حقیقت

مهندس خوش فکر

عضو جدید
کاربر ممتاز


بارها شنیدیم که تفاوت ما نسبت به جانوران دیگر قدرت تفکر و حق انتخابمونه
و این رو میدونیم که جهان بسیار وسیعه و از قدرت تصور ما خارجه
برخی از ما به نیرویی برتر که جهان رو با تدبیر خودش خلق کرده اعتقاد داریم
برخی از ما هم انسان رو صاحب همه ی جهان میدانیم و به پایانی که ادیان برای انسان ترسیم کردن اعتقاد نداریم
برخی از ما وجود خدا رو باور داریم ولی ترجیح دادیم که نیرومون رو در جهت پرستش از شیطان قرار بدیم
چند میلیارد بشر روی زمین با هر رنگ و نژاد وعقیدای که باشیم با هر مقدار پول ولباس و ثروتی که باشیم
همگی انسانیم و این نقطه ی مشترکه بین همه ی ماست
مهم نیست چه اعتقادی دارید
بیاید در موردش حرف بزنیم
بیاید سعی کنیم با نگاه جمعی به مسایل بنگریم
این حق رو از خودمون برای دانستن نگیریم
حال من از شما میپرسم
ایا وجود خدا را باوردارید؟
ایا به ادیان و فرستادگان خدا را اعتقاد دارید؟
ایا این جهان را فانی می انگارید یا پایانی الهی برای ان تصور میکنید؟
ایا مسیر شیطان را برای سعادت برگزیدید؟
ایا فکر میکنید شیطان و خدایی در این دنیا وجود ندارد و فقط ما هستیم؟
و.................
برای دانستن بپرسیم و برای یافتن حقیقت تحقیق کنیم
برای تقویت ایمانمان فکر کنیم
وبه عقاید دیگران احترام بگذاریم...........
ممنونم:gol::gol::gol::gol::gol:
 
آخرین ویرایش:

مهندس خوش فکر

عضو جدید
کاربر ممتاز
وجود خدا




مسئلهٔ وجود خداوند همواره به عنوان یکی از سرفصل های مهم کاوش های فلسفی مطرح بوده است، و در طول تاریخ، فلاسفهٔ متعلق به مشرب های فکری مختلف، به بیان و سنجش استدلال هایی له یا علیه وجود خدا پرداخته اند.

از گزاره «خداوند وجود دارد» معانی متفاوت ارائه شده است:

  • خداوند دارای کیفیتی به نام وجود است.( تلقی آنسلم و آقامحمدرضا قمشه ای)
  • چیزی وجود دارد که مصداقی برای تعریف خداوند باشد.(تلقی راسل)
  • ؟(تلقی ابن سینا)
  • خداوند تنها حقیقت دارای واقعیت و هستی است و همه هستی ها از هستی او رسته اند(تلقی ملاصدرا)

بر پایه اینکه «خداوند وجود دارد» به چه معنا باشد، میتوانیم این پاسخ ها را انتظار داشته باشیم:

  • خداوند وجود دارد، چون خدا کامل مطلق یا واجب الوجود است.( تلقی آنسلم و آقامحمدرضا قمشه ای)
  • خداوند وجود ندارد،چون مصداق تعریف خداوند شناخته نمی شود.(تلقی راسل)
  • خداوند وجود دارد، چون این ممکن موجود است.(تلقی ابن سینا)
  • خداوند وجود دارد، چون اصل وجود موجود است.(تلقی ملاصدرا)

فیلسوفان دین به یکی از چهار گروه زیر تقسیم می شوند:

  1. فیلسوفانی که معتقدند برهانی خردپسند برای وجود خدا، وجود دارد؛
  2. فیلسوفانی که معتقدند وجود خدا اثبات نشده است، گرچه امکان آن به کلی منتفی نیست؛
  3. فیلسوفانی که معتقدند وجود خداوند اثبات ناشدنی است.
  4. فیلسوفانی که معتقدند عدم وجود خدا قابل اثبات است.
گروه اول باید حداقل یک برهان معتبر ارائه دهند. گروه دوم باید نشان دهند که تمام براهینی که تاکنون ارائه شده خدشه دارند. گروه سوم باید اولآ نشان دهند که تمام براهینی که تاکنون ارائه شده خدشه دارند، و ثانیآ اثبات کنند که اثبات وجود خداوند با مفهوم خدا تناقض آمیز است، همچنان که دایره مربع تناقض آمیز است.
بر این اساس گروه دوم و سوم هر دو باید تمام ادله اثبات خدا را رد کنند؛ اما:


..گروه سوم باید ادله اثبات خدا را بر اساس حصر عقلی دسته بندی کرده و تناقض را در هر دسته نشان دهند، کما اینکه گروه دوم میتوانند با حصر استقرایی این کار را انجام دهند.



از طرف دیگر گروه چهارم، با رد تمام دلایل نیز نمی توانند اعتقاد به وجود خدا را مردود شمارند، بلکه باید برای نفی وجود او دلیل اقامه کنند
 

مهندس خوش فکر

عضو جدید
کاربر ممتاز
منکران خدا



منكران‌ براین‌ باورند كه‌:

اولاً: برای‌ اثبات‌ وجود خدا، هیچ‌ شیوه‌ای‌ وجود ندارد. به‌ گفته‌ پَجِلز(Pagels؛ فیزیک دان‌ آمریكایی‌): «هیچ‌ شاهد علمی‌ بر وجود خالق‌ جهان ‌طبیعت‌ و اراده‌ یا غایتی‌ ورای‌ قوانین‌ شناخته‌ شده‌ طبیعت‌ نداریم‌». (28)



دوم‌: علوم‌ به‌ تنهایی‌ می‌تواند به‌ تمام‌ سؤال های‌ ما پاسخ‌ دهد. به‌ قول‌بونر (W. Bonner؛ فیزیک دان‌ انگلیسی‌): «كار علم‌ این‌ است‌ كه‌ برای‌ تمام‌حوادث‌ جهان‌ واقعی‌، تبیین هایی‌ عقلانی‌ فراهم‌ كند. اگر دانشمندی‌ در توضیح‌ چیزی‌، به‌ خدا متوسّل‌ شود، از حرفه‌ علمی‌ خود دور شده‌ است‌. اگر نتواند مسئله‌ای‌ را تبیین‌ كند، باید از داوری‌ درباره‌ آن‌ بپرهیزد و باید باور كند كه‌ نهایتاً برای‌ آن‌ تبیین‌ عقلانی‌ خواهد یافت‌». (29)



سوم‌: جهان‌ طبیعت‌، خودكفاست‌ و نیازی‌ به‌ ماورای‌ طبیعت‌ ندارد. چنان‌ كه‌ وَینبرگ‌ می‌گوید: «به‌ نظر من‌، این‌ بسیار مهّم‌ است‌ كه‌ ما می‌توانیم‌ جهان‌ را ــ هم‌ در زیست‌شناسی‌ و هم‌ در علوم‌ فیزیكی‌ ــبه ‌گونه‌ای‌ تبیین‌ كنیم‌ كه‌ نیازی‌ به‌ دخالت‌ خدا نباشد». (30)

دیدگاه‌ این‌ فیزیک دانان‌، آن‌ است‌ كه‌ جهان‌ خودبه‌خود پدید آمده‌ است‌ و باید قوانین‌ طبیعت‌ را با اِعمال‌ اصل‌ خودسازگاری‌ به‌ دست‌ آورد. به‌قول‌ لینده‌ (A. Linde؛ فیزیک دان‌ روسی‌): جهان‌، هویّتی‌ ازلی‌ و خودزاست‌». (31)

