بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

mclaren

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یك روز سوراخ كوچكی در یك پیله ظاهر شد. شخصی نشست و چند ساعت به جدال پروانه برای خارج شدن از سوراخ كوچك ایجاد شده درپیله نگاه كرد.
سپس فعالیت پروانه متوقف شد و به نظر رسید تمام تلاش خود را انجام داده و نمی تواند ادامه دهد.
آن شخص تصمیم گرفت به پروانه كمك كند و با قیچی پیله را باز كرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما بدنش ضعیف و بالهایش چروك بود.


آن شخص باز هم به تماشای پروانه ادامه داد چون انتظار داشت كه بالهای پروانه باز، گسترده و محکم شوند و از بدن پروانه محافظت کنند.
هیچ اتفاقی نیفتاد!!!

در واقع پروانه بقیه عمرش به خزیدن مشغول بود و هرگز نتوانست پرواز کند.
چیزی که آن شخص با همه مهربانیش نمیدانست این بود که محدودیت پیله و تلاش لازم برای خروج از سوراخ آن، راهی بود که خدا برای ترشح مایعاتی از بدن پروانه به بالهایش قرار داده بود تا پروانه بعد از خروج از پیله بتواند پرواز کند.

گاهی اوقات تلاش تنها چیزیست که در زندگی نیاز داریم.
اگر خدا اجازه می داد که بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج میشدیم، به اندازه کافی قوی نبودیم و هرگز نمیتوانستیم پرواز کنیم.

خاله آفلین بازم از اینا بگو خوشم میاد................
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
من استسمار شدم! قصه که باید بگم
تازه
همش از قصه هام ایراد می گیرن
بعدم
سرمو به دیفال می کوبم میگن نگرانه دیفالیم!

ها خوب موكنن ، يه عمر به ما زور گفتي ، هي خواسي ميونه منو عشخمو خيراب كني ( راسي عشخم كوجاس ؟ :دي )
حالا بايد يكي بياد انتقام ماهارو از تو بگيره نگار :دييييييييي


سلين سلين
شومام قصه گويي؟

نه من قصه نميگويم ، من مسئول تداركات و پذيرايي كرسي ام بيشتر :دي
 

mclaren

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گرگ عاشق

گرگ طبق عادت قديم خود
پسرش را به خانه بزبز قندی فرستاد
پسر بعد از ساعتی دست خالی برگشت
و پس از آن روز نه غذا خورد نه حرف زد
گرگ جوان عاشق حبه انگور شده بود!!!!​

خاله خوب شد این قصه رو گفتی منم عاشق شدم حالا چیکار کنم؟؟
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
خاله مریم شما قصه های خوب بلدی بگی؟؟

من بيشتر شعر بلتم بوگويم تا قصه :دي




هر شب خواب می بینم

سقوط می کنم از یک آسمانخراش

و تو از لبه ی آن

خم می شوی و دستم را می گیری

سقوط می کنم هرشب

از بام شب

و اگر تو نباشی

که دستم را بگیری

بدون شک

صبحگاه

جنازه ام را در اعماق دره ها پیدا می کنند.

رسول يونان
 

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت. دندان هایی نامتناسب با گونه هایش، موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره. روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند! نقطه مقابل او دختر زیباروی و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت. او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید:
میدونی زشت ترین دختر این کلاسی ؟
یکدفعه کلاس از خنده ترکید …

بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند. اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای در میان همه و از جمله من پیدا کند.
او گفت: اما بر عکس من، تو بسیار زیبا و جذاب هستی.

او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است که می توان به او اعتماد کرد و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می خواستند با او هم گروه باشند. او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود. به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی ابرو کمانی و … به یکی از دبیران، لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور دانش آموزان را داده بود. آری ویژگی برجسته او در تعریف و تمجید هایش از دیگران بود که واقعاً به حرف هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه های مثبت فرد اشاره می کرد. مثلاً به من می گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می گفت بهترین آشپز دنیا!

سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهری اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم. پنج سال پیش وقتی برای خواستگاری اش رفتم، دلیل علاقه ام را جذابیت سحر آمیزش می دانستم و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت:
برای دیدن جذابیت یک چیز، باید قبل از آن جذاب بود!

در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم. دخترم بسیار زیباست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند.
روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست ؟
و همسرم اینگونه جواب داد:
من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم ...

شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفتند
عشق بورز به آنهایی که دلت را شکستند
دعا کن برای آنهایی که نفرینت کردند
و بخند که خدا هنوز آن بالا با تـوست



 

mclaren

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

من بيشتر شعر بلتم بوگويم تا قصه :دي




هر شب خواب می بینم

سقوط می کنم از یک آسمانخراش

و تو از لبه ی آن

خم می شوی و دستم را می گیری

سقوط می کنم هرشب

از بام شب

و اگر تو نباشی

که دستم را بگیری

بدون شک

صبحگاه

جنازه ام را در اعماق دره ها پیدا می کنند.

رسول يونان

خاله مرسی ولی چلا همش از اینجور شعرها و قصه ها میگن آخه؟؟
 

mclaren

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت. دندان هایی نامتناسب با گونه هایش، موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره. روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند! نقطه مقابل او دختر زیباروی و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت. او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید:
میدونی زشت ترین دختر این کلاسی ؟
یکدفعه کلاس از خنده ترکید …

بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند. اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای در میان همه و از جمله من پیدا کند.
او گفت: اما بر عکس من، تو بسیار زیبا و جذاب هستی.

