قصه عشق به روایت تصویر

kimia63

کاربر فعال تالار مهندسی مکانیک ,

قصه عشق به روایت تصویر
من سرم توی کار خودم بود ...


http://www.join.yasgroup.ir/
بعد یه روز یه نفر رو دیدم ...
اون این شکلی بود !
ما اوقات خوبی با هم داشتیم ..

من یه کادو مثل این بهش دادم
وقتی اون هدیه من رو پذیرفت، من اینجوری شدم!
ما تقریبا همه شب ها، با هم گفت و گو می‌کردیم ..

و این وضع من توی اداره بود ..

وقتی همکارام من و دوستم رو دیدند، اینجوری نگاه می‌کردند ..
و من اینجوری بهشون جواب می‌دادم ..
اما روز والنتاین، اون یک گل رز مثل این داد به یه نفر دیگه..
و من اینجوری بودم ...


بعدش اینجوری شدم ...
احساس من اینجوری بود ..
بعد اینجوری شدم ...












 

Similar threads

بالا