احساسیترین متن عمرممم

omidvarshoei

عضو جدید
یه اتاقی باشه گرمه گرم..روشنه روشن
تو باشی منم باشم
کف اتاق سنگ باشه سنگ سفید
تو منو بغلم کنی که نترسم..که سردم نشه..که نلرزم
اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار..پاهاتم دراز کردی
منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه دادم
با پاهات محکم منو گرفتی ..دو تا دستتم دورم حلقه کردی
بهت می گم چشماتو می بندی؟
میگی اره بعد چشماتو می بندی
بهت می گم برام قصه می گی ؟ تو گوشم؟
می گی اره بعد شروع می کنی اروم اروم تو گوشم قصه گفتن
یه عالمه قصه طولانی و بلند که هیچ وقت تموم نمی شن
می دونی؟
می خوام رگ بزنم..رگ خودمو..مچ دست چپمو..یه حرکت سریع
یه ضربه عمیق..بلدی که؟
ولی تو که نمی دونی می خوام رگمو بزنم ..تو چشماتو بستی ..نمیدونی

من تیغ رو از جیبم در میارم..نمی بینی که سریع می برم..نمی بینی
خون فواره می زنه..رو سنگای سفید..نمی بینی که دستم می سوزه
و لبم رو گاز می گیرم که نگم اااخ که چشماتو باز نکنی و منو نبینی

تو داری قصه می گی
من شلوارک پامه..دستمو می ذارم رو زانوم..خون میاد از دستم میریزه
رو زانوم و از زانوم میریزه رو سنگا..قشنگه مسیر حرکتش
حیف که چشمات بسته است و نمی تونی ببینی
تو بغلم کردی..می بینی که سرد شدم..محکم تر بغلم میکنی که گرم بشم
می بینی نا منظم نفس می کشم..تو دلت میگی آخی دوباره نفسش گرفت
می بینی هر چی محکم تر بغلم می کنی سرد تر میشم
می بینی دیگه نفس نمی کشم
چشماتو باز میکنی می بینی من مردم
می دونی ؟ من می ترسیدم خودمو بکشم از سرد شدن ..از تنهایی مردن

از خون دیدن..وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم
مردن خوب بود ارومه اروم
گریه نکن دیگه..من که دیگه نیستم چشماتو بوس کنم بگم

خوشگل شدیا !!!

بعدش تو همون جوری وسط گریه هات بخندی
گریه نکن دیگه خب؟ دلم می شکنه
دل روح نازکه.. نشکونش خب؟؟

:gol:
 

somayeh_63

عضو جدید
کاربر ممتاز
اه....بابا جمعه ها به اندازه کافی دلگیر هست شما دیگه بدترش نکن........:cry::cry::cry:
البته اینو خیلی قبول دارم که بهترین مرگ مرگ تو موقع خوشبختیه!!! :)
 

iceman10

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه اینو میدونن که بارون همه چیز و کسمه
بیا زیر چتر من تا بارون خیست نکنه
اونی که چتر و ساخت حتما عاشق بوده....
همه چی از یاد آدم میره بجز یادش که همیشه یادشه
 

sarah89

عضو جدید
الان من نفهمیدم اینا باهم خوشبخت بودن یانه؟!!!
اگه آره...خو چرا خودشو کشت و محبوبشو داغدار کرد!
اگه نه...چرا...؟
اگه خوشبخت بودن ولی امکان نداش با هم باشن...چرا بدون هیچ تلاشی...؟!!!
.
.
.
اگرم فقط یه داستان احساسیه...با سمیه موافقم!
 

j0o0o0o0o0di

عضو جدید
کاربر ممتاز
جالب بود....خوشمان آمد....
اشکمان هم نزدیک در آمدن بود....
ممنون عزیزم..
 

malo0osak

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
وای به حال من وای به حال من اخرم منو تنها گذاشت موقعه رفتن چقدر دلهره داشت نه به خاطر جدایی نه به خاطر جدایی از این میترسید دیر برسه پیش یار جدیدش اخرم زهرش توی رگهای من جریان گرفت اخر داغشو تو دل من گذاشت و رفت اخرم حسرت یه زندگی خوب رو تو دل من گذاشتو رفت اخرم با یکی دیدمش واسه من غریبه بود واسه اون یار تازه بود از وقتی رفتی مثل دیونه ها سر در گمم همه میگن چیه چی شده نکنه معتاد شدی؟اونا از حال و روز من خبر ندارن نمیدونن که تو نیستیو من اینجا در به درم....
طولانیه فعلا همین بسه تا بعد
 

omidvarshoei

عضو جدید
در این مواقع ست که میگن مامانم ایناااااااااااااااااااااااااااااا
 

omidvarshoei

عضو جدید
یادمان باشد که : او که زیر سایه ی دیگری راه می رود ، خودش سایه ای ندارد .

یادمان باشد که : هرروز باید تمرین کرد دل کندن از زندگی را .

یادمان باشد که : زخم نیست آنچه درد می آورد ، عفونت است .
 

silver light

عضو جدید
کاربر ممتاز
سیلور یکم از خودت احساسات نشون بده

خدا وکیلی این چیه اخه؟
 

TELLI

عضو جدید
یادمان باشد که : او که زیر سایه ی دیگری راه می رود ، خودش سایه ای ندارد .

یادمان باشد که : هرروز باید تمرین کرد دل کندن از زندگی را .

یادمان باشد که : زخم نیست آنچه درد می آورد ، عفونت است .
کاملا با این نکته موافقم!!!
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
وامانده از زمين
نرسيده با آسمان
اي روح زخم خورده
مجروح بي نشانه....
تو را تو را گريه ميكنم......!
گريه ميكنممممم تمام لحظه هايم را...!
 

omidvarshoei

عضو جدید
می روم تا دوبار برویم

نمی دانم کی و از کجا خواهم رویید

نمی دانم آیا رویشی دوباره برایم خواهد بود

آیا خداوند بار دیگر بهار را به زمستان من خواهد آورد

نمی دانم فقط می روم
 

omidvarshoei

عضو جدید
كنج اين خانه دلي هست كه مي جويد ترا

يك دل غم زده و خونين كه مي خواند ترا



كنج اين خانه دو چشم منتظر مي جويد ترا

چشمهاي گريان و نابينا كه مي خواهد ترا



اي عزيز جان بيا و پرده ها را باز كن

ديده را بينا و غم ها را پاك كن

كنج تاريك خانه را روشن بكن

انتظار سخت را پايان بده
 

omidvarshoei

عضو جدید
خاطراتم همه از رنگ سياه

دل بيچارهء من غرق در اين شهر گناه

من نمي دانم چه آمد به سرم

يا چه شد آن همه شادي و كجا رفت خوشي



هرچه گشتم پي خوشبختي نديدم آنرا

زده بدبختي و غم با من و اين زندگي ام پيوندي

تا كدامين روز بايد سوختن

تا كدامين روز بايد ساختن

پس كجا رفت آن همه لطف و كرمت

اي خداوندا نگويم كفر كه اگر اين گونه است

يا مرا لال بگردان يا عمرم كوتاه
 

omidvarshoei

عضو جدید
بچه ها این همه جمله ادبی از خودم در بر میکنم امتیازای خوب خوب بدین
 

Similar threads

بالا