به‌ باور هاوكینگ‌ (S. Hawking؛ فیزیک دان‌ انگلیسی‌): «این‌ بدان‌معناست‌ كه‌ می‌توان‌ جهان‌ را به‌ وسیله‌ الگویی‌ ریاضی‌ توصیف‌ كرد كه ‌تنها با قوانین‌ فیزیك‌ تعیین‌ می‌شود»(32) و وقتی‌ در شرایط‌ دیگری‌ از او می‌پرسند: «در قرن‌ هفدهم‌، نیوتون‌ و كپلر احساس‌ می‌كردند كه‌ به‌ آثارمنظّم‌، منطقی‌ و زیبای‌ خداوند نظر می‌افكنند، ولی‌ حالا وقتی‌ كه‌ ما به‌این‌ معادلات‌ نگاه‌ می‌كنیم‌، چه‌ می‌فهمیم‌؟»(33) جواب‌ می‌دهد: «ماهنوز اعتقاد داریم‌ كه‌ جهان‌ منطقی‌ و زیباست‌، تنها واژه‌ خداوند راحذف‌ كرده‌ایم‌». (34)

وَینبرگ‌ هم‌ همین‌ نظر را دارد: «من‌ به‌ آسانی‌، جهان‌ را از نظر زمان‌ و مكان‌، بی‌نهایت‌ فرض‌ می‌كنم‌ و در می‌یابم‌ كه‌ كل‌ّ جهان‌، با اصول‌فیزیكی‌ بنیادی‌ سازگار است‌ و این‌ كه‌ هرچیزی‌ با قوانین‌ فیزیك‌ تبیین‌می‌شود بدون‌ آن‌ كه‌ از عناصر تاریخی‌ اختیاری‌ سود جوید». (35)

از نظر آن ها ایده‌ خدا اصلاً مطرح‌ نیست‌ و بُعد روحی‌ انسان‌ را تجلّی‌فرآیندهای‌ فیزیولوژیكی‌ میدانند كه‌ در مغز انسان‌ رخ‌ می‌دهد و حتّی‌بعضی‌ آن ها ایده‌ خدا را مانع‌ پیشرفت‌ علمی‌ میدانند. به‌ قول‌ وَینبرگ‌:«تنها هنگامی‌ دانش‌ پیشرفت‌ می‌كند كه‌ فرض‌ كند هیچ‌ دخالت‌ الهی‌ دركار نیست‌ و نشان‌ دهد كه‌ تا چه‌ حدّ می‌توان‌ بدون‌ این‌ فرض‌ موفق‌شد». (36) و به‌ نظر اَتكینز(P. Atkins؛ شیمی‌ ـ فیزیک دان‌ انگلیسی‌): «هدف‌ من‌ این‌ است‌ كه‌ استدلال‌ كنم‌ جهان‌ می‌تواند بدون‌ دخالت‌ پدید آید و نیازی‌ نیست‌ كه‌ به‌ وجودی‌ متعال‌ متوسّل‌ شویم‌». (37)

و نیز: «در پایین ترین‌ سطح‌، تصمیم‌گیری ها و تنظیم‌ مواضع‌ اتم ها درمولكول ها، در داخل‌ تعداد زیادی‌ سلول‌ در مغز انجام‌ می‌شود. این‌كه‌ این‌فعالیّت‌ِ بی‌انگیزه‌، بی‌هدف‌ و غیرعقلانی‌، در جهان‌ به‌ صورت‌ انگیزه‌ و هدف‌ بروز می‌كند و شعور را می‌سازد، كاملاً، از پیچیدگی‌ نظام‌ آن‌ ناشی‌می‌شود. همان‌گونه‌ كه‌ سمفونی‌ها، حركات‌ همآهنگ‌ شده‌ اتم ها هستند، شعور نیز از بی‌نظمی‌ نتیجه‌ می‌شود». (38)

در دو سه‌ دهه‌ اخیر، برخی‌ از فیزیک دانان‌، با الهام‌ از نتایج‌ نظریه ‌كوانتوم‌، این‌ اندیشه‌ را مطرح‌ كرده‌اند كه‌ جهان‌ فیزیكی‌ افت‌ و خیزی‌ كوانتومی‌ است‌ كه‌ از خلاــ حالت‌ هیچی‌ ــ نتیجه‌ شده‌ است‌. آنان‌، نظریه ‌مِهبانگ‌ را در انتهای‌ افت‌ و خیزی‌ در خلا اوّلیه‌ می‌انگارند كه‌ مشتمل‌ برمیدان های‌ كوانتومی‌ است‌. این‌ اندیشه‌ در سال‌ 1973 با مقاله‌ای‌ از ادواردتریون‌ (E. Tryon) در مجلّه‌ طبیعت‌ (Nature) شروع‌ شد. وی‌ در آنجاچنین‌ نوشت‌: «من‌ الگوی‌ خاصی‌ّ برای‌ مِهبانگ‌ پیشنهاد می‌كنم‌. جهان‌ ما یك‌ افت‌ و خیز كوانتومی‌ است‌. در این‌ الگو، جهان‌ از هیچ‌ پدید آمده‌است‌. چنین‌ حادثه‌ای‌ لزوماً نقض‌ هیچ‌ قانون‌ بقایی‌ را در فیزیك‌ دربر نداشته‌ است‌. ممكن‌ است‌ انرژی‌ خالص‌ جهان‌ صفر باشد. در این‌صورت‌، جهان‌ می‌توانسته‌ است‌ از هیچ‌ به‌ وجود آید، بدون‌ آنكه‌ هیچ ‌قانون‌ بقایی‌ را نقض‌ كند. حال‌ اگر جهان‌، برای‌ همه‌ مقادیر حفظ‌ شدنی ‌مقدار خالص‌ صفر را دارد، می‌تواند افت‌ و خیز خلا باشد، خلا فضایی ‌بزرگتر كه‌ در آن‌، جهان‌ ما مندرج‌ است‌». (39)


 

مهندس خوش فکر

عضو جدید
کاربر ممتاز
لینده‌ نیز در دهه‌ 1980، در سمپوزیومی‌ درباره‌ جهان‌ اوّلیه‌ چنین‌گفت‌: «امكان‌ خلقت‌ از هیچ‌، جالب‌ است‌ و باید بیشتر مطالعه‌ شود. سؤال‌ِ حیرت‌انگیز... این‌ است‌ كه‌ چه‌ چیزی‌ پیش‌ از پیدایش‌ جهان‌ وجود داشت‌؟ چنین‌ به‌ نظر می‌رسد كه‌ این‌ سؤال‌ مطلقاً متافیزیكی‌باشد. امّا تجربه‌ ما از متافیزیك‌ می‌گوید كه‌ گاهی‌ چنین‌ پرسش های ‌متافیزیكی‌ پاسخ‌ خود را از فیزیك‌ دریافت‌ می‌كنند». (40)

خلا كوانتومی‌ از خلا مطلق‌ بسیار دور است‌؛ آن‌ حالت‌ كمترین‌ انرژی ‌را دارد. جان‌ بارو(J. Barrow) و فرانك‌ تیپلر (F. Tipler) این‌ مطلب‌ راخوب‌ بیان‌ كرده‌اند: «تصویر جدید خلا كوانتومی‌، با معنای‌ كلاسیك‌ و همیشگی‌ خلا و هیچی‌، تفاوت‌ اساسی‌ دارد. حالت های‌ خلا كوانتومی‌ را حدّاقل های‌ موضعی‌ یا سراسری‌ انرژی‌ تعریف‌ می‌كنند... حالت‌خلا، ساختاری‌ غنی‌ دارد كه‌ در متن‌ِ زیرین‌ِ فضا ـ زمان‌ قراردارد كه‌ قبلاً موجود بوده‌ است‌... واضح‌ است‌ كه‌ خلق‌ از عدم‌ واقعی‌ و خلق‌ خودبه‌خود همه‌ چیز ــ فضا، زمان‌، خلا كوانتومی‌ و مادّه‌ ــ در زمانی‌ درگذشته‌ صورت‌ گرفته‌ است‌». (41)

