s.mojdeh
عضو جدید
یکم بار که عاشق شد، قلبش کبوتر بود و تنش از گل سرخ
اما عشق، آن صیاد است که کبوتران را پر می دهد
و آن باغبان است که گل های سرخ را پرپر می کند
پس کبوترش را پراند و گل سرخ اش را پرپر کرد
اما عشق، آن صیاد است که کبوتران را پر می دهد
و آن باغبان است که گل های سرخ را پرپر می کند
پس کبوترش را پراند و گل سرخ اش را پرپر کرد
دوم بار که عاشق شد، قلبش آهو بود و تن اش از ترمه و ترنم
اما عشق، آن پلنگ است که ناز آهوان و مشک آهوان نرمش نمی کند،
پس آهویش را درید و تن اش را به توفان خود تکه تکه کرد؛
که عشق توفان است و نه ترمه می ماند و نه ترنم
اما عشق، آن پلنگ است که ناز آهوان و مشک آهوان نرمش نمی کند،
پس آهویش را درید و تن اش را به توفان خود تکه تکه کرد؛
که عشق توفان است و نه ترمه می ماند و نه ترنم
سوم بار که عاشق شد، قلبش عقاب بود و تن اش از تنه سرو
اما عشق، آن آسمان است که عقابان را می بلعد و آن مرگ است
که تن هر سروی را تابوت می کند
پس عقابش در آسمان گم شد و تن اش تابوتی روان بر رود عشق
و چهارم بار و پنجم بار و ششم بار و هزار بار
هزار و یکم بار که عاشق شد
قلبش اسبی بود از پولاد و آتش و خون و تن اش از سنگ و غیرت و استخوان
و عشق آمد در هیئت سواری با سپری و سلاحی بر قلبش نشست و عنانش را کشید
آنچنانکه قلبش از جا کنده شد
سوار گفت: از این پس زندگی، میدان است و حریف، خداوند. پس قلبت را بیاموز که:
عشق کار نازکان نرم نیست / عشق کار پهلوان است، ای پسر
نگاه تازیانه ای بر سمند قلبش زد و تاخت
و آن روز، روز نخست عاشقی بود
عرفان نظرآهاری
آخرین ویرایش: