راه های حل اختلاف با خانواده وتحمیل نظر خود به دیگران+جوک+متن عاشقانه کوتاه

راه های حل اختلاف با خانواده وتحمیل نظر خود به دیگران+جوک+متن عاشقانه کوتاه

  • خوب

    رای: 0 0.0%
  • تغیر کند

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    1

نابودگر

عضو جدید
درمورد اسرار کنترل خشم که درمجموع دو بخش است که بخش اول مربوط به کنترل خشم و بخش دوم مربوط به از بین بردن خشم است
کنترل شخم 1: حتما تا کنون زیاد عصبانی شده اید عصبانیتی که همراه با دلهره . ترس .خشم ودر آخر پشیمانی است ان سان به طریق مختلف میتواند عصبانی شود که عبارتند از دعوا..ناراحتی..کینه..حسادت و.......
دعوا ؟فرض کنید که باپدرتان بر سر موضوعی اختلاف نظر دارید شما علاوه براین که میدانید که نباید به او بی احترامی کنید میخواهید که خواسته شما مورد قبول او واقع شود
دراین میان راهکارهای به ذهنتان میرسد مانند/فرار از خانه /دادوفریادکردن/کشیدن یک نخ سیگارو.......
اما راه کار اصلی را نمی دانید برای رسیدن به خواسته ی خود چند راه وجود دارد که آنها رابا هم مرور میکنیم
1=سکوت کنید وبه آخرین کلمات دعوا گوش کنید
2=ازمحل دور وبه جای آرامی بروید
3=درمحل موسیقی ملایم گذاشته وچشمانتان را ببندید فکر کنید که هیچ گرفتاری ندارید
4=به کلمات ردوبدل شده دردعوا فکر کنید آنها را کنار هم گذاشته ودونتیجه بگیری یکی حق با شماست ودیگری حق با طرف مقابل
5=آن ها را در اولویت بندی قراربده آن را که مهم تر است انتخابکنید وجزعیات را مرور کنید
6=طرف مقابل را به محلی خلوت دعوتکنید
7=درچمانش خیره شوید ونتایج حاصل را باز گو کنید
8=دلایل منتقی برایش بیاورید همان جزعیاتی که مرور کردید
9=ساکت بمانید واجازهی فکر کردن به او بدهید ومنتظر جواب شوید
حیف نون می ره کتابخونه، داد می زنه یه ساندویچ بدین با سس اضافه.
آقاهه بهش می گه: آقا! اینجا کتابخونه هست.
حیف نون می گه: ببخشید… بعد یواش در گوش آقاهه می گه: یه ساندویچ بدین با سس اضافه!
—————————
شعبده بازی روی صحنه هنر نمایی می کرد که ناگهان گفت: حالا یک خانم بیاید روی صحنه تا من کاری کنم که غیب شود!
مردی از میان جمعیت برخاست و گفت: آقای شعبده باز! چند لحظه صبر کن تا من بروم مادر زنم را بیاورم!

—————————
سه نفر می خواستند چای لیپتون بخورن. اولی فنجان رو نگه می داره و لیپتون را تو فنجان تکان می ده، دومی لیپتون را نگه می داره و فنجان را تکان می ده، سومی لیپتون را به دور فنجان می ماله!
—————————
مادر: احمد! اگر من به تو ۱۰ تا بادام بدهم که آنها را به طور مساوی با جواد تقسیم کنی، چند تا به او می دهی؟
احمد: سه تا!
مادر: ببینم! مگر تو حساب کردن بلد نیستی؟
احمد: چرا مامان من بلدم، ولی جواد که بلد نیست!
—————————
به حیف نون گفتن واسه زلزله بم چه کمکى کردى؟ گفت: متاسفانه من دستم خالی بود، ایشالا زلزله بعدی!
—————————
احمد: مامان! اجازه می دهی بروم با اکبر بازی کنم؟
مادر: نه پسرم، اکبر بچه خوبی نیست. آدم باید همیشه با دوست بهتر از خودش
بازی کند.
احمد: پس اجازه بدهید اکبر بیاید با من بازی کند!


حرف کمی نبود قرار ومدار عشق
اما چه فایده –
که نفهمیم یار را!
ای روح های ناب !
دوباره به پا کنید
قدری برای اهل زمستان
بهار ر

همیشه
در بدترین لحظه ها
تنها رها می کنی مراو
بدترینِ لحظه ها
وقتی است
که تو
مرا
تنها
رها می کنی ا !
هر که آید گوید:
گریه کن، تسکین است
گریه آرام دل غمگین است
چند سالی است که من می گریم
در پی تسکینم
ولی ای کاش کسی می دانست
چند دریا
بین ما فاصله است
من و آرام دل غمگینم
فروش دیویدی فیلم خارخی هردی وی دی فقط 500تومان
 
بالا