه مرا مبر از ياد
درست ساعت دلواپسي، دو حادثه كم
مرا نگاه كن از دور دست وهم و خيال
به ياد خاطره هامان صدا بزن مريم!
بيا و گاز بزن سيب سرخ حوا را
بيا و حادثه را ورق بزن از دم...
بگو كه روسري ام را گرفته اي از باد
بس است...گريه نكن ... من هم عاشقت هستم....


عالی بود !



عاصی شدم ، بریده ام از اینهمه عذاب

از گریه های هر شبه ام بین رختخواب



ده سال می شود که برایم غریبه ای

ده سال می شود که خرابم فقط خراب . . .



شاید تو هم شبیه دلم درد می کشی

شاید تو هم همیشه خودت را زدی به خواب



از من چه دیده ای که رهایم نمی کنی ؟

جز بیقراری و غم و اندوه و اعتصاب



جز فکرهای منفی و تصمیم های بد

جز قرصهای صورتی ضد اضطراب



اصلا تو بهترین بشری! من بدم. . . بدم

بگذار تا فرو بروم توی منجلاب


‏* * *

لعنت به من دومرتبه در خواب دیده ام

دارم به مرد زندگی ام می دهم جواب



پاشو بیا تمام تنم را کبود کن

من یک زنم که با لگدی می شوم مجاب !




زهرا شعبانی
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو و دوباره پريدن ، من و دوباره زمين
من و هميشه فقط شک،تو و هميشه يقين
من و هميشه همين دوزخی که می بينی
توئي و بخت بلندت، تو و بهشت برين
کسی که با تو نفس می کشد هميشه منم
توئي که دورترينی هميشه دورترين
ز چشم های قشنگت دروغ می بارد
نه … انتظار ندارم ز چشم تو جز اين
فقط اجازه بده تا که عاشقت باشم
از آن درخت برايم دوباره سيب بچين
به جان هر چه پرنده مرا مبر ازياد
غروب روز دوشنبه… کنار چشمه… همين…
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
قلبت که می زند سرِ من درد می کند
این روزها سراسرِ من درد می کند
قلبت که
... نیمه ي چپ من تیر می کشد
تب کرده، نیم دیگر من درد می کند
تحریک می کند عصبِ چشم هام را
چشمی که در برابر من درد می کند
شاید تو وصله ي تن من نیستی، چه قدر
جاي تو روي پیکر من درد می کند
هی سعی می کنم که ترا کیمیا کنم
هی دست هاي مس گر من درد می کند

دیر است پس چرا متولّد نمی شوي؟
شعر تو روي دفتر من درد می کند
 

LeonardoDavinchi

کاربر فعال
من به درماندگی صخره و سنگ
من به آوارگی ابر و نسیم
من به سرگشتگی ‌آهوی دشت
من به تنهایی خود می مانم
من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی
گیسوان تو به یادم می آید
من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی
شعر چشمان تو را می خوانم
چشم تو چشمه شوق
چشم تو ژرفترین راز وجود
برگ بید است که با زمزمه جاری باد
تن به وارستن عمر ابدی می سپرد
تو تماشا کن
که بهار دیگر
پاورچین پاورچین
از دل تاریکی می گذر
و تو در خوابی
و پرستوها خوابند
و تو می اندیشی
به بهار دیگر
و به یاری دیگر
نه بهاری
و نه یاری دیگر
حیف
اما من و تو
دور از هم می پوسیم
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از زیستن بی تو دراین لحظه پر دلهره است
دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست
از سر این بام
این صحرا این دریا
پر خواهم زد خواهم مرد
غم تو این غم شیرین را
با خود خواهم برد
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
من شعر بلد نیستم. چیکار کنم؟
كاري نداره عزيزجان
يه كتاب شعر بذار جلو دستت و از هربيتي كه خوشت اومد همون اينجا بنويس به همين سادگي.
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][FONT=arial, helvetica, sans-serif]بگذار که لبریز نگاهت باشم
از کوچه ی شب چشم به راهت باشم
این پنجره دلتنگ نفسهای تو است
[/FONT]
[/FONT]
 

danialfx

عضو جدید
کاربر ممتاز
كاري نداره عزيزجان
يه كتاب شعر بذار جلو دستت و از هربيتي كه خوشت اومد همون اينجا بنويس به همين سادگي.

اینجوری خوب نیست . ادم حس تقلب پیدا میکنه
حس میکنم اگه شعری رو حفظ باشیم و بعد همون موقع به ذهنمون بیاد و اینجا بنویسیم قشنگتره.
به هر حال مرسی
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باید به شهرِ عشق تو با احتیاط رفت
وقتی که عاشقی چه خطرناك می شوي!

 

گلابتون

مدیر بازنشسته
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]زندگي گل سرخي است كه گلبرگهايش خيالي و خارهايش واقعي است[/FONT]

[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]زندگي کتابي است پرماجرا ، هيچگاه آنرا به خاطر يک ورقش دور مينداز[/FONT]
[FONT=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]هنگامي که خدا انسان را اندازه مي گيرد متر را دور ''قلبش '' مي گذارد نه دور سرش...........[/FONT]​
 

ناصردولتشاهی

عضو جدید
امامن خودم می نویسم

دل آبی ات از من آزرده است
چودریا که در خود گره خورده است
به سردی از اینجا مرو آفتاب
دل هنگام تاریکی افسرده است
مگر حرف سنگینی بتو گفته ام
که بر خاطر شیشه بر خورده است....
 

مهندس شکوفه

عضو جدید
همه ی هستی من آیه ی تاریکیست
که ترا در خود تکرار کنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
من در این آیه ترا آه کشیدم ، آه
من در این آیه ترا
به درخت و آب و آتش پیوند زدم
...................

فروغ فرخزاد
 

Similar threads

بالا