Elham 6661
عضو جدید
وقتی که شانه هایم
در زیر بار حادثه می خواست بشکند
یک لحظه
از خیال پریشان من گذشت:
(بر شانه های تو....)
برشانه های تو
می شد اگر سری بگذارم
وین بغض درد را از تنگنای سینه بر آرم
به های های
آن جان پناه مهر
شاید که می توانست
از بار این مصیبت سنگین
آسوده ام کند
این شعر را تقدیم میکنم به پسر خاله گلم سجاد که 23 روزه دیگه بین ما نیست
(( البته با اجازه ی آقا مهدی که این را توی تاپیک ایشون گذاشتم))
در زیر بار حادثه می خواست بشکند
یک لحظه
از خیال پریشان من گذشت:
(بر شانه های تو....)
برشانه های تو
می شد اگر سری بگذارم
وین بغض درد را از تنگنای سینه بر آرم
به های های
آن جان پناه مهر
شاید که می توانست
از بار این مصیبت سنگین
آسوده ام کند
این شعر را تقدیم میکنم به پسر خاله گلم سجاد که 23 روزه دیگه بین ما نیست
(( البته با اجازه ی آقا مهدی که این را توی تاپیک ایشون گذاشتم))