امّا، این‌ نظریه‌ها هرگز به‌ مسئله‌ مبدأ پاسخ‌ نمی‌دهند. به‌ اعتراف‌پَجِلز(Pagles)، كه‌ از فیزیک دانان‌ خداناباور بود، توجّه‌ كنید: «هیچی‌ قبل‌از خلقت‌ جهان‌، كاملترین‌ خلاای‌ است‌ كه‌ می‌توانیم‌ تصوّر كنیم‌. نه‌فضایی‌ وجود داشت‌، نه‌ زمانی‌ و نه‌ مادّه‌ای‌... آن‌ چیزی‌ كه‌ ریاضیدانان‌آن‌ را «مجموعه‌ تهی‌» می‌نامند. با این‌ وجود، این‌ خلا تصوّر ناپذیر، در نتیجه‌ قوانین‌ فیزیكی‌، خود را به‌ وجود مبدّل‌ ساخت‌. این‌ قوانین‌ در آن‌خلادر كجا نوشته‌ شده‌ است‌؟ چه‌ چیزی‌ به‌ آن‌ خلا می‌گوید كه‌ آبستن ‌یك‌ جهان‌ ممكن‌ باشد؟ به‌ نظر می‌رسد كه‌ حتّی‌ خلا در معرض‌ قانون ‌باشد؛ قانونی‌ كه‌ قبل‌ از فضا و زمان‌ وجود داشته‌ است‌». (42)

بعضی‌ از طرفداران‌ الگوهای‌ افت‌ و خیز خلا، (مثل‌ Spindel, Englert,Brout از دانشگاه‌ آزاد بروكس‌)، آن ها را كنار نهاده‌اند(43) و به‌ الگوی‌هارتل‌ ـ هاوكینگ‌ (1983) بیشتر تمایل‌ پیدا كرده‌اند. (44)

هارتِل‌ (Hartle؛ اختر فیزیک دان‌ آمریكایی‌) و هاوكینگ‌ كوشیدند تا با به‌كارگیری‌ اصول‌ مكانیك‌ كوانتومی‌ در مِهبانگ‌، و وارد كردن‌ مفهوم‌«زمان‌ موهومی‌»، نشان‌ دهند كه‌ فضا ـ زمان‌ محدود است‌ ولی‌ كرانه‌ ندارد، و قوانین‌ فیزیك‌ در این‌ حوزه‌ ویژه‌ نقض‌ نمی‌شوند. در این‌الگوها، زمان‌ از امتدادهای‌ فضایی‌ تمیّز پذیر نیست‌. به‌ قول‌ هاوكینگ‌: «در نظریه‌ كلاسیك‌ ثقل‌، كه‌ مبتنی‌ بر فضا ـ زمان‌ حقیقی‌ است‌، برای‌ رفتار جهان‌، تنها دو امكان‌ وجود دارد: یا در بی‌نهایت‌ زمان‌ وجود داشته ‌است‌ و یا این‌ كه‌ در وضعیتی‌ استثنایی‌(تكنیكی‌)، درزمان‌ محدودی‌در گذشته‌، ابتدایی‌ داشته‌ است‌. از طرف‌ دیگر در نظریه‌ كوانتومی‌ ثقل‌، امكان‌ سومی‌ مطرح‌ می‌شود. چون‌ می‌توان‌ فضا ـ زمان‌ اقلیدسی‌ را به‌كار برد، كه‌ در آن‌ امتداد زمان‌ هم‌ارز امتدادهای‌ فضایی‌ است‌، این‌ امكان ‌برای‌ فضا ـ زمان‌ پیش‌ می‌آید كه‌ از نظر گسترش‌ متناهی‌ باشد ولی‌، هیچ‌ تكنیكی‌ كه‌ مرز یا كرآن های‌ را تشكیل‌ بدهد نداشته‌ باشد.

در این‌ صورت‌، هیچ‌ تكنیكی‌ وجود ندارد كه‌ در آن‌ قوانین‌ علم‌ نقض‌شود و برای‌ فضا ـ زمان‌ كرآن های‌ نیست‌ كه‌ به‌ خدا نیاز باشد یا قانون‌جدیدی‌ بطلبد تا شرایط‌ مرزی‌ را برای‌ فضا ـ زمان‌ وضع‌ كند... جهان‌ كاملاً خودكفاست‌ و متأثر از چیزی‌ خارج‌ از خود نیست‌. نه‌ خلق‌ می‌شود و نه‌ نابود می‌شود، بلكه‌، صرفاً هست‌». (45)

هاوكینگ‌، خود نیز اعتراف‌ می‌كند كه‌ نظریه‌اش‌ صرفاً یك‌ پیشنهاداست‌: «من‌ دوست‌ دارم‌ تأكید كنم‌ كه‌ این‌ اندیشه‌ كه‌ فضا و زمان‌ باید متناهی‌ ولی‌ بدون‌ مرز باشد، تنها یك‌ پیشنهاد است‌ كه‌ از اصل‌ دیگری‌استنتاج‌ نمی‌شود و مانند هر نظریه‌ علمی‌ دیگر ممكن‌ است‌ به‌ دلایل‌زیباشناختی‌ یا متافیزیكی‌ پیشنهاد شود ولی‌ آزمون‌ واقعی‌ این‌ است‌ كه ‌آیا پیش‌بینی‌هایی‌ می‌كند كه‌ با تجربه‌، سازگاری‌ داشته‌ باشد؟ تعیین‌ این‌ نكته‌ در ثقل‌ كوانتومی‌، به‌ دو دلیل‌ مشكل‌ است‌: اوّلاً... هنوز مطمئن‌ نیستیم‌ كه‌ كدام‌ نظریه‌، نسبیّت‌ عام‌ّ را می‌تواند با مكانیك‌ كوانتومی‌ با موفقیت‌ تركیب‌ كند... ثانیاً، هر الگویی‌ كه‌ كل‌ّ جهان‌ را به‌ تفصیل ‌توصیف‌ كند، از لحاظ‌ ریاضی‌، به‌ قدری‌ پیچیده‌ است‌ كه‌ ما نمی‌توانیم‌ پیش‌بینی‌هایی‌ دقیق‌ ارائه‌ كنیم‌... ». (46)

او متوجّه‌ شده‌ است‌ كه‌ سرگذشت‌ جهان‌ در زمان‌ واقعی‌، با سرگذشت ‌آن‌ در زمان‌ موهومی‌ تفاوت‌ دارد. با این‌ وصف‌، به‌ صورت‌حیرت‌انگیزی‌ نظرش‌ را این‌گونه‌ اعمال‌ می‌كند: «این‌ الگو ممكن‌ است پیشنهاد كند كه‌ زمان‌ به‌ اصطلاح‌ موهومی‌، زمان‌ واقعی‌ است‌ و آنچه‌ مازمان‌ واقعی‌ می‌نامیم‌، زاییده‌ تصوّرات‌ ماست‌. در زمان‌ واقعی‌، جهان ‌ابتدایی‌ دارد و به‌ تكنیگی‌هایی‌ منتهی‌ می‌شود كه‌ كرآن های‌ برای‌ فضا ـ زمان‌ می‌سازند و در آن ها، قوانین‌ علم‌ نقض‌ می‌شوند. امّا در زمان ‌موهومی‌، هیچ‌ تكنیکی‌ یا مرزی‌ وجود ندارد. لذا، شاید چیزی‌ را كه‌ ما زمان‌ موهومی‌ می‌نامیم‌، بنیادی‌تر باشد و چیزی‌ را كه‌ ما زمان‌ حقیقی‌می‌نامیم‌، تنها اندیشه‌ای‌ باشد كه‌ ما اختراع‌ می‌كنیم‌ تا ما را در توصیف‌چگونگی‌ جهان‌ یاری‌ كند.

در جای‌ دیگری‌ می‌گوید: «زمان‌ موهومی‌ ممكن‌ است‌ مثل ‌افسانه‌های‌ علمی‌ به‌ نظر برسد امّا، در واقع‌، یك‌ مفهوم‌ ریاضی‌ خوب ‌تعریف‌ شده‌ است‌». (47)

آن ها می‌كوشند تا با نفی‌ حدوث‌ زمانی‌ جهان‌، آن‌ را بی‌نیاز از خدا تلقی‌كنند. به‌ استدلال‌ هاوكینگ‌ توجّه‌ كنید: «اگر جهان‌ كرآن های‌(زمانی‌) داشته ‌باشد، باید كسی‌ تصمیم ‌بگیرد كه‌ در آن‌ كرانه‌، چه‌ چیزی‌ رخ‌ دهد. در آنجا، باید خدا را در نظر بیاورید.

در عصر حاضر، شواهد زیادی‌ در نفی‌ و اثبات‌ این‌ مطلب‌ وجودندارد. به‌ نظر می‌رسد كه‌ ما بتوانیم‌ حالت‌ فعلی‌ جهان‌ را بر مبنای‌ این‌فرض‌ كه‌ كرآن های‌ وجود ندارد، توضیح‌ دهیم‌... این‌ توجیحی‌ آشكاراست‌، زیرا تعداد زیادی‌ از عناصر اختیاری‌ را از نظریه‌ حذف‌می‌كند... ». (48)

او در جای‌ دیگری‌ از همین‌ مصاحبه‌ می‌گوید: «اگر ما بتوانیم‌ نشان‌دهیم‌ كه‌ همه‌ چیز را می‌توان‌ بر اساس‌ فرض‌ بی‌كرانگی‌ توضیح‌ داد، به ‌نظر من‌، نظریه‌ای‌ طبیعی‌تر و اقتصادی‌تر خواهیم‌ داشت‌». (49) و نیز: «اگرجهان‌، ابتدایی‌ می‌داشت‌ می‌توانستیم‌ برای‌ آن‌ خالقی‌ فرض‌ كنیم‌. امّا اگر جهان‌ كاملاً خودكفا باشد و مرز یا كرآن های‌ نداشته‌ باشد، نه‌ ابتدا دارد و نه ‌انتها؛ بلكه‌ صرفاً وجود دارد. پس‌، در این‌ حالت‌، چه‌ جایی‌ برای‌ خالق‌هست‌؟». (50)
البته‌ هاوكینگ‌ در سال‌ 1985، در پاسخ‌ به‌ ایراد كه‌ وی‌ می‌ترسد به‌ وجودی‌ متعال‌ اذعان‌ كند، گفت‌: «من‌ فكر می‌كردم‌ كه‌ در مسئله‌ هستی‌جای‌ یك‌ وجود متعال‌ را كاملاً باز گذاشته‌ام‌... این‌ كه‌ بگوییم‌ موجودی‌مسئول‌ قوانین‌ فیزیك‌ بوده‌ است‌، با همه‌ اطلاّعات‌ ما سازگار است‌».
 

Abolfazl_r

عضو جدید
کاربر ممتاز
؟
؟
؟

نمیدونم اسمشو چی بزارم ولی وجودی هست که در درون خودم احساسش میکنم ...

وجودی هست که نیازی به اثبات ندارد

شاید خودم خدام

نمیدونم
...


انسان فطرتا خداجوست.
خیلی هایی که خدارو قبول ندارند اگه یه اتفاق بد واسه شون بیفته که دیگه دستشون به هیچ جا بند نباشه و تو اون لحظه که مرگو جلو چشاشون میبینن در وجود خودشون یه حسی بیدار میشه که از یه نیروی ماورایی کمک بگیرن. این همون حسیه که فطرتا در وجود انسان قرار داده شده. ;)
 

foodtechnology

عضو جدید
کاربر ممتاز
نامه بچه ها به خدا :
لازم نيست که نگران من باشي. من هميشه دو طرف خيابان رو نگاه مي کنم.
فکر مي کنم دستگاه منگنه يکي از بزرترين اختراعات تو باشه.
بعضي وقتها بهت فکر مي کنم حتي وقتي دعا نمي کنم.
شرط مي بندم که براي تو خيلي سخته که به همه آدمها در همه جاي دنيا عشق داشته باشي. خانواده ما فقط از ۴ نفر تشکيل شده و من هيچ وقت نمي تونم اين کارو بکنم.
از همه ادمهايي که براي تو کار مي کنند پتروس و يوحنا رو از همه بيشتر دوست دارم.
دوستت دارم ،حالت خوبه؟ من خوبم، مادرم پنج دختر و يک پسر داره، من هم يکي از اونا هستم.
از زماني که راجع به تو شنيدم ديگه احساس تنهايي نمي کنم.
ما خونديم که توماس اديسون روشنايي رو اختراع کرد اما توي مدرسه ديني مي گن که تو اينکار رو کردي. پس شرط مي بندم که اديسون فکر تو رو دزديده.
اگر تو نمي گذاشتي که دايناسورها منقرض شوند ما ديگر کشوري نداشتيم. تو کار درستي کردي.
خداي عزيزم اين يک شعر است:
دوستت دارم
زيرا که به من داده اي
هر آنچه براي زندگي
به آن نيازمندم
اما آرزو دارم
به من بگويي
که چرا
مرا چنان آفريدي
که بايد بميرم.
معرکه است که تو هميشه ستاره ها رو در جاي درستشون قرار مي دي.
آدماي بد به نوح مي خنديدند و مي گفتند که تو احمقي که در زمين خشک کشتي مي سازي. اما او خيلي باهوش بود چون شيفته تو بود. اين همان کاريست که من مي خواهم بکنم.
فکر نمي کنم که هيچ کس مي تونست بهتر از تو خدايي کنه. فقط خواستم که تو اينو بدوني اما من اين حرفو به اين خاطر نمي زنم که تو خدا هستي.
من فکر نمي کردم که نارنجي و ارغواني بهم بياد، تا وقتي که غروب خورشيدي رو که روز سه شنبه ساخته بودي ديدم. دمت گرم.
من بهترين کاري رو که از دستم بر مياد انجام ميدم.
 

مهندس خوش فکر

عضو جدید
کاربر ممتاز
فلسفه احتمالی وجود شیطان



چرا شیطان را بد می دانیم؟چرا شیطان را دشمن خدا می دانیم در حالی که آفریده اوست؟
برای بررسی این مسئله از منظر من ابتدا میرویم سراغ داستان خلقت انسان توسط خدا.
خدا بعد از خلقت انسان به فرشتگان خود دستور داد تا در مقابل نماینده خود در زمین تعظیم کنند.همه فرشتگانی سر تعظیم در مقابل قدرت خداوند فرو آورند مگر شیطان .
اینجای داستان لحظاتی تامل می کنیم و به بحث در مورد اتفاقات تا این لحظه می پردازیم.در اینجا چند مسئله هست.ابتدا اینکه دلیل خلقت فرشتگان که شیطان نیز جزء آنهاست چیست؟آیا دلیل فقط سجده کردن خدا و عبادت او بوده است؟اگر اینگونه است که به نظر من کاری بس بیهوده و عبث بوده است.ولی خدواند کریم از هر گونه کار بی جهت و عبثی مبرا هست . پس فلسفه تفاوت قرار دادن بین شیطان و بقیه فرشتگان چیست؟نمی توانیم بگوییم خدا نمی دانسته که شیطان اینچنین با او مخالفت می کند و غافلگیر شده.پس خداوند با قصد قبلی که مخالفت با وجود انسان است شیطان را آفریده.
مسئله دوم ؛ بر فرض اینکه شیطان به خواست خود و از روی نیت پلید خود با انسان و وجود او مخالفت کرده .سوال این است که شیطان این نفس پلید و عصیانگر را از کجا آورده؟بیشتر توضیح می دهم.ببینید وقتی یک انسان عمل گناهی انجام می دهد دلیل می آورد که بر اثر وسوسه شیطان این کار را کرده وشیطان این گناه را برای او زیبا جلوه داده است.یعنی یک نفس پلید او را هدایت می کرده.اما اگر بخواهیم کار شیطان را اگر بشود نام گناه برا آن بگذاریم بررسی کنیم می بینیم او از طرف نیروی برتر پلیدی هدایت نمی شده و تنها نیروی برتر او خداوند کریم و قادر است که هیچگاه نمی تواند نیروی پلید باشد و دعوت به فعل حرام بکند.پس مانند مسئله قبل نتیجه می گیریم که خدا با قصد قبلی این مخالف را در نهاد شیطان قرار داده که دلیل این مخالفت را در میان بحث باز می کنم.
به بقیه داستان می پردازیم؛بعد از سجده کردن فرشتگان و عدم سجده شیطان خداوند آدم و حوا را برای زندگی در بهشت قرار داد .در بهشت اتفاق دیگری میافتد که باز دلیل مخالفت شیطان و گمراه سازی انسان توسط وی را بهتر مشخص می کند. در بهشت خداوند از میان آن همه نعمت فقط خوردن یک میوه را برای آدم و همسرش ممنوع کرد .نام این کار خداوند را می توان نوعی دعوت منفی یا دعوت معکوس نام نهاد.دعوت به خوردن آن میوه و شیطان آمد تا از میان آن همه میوه به آدم خوردن این میوه که شاید آدم آن را اصلا ندیده بود توصیه کند.
من نام این میوه را میوه هستی می نامم.خدا با دعوت معکوس آدم را به خوردن میوه هستی دعوت می کند تا با خوردن آن آدم ماموریت اصلی خود را شروع کند.پس دلیل خوردن این میوه شیرین دعوت شیطان نبوده بلکه خواست اصلی خداوند بوده است.و شیطان را با دلیل محکم مخالف انسان قرار داده است.
اکثر افراد دلیل مخالفت شیطان با انسان را ذات پلید شیطان می دانند .ولی من نظر دیگری دارم.خداوند شیطان را مامور قرار داده برای امتحان کردنه بنده هایش.بیشتر توضیح می دهم.
همانطور که خداوند در قرآن و کتب دینی دیگر آورده است روح خود را در وجود انسان دمیده است .یعنی خداوند قسمتی از روح خود را در وجود میلیاردها انسان قرار داده است تا این روح به ظاهرا چند پاره در زمین به زندگی بپردازد و دوباره یکدست شود و به خداوند باز گردد.یعنی هر انسان بتواند روح خدا را در خود پیدا کند و با پیدا کردن این خدای درون به خدای احد و واحد برسد.و شیطان در این میان نقش یک دشمن را دارد که کار یکدست شدن این روح را به تعویق می اندازد.به چه دلیل:برای فهمیدن روح و چرایی هستی.
یک مثال می زنم:وقتی ما یک هدف مادی یا معنوی را در زندگی دنبال می کنیم اگر بدون هیچ زحمتی به آن هدف برسیم زود از آن هدف خسته می شویم چون به دلیل و فلسفه هدف پی نبردیم.چرا؟چون هدف معمولا با سوال و جواب به آن شناخته می شود که سوال و جواب نیز در سختی و مشکلات مطرح می شود.ولی اگر در حین رسیدن به هدف به مشکلاتی بر خورد کنیم و با گذشت از آنها به هدف برسیم ، هم هدف برای ما شیرینتر می شود و هم مستحکمتر چون در سختیها هدف را بهتر شناخته ایم.هدف الهی نیز همینگونه است و مشکلات میان آن که همانا شیطان است باعث می شود که بتوانیم کامل و با دلیل به خدای خود برسیم و چون توانسته ایم جوهره خودمان را درک کنیم می توانیم طعم خوش زندگی را بچشیم .چن او روح سالم به ما داه است و ما توانسته ایم روح سالمش را به او بازگردانیم و اگر نتوانیم با عذاب او روبرو میشویم.



 

Al Pacino

عضو جدید
در ابتدا باید عرض کنیم بحث بسیار مفیدی را به بهترین شیوه مطرح کردید(جا داره دوستانی که یه طرفه به قاضی میرن و راضی برمیگردند یاد بگیرند!)البته از مهندس صنایع جز این هم انتظار نمیره:w16:
در ادامه نظراتی در ارتباط با موارد مطرح شده به ذهنم رسید که به عرض میرسونم:

منکران خدا
منكران‌ براین‌ باورند كه‌:​

اولاً: برای‌ اثبات‌ وجود خدا، هیچ‌ شیوه‌ای‌ وجود ندارد. به‌ گفته‌ پَجِلز(Pagels؛ فیزیک دان‌ آمریكایی‌): «هیچ‌ شاهد علمی‌ بر وجود خالق‌ جهان ‌طبیعت‌ و اراده‌ یا غایتی‌ ورای‌ قوانین‌ شناخته‌ شده‌ طبیعت‌ نداریم‌». (28)​
این که خیلی خنده داره که برای انکار خدا بگیم چون هیچ راه اثباطی نداره خدا وجود نداره،خیلی چیزا تو همین عالم ماده وجود داره که دیده نمیشه ولی وجود داره(مثل امواج الکترومغناطیس که باید گیرنده مخصوصشو داشته باشیم تا درکش کنیم ...)


دوم‌: علوم‌ به‌ تنهایی‌ می‌تواند به‌ تمام‌ سؤال های‌ ما پاسخ‌ دهد. به‌ قول‌بونر (W. Bonner؛ فیزیک دان‌ انگلیسی‌): «كار علم‌ این‌ است‌ كه‌ برای‌ تمام‌حوادث‌ جهان‌ واقعی‌، تبیین هایی‌ عقلانی‌ فراهم‌ كند. اگر دانشمندی‌ در توضیح‌ چیزی‌، به‌ خدا متوسّل‌ شود، از حرفه‌ علمی‌ خود دور شده‌ است‌. اگر نتواند مسئله‌ای‌ را تبیین‌ كند، باید از داوری‌ درباره‌ آن‌ بپرهیزد و باید باور كند كه‌ نهایتاً برای‌ آن‌ تبیین‌ عقلانی‌ خواهد یافت‌». (29)​
این مورد قبوله ولی باید به این نکته هم توجه داشت که عمل بشری پیوسته در حال تکامله پس هر چیزی که با علم کنونی بشر قابل توضیح نیست،لزوما نمیشه گفت که در آینده هم همینطور خواهد بود.(البته با تئوریهای جدیدی که داره مطرح میشه امید داشت که در آینده وجود خدا از طرق صرفا علمی هم تایید شه!(البته اگر غَرض ورزی نشه!)

