مشاعره با شعر سعدی

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی به سمع رضا گوش دل به سعدی دار

که سوز عشق سخن های دلنواز آرد
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
از درون سوزناک و چشم تر

نیمه‌ای در آتشم نیمی در آب
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
به جفایی و قفایی نرود عاشق صادق

مژه برهم نزند گر بزنی تیر و سنانش


سلام استاد سیاوش گل:gol:

وقت بخیر استاد:gol:


شادی به روزگار گدایان کوی دوست

بر خاک ره نشسته به امید روی دوست



با اجازه استاد روز خوبی داشته باشید:gol:
 
آخرین ویرایش:

siyavash51

عضو جدید
درود سالوادور عزیز ! دلتنگت شدم ! تو هم که مث من بیخوابی!

تا تو نیایی به فضل رفتن ما باطل است

ور به مثل پای سعی در طلبت سر شود
 

iman.mpr

عضو جدید
درد دل دوستان گر تو پسندی رواست / هر چه مراد شماست غایت مقصود ماست
بنده چه دعوی کند حکم خداوند راست / گر تو قدم می​نهی تا بنهم چشم راست
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا مست نباشی نبری بار غم یار

آری شتر مست کشد بار گران را

 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
یکی را چون ببینی کشته دوست

به دیگر دوستانش ده بشارت
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو نه مرد عشق بودی خود از این حساب سعدی

که نه طاقت گریز است و نه طاقت گزندت
 

siyavash51

عضو جدید
تورا من دوست می دارم خلاف هرکه در عالم

اگر طعنه ست در عقلم وگر رخنه ست در دینم
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
مرا رواست که دعوی کنم به صدق ارادت

که هیچ در همه عالم به دوست برنگزیدم
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
من با تو نه مرد پنجه بودم

افکندم و مردی آزمودم

دیدم دل خاص و عام بردی

من نیز دلاوری نمودم
 

siyavash51

عضو جدید
ما با توایم و با تو نه ایم وینت بوالعجب

در حلقه ایم با و چون حلقه بر دریم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من از تو پیش که نالم که در شریعت عشق

معاف دوست بدارند قتل عمدا را
 

siyavash51

عضو جدید
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم

تا برفتی ز برم صورت بی جان بودم

با پوزش نمیدونم چرا تشکر ندارم !
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم

تا برفتی ز برم صورت بی جان بودم

با پوزش نمیدونم چرا تشکر ندارم !

سیاوش جان انشالله بساط تشکر برچیده شده.
خدائیش بیشتر از شعر ما این جمله رو تو پستها نوشتیم.

مخلصیم استاد:gol:


مردم بیگانه را خاطر نگه دارند خلق

دوستان ما بیازردند یار خویش را
 

iman.mpr

عضو جدید
امشب سبکتر می​زنند این طبل بی​هنگام را / یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را
یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد / ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را
 

"sarah"

عضو جدید
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می​رود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم می​رود
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود
 

Similar threads

بالا