مشاعرۀ سنّتی

meddler

عضو جدید

کاربر ممتاز

• Nov 15, 2010

• #30,781

salvador گفت:

یکی دل داشتم پر خون شد آن هم از کفم بیرون

چو کار از دست شد بیرون بیا ای یار دستم گیر

کلیک کنید تا باز شود...

راه گریزی نیست از تو خوب میدانم
نشکفته پرپر میکنی آخر بهارم را

 

fairy a

عضو جدید

• Nov 15, 2010

• #30,782

از درد تو کو دلی که بی تاب نشد / یا دیده که از شوق تو بی خواب نشد؟

 

امیر افشار

عضو جدید

کاربر ممتاز

• Nov 15, 2010

• #30,783

دلی دارم ز کوی می فروشان
ز سر مستی چون دریای خروشان

 

salvador

کاربر فعال ادبیات

کاربر ممتاز

• Nov 15, 2010

• #30,784

نشد ز نسخه دل نقطه‌ای مرا معلوم

اگر چه عمر به تصحیح این رساله گذشت

 

fairy a

عضو جدید

• Nov 15, 2010

• #30,785

تو آمدی به شبم از ستاره زیباتر / هنوز از گل سوری هماره زیباتر

 

gh_engineer

عضو جدید

کاربر ممتاز

• Nov 15, 2010

• #30,786

fairy a گفت:

تو آمدی به شبم از ستاره زیباتر / هنوز از گل سوری هماره زیباتر

کلیک کنید تا باز شود...

روز مردن سویم از رحمت نگاهی کرد و رفت
وقت رفتن به حسرت طرفه آهی کرد و رفت​

 

kachal63

کاربر حرفه ای

کاربر ممتاز

• Nov 15, 2010

• #30,787

تمام از گردش چشم تو شد کار من ای ساقی
ز دست من بگیر این جام را کز خویشتن رفتم

 

azi20

عضو جدید

• Nov 15, 2010

• #30,788

kachal63 گفت:

تمام از گردش چشم تو شد کار من ای ساقی
ز دست من بگیر این جام را کز خویشتن رفتم

کلیک کنید تا باز شود...

مکن حافظ از جور دوران شکایت

چه دانی تو ای بنده کار خدایی

 

kachal63

کاربر حرفه ای

کاربر ممتاز

• Nov 16, 2010

• #30,789

یار بگذشت از همه خندان و از من خشمناک
عمر بر من مشکل و بر دیگران آسان گذشت

 

salvador

کاربر فعال ادبیات

کاربر ممتاز

• Nov 16, 2010

• #30,790

تا روی خویش از چشم من پوشیده‌ای ای مهربان

از چشم من بی ‌روی تو جز خون دل پالود نه

 

kachal63

کاربر حرفه ای

کاربر ممتاز

• Nov 16, 2010

• #30,791

هزار شکر که گر غایبی ز دیده‏ی ما
غم فراق تو با اشک من هماغوشست

 

salvador

کاربر فعال ادبیات

کاربر ممتاز

• Nov 16, 2010

• #30,792

ترا دل دادم ای دلبر شبت خوش باد من رفتم

تو دانی با دل غمخور شبت خوش باد من رفتم

 

ALI 7135

کاربر بیش فعال

• Nov 16, 2010

• #30,793

من نگویم که مرا از قفس ازاد کنید / قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید .....

 

ALI 7135

کاربر بیش فعال

• Nov 16, 2010

• #30,794

دلا تا کی دراین زندان فریب این و آن بینی / دمی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی

 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای

کاربر ممتاز

• Nov 16, 2010

• #30,795

یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی

غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا

 

fairy a

عضو جدید

• Nov 16, 2010

• #30,796

امشب تو را به خوبی نسبت به ماه کردم / تو خوب تر ز ماهی،من اشتباه کردم

 

Mehraz-6128

عضو جدید

• Nov 16, 2010

• #30,797

مرا می بینی و هردم زیادت می کنی دردم
تو را می بینم و میلم زیادت می شود هردم

 

salvador

کاربر فعال ادبیات

کاربر ممتاز

• Nov 16, 2010

• #30,798

می‌خواست دل ز شکوه خوی تو دم‌ زند

دود سپند گشت سخن در دهان ما

 

fairy a

عضو جدید

• Nov 16, 2010

• #30,799

آرند که واعظی سخنور/ بر مجلس وعظ سایه گستر
از دفتر عشق نکته میراند / و افسانه ی عاشقی همی خواند

 

kachal63

کاربر حرفه ای

کاربر ممتاز

• Nov 16, 2010

• #30,800

fairy a گفت:

آرند که واعظی سخنور/ بر مجلس وعظ سایه گستر
از دفتر عشق نکته میراند / و افسانه ی عاشقی همی خواند

کلیک کنید تا باز شود...

دوردستان را به احسان یاد کردن همت است
ورنه هر نخلی به پای خود ثمر می‏افکند

 

Mehraz-6128

عضو جدید

• Nov 17, 2010

• #30,801

دیشب ای بهتر ز گل در عالم خوابم شکفتی
شاخ نیلوفر شدی در چشم پر آبم شکفتی

 

kachal63

کاربر حرفه ای

کاربر ممتاز

• Nov 17, 2010

• #30,802

Mehraz-6128 گفت:

دیشب ای بهتر ز گل در عالم خوابم شکفتی
شاخ نیلوفر شدی در چشم پر آبم شکفتی

کلیک کنید تا باز شود...

یارم گذشت بی غم و بی یاورم گذاشت
ای غم تو یار باش اگر یاورم گذاشت

 

salvador

کاربر فعال ادبیات

کاربر ممتاز

• Nov 17, 2010

• #30,803

تو مپندار که مهر از دل محزون نرود

آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود

 

kachal63

کاربر حرفه ای

کاربر ممتاز

• Nov 17, 2010

• #30,804

دلیست در برم از آبگینه نازکتر
که گر غبار نشیند برو، شکسته شود

 

salvador

کاربر فعال ادبیات

کاربر ممتاز

• Nov 17, 2010

• #30,805

دگر قمار محبت نمی برد دل من

که دست بردی از این بخت بد بیارم نیست

 

kachal63

کاربر حرفه ای

کاربر ممتاز

• Nov 17, 2010

• #30,806

تو اندر بوستان باید که پیش سرو ننشینی
وگرنه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم

 

salvador

کاربر فعال ادبیات

کاربر ممتاز

• Nov 17, 2010

• #30,807

ما را دل پر غمست و گو باش

اندی که دل تو شادمانه‌ست



درد دل ما ز هجر خود پرس

هجران تو از میان خانه‌ست

 

kachal63

کاربر حرفه ای

کاربر ممتاز

• Nov 17, 2010

• #30,808

تنها بدیده ای نتوان داد گریه داد
باید چو ابر از همه اعضا گریستن

 

salvador

کاربر فعال ادبیات

کاربر ممتاز

• Nov 17, 2010

• #30,809

نیست زین سبز چمن کلفت ما امروزی

غنچه بودیم درین باغ که دلگیر شدیم

 

kachal63

کاربر حرفه ای

کاربر ممتاز

• Nov 17, 2010

• #30,810

من نمیگویم که عاقل باش یا دیوانه باش
گر بجانان آشنایی از جهان بیگانه باش