گریه کن ای دل..........

Melina666

عضو جدید



اشکهایم چه بچه شده اند .. !
گونه هایم را با سُرسُره اشتباه گرفته اند .. !
هی با یاد
تو، از گوشه ی چشمانم
سُرمی خورند ... !
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی
چشمانم
را باید بگویم
ارام
کمتر
اشک بریزید
وقتی کسی
اشکهایتان را
پاک نمیکند
که چه میبارید
و انگاه تمام صورتم را زیر باران میبرم
تا باران
اشکهایم را
پاک کند
 

baran92

عضو جدید
انگشتانم را فرو می برم در چشمانم …
این سد اگر فرو بریزد ، دنیا را آب خواهد برد...

.

این روزها زیادی ساکت شده ام ؛ حرفهایم نمی دانم چرا به جای گلو از چشمهایم بیرون می آیند !



بعضی از اشیا حس دارند …
گریه می کنند … مثل بالش من …
هرشب غرق اشک است !
.
 
  • Like
واکنش ها: floe

baran92

عضو جدید
از این تکرار ساعتها
از این بیهوده بودنها
از این بی تاب ماندنها
از این تردیدها
نیرنگها
شکها
خیانتها
از این رنگین کمان سرد آدمها
و از این مرگ باورها و رویاها
پریشانم …
دلم پرواز میخواهد !
 
  • Like
واکنش ها: floe

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مـــــــن بــــه دنبــــالِ كســــی می گــــردم ...
كــــــــه ...
بـــــــــــــداند ...
تپــــشِِِ قلبــــــــــــ دلیلــــی دارد .....!
 
  • Like
واکنش ها: floe

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

خـ ـ ـدایآ اینقـ ـבر
لحظـ ـه هـ ـاے بی مخآطـ ـبم
را به رخـ ـ ـم نکش
آرے
مــ ــے ـבانم تـ ـا تـ ـو نخواهـ ـی
نیـ ـم نگـ ـاهی هم
بـ ـه مـ ـن نمــ ــے کنـב​

 
  • Like
واکنش ها: floe

"gole naz"

عضو جدید
عمری چکش برداشتم و بر سر میخی

بر روی سنگی کوبیدم

اکنون می فهمم ...

هم چکش خودم بودم

هم میخ

هم سنگ !!!!


کافکا
 
  • Like
واکنش ها: floe

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برایت نوشتم نوشته هایم شد یه دفتر تلخ درد دل
باخویش گفتم می آیی و تک تک نامه ها را میخوانی
اما سالهاست این نامه ها را ورق میزنم
این اشک است که لحظه به لحظه همراهیم میکند.
 
  • Like
واکنش ها: floe

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پدرم میگوید از او بگذر
که رنج میآورد
مادرم گریه می کند از او بگذر
که مرگ می آورد
برادرم به من نگاه می کند . . . باخشم
که ذلیل کسی شده ام
آه . . .
اینها چه می دانند که عاشق تو بودن چه درد شیرینی است...
به کوه می گویم او را می خواهم
جواب می دهد من هم...
به دریا می گویم او را می خواهم
جواب می دهد من هم...
در خواب می گویم او را می خواهم
جواب می شنوم من هم...
اگر یک روز به خدا بگویم او را می خواهم . . .
زبانم لال . . . چه جواب خواهد داد؟
 
  • Like
واکنش ها: floe

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

آدمها چه راحت با جابجايي يک نقطه از خدا،جدا ميشن
 
  • Like
واکنش ها: floe

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمی دانم که دانستى دلیل گریه هایم را
نمی دانم که حس کردى حضورت درسکوتم را
 
  • Like
واکنش ها: floe

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حسرت در آغوش کشیدنت سوزاند مرا!..

نه برای اینکه نیامدی چون میدانم آغوشت مال دیگری خواهد شد ....!!!
 
  • Like
واکنش ها: floe

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق ورزیدن خطاست حاصلش دیوانگی ست
عشق ها بازیچه اند
عاشقان بازیگر این بازی طفلانه اند

عشق کو؟ عاشق کجاست؟ معشوق کیست؟
.
.
.
 
  • Like
واکنش ها: floe

olel_albab

مدیر تالار ریاضی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
گریه مال مرده، فقط سرت رو بالا بگیر و گریه کن
 

nice_Alice

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


این نگاه را میشناسم

انگار تمام راز های هستی
در پرده نازک اشک پوشیده شده است

لبها خاموشند
حتی دستها برای مخفی کردن کلمات به کمک لبها رفته اند
عریان و بی دفاع . . .در برابر تقدیر

اندوهی بزرگ که در یک کالبد ظریف و کوچک جای نمی گیرد
و چشمها نمی از یمی را به تصویر میکشند

و من در آستانه دروازه باران خورده ی چشمها
روح خود را عریان کرده ام
تا در همان جاری زلال اشک

بارها و بارها دل خود را غسل تعمید بدهم. . .

نگاهت را میشناسم
چرا که دلم بارها در دریاچه زلال آن

به تعمید عشق رفته است . . .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو به مدرسه میرفتی به تو گفته بودند باید دکتر شوی*
*او هم به مدرسه میرفت اما نمی دانست چرا*
*من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم میگرفتم*
*تو پول تو جیبی نمی گرفتی همیشه پول در خانه ی شما دم دست بود*
*او هر روز بعد از مدزسه کنار خیابان آدامس میفروخت*
*معلم گفته بود انشا بنویسید*
*موضوع این بود علم بهتر است یا ثروت*
*من نوشته بودم علم بهتر است*
*مادرم می گفت با علم می توان به ثروت رسید*
*تو نوشته بودی علم بهتر است*
*شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بی نیازی*
*او اما انشا ننوشته بود برگه ی او سفید بود*
*خودکارش روز قبل تمام شده بود*
*معلم آن روز او را تنبیه کرد*
*بقیه بچه ها به او خندیدند*
*آن روز او برای تمام نداشته هایش گریه کرد*
*هیچ کس نفهمید که او چقدر احساس حقارت کرد*
*خوب معلم نمی دانست او پول خرید یک خودکار را نداشته*
*شاید معلم هم نمی دانست ثروت وعلم گاهی به هم گره می خورند*
*گاهی نمی شود بی ثروت از علم چیزی نوشت*
*من در خانه ای بزرگ می شدم که بهار توی حیاطش بوی پیچ امین الدوله می آمد*
*تو در خانه ای بزرگ می شدی که شب ها در آن بوی دسته گل هایی می پیچید که پدرت
برای مادرت می خرید*
*او اما در خانه ای بزرگ می شد که در و دیوارش بوی سیگار و تریاکی را می داد
که پدرش می کشید*
*سال های آخر دبیرستان بود*
*باید آماده می شدیم برای ساختن آینده*
*من باید بیشتر درس می خواندم دنبال کلاس های تقویتی بودم*
*تو تحصیل در دانشگا های خارج از کشور برایت آینده ی بهتری را رقم می زد*
*او اما نه انگیزه داشت نه پول درس را رها کرد دنبال کار می گشت*
*روزنا مه چاپ شده بود*
*هر کس دنبال چیزی در روزنامه می گشت*
*من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ی قبولی های کنکور جستجو کنم*
*تو رفتی روزنامه بخری تا دنبال آگهی اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردی*
*او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در یک نزاع خیابانی کسی را کشته بود*
*من آن روز خوشحال تر از آن بودم که بخواهم به این فکر کنم که کسی کسی را کشته
است*
*تو آن روز هم مثل همیشه بعد از دیدن عکس های روزنامه آن را به کناری
انداختی*
*او اما آنجا بود در بین صفحات روزنامه*
*برای اولین بار بود در زندگی اش که این همه به او توجه شده بود** !!!!*
*چند سال گذشت*
*وقت گرفتن نتایج بود*
*من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهی ام بودم*
*تو می خواستی با مدرک پزشکی ات برگردی همان آرزوی دیرینه ی پدرت*
*او اما هر روز منتظر شنیدن صدور حکم اعدامش بود*
*وقت قضاوت بود*
*جامعه ی ما همیشه قضاوت می کند*
*من خوشحال بودم که که مرا تحسین می کنند*
*تو به خود می بالیدی که جامعه ات به تو افتخار می کند*
*او شرمسار بود که سرزنش و نفرینش می کنند*
*زندگی ادامه دارد*
*هیچ وقت پایان نمی گیرد*
*من موفقم من میگویم نتیجه ی تلاش خودم است**!!!*
*تو خیلی موفقی تو میگویی نتیجه ی پشت کار خودت است**!!!*
*او اما زیر مشتی خاک است مردم گفتند مقصر خودش است** !!!!*
*من , تو , او*
*هیچگاه در کنار هم نبودیم*
*هیچگاه یکدیگر را نشناختیم*
*اما من و تو اگر به جای او بودیم*
*آخر داستان چگونه بود ؟؟؟*
*هر روز از کنار مردمانی می گذریم که یا من اند یا تو و یا او*
*و به راستی نه موفقیت های من به تمامی از آن من است و نه تقصیرهای او همگی از
آن او
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روزها حال خودم برایم ناشناخته است
احساس افسردگی دارم و ندارم
بغض های فرخورده ام به ضرب هیچ تلنگری نمی شکند،
فقط می دانم دلم عجیب گریه می خواهد
همین!!!!!
 