او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است که می توان به او اعتماد کرد و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می خواستند با او هم گروه باشند. او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود. به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی ابرو کمانی و … به یکی از دبیران، لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور دانش آموزان را داده بود. آری ویژگی برجسته او در تعریف و تمجید هایش از دیگران بود که واقعاً به حرف هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه های مثبت فرد اشاره می کرد. مثلاً به من می گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می گفت بهترین آشپز دنیا!

سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهری اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم. پنج سال پیش وقتی برای خواستگاری اش رفتم، دلیل علاقه ام را جذابیت سحر آمیزش می دانستم و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت:
برای دیدن جذابیت یک چیز، باید قبل از آن جذاب بود!

در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم. دخترم بسیار زیباست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند.
روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست ؟
و همسرم اینگونه جواب داد:
من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم ...

شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفتند
عشق بورز به آنهایی که دلت را شکستند
دعا کن برای آنهایی که نفرینت کردند
و بخند که خدا هنوز آن بالا با تـوست




خالههههههههههههههههههههههههههههههههههههه ملسییییییی خوشجل بود دیگه یواش یواش داره خوابم میگیره..............
 

nazaninfatemeh

عضو جدید
.................................................. ........................دوستی می گفت:
خیلی سال پیش که دانشجو بودم، بعضی از اساتید عادت به حضور و غیاب داشتند
تعدادی هم برای محکم کاری دو بار این کار را انجام میدادند، ابتدا و انتهای کلاس ، که مجبور باشی تمام ساعت را سر کلاس بنشینی.

هم رشته ای داشتم که شیفته ی یکی از دختران هم دوره اش بود.
هر وقت این خانم سر کلاس حاضربود، حتی اگر نصف کلاس غایب بودند، جناب مجنون می گفت:
استاد همه حاضرند!
و بالعکس، اگر تنها غایب کلاس این خانم بود و بس، می گفت:
استاد امروز همه غایبند، هیچ کس نیامده!

در اواخر دوران تحصیل ازدواج کردند و دورادور می شنیدم که بسیار خوب و خوش هستند.

امروز خبردار شدم که آگهی ترحیم بانو را با این مضمون چاپ کرده است:

""هیچ کس زنده نیست ... همه مردند"
:surprised::surprised::surprised:
 

nazaninfatemeh

عضو جدید
حالا كه من به وجد اومدم و قصه گو شدم رفتن
باوش
بعد ميگن چرا آمار خودكشي بالا ميره
شب همگي خوش
فردا روز سبزي داشته باشين:cry:
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
خوب خاله من میتلسم از اینا اگه بخوابم خواب میبینم که منم دارم از آسمانخراش پرت میشم ته دره..............
نه خو نترس نميفتي :دي

پ كو پزيرايي؟؟؟
خو ديه اخر عيد قحطي اومده زير كرسي هيچي نداريم بخوريم :دي

خاله ها شبتون خوش من دیگه رفتم.............

شب خوش

شب خوش
تشنه ام مریم!

تشنته ؟ فقط اب داريما بيارم ؟ :دي
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
حالا كه من به وجد اومدم و قصه گو شدم رفتن
باوش
بعد ميگن چرا آمار خودكشي بالا ميره
شب همگي خوش
فردا روز سبزي داشته باشين:cry:

نه بابا نرفتيم كه هسيم، حالا موتاد نشي يه وقتي ؟ :دي
از پياده رو برو
شبت خوش
به همچنين...
 

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
.................................................. ........................دوستی می گفت:
خیلی سال پیش که دانشجو بودم، بعضی از اساتید عادت به حضور و غیاب داشتند
تعدادی هم برای محکم کاری دو بار این کار را انجام میدادند، ابتدا و انتهای کلاس ، که مجبور باشی تمام ساعت را سر کلاس بنشینی.

هم رشته ای داشتم که شیفته ی یکی از دختران هم دوره اش بود.
هر وقت این خانم سر کلاس حاضربود، حتی اگر نصف کلاس غایب بودند، جناب مجنون می گفت:
استاد همه حاضرند!
و بالعکس، اگر تنها غایب کلاس این خانم بود و بس، می گفت:
استاد امروز همه غایبند، هیچ کس نیامده!

در اواخر دوران تحصیل ازدواج کردند و دورادور می شنیدم که بسیار خوب و خوش هستند.

امروز خبردار شدم که آگهی ترحیم بانو را با این مضمون چاپ کرده است:

""هیچ کس زنده نیست ... همه مردند"
:surprised::surprised::surprised:

خوش به حالش
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز


بدهکار هیچ کس نیستم

جز همین ماه

که از پشت میله ها می گذرد

که می توانست

از اینجا نگذرد و

جایی دیگر

مثلآ در وسط دریایی خیال انگیز

بچسبد به شیشه کابین یک تاجر پول دار

بدهکار هیچ کس نیستم

جز همین ماه

که تو را به یادم می آورد.

رسول يونان
 

hd_memar

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


بدهکار هیچ کس نیستم

جز همین ماه

که از پشت میله ها می گذرد

که می توانست

از اینجا نگذرد و

جایی دیگر

مثلآ در وسط دریایی خیال انگیز

بچسبد به شیشه کابین یک تاجر پول دار

بدهکار هیچ کس نیستم

جز همین ماه

که تو را به یادم می آورد.

رسول يونان

اگه بدهکاری به این باشه
من تا آخر عمر بدهکارم
 

Maenad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اینجا چه خبره؟!

یه شب ما نبودیما
کی در این خونه رو رو این مارتینی باز کرده؟!

ایش...
مرمری من اینجام عژیژم

من همیشه به یاد توام گلم...هر جا که باشم...
نگار ژون خسته نباشی از این همه ی قصه ی خشنگ...
 

Similar threads

بالا