دلم خیلی گرفته. خبر بدی بهم دادن چون از خدا دور شدم .واسنم دعا کنید
اندکی صبر،سحر نزدیک است
و یادت باشه این نیز بگذرد
اگه ایندفعه خدا کمکم نکنه تموم زندگیمو میبازم. تمومشو
تا حالا از کسی شنیدی از خدا کمک بخواد و خدا کمکش نکنه؟
نه ولی من خیلی بدم چرا خدا باید کمکم کنه؟
چون خداست
شما هم که دلت شکسته
حتما خدا کمکت میکنه
شب سردي است و من افسرده
راه دوري است و پايي خسته
تيرگي هست و چراغي مرده
مي کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدم ها
سايه اي از سر ديوار گذشته
غمي افزود مرا بر غم ها
فکر تاريکي و اين ويراني
بي خبر آمد تا با دل من قصه ساز کند پنهاني
نيست رنگي که بگويد با من
اندکي صبر سحر نزديک است
هر دم اين بانگ برآرم از دل
واي اين شب چقدر تاريک است
خنده اي کو که به دل انگيزم؟
قطره اي کو که به دريا ريزم؟
صخره اي کو به بدان آويزم؟
مثل اين است که شب نمناک است
ديگران را هم غم هست به دل
غم من ليک غمي غمناک است
درسته
ولی یادت باشه
سختترین شرایط زندگی تو ، آرزوی یکی دیگس
این یکی رو نه. هیچ کس دوست نداره منتظر بمونه ببینه مرگ داره میاد سراغش
میتونی ازش اینجا چیزی بنویسییک پیشنهاد دوستانه.........................................................
کتاب روی ماه خداوند را ببوس را خوندین ؟؟
اگر نخوندین حتما بخونید جملات کلیدی قشنگی داره...........
میتونی ازش اینجا چیزی بنویسی
خیلی ممنون مرسی
خیلی خوبه تا حالا با خدا چای ننوشیدم
مرسی
اپ میشه
سلام ممنون. دیشب از خدا ج گرفتم و مشکلم برطرف شد. حالا به حرفای دیروزتون رسیدم
خیلی خوشحال شدم
واسه منم دعا کن!
خیلی خوشحال شدم
واسه منم دعا کن!
شبی خواب دیدم . خواب دیدم درطول ساحل با پروردگارم قدم میزنم.
سراسر آسمان صحنه هایی از زندگی ام را نشان میداد.برای هر صحنه ،به دو ردیف رد پا روی شن توجه کردم . یکی به من تعلق داشت ودیگری به خداوند.
وقتی آخرین صحنه در مقابلم نمایان شد،باز به رد پاها نگریستم.فقط یک ردیف رد پا باقی مانده بود.
همچنین متوجه شدم که این در بدترین واندوه بارترین اوقات زندگی ام اتفاق افتاده بود .مضطرب شدم واز پروردگار پرسیدم:
پروردگارا،تو گفتی که از هنگامی که من تصمیم گرفتم از تو پیروی کنم ،تو تمام راه را با من گام خواهی برداشت،اما من متوجه شدم که در طی سخت ترین اوقات زندگی ام فقط یک رد پا وجود دارد،نمی فهمم چرا،وقتی به تو بیشتر احتیاج داشتم ،تو مرا ترک کردی ؟؟؟
پروردگار پاسخ داد:فرزند عزیزم ،من تو را دوست دارم وهرگز رهایت نمی کنم.
در دوران آزمون ورنج تو ،وقتی فقط یک ردیف رد پا می بینی زمانی است که من تو را در آغوشم می بردم