خاطرات زن یونانی که اسیر شهوت صدام شد

HirrAd

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز

'پاریسولا لمپسوس' زنی یونانی است که به همراه دختر نوجوانش، سالها طعمه هوسرانی‌های صدام و پسرش بوده، در کتابی، ماجرای روابط خود با صدام را تشریح کرده است.

به گزارش مشرق، "پریسولا لمپسوس" زنی یونانی است که در کتاب خود که در سوئد متتشر کرده، نوشته است که صدام، رئیس‌جمهور مخلوع رژیم بعثی عراق سالها به بهانه عشق به وی، او را در معرض انواع آسیب‌ها قرار داده است.

او در این کتاب، خاطرات خود را با صدام به رشته تحریر درآورده است و محتوای کتاب، بگونه‌ای است که می‌توان فضای حاکم بر خاندان بعث در زمان حکومت صدام و خفقان موجود در عراق را از آن درک کرد.
مجله روسی "اوگونیوک" بخش‌های کوتاهی از این کتاب را متنتشر کرده است؛ لمپسوس در کتاب خود می‌نویسد که نخستین آشنایی وی با صدام، در سن 16سالگی اتفاق افتاده است. زمانی که صدام، تنها 30 سال سن داشت. وی می‌گوید که در آن زمان پدرش فردی متمول بوده که با سران عراق ارتباط داشته است.

خانم لمپسوس می‌گوید که از طریق یک خیاط ماهر، با صدام آشنا شد. وی معتقد است که با وجود اینکه صدام تمایلی به ازدواج با غیرمسلمانان نداشت، اما عاشق او شد اما از سوی دیگر، خانواده پریرسولا نیز با این ازدواج موافق نبوده و صدام نیز در آن زمان متأهل بوده است. با تمام این احوال صدام در دیداری به او گفته بود که همیشه با او خواهد بود و اگر بخواهد از صدام جدا شود، قطعاً او را می‌کشد.

از نکات جالبی که وی در کتاب خود به آن اشاره می‌کند، این است که صدام حتی در زمان خواب نیز همیشه نگران و مضطرب بوده و به همین دلیل تفنگ مخصوص خود را روی سرش قرار می‌داده است، این عادتی بوده که همواره با صدام بوده و هرگز ترک نشده است.
مشکلات فوق مانع از ازدواج رسمی صدام با این زن یونانی بوده‌ اما او بر اساس خلق و خوی تمامیت خواهانه خود، همواره تلاش داشت تا هر چه را دوست دارد به دست آورد، حال به هر قیمتی که می‌خواهد باشد.

"لمپسوس" با مردی به نام "سیروب اسکندریان" ازدواج کرد که از ثروتمندان عراق بود اما ناگهان صدام در سخنانی تلویزیونی، از تغییرات جدید در عراق سخن گفت و اعلام کرد که ثروت‌های تعدادی از متمولان عراقی باید به نفع دولت صادر شود که نخستین نام لیست اعلام شده از سوی صدام، نام همسر این زن یونانی بود.
لمپسوس می‌نویسد: در این زمان به یاد سخنان صدام افتادم که می‌گفت: «من تو را هر جا که باشی دنبال می‌کنم، فکر نکن که تو را فراموش می‌کنم، تو در اختیار من هستی.»
پس از مصادره اموال این خانواده، اسکندریان بر اثر شوک روانی ناشی از این اقدام، به فردی قمارباز و شرابخوار تبدیل می‌شود اما چیزی نمی گذرد که خانه آنها نیز مصادره می‌شود. مرحله سوم ضربه به این خانواده نیز با حذف شوهر این زن انجام می‌شود، یکی از نزدیکان صدام، یک روز به منزل آنها می‌آید و به سیروب می‌گوید که باید فوری عراق را ترک کند، چرا که مردان صدام بزودی به سراغ وی خواهند آمد.
همان شب نیروهای صدام به سراغ خانه آنها آمدند و درب خانه را شکستند، اما از سیروب خبری نبود. مدتی بعد افراد رژیم بعثی آمدند و این زن یونانی را که همسر و خانواده وی را به زور از او گرفته بودند، به قصر صدام بردند.

وی می‌گوید که صدام تقریباً همه جا دستگاه‌های شنود نصب کرده بود و هرگز نمی‌شد چیزی را بر خلاف میل او مطرح کرد و برای همین، در بسیاری از اوقات، به تکلم با "زبان اشاره" پناه برده است.
دیکتاتور عراق حتی شبی که کویت را از دست او خارج کردند با لمپسوس بود. لمپسوس به بغض و گریه‌های صدام برای از دست رفتن کویت اشاره می‌‌کند و می‌گوید: در حالی که سربازان عراقی در مرزهای کویت توسط آمریکایی‌ها زنده ‌به گور می‌شدند، صدام در آن شب برای خوشگذرانی با من ترانه‌های "فرانک سیناترا" خواننده آمریکایی را پخش کرد.

پریرسولا پس از مدتی، مشاور عُدَی، پسر صدام و مدیر کمیته المپیک عراق شد؛ او 10 سال این پست را بر عهده داشته است که در همین اثنا، صدام یک بار از وی خواست که اخبار و گزارش‌های مربوط به عدی را به سازمان جاسوسی وی اطلاع دهد.
وی مدتی بعد، با اجازه صدام، به یونان رفت و مدتی را در آنجا اقامت کرد. خود او در توصیف این مدت می‌گوید که احساس خوشبختی می‌کرده و آرزو داشته که صدام، وی را فراموش کند اما این اتفاق نیفتاد و در یکی از روزها، سفارت عراق در یونان به وی اطلاع داد که باید حداکثر تا سه روز آینده خود را به بغداد برساند.
مصیبت‌های این زن یونانی به همین جا ختم نمی‌شود؛ او دختری نوجوان داشت که در سن 16 سالگی هدف تجاوز به عنف از سوی عدی پسر بزرگ صدام واقع می‌شود. طبق معمول، پریرسولا هیچ کاری از دستش برنیامد و مدت‌ها در این زمینه سکوت کرد و تنها به دخترش که بشدت افسرده شده بود، دلداری می‌داد. او شش ماه بعد، خیلی آرام ماجرا را برای صدام توضیح می‌دهد و صدام نیز برای تنبیه عدی تنها چند ساعت بدون محاکمه و تحقیق او را زندانی می‌کند، اما همین چند ساعت کافی است تا محافظان عدی چند روز بعد این زن را به قصد کشت کتک بزنند تا دیگر جرأت نکند ماجرایی را برای صدام تعریف کند.

پریرسولا به فضای وحشتناک خاندان بعث در عراق اشاره کرده و می‌نویسد که هر روز افرادی در شرایطی مرموز جان خود را از دست می دادند. شبح خیانت در همه جا خود را نشان می‌داد تا جایی که مرگ، جزئی جدایی ناپذیر از این زندگی شده بود. این حس زمانی پریرسولا را فرا گرفت که صدام روزی به او گفت: «باید به این اوضاع پایان دهیم!» وقتی زن از چگونگی این کار پرسیده بود، صدام گفت: «نمی دانم، باید فکر کنم، اما چیزی که خوب می‌دانم این است که هیچ مردی دیگر نباید به تو نزدیک شود.» همین اشاره برای زن کافی بود که مرگ را در یک قدمی خود ببیند.
صدام در آخرین دیدارهای خود به پریرسولا گفت: « تو تغییر کرده‌ای!» اما زن که می‌خواست خود را عادی نشان دهد، این موضوع را انکار کرد ولی می‌دانست که خیلی زود باید دست به کار شود وگرنه مرگ به سراغ او خواهد آمد.

پریرسولا فردای آن روز از صدام خداحافظی کرده و به محل کار خود رفت اما این آخرین دیدار او با صدام بود. مدتی بعد پریرسولا که از عراق فرار کرده بود، با شبکه آمریکایی ای بی سی مصاحبه کرد. زن، مطمئن است که صدام، این مصاحبه را دیده است. او اکنون در سوئد زندگی می‌کند و هرگز در کتاب خود، نخواسته که خود را "معشوقه صدام" بنامد چون این اسم را توهینی به خود می‌داند.
 

Similar threads

بالا