  • Like
واکنش ها: floe

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خنده ی تلخ من از گریه غم انگیزتر است
کارم از گریه گذشته است که بدان می خندم
:(

دلم کمی کودکی ام را می خواهد

کمی از بهانه های گریه های کودکی

اینجا کمی غصه هایم بزرگ شدند

گریه آرامم نمی کند...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بـه چـشـمـهـایـت بگــو . . .



نـگـاهـم نـڪـنـنـد ...



بـگـو وقـتـے خـیـره ات مـے شـوم



سرشـاטּ بـه ڪـار خـودشـاטּ بـاشـد . . . !



نـه ڪـه فـڪـر ڪـنـے خـجـالـت مـے ڪـشـم هـا . . .



نـه !



حـواسـم نـیـسـت . . .



عـاشـقـت مـی شـوم . . .
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]وقتی نیست نباید اشک بریزی ...
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] باید بگذاری بغض ها روی هم جمع شوند و جمع شوند ...
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]تا کوه شوند ، تا سخت شوند ، همین ها تو را میسازد ...[/FONT]​
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]سنگت می کند درست مثل خودش ![/FONT]​
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] باید یادت باشد حالا که نیست اشکهایت را ندهی هرکسی پاک کند ...[/FONT]​
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]باید یادت باشد حالا که نیست اشکهایت را ندهی هرکسی پاک کند ...[/FONT]​
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] میدانی؟ آخر هرکسی لیاقت تو و اشکهایت را ندارد[/FONT]​
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif] [/FONT]
[/FONT]
[/FONT]
 
  • Like
واکنش ها: floe

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]ما سم ِ مار را با پادزهر خنثی می کنیم

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]اما سم ِ کلمات را چه گونه؟
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]نمی دانم![/FONT]​
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]حالم خوب نیست![/FONT]​
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]حسین پناهی[/FONT]​

[/FONT]
[/FONT]
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]دلم

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]پُر است
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]پُر پُر پُر[/FONT]​
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]آنقدر که گاهی[/FONT]​
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]اضافه اش از چشمانم میچکد ![/FONT]​

[/FONT]
[/FONT]
 
  • Like
واکنش ها: floe

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]بعضــي اشــکهــــا هستند

[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]بــــي دليل
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]بـــي بهانـــه[/FONT]​
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]يـــک دفعـــه[/FONT]​
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]نصف شبــي[/FONT]​
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]عــجيب ، آدم را آرام مـيکنند !!![/FONT]​

[/FONT]
[/FONT]
 
  • Like
واکنش ها: floe

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]بعضی حرفا رو نمیشه گفت ... باید خورد...
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]ولی بعضی حرفا رو نه می شه گفت ... نه میشه خورد
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]می مونه سر دل! میشه دل تنگ! میشه بغض! میشه سکوت![/FONT]​
[FONT=Verdana, Arial, Helvetica, sans-serif]میشه همون وقتی که خودتم نمیدونی چه مرگته[/FONT]​

[/FONT]
[/FONT]
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
nadernorozi نگاه کن ادبیات 216
JU JU یادداشت کن ! ادبیات 991
mohammad azizi معماری با مصالحی از جنس دل ادبیات 18272
MAHDI.VALVE دل نامه یا نامه دل ادبیات 9509
سرمد حیدری دل نوشته‌هاي عرفاني ادبیات 430

Similar threads

بالا