anjello
عضو جدید
دختر همسايهمان روسری ِ آبي به سر ميبندد.
چند روز پيش كه از خانه بيرون ميرفتم، پشتِ شيشهی مات ِ پنجرهی رو به كوچهشان، سايهی آبي بزرگي ديدم كه تكان ميخورد.
دختر همسايه بود كه سرش را به شيشه چسبانده بود و نگاهم ميكرد.
به خانه كه برگشتم، امتحان كردم و ديدم از پشت شيشهی مات، نميشود چيزي ديد.
پنجرهی رو به كوچهی اتاق من، شيشهی مات ندارد.
ديروز دخترك را دم ِ در ديدم. زيبا بود. ايستادم و خيرهاش شدم. بي ان كه نگاهم كند برگشت و در را محكم پشت سرش بست.
بعد از چند لحظه، باز هم، پشتِ شيشهی مات، سايهی آبي را ديدم.
امروز صبح، باز دخترك را ديدم، دم درشان. برايش دست تكان دادم. با غيظ نگاهم كرد، برگشت و در را محكم، پشتِ سرش بست. باز، بعد از چند لحظه، سايهی آبي را ديدم كه پشت شيشهی مات پيدا شد و طرح نامشخص ِ لبهايش را، كه به شيشه چسبانده بود و برايم بوسه ميفرستاد.
عاشقش شده ام.
*
براي پنجرهی رو به كوچهی اتاقم، شيشهی مات خريدهام.
چند ساعتي است كه هر دو - من و او - از پشتِ شيشههاي ماتمان، به سفيديِ مات كوچه خيره شدهايم و هر دو با خود ميگوييم: همين حالا، حتمن، او هم پشتِ شيشهی ماتش ايستاده و من را نگاه ميكند
چند روز پيش كه از خانه بيرون ميرفتم، پشتِ شيشهی مات ِ پنجرهی رو به كوچهشان، سايهی آبي بزرگي ديدم كه تكان ميخورد.
دختر همسايه بود كه سرش را به شيشه چسبانده بود و نگاهم ميكرد.
به خانه كه برگشتم، امتحان كردم و ديدم از پشت شيشهی مات، نميشود چيزي ديد.
پنجرهی رو به كوچهی اتاق من، شيشهی مات ندارد.
ديروز دخترك را دم ِ در ديدم. زيبا بود. ايستادم و خيرهاش شدم. بي ان كه نگاهم كند برگشت و در را محكم پشت سرش بست.
بعد از چند لحظه، باز هم، پشتِ شيشهی مات، سايهی آبي را ديدم.
امروز صبح، باز دخترك را ديدم، دم درشان. برايش دست تكان دادم. با غيظ نگاهم كرد، برگشت و در را محكم، پشتِ سرش بست. باز، بعد از چند لحظه، سايهی آبي را ديدم كه پشت شيشهی مات پيدا شد و طرح نامشخص ِ لبهايش را، كه به شيشه چسبانده بود و برايم بوسه ميفرستاد.
عاشقش شده ام.
*
براي پنجرهی رو به كوچهی اتاقم، شيشهی مات خريدهام.
چند ساعتي است كه هر دو - من و او - از پشتِ شيشههاي ماتمان، به سفيديِ مات كوچه خيره شدهايم و هر دو با خود ميگوييم: همين حالا، حتمن، او هم پشتِ شيشهی ماتش ايستاده و من را نگاه ميكند