توی این مدت مثل روزهای قبلم عمل می کنم،اصلا کی گفته شاید فردا مردم یا 5 سال دیگه بی خیال...
[FONT="]انسان به طور متوسط 70 سال عمر می کنه و این تعداد سال از سالها و ماهها تشکیل می شه و از بهم پیوستن این 1ماه و اون 1ماهه که این تعداد سال رو میسازه و تازه این 1ماه روهم، روزها و ساعتهاست که تشکیل میده.[/FONT]
[FONT="]ببینید دوستان من کاری ندارم که چند سال عمر خواهم کرد 70 یا 30 یا همین الان یکی میاد میگه که وقت تمومه بایداز اینجا بری،اصلا اجازه نمی دهد که من پلک بزنم.بابا بزار اینو بنویسم بعدش.. [/FONT]
[FONT="]این رو باید باور کنیم که همه ما یه مسافریم به وقتش باید بریم و این جایمان رو به مسافران بعدی بدیم.[/FONT]
[FONT="]درسته که ما مسافریم و باید بریم ولی خب هر کسی یه چیزایی این جا به یادگار میزاره . نمی دونم یکی نامش رو یکی آثارش رو و یکی هم ...[/FONT]
[FONT="]خب من تصمیم گرفتم هر موقع که وقتش شد بدون هیچ اعتراضی بار سفر رو ببندم(خب دیگه اعتراضی هم وارد نیست وباید بری) ولی تا اون موقع می خوام یه چیزهایی رو به یادگار بزارم.[/FONT]
[FONT="]به قول برنامه نویس ها ، می خوام تابع های خوبی برای این دنیا از خودم به یادگار بزارم ،تابعهایی که حتی اگه ورودی خوب ومعتبری نداشته باشه بازهم خروجی نرمال و مطلوبی رو چاپ کنه. [/FONT]
[FONT="]تابعهایی همچون مهربانی ،گذشت و ... وایسا وایسا همینطوری سرت و انداختی پایین و می ری جلو[/FONT]
[FONT="]ردیف کردن و گفتن از این چیزا آسونه ولی خب پای عمل که میاد وسط سخت می شه و به خصوص که شرایط اجرای اون هم مهمه که قبلا راجع بهش بحث کرده ام[/FONT]
[FONT="]درسته، ما معصوم که نیستیم و هر کسی هم آستانه تحملی داره ولی خب قرار نیست که این طوری بمونیم هر کسی اگه شروع کنه می تونه هر روز روی آستانه ی تحملش کار کنه حالا به هر طریقی که شد و اون رو ببره بالا[/FONT]
[FONT="]اصلا فک کنم فلسفه ی اینی که اومدیم اینجا این باشه که خودمون رو بسازیم[/FONT]
[FONT="]ظرفیت هایمان رو ببریم بالا .خودمون رو با استانداردهایی که قراره خداوند به واسطه نعمتهاش به ما بده ،هماهنگ کنیم . چطور بگم خداوندکه رحمت خاصه خودش رو به هر کسی که نمی ده ،نگاه به ظرفیتش هم می کنه.(از دوستان فیلسوف به خاطر این چند خط اخیر پوزش که پای در کفششان کردم)[/FONT]
[FONT="]یه مثال دانشجویی می زنم:[/FONT]
[FONT="] اگه رفیقم، نه، همکلاسیم بیاد پیشم و ازمن کتاب تست ارشدی رو بخواد که من از کتابخونه گرفته ام و مثل این کتاب هم فعلا موجود نیست و با کتابدار هماهنگ شده که برام تمدید کنه تا روز کنکور .حالا با این رقابت کنکور، سخته واسه من که بیام چنین کتاب خوبی رو بهش بدم ممکنه بره و با رفیقاش باهم بخونند و همه از من جلو بزنند(رقابته دیگه) ___ خب من و شما چی کار می کنیم ؟؟[/FONT]
[FONT="]زندگی پراست از این انتخاب های سخته...[/FONT]
[FONT="]ببینید من که الان حاضر نیستم از این کتاب (پول ، صندلی و ...)بگذرم چطور فردا از عزیز ترین چیزم که جونمه می گذرم و اون وقت بی خود نیست که میگند برای بعضی افراد جون دادن مثل جونکندن می مونه(چی شد!)[/FONT]
[FONT="]خب بسه دیگه زیادی صحبت کردم ،شرمنده ، فقط دوستان امیدوارم که روی این حرفا کمی فکر کنیم تا شاید جان دادنی مثل بو کردن گل داشته باشیم[/FONT]
بازهم منتظر نظرات دوستان هستیم...