آرزوهای کودکی ...

losi

عضو جدید
بچه که بودیم هر کدوم از ما یه آرزویی داشتیم که زاییده تخیل و رؤیاهامون بود... شاید اون موقع از اینکه بهشون نمی رسیدیم ناراحت می شدیم اما الان که یادمون می یاد بعد از یه لبخند که رو لبامون نقش می بنده یاد این می افتیم که عجب دنیایی داشتیم... یادش بخیر :gol:


شما چی آرزوهای کودکیتون هنوز یادتونه؟؟؟ :redface:
از خودم شروع می کنم...

بچه که بودم همیشه دلم می خواست یه عروسک داشته باشم که باهام حرف بزنه...
مدرسه که رفتم دلم می خواست یه مداد جادو داشتم که مشقامم رو بنویسه... :D
 

Soofia

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست داشتم نامرئی بشم برم معلما و دوستامو اذیت کنم...:D
 
  • Like
واکنش ها: losi

rosvayejanan

عضو جدید
کاربر ممتاز
من آرزو داشتم مادرم که انقدر مهربونه و لباسای من و با دست می شوره مثل حضرت فاطمه معصوم باشه و همه بدونن چقدر خوبه
 

TINA ARCHI

عضو جدید
کاربر ممتاز
من همیشه دوست داشتم ساعت برنادو داشتم میزدم زمان وایمیستاد یه مدتم دوس داشتم ستاره شناس بشم
 
آخرین ویرایش:
  • Like
واکنش ها: losi

mina jojo

عضو جدید
کاربر ممتاز
من دوست داشتم یه ابجی داشته باشم اما نشد:cry:
 
  • Like
واکنش ها: losi

sayeh1

عضو جدید
يادش بخير روياهاي كودكي ...
منم هميشه دوست داشتم يه ساعت داشتم كه stop داشته باشه تا هر وقت خواستم زمان رو متوقف كنم و هر وقت خواستم اون رو دوباره به حركت دربيارم
كاش ميشد ...

يه آرزوي ديگه ام هم اين بود كه بتونم مثل وروجك نجار هر وقت خواستم غيب بشم ...
يادش بخير ...
 

losi

عضو جدید
يادش بخير روياهاي كودكي ...
منم هميشه دوست داشتم يه ساعت داشتم كه stop داشته باشه تا هر وقت خواستم زمان رو متوقف كنم و هر وقت خواستم اون رو دوباره به حركت دربيارم
كاش ميشد ...

يه آرزوي ديگه ام هم اين بود كه بتونم مثل وروجك نجار هر وقت خواستم غيب بشم ...
يادش بخير ...

وروجک نجار... من دوست داشتم خودمم یکی داشته باشم...:biggrin:
 

Omid Jackson

عضو جدید
من تا الان به یه سری از اون آرزوهای دست یافتنی رسیدم. مثلا" دوست داشتم moon walk مایکل جکسون رو یاد بگیرم که یاد گرفتم. ولی یه آرزو های خنده داری هم داشتم مثل پرواز کردن. میخواستم دستامو باز کنمو پرواز کنم.
 

ilili

عضو جدید
لولوفر خانم

لولوفر خانم

:w20::w20:من هميشه دوست داشتم خانم دكتر شم
ولي نشد ديگه....بايد از هفت خان رستم ميگذشتم تا دكتر شم.يه كم سختم اومد.:D
 

me-myself

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه که بودم همه ی پسرای محل تو کوچه میرفتن بازی میکردن ولی مامانم میگفت تو که دختری نباید بری. منم آرزو داشتم زودتر مامان شم بذارم دخترم بره کوچه بازی کنه.
اگر چه الان اگه مامان بودم نمیذاشتم.
وقتی هم مدرسه میرفتم سر کلاس خیلی تشنم میشد آرزو داشتم معلم بشم ولی یه معلم مهربون که هر وقت بچه ها خواستن برنن آب بخورن بذارم برن. آخه معلم ما نمیذاشت بریم آب بخوریم.
اگه الان معلم بودم نمیذاشتم بچه ها برن بیرون:smile::D
 

Similar threads

بالا