وقت اجلم ناله نه از رفتن جانست
از یار جدا می شوم این ناله از آن است
از یار جدا می شوم این ناله از آن است
یکی ز شب گرفتگان چراغ برنمیکند
کسی به کوچهسار شب درِ سحر نمیزند
دارای دهر شاه شجاع آفتاب ملک
خاقان کامگار و شهنشاه نوجوان
درنگاهی ، شب نزدیک است
نگاهم بر نگاهی، شب گیرست
در این تاریک و ظلمت شبانه
دلم با ستارگان سوخته در گیرست
ترك افسانه بگو حافظ و مي نوش دمي
كه نخفتيم شب و شمع به افسانه بسوخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش
دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمی گیرد
ز هر ره می دهم پندش ولیکن در نمی گیرد
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
گر تو نمی پسندی طاقت نماند مارا
اگر آن ترك شيرازي به دست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
تير آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموش
رحم كن بر جان خود پرهيز كن از تير ما
ای درگه اسلام پناه تو گشاده
بر روی زمین روزنه جان و در دل
لال شوم کور شوم کر شوم
لیک محال است که من خر شوم
می بده تا دهمت آگهی از سر قضا
که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست[/center]
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |