دانی آن خال سیه چیست که در حلقه زلف افتادستروزی که پاره شود از هم طناب عمر
امید من به زلف سمن سای او بود
تـا توانی دل بدست آورته دوری از برم ، دل در برم نیست
هوای دیگری اتدر سرم نیست
به جان دلبرم کز هر دو عالم
تمنای دگر جز دلبرم نیست
دختری این مرغ بدان مرغ دادتـا توانی دل بدست آور
دل شکستن هنر نمی باشد
هست آن نیست که هر لحظه کنارت باشددختری این مرغ بدان مرغ داد
شیربها خواهد از او صبحگاه
در کارگه کوزه گری رفتم دوشهست آن نیست که هر لحظه کنارت باشد
هست آن است که هر لحظه به یادت باشد
دسترنج تو همان به که شود صرف به کامتو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادی جهان گیری غم لشکر نمی ارزد!
دلی که با سر زلفین او قراری داد
گمان مبر که بدان دل قرار باز آید
من درد تو را زدست اسان ندهمدیشب از دولت می دفع ملالی کردیم
این هم از عمر شبی بود که حالی کردیم
من درد تو را زدست اسان ندهم
دل بر نکنم زدوست تا جان ندهم
دیشب صدای تیشه از بیستون نیامدمرا نه سر نه سامون آفریدند
پریشونم پریشون افریدند
پریشون خاطران رفتند در خاک
مرا از خاک ایشون افریدند
دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد
دلم بجو که قدت همچو سرو و دلجویی استدل از من برد و روی ازمن نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
دلم بجو که قدت همچو سرو و دلجویی است
سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است
تكيه بر تقوا و دانش در طريقت كافريست
راهرو گر صد هنر دارد،توكل بايدش...
شمع گر زان لب خندان بزبان لافی زد
پیش عشاق تو شبها به غرامت برخاست
در پناهت برگ و بار من شکفتمكن كاري كه بر پا سنگت آيد
جهان با اين فراخي تنگت آيد
چو فردا نامه خواهان نامه خواهند
تورا از نامه خواندن ننگت آيد.........
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |