به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیده ی روشنایی

درودی چو نور دل پارسایان
بدان شمع خلوتگه پارسائی

نمیبینم از همدمان هیچ برجای
دلم خون شد از غصه ساقی کجایی

زکوی مغان رخ مگران که آنجا
فروشند مفتاح مشکل گشائی

عروس جهان گر چه در حد حسنست
ز حد میبرد شیوه ی بی وفایی

دل خسته من گرش همتی هست
نهخواهد ز سنگین دلان مومیائی

می صوفی افکن کجا میفروشند
که در تابم از دست زهد ریائی

رفیقان چنان عهد صحبت شکستند
که گویی نبودست خود آشنایی

مرا گر بگذاری ای نفس طامع
بسی پادشائیی کنم در گدائی

بیاموزمت کیمیای سعادت
زهم صحبت بد جدایی جدایی

مکن حافظ از جور دوران شکایت
چه دانی ای بنده کار خدائی
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
رفیق خیل خیالیم و همنشین شکیب
قرین آتش هجران و هم قران فراق
 

lighthearted

عضو جدید
کاربر ممتاز
در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار

کرده ام خاطر خود را به تمنای تو خوش
:gol::gol::gol::gol::gol:
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
شبي كه ساغرت از مي پر است و وقت خوش است
بزن به شادي اين غم پرست اي ساقي
 

zahra97

عضو جدید
کاربر ممتاز
در مهر بی نظیری در دلبری به نامی
چشم تو را بنازم کز هر نظر تمامی
در جامه یی پرندین چون شمع در حبابی
یا چون شراب گلرنگ لغزان میان جامی
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
در مهر بی نظیری در دلبری به نامی
چشم تو را بنازم کز هر نظر تمامی
در جامه یی پرندین چون شمع در حبابی
یا چون شراب گلرنگ لغزان میان جامی


تشكر به خاطرشعرزيبايت


http://www.asheghane.ir/counter/?name=Asheghanehttp://www.asheghane.ir/counter/?name=Asheghane
من خواب دیده ام که تو آغاز میشوی
بنیانگذار سلسـله ناز میشوی
بر شاخه شکسته این سرو بی رمق
با مرغکان پر شکسته هم آواز میشوی ...
 
آخرین ویرایش:

گلابتون

مدیر بازنشسته
دست كوتاه من و دامن آن سرو بلند
سايه ء سوخته دل اين طمع خام مبند

دولت وصل تو اي ماه نصيب كه شود
تا از آن چشم خورد باده و زان لب گل قند.
 

zahra97

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای ضیافت عشق
اگه شب ، شب غزل نیست
اگه نور ، اینه به اینه
اگه گل ، بغل بغل نیست
برای گلدون دستات
یه سبد رازقی دارم
بهترین قلبو تو دنیا
برای عاشقی دارم
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
دست كوتاه من و دامن آن سرو بلند
سايه ء سوخته دل اين طمع خام مبند

دولت وصل تو اي ماه نصيب كه شود
تا از آن چشم خورد باده و زان لب گل قند.


پائیز عمر من زودتر از موعد فرا رسید

و من نمی دانم!

آمدن پاییز را

ترنم باران نوید می دهد

یا نگاه سرد تو!
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
غنچه با دل گرفته گفت:
زندگی
لب زخنده بستن است
گوشه‌ای درون خود نشستن است
گل به خنده گفت
زندگی شکفتن است
با زبان سبز راز گفتن است
گفتگوی غنچه و گل از درون باغچه باز هم به گوش می‌رسد
تو چه فکر می‌کنی؟
کدام یک درست گفته‌اند
من که فکر می‌کنم

گل به راز زندگی اشاره کرده‌است
هرچه باشد او گل است
گل یکی دو پیرهن

بیشتر ز غنچه پاره کرده‌است!
 

MOON.LIGHT

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
از انکار تـو می‌ آيم‌ ؛ تمام‌ِ باور دیروز

سرابی‌ بودی‌ از آغاز ؛ نه‌ يك فانوس يلدا سوز

از انکار تــو می‌ آيم‌ ؛ رفیق‌ نارفيقی ها

شکستن‌ های‌ بی‌ وقفه‌ ؛ تمام‌ سهم‌ من‌ از ما

مرا این گونه در برزخ‌ ، رها کردی‌ به‌ آسانی‌

نه‌ همدستی‌ ؛ نه‌ همپايـی ؛ منو این‌ بغض‌ پنهانی‌

من‌ از آئينه‌ ترسیدم‌ ؛ که‌ در آئينه‌ دیوی‌ بود

سکوت‌ من‌ در انکاره‌ ؛ تماشایم‌ غریوی‌ بود

و تنديس تــو ویران‌ شد ؛ به‌ دست‌ عاشقی‌ بت سـاز

چه‌ ساده‌ باورت‌ کردم‌ ؛ دروغین‌ بودی‌ از آغاز

فقط‌ از عشق‌ بود ؛ از عشق‌ ؛ اگر زانو زدم‌ بر خاك

مرا در سایه‌ها بردی ؛ تو ای‌ خورشید ك نا پاك

سرت‌ در حلقه‌ ای‌ از نور ؛ دلت‌ در چنگ‌ اهریمن‌

بمان‌ در اوج‌ این‌ درّه‌ ؛ در این‌ معبد بمان‌ بی من

تـو را هرگز کسی‌ جز من‌ ، دخیلی‌ بر نمی بندد

به‌ این‌ عاشق ترين‌ عاشق‌ ؛ کسی‌ جز تو نمی خندد...
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
شب که می رسد از کناره ها
گریه می کنم با ستاره ها

وای اگر شبی ز آستین جان
بر نیاورم دست چاره ها

همچو خامشان بسته ام زبان
حرف من بخوان از اشاره ها

ما ز اسب و اصل افتاده ایم
ما پیاده ایم ای سواره ها

ای لهیب غم آتشم مزن
خرمنم مسوز از شراره ها

حسین منزوی
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا بزم هست جمله حریفند و همنفس
هنگام رزم کار به پرهیز می‌رسد

 

mahdi271

عضو جدید
این برای eksir دوست خوبم

خاتون

کدوم شاعر ، کدوم عاشق ، کدوم مرذ
تو رو دید و به یاد من نیفتاد
به یاد هق هق بی وقفه ی من
توی آغوش معصومانه ی باد
تو اسمت معنی ایثار آبه
برای خاک داغ خستگی ها
تو معنای پناه آخرینی
واسه این زخمی دلبستگی ها
نجیب و با شکوه و حیرت آور
تو خاتون تمام قصه هایی
تو بانوی ترانه هامی اما
مثل شکستن من بی صدایی
تو باور می کنی اندوه ماه رو
تو می فهمی سکوت بیشه ها رو
هجوم تند رگبار تگرگی
که می شناسی غرور شیشه ها رو
تو معصومی مثل تنهایی من
شریک غصه های شبنم و نور
تو تنهایی مثل معصومی من
رفیق قله های پاک و مغرور
ببین ، من آخرین برگ درختم
درخت زخمی از تیغ زمستون
منو راحت کن از تنهایی من
منو پکیزه کن با غسل بارون
تو تنها حادثه ، تنها امیدی
برای قلب من ، این قلب مسموم
ردای روشن آمرزشی تو
برای این تن محکوم محکوم
نجیب و با شکوه و حیرت آور
تو خاتون تمام قصه هایی
تو بانوی ترانه هامی ، اما
مثل شکستن من بی صدایی
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست گرامي ممنون به خاطر شعر زيبايت اما چرا خاتون؟


پر می كشیم و بال، بر پرده‌ی خیال
اعجاز ذوق‌ها، در پر كشیدن است


 

zahra97

عضو جدید
کاربر ممتاز
زمان خوشدلی دریاب و دریاب
که دائم در صدف گوهر نباشد
غنیمت دان و می خور در گلستان
که گل تا هفته دیگر نباشد
 

yekbinam

عضو جدید
کاربر ممتاز
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دايمأ يکسان نباشد حال دوران غم مخور
 

Similar threads

بالا