تا اینجاش رو ذهنم یاری کرد
تا بعد ببینیم چی میشه...;);)
 

hamid15

عضو جدید
کاربر ممتاز
بنده عقاید خدم رو میگم این عقاید با دانش این ساعت من حاصل شدند و تا فردا شاید به دانش دیگری برسم و تغییر کنند

بنده عقاید خدم رو میگم این عقاید با دانش این ساعت من حاصل شدند و تا فردا شاید به دانش دیگری برسم و تغییر کنند

بارها شنیدیم که تفاوت ما نسبت به جانوران دیگر قدرت تفکر و حق انتخابمونه
و این رو میدونیم که جهان بسیار وسیعه و از قدرت تصور ما خارجه
برخی از ما به نیرویی برتر که جهان رو با تدبیر خودش خلق کرده اعتقاد داریم
برخی از ما هم انسان رو صاحب همه ی جهان میدانیم و به پایانی که ادیان برای انسان ترسیم کردن اعتقاد نداریم
برخی از ما وجود خدا رو باور داریم ولی ترجیح دادیم که نیرومون رو در جهت پرستش از شیطان قرار بدیم
چند میلیارد بشر روی زمین با هر رنگ و نژاد وعقیدای که باشیم با هر مقدار پول ولباس و ثروتی که باشیم
همگی انسانیم و این نقطه ی مشترکه بین همه ی ماست
مهم نیست چه اعتقادی دارید
بیاید در موردش حرف بزنیم
بیاید سعی کنیم با نگاه جمعی به مسایل بنگریم
این حق رو از خودمون برای دانستن نگیریم
حال من از شما میپرسم
ایا وجود خدا را باوردارید؟

بله باور دارم و این اصلا بدین معنی نیست که تعریفم از خدا با انچه شما یا دیگران میگویید یکی باشد................بیشتر به خالق معتقدم تا خدا...خالق انسان و خالق جهان و خالق قوانین و قراردادهایی که در دل این خلقت قرار داده

ایا به ادیان و فرستادگان خدا را اعتقاد دارید؟

به نظر شما پیچیدگی تکنولوژی امروز توانایی یک انسانه؟؟ مسلما نه
ادیان هم با پیشرفت بشر بوجود اومد و اصلا جای تعجب نیست که در طول تاریخ چند ده هزار ساله انسان عده ای نخبه بوجود بیان و خودشون رو فرستاده و تئوریشونو دین نام بذارن
خیر بنده قبول ندارم کسی از طرف خدا یا همون خالق بیاد و از جانب اون صحبت کنه معمولا کسی وکیل میگیره که خودش توانایی صحبت نداشته باشه ............اگر خدا تواناست نیاز به وکیل و فرستاده نداره

ایا این جهان را فانی می انگارید یا پایانی الهی برای ان تصور میکنید؟
چون دلیل خلقت این دنیا رو نمیدونم و هنوز جواب قانع کننده ای بر آن نیافتم .......نمیدونم که فانیه یا ادامه داره............یا اگر بقا داره برای همه هست یا برای بعضی ها.............البته ادمی بدش میاد از مردن و فنا برای همین با ایده بقای بعد از مرگ میخواد از شر اندیشه ترسناک فنا ازاد شه ولی خواستن انسان دلیل بر وجود چیزی نیست ..........بنده فقط میتونم بگم نمیدونم

ایا مسیر شیطان را برای سعادت برگزیدید؟

شما وجود شیطان رو اثبات کن بعد شیطان باید بصورت رسمی مسیرشو مشخص کنه بعد ما ببینیم مسیرشو انتخاب میکنیم یا نه
شما تعریف دقیق از مسیر شیطان بدید ......من نمیدونم در پس این حرف مسیر شیطان منطور اصلی شما چیه؟

ایا فکر میکنید شیطان و خدایی در این دنیا وجود ندارد و فقط ما هستیم؟

این سوال تکراریه در سوالهای بالا نظرمو گفتم

برای دانستن بپرسیم و برای یافتن حقیقت تحقیق کنیم
برای تقویت ایمانمان فکر کنیم
وبه عقاید دیگران احترام بگذاریم...........
ممنونم:gol::gol::gol::gol::gol:
__________________

موفق باشیم:gol:
 

babi charlton

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما چون قدرت درک خدا را نداریم نباید او را انکار کنیم چون قدرت ما در شناخت هستی ضعیف است چه رسد به خداوند که هستی را آفریده است .

http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gifhttp://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gifhttp://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gifhttp://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gif
 

sahar-architect

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خدا، شیطان، انیشتین!

خدا، شیطان، انیشتین!


استاد دانشگاه با اين سوال ها شاگردانش را به چالش ذهني کشاند...
آيا خدا هر چيزي که وجود دارد را خلق کرد؟
شاگردي با قاطعيت پاسخ داد: "بله او خلق کرد"
استاد پرسيد: "آيا خدا همه چيز را خلق کرد؟"
شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا"
استاد گفت: "اگر خدا همه چيز را خلق کرد, پس او شيطان را نيز خلق کرد. چون شيطان نيز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمايانگر ماست , خدا نيز شيطان است"
شاگرد آرام نشست و پاسخي نداد. استاد با رضايت از خودش خيال کرد بار ديگر توانست ثابت کند که عقيده به مذهب افسانه و خرافه اي بيش نيست.
شاگرد ديگري دستش را بلند کرد و گفت: "استاد ميتوانم از شما سوالي بپرسم؟"
استاد پاسخ داد: "البته"
شاگرد ايستاد و پرسيد: "استاد, سرما وجود دارد؟"
استاد پاسخ داد: "اين چه سوالي است البته که وجود دارد. آيا تا کنون حسش نکرده اي؟ "
شاگردان به سوال مرد جوان خنديدند.
مرد جوان گفت: "در واقع آقا, سرما وجود ندارد. مطابق قانون فيزيک چيزي که ما از آن به سرما ياد مي کنيم در حقيقت نبودن گرماست. هر موجود يا شي را ميتوان مطالعه و آزمايش کرد وقتيکه انرژي داشته باشد يا آنرا انتقال دهد. و گرما چيزي است که باعث ميشود بدن يا هر شي انرژي را انتقال دهد يا آنرا دارا باشد. صفر مطلق (460- F ) نبود کامل گرماست. تمام مواد در اين درجه بدون حيات و بازده ميشوند. سرما وجود ندارد. اين کلمه را بشر براي اينکه از نبودن گرما توصيفي داشته باشد خلق کرد."
شاگرد ادامه داد: "استاد تاريکي وجود دارد؟"
استاد پاسخ داد: "البته که وجود دارد"
شاگرد گفت: "دوباره اشتباه کرديد آقا! تاريکي هم وجود ندارد. تاريکي در حقيقت نبودن نور است. نور چيزي است که ميتوان آنرا مطالعه و آزمايش کرد. اما تاريکي را نميتوان. در واقع با استفاده از قانون نيوتن ميتوان نور را به رنگهاي مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد. اما شما نمي توانيد تاريکي را اندازه بگيريد. يک پرتو بسيار کوچک نور دنيايي از تاريکي را مي شکند و آنرا روشن مي سازد. شما چطور مي توانيد تعيين کنيد که يک فضاي به خصوص چه ميزان تاريکي دارد؟ تنها کاري که مي کنيد اين است که ميزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگيريد. درست است؟ تاريکي واژه اي است که بشر براي توصيف زماني که نور وجود ندارد بکار ببرد."
در آخر مرد جوان از استاد پرسيد: "آقا, شيطان وجود دارد؟"
استاد زياد مطمئن نبود. پاسخ داد: "البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز مي بينيم. او هر روز در مثال هايي از رفتارهاي غير انساني بشر به همنوع خود ديده ميشود. او در جنايتها و خشونت هاي بي شماري که در سراسر دنيا اتفاق مي افتد وجود دارد. اينها نمايانگر هيچ چيزي به جز شيطان نيست." و آن شاگرد پاسخ داد: " شيطان وجود ندارد آقا. يا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شيطان را به سادگي ميتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاريکي و سرما. کلمه اي که بشر خلق کرد تا توصيفي از نبود خدا داشته باشد. خدا شيطان را خلق نکرد. شيطان نتيجه آن چيزي است که وقتي بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبيند. مثل سرما که وقتي اثري از گرما نيست خود به خود مي آيد و تاريکي که در نبود نور مي آيد.
نام آن مرد جوان: آلبرت انيشتن!!!
(من قصدم از اين نوشته اين نيست كه بگم شيطان به اين صورت فقط معني ميشه منظورم اينه كه كمي روشنتر به مسائل نگاه كنيم):gol:
ميلاد عزيز ممنون از تاپيكت:gol:
 

#AREZOO#

عضو جدید
کاربر ممتاز
من که خودم به شخصه به خدا اعتقاد دارم...چون وجودشو بعضی جاهای زندگیم حس میکنم...امداداهایی که بهمون میکنه تو لحظه هایی که واقعا درمونده شدیم به نظرم واضحترین دلیلشه...
 

دختر معمار

عضو جدید
کاربر ممتاز
نظر من این است :
ما چون قدرت درک خدا را نداریم نباید او را انکار کنیم چون قدرت ما در شناخت هستی ضعیف است چه رسد به خداوند که هستی را آفریده است .


با نظر شما موافقم ... درک چگونی و چیستی خداوند از قدرت و توانایی ما خارج است . پس چون ناتوانیم و عاجز در درک بزرگی چون او نمی توان وجودش را انکار کرد
من خودم به شخصه به عقل به دل به چشم حضورش را در زندگی ام دیده ام و لمس کرده ام .
 

آرانوس

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من همیشه دوست داشتم برم دنبال این چیزا اما به نظرم اگه وارد این مسیر شدی باید تا تهش بری چون به یه جاهایی میرسه که آدم همه چیو قاطی میکنه همون اعتقادات قبلیشم دچار شک میشه تا اینجا خوبه میگن شک مقدمه یقینه حالا کار سخت از اینجا شروع میشه که آدم بره دنبال حقیقت
در کل منم به وجود خدا اعتقاد دارم لحظات سخت و غمگینی تو زندگیم داشتم که تو اون لحظات فقط یه حس در درونم هست که بهم امید و آرامش میده گاهی اونقد نیاز به خداروحس میکنم که دلم میخواد با تمام وجود در آغوشش بگیرم .
 

lighthearted

عضو جدید
کاربر ممتاز
از مطالب مفیدتون خیلی ممنون:gol::gol::gol:

به نظر من خدا یه جایی توی وجود خودمون هستش که اگه واقعا بتونیم وجود خودمون نیازهای روحی و معنوی که داریم خوب بشناسیم و این نیازهای روحی وجودمون به سمت یه هدف روشنی برسونیم تونستین وجود خدا (الله ) درک کنیم .
که واقعیت حرفم برمیگرد به فرموده امام علی (ع):
من عرف نفسه عرف ربه "هر کس خود را بشناسد خدای خود را میشناسد"

البته درک وجودی خودمون و نیازهای روحی که توی وجودمون هستش به همین سادگی نیستش

همیشه توی کتابهای معارف و اخلاق دوران دبیرستان و دانشگاه خوندیم که ابزار شناخت روح ، غیر تجربی و غیر حسی هستش
ولی هیچ وقت معنی این 2 تا کلمه رو توی واقعیت زندگیمون نفهمیدم و وقتی که واسمون مشکلی پیش میاد خدایا خدایا میکنیم . . .



 

علی رضا1111

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رفقا ببخشيد ميون كلام پست زدم
فقط ميخواستم مراتب تشكرم رو از اين تاپيك خوب اعلام كنم
همتون خسته نباشيد
 

مهندس خوش فکر

عضو جدید
کاربر ممتاز
درباری شیطان پرستی






شیطان پرستی یک حرکت مکتبی، شبه مکتبی و یا فلسفی است که هواداران آن شیطان را یک طرح و الگوی اصلی و قبل از عالم هستی میپندارند. آنها شیطان را موجودی زنده و با چند وجه از طبیعت انسان مشترک می‌دانند. شیطان پرستی را در گروه «راه چپ» مخالف با «راه راست» طبقه بندی می‌کنند.دست چپی‌ها به غنی سازی روحی خود در جریان کارهای خودشان معتقدند. و بر این باورند که در نهایت باید تنها به خود جواب پس دهند. در حالی که دست راستی‌ها غنی سازی روحی خود را از طریق وقف کردن و بندگی خود در مقابل قدرتی بزرگ‌تر بدست می‌آورند. لاوییان‌ها در واقع خدایی از جنس شیطان و یا خدایی دیگر را برای خود قائل نیستند. آنها حتی از قوانین شیطان نیز پیروی نمی‌کنند. این جنبه اعتقادی آنها به طور مکرر به اشتباه نادیده گرفته می‌شود و عموماً آنها را افرادی می‌شناسند که شیطان را به عنوان خدا پرستش می‌کنند.



شیطان پرستی به جای اطاعت از قوانین خدایی یا قوانین طبیعی و اخلاقی، عموماً بر پیشرفت فیزیکی خود با راهنمایی‌های موجودی مافوق یا قوانینی فرستاده شده تمرکز دارد. به همین دلیل بسیاری از شیطان پرستان معاصر از باورها و گرایش‌های ادیان گذشته اجتناب می‌کنند و بیشتر گرایش‌های خودپرستانه دارند.به گونه‌ای که خود را در مرکز هستی و قوانین طبیعی می‌بینند و بیشتر شبیه به مکاتبی چون ماده‌گرایی و یا خودمحوری و جادومحوری هستند. به هر حال بعضی شیطان پرستان به طور داوطلبانه بعضی از قوانین اخلاقی را انتخاب می‌کنند. این یک جریان وارونه سازی را نشان می‌دهد. بر این مبنا شیطان پرستان به دو گروه اصلی شیطان پرستان فلسفی و شیطان پرستان دینی تقسیم بندی می‌شوند.


مفهوم شیطان در طول قرنها مورد مکاشفه قرار گرفته‌است. شاید بتوان تاریخچه شیطان پرستی را به قرون اولیه پیدایش آدمی نسبت داد.
شیطان به کسی گفته میشود که باعث شیطنت شود و شیطنت یعنی تحریک کردن برای انجام عملی نادرست و طبق آیات قرآن در آیه 36 سوره بقره شیطان (که در چند آیه قبل ابلیس را شیطان معرفی کرد) موجب لغزش آدم و حوا شد؛ پس شیطان از ابتدای آفرینش انسان وجود داشته و تنها به ابلیس منتهی نمی شود و هر کسی را که با عث لغزش شود را شیطان میگویند.
موضوعی که امروزه درباره شیطان پرستی قدیمی وجود دارد و در برخی کتابها دیده می‌شود به این مطلب برمی‌گردد که اصولا شیطان را کلیسا به وجود آورد تا تمام بدیها و پلیدیها را به آن نسبت دهد تا به نوعی هم خدمتی به بشریت کرده باشد و گناهان را از خود دور کند و جادوگران را نیز که در قرون وسطا از قدرت زیادی برخوردار بودند با عنوان جادوگران سیاه به عنوان پیروان شیطان معرفی کند تا هم گناهان را دفع کند و هم قدرت جادوگران را کم کند.
انواع و رویکردهای شیطان پرستی

شیطان پرستی فلسفی

این نوع گرایش عبارت است از اینکه محور و مرکز عالم انسان است‌. این شاخه از شیطان‌پرستی به پایه‌گذاری این فرقه به آنتوان لاوی نسبت داده می‌شود.او کسی بود که کلیسای شیطان را تأسیس کرد (اولین سازمانی که از لغت شیطان پرستی فلسفی استفاده نمود) در نظر شیطان پرستان فلسفی، محور و مرکزیت عالم هستی، خود انسان است، و بزرگترین آرزو و شرط رستگاری این نوع از شیطان پرستان برتری و ترفیع ایشان نسبت به دیگران است. شیطان پرستان فلسفی عموماً خدایی برای پرستش قائل نمی‌دانند و به زندگی غیر مادی بعد از مرگ نیز عقیده‌ای ندارند. به هرحال زندگی این گروه از شیطان پرستان عاری از روحیه مذهبی و معنویت نیز نیست.
در نظر شیطان پرستان فلسفی، هر شخص خدای خودش است. آنها با تکیه بر عقاید انسانی وابسته به دنیا، مطالب مربوط به فلسفه عقلانی را عبث می‌شمارند و به آنها به دید ترس از مسائل ماوراء الطبیعی می‌نگرند و تنها به وسیله آن، یک زندگی عقیم و تنها بر مبنای “جهان واقعی” را تشکیل می‌دهند. به طور شفافی، آموزه‌های شیطان پرستان فلسفی قدمتی بیشتر از کلیسای لاوی دارد. اگر چه این تصوری از شیطان است، ولی با موقعیت واقعی او تقابل دارد چرا که این تعالیم از آموزه‌های یهودی-مسیحی نشئات گرفته‌است و شیطان را بدلیل خصوصیاتش پلید نگاشته‌است
شیطان‌پرستی لاویی

این نوع از شیطان پرستی بر مبنای فلسفهٔ آنتوان‌لاوی که در کتاب انجیل شیطان تشکیل شده‌است. لاوی موسس کلیسای شیطان بود و تحت تأثیر نوشته‌های نیچه، آلیستر کرالی، این رند، مارکی دو ساد، ویندهام لویس، چارلز داروین، آمبروس بیرس، مارک تواین و بسیاری دیگر بوده‌است. شیطان در نظر لاوی موجودی مثبت بوده در حالی که تعالیم خداجویانه کلیساها را مورد تمسخر قرار داده و به مسائل جهان مادی نیز اعتنایی ندارد.یک شیطان پرست لاویی، خود را خدای خود می‌داند، آیین مذهبی این گروه از شیطان پرستان بیشتر شبیه به فلسفه میجیک کراولی با دیدی جلو برنده به سمت شیطان پرستی است. یک شیطان پرست لاویی مدعی آن است که کسانی که خودشان را با شیطان پرستی هم ردیف می‌دانند باید به طرز فکر گروهی خواص وفادار نباشند و آنها را از لحاظ اخلاقی قبول نداشته باشند. و در ازای آن گرایش‌های انفرادی داشته باشند و من تبع باید به طور دائمی یک سر و گردن بالاتر از کسانی باشند که خود را از لحاظ اخلاقی، قوی می‌دانند و در بشر دوستی خود، بدون تامل عمل کنند
شیطان پرستی دینی

این نوع شیطان پرستی شبیه شیطان پرستی آنتون لاوی است اما با این تفاوت که در این نوع شیطان گونه‌ای جنبه خدایی و متافیزیکی دارد و این جنبه برداشته شده از ادیان ابراهیمی ، افسانه‌ها ، آیین‌های متفاوت و یا صرفا ساخته شده ذهن پیروان آن می‌باشد.http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%DB%8C%D8%B7%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%AA%DB%8C#cite_note-autogenerated2-3
شرپرستان

این فرقه از شیطان پرستان، به دوران تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا مربوط می‌شوند. این نوع شیطان پرستان معمولاً متهم هستند که به اعمالی از قبیل «خوردن نوزادان»، «کشتن گوسفندان»، «قربانی کردن دختران باکره» و «نفرت از مسیحیان» هستند. این طرز فکر در کتاب «مالیوس مالیفیکاروم» دسته بندی شده‌است.]کتابی که در دوران تفتیش عقاید توسط کلیسا (۱۴۹۰) تالیف شد و در واقع هرگز به طور رسمی مورد استفاده قرار نگرفت، کتاب حاوی مطالبی از جن گیری و جادوگری و مطالبی از این دست است. ترجمه لغوی نام کتاب پتک جادوگران است.
 

مهندس خوش فکر

عضو جدید
کاربر ممتاز
فلسفه شیطانی

شیطان در ۹ جمله شیطانی منسب به لاوی خلاصه می‌شود:

  1. شیطان می‌گوید دست و دلبازی کردن بجای خساست.
  2. شیطان می‌گوید زندگی حیاتی بجای نقشه خیالی و موهومی روحانی.
  3. شیطان می‌گوید دانش معصوم بجای فریب دادن ریاکارانه خود.
  4. شیطان می‌گوید محبت کردن به کسانی که لیاقت آن را دارند بجای عشق ورزیدن به نمک نشناسان.
  5. شیطان می‌گوید انتقام و خونخواهی کردن بجای برگرداندن صورت. (اشاره به تعالیم مسیحیت که می‌گوید هرگاه برادری به تو سیلی زد، آن طرف صورتت را جلو بیاور تا ضربه‌ای به طرف دیگر بزند)
  6. شیطان می‌گوید مسئولیت پذیری در مقابل مسئولیت پذیران بجای نگران بودن خون آشام‌های غیر مادی
  7. شیطان می‌گوید انسان مانند دیگر حیوانات است، گاهی بهتر ولی اغلب بدتر از آنهایی است که روی چهار پا راه می‌روند، بدلیل آنکه انسان دارای خدای روحانی و پیشرفت‌های روشنفکرانه، او را پست‌ترین حیوانات ساخته‌است.
  8. شیطان تمام آن چیزهایی که گناه شناخته می‌شوند را ارائه می‌دهد، چون که تمام آنها به یک لذت و خوشنودی فیزیکی، روانی یا احساسی منجر می‌شوند.
  9. شیطان بهترین دوست کلیساست چرا که در میان تمام این سالها وجود شیطان دلیل ماندگاری کلیساها است.
و در مقایسه با این جملات، لاوی ۹ گناه شیطانی را نیز نام برده‌است :
حماقت، ادعا و تظاهر، نفس گرایی (انتظار بازپس گرفتن از دیگران، آنچه به آنها داده‌اید)، خود را فریب دادن، پیروی از رسوم و عقاید دیگران، روشن بینی ناکافی، فراموش کردن ارتدکسی گذشته (به طور مثال، قبول کردن چیزی قدیمی در بسته بندی جدید، به عنوان نو)، غرور و افتخار بی حاصل (مانند غروری که هدف شخصی را از درون می‌پوساند) و کمبود محسنات.
لاوی ۱۱ قانون شیطانی را نیز وضع کرد، که در حالی که نظام نامه‌ای اخلاقی نیست، ولی راهنمایی‌های کلی برای زندگی شیطان پرستی را ارائه کرده‌است :

  1. هرگز نظراتت را قبل از آنکه از تو بپرسند بازگو نکن.
  2. هرگز مشکلاتت را قبل از آنکه مطمئن شوی دیگران میخواهند آن را بشنوند بازگو نکن.
  3. وقتی مهمان کسی هستی، به او احترام بگذار و در غیