یکی دل داشتم پر خون شد آن هم از کفم بیرون
چو کار از دست شد بیرون بیا ای یار دستم گیر
راه گریزی نیست از تو خوب میدانم
نشکفته پرپر میکنی آخر بهارم را
یکی دل داشتم پر خون شد آن هم از کفم بیرون
چو کار از دست شد بیرون بیا ای یار دستم گیر
تو آمدی به شبم از ستاره زیباتر / هنوز از گل سوری هماره زیباتر
تمام از گردش چشم تو شد کار من ای ساقی
ز دست من بگیر این جام را کز خویشتن رفتم
آرند که واعظی سخنور/ بر مجلس وعظ سایه گستر
از دفتر عشق نکته میراند / و افسانه ی عاشقی همی خواند
یارم گذشت بی غم و بی یاورم گذاشتدیشب ای بهتر ز گل در عالم خوابم شکفتی
شاخ نیلوفر شدی در چشم پر آبم شکفتی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |