خدايا تو قلب مرا مي‌خري؟؟

sheida244

عضو جدید
دلم را سپردم به بنگاه دنيا
و هي آگهي دادم اينجا و آنجا
و هر روز
براي دلم
مشتري آمد و رفت
و هي اين و آن
سرسري آمد و رفت
*
ولي هيچ کس واقعا[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
اتاق دلم را تماشا نکرد
دلم قفل بود
کسي قفل قلب مرا وا نکرد
*
:يکي گفت[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
چرا اين اتاق
پر از دود و آه است
يکي گفت:چه ديوارهايش سياه است
يکي گفت:
چرا نور اينجا کم است
و آن ديگري گفت:و انگار هر آجرش
فقط از غم و غصه و ماتم است
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
*
و رفتند و بعدش
دلم ماند بي مشتري
ومن تازه آن وقت گفتم
خدايا تو قلب مرا مي خري؟
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
*
و فرداي آن روز
خدا آمد و توي قلبم نشست
و در را به روي همه
پشت خود بست
*
و من روي آن در نوشتم:[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]
ببخشيد، ديگر
براي شما جا نداريم
از اين پس به جز او
کسي را نداريم.

 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
خدا آمد و توي قلبم نشست
و در را به روي همه
پشت خود بست*
و من روي آن در نوشتم:
ببخشيد، ديگر
براي شما جا نداريم
از اين پس به جز او
کسي را نداريم.
با اين جمله و نتيجه‌ي داستان مخالفم! مگه بخوايم با تبصره و حاشيه درستش کنيم. بخصوص با اعتقادات شيعي اصلا سازگار نيست. ببخش شيدا جان همش که نبايد از هم تعريف کنيم.:gol:
 

sheida244

عضو جدید
با اين جمله و نتيجه‌ي داستان مخالفم! مگه بخوايم با تبصره و حاشيه درستش کنيم. بخصوص با اعتقادات شيعي اصلا سازگار نيست. ببخش شيدا جان همش که نبايد از هم تعريف کنيم.:gol:
با چه تبصره و حاشيه‌اي مشكلي كه به نظرتون بهش وارد هست برطرف و يا درست مي‌شه!؟
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
با چه تبصره و حاشيه‌اي مشكلي كه به نظرتون بهش وارد هست برطرف و يا درست مي‌شه!؟
اصولا هرچيزي که در طول خدا باشه، شرک و غير خدا محسوب نمي‌شه. شيعيان به ائمه و صالحان توسل مي‌کنن و اونا رو واسط قرار مي دهند.
واسطه هايي که خدا بين ما و خودش قرار داده، مغايرتي با يکتايي او در دل ما نداره.
مگه اين که حضور تنهاي خدا رو در دلمون، ختم حضور شرک آلود و هم‌عرض ديگران بدانيم. وگرنه چرا خداوند ديگران رو در کنار ما آفريده؟ اجتماع و تعاون با برداشت اشتباه از اين متن، جايگاهي نخواهد داشت. اين پاسخ رو شايد بديهي بدوني و بگي چنين منظوري نداشتي. اما ظاهر اين متن اين تبصره ها رو به همراه نداره. برخي از عرفا هم به دليل اعتقاد به همين متون از نظر اجتماعي به کج راهه رفتند.
 

JU JU

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میشه آخرش رو معنی کنین ؟
یعنی نظرتون چی بوده و چی میخواستین بگین دقیقن ؟
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
میشه آخرش رو معنی کنین ؟
یعنی نظرتون چی بوده و چی میخواستین بگین دقیقن ؟

دوست عزيزم! به خاطر توجه و دقت شما سپاس‌گزارم!
اگر اشتباه نکنم پرسش شما از اين جمله است: "برخي از عرفا هم به دليل اعتقاد به همين متون از نظر اجتماعي به کج‌راهه رفتند".
عرفاي ما، از نظر هستي‌شناسي و عرفان نظري، يادگارهاي نيکي براي ما به‌جا گذاشته‌اند؛ اما برخي از ايشان که کم هم نبوده‌اند در نقش اجتماعي، معصومانه عمل نکرده‌اند.
يکي از دغدغه‌هاي روشنفکران مسلمان از سيدجمال الدين اسدآبادي تا به الان، يافتن پاسخ اين پرسش بوده است: علت عقب‌ماندگي مسلمانان چه بوده است؟
ايشان مي‌دانستند که رفتار از ذهن نشأت مي‌گيرد، پس ذهن مسلمانان را در برداشت از دين، کالبدشکافي کردند. به اين نتيجه رسيدند بخش عمده عقب‌ماندگي ايشان، به‌خاطر برداشت‌هاي ناصواب از دين بوده‌است. پس سيدجمال طرح بازگشت به "سلف صالح" را ارائه کرد. حتا ديگران: شريعتي، طالقاني، مطهري... همه اين مثال را به کار برده‌اند: آب که از سرچشمه دور مي‌شود، کدر مي‌شود. براي برداشتن آب زلال، به سرچشمه بايد رفت.
به جرأت مي‌توان گفت: اشاعره و برخي از متصوفه، بر گل‌آلود کردن بستر تاريخي دين، بيشترين نقش را داشته‌اند. همان‌ها که معتقد به جبر بودند و انسان را فاقد اختيار مي‌دانستند. امروزه اين ادبيات را در ميان مؤمنان کم نمي‌بينيم: "هرچه خدا بخواهد"، "ما چه‌کاره باشيم؟!" "فقط خدا" پس ببينيد تا به الان چه بر سر ما آورده‌اند، حتا ما که به ظاهر شيعه‌ايم!
يا همين قطعه‌اي که در بالا آمده است:

فرداي آن روز
خدا آمد و توي قلبم نشست
و در را به روي همه
پشت خودبست*
و من روي آن درنوشتم:
ببخشيد، ديگر
براي شما جا نداريم
از اين پس به جز او
کسي رانداريم.

به نظر من نشان از حضور تفکر اشتباه متصوفه در جامعه‌ ماست و نقدهاي اعتقادي و اجتماعي فراواني به آن وارد است که در بالا تقديم کرده‌‌ام.
اين دسته از متصوفه با تفکر افراطي "نفي خلق"، "انزواطلبي و گوشه‌گيري" و "چله‌نشيني" و... نظام انسجام را بر هم زدند و به نوعي فرديت مضر و تخديرکننده رو آوردند.
دکتر سروش در بحث "مسلماني و آباداني-کافري و کم‌رشدي" در نقد اجتماعي ايشان مي‌گويد: واکنشي که در برابر ظلم و ناامني مطلق و آن تجمل و دنياپرستي و اخلاق منحط پديد آمد، تصوف بود با همه توابع و آفاتش. و به اين ترتيب ما به لحاظ اجتماعي در ويرانه‌ي ديگري در غلتيديم!...[1]
شما دوست محققم را ارجاع مي‌دهم به روايت و درايت، داستان‌هايي که در باب توکل از "سلف صالح" آورده‌‌ام. خودتان قضاوت کنيد، آيا آن برداشت به صورت غالب در جامعه‌ي ما ديده مي‌شود؟ توکل به خدا، با تعاون و حضور در اجتماع ناسازگار نيست که مسلماً سودمندتر از انزوا و نفي ديگران است.

[1]. فربه‌تر از ايدئولوژي، عبدالکريم سروش، ص 304 به بعد.
 
آخرین ویرایش:

soqrat

عضو جدید
آقاي «خدا پرست" با همه يه طور برخورد کن... نه اينکه واسه بعضيها تعجب و سه نقطه بذاري و واسه بعضيها يه طومار توضيح بدي...
تا اطلاع ثانوي باي
!...
 

Similar threads

بالا