magnetic-boy
عضو جدید
من قدیما خیلی ایرانیا رو دوست داشتم یعنی هی به خودم میگفتم مهمون نوازند. با معرفتند. خون گرمند .باهوشند و خیلی چیزای دیگه شبیه این ولی الان هر چی میگذره نظرم عوض میشه وقتی صف های اتوبوس رو میبینم که پنجاه درصد مردم شعور صف رو ندارن و فک میکنن اگه بقیه رو بپیچونن زرنگن یا طرز رانندگیا رو میبینم. یا دعواهایی که رخ میده سر هیچ و پوچ یا وقتی میشنوم تو یه بازی ریختن سر داور و داور رو کتک زدن. یا اون فیلمی که وقتی خبرنگار زن هلندی داره تو میدونه آزادی گزارش تهیه میکنه چه ضایع ازی ای در میارن و خیلی چیزای دیگه. یا وقتی همین مردم لرستان خودمونو میبینم(من قبلن عاشق زندگیه عشایر بودم) میبینم هیچ چیز جالبی ندارن وقتی وضعیت زناشون میبینم وقتی میبینم همه زندگیشون به دنبال غذان نه چیزه دیگه و حتی خیلی از احکام رو هم درست نمیدونن. جامعه ای که نه زبایی های جامعه اسلامی و شیعی رو داره نه حداقل زیبایی های منطقی به همه چی نگاه کردن غربی ها رو (بدبختیجامعه ما تقریبن هیچ بویی از تشیع هم نبرده) به چیه این جامعه باید دلخوش بود.(من خارج از ایران نبودم و نمیدونم شاید اونجا هم اینجوری باشه البته. مطمئنن اونجا کسی مهمون نواز و خون گرم و اینا نیست ولی حداقل میفهمن که بد رانندگی کردن زرنگی نیست.) و جالب اینه که مردم ما از لحاظ مهمون نوازی و خون گرمی دارن مثل غربی ها میشن یعنی روابط فامیلی ضعیف میشه و ... دیگه نمیدونم چی میمونه واسه ما.عجپب چیزه بدیه گیر کردن بین سنت و مدرنیته!!!میدونم نتونستم منظورمو خوب برسونم چون بدون فکر کردن نوشتم ولی بالاخره یه چیزایی رو بیان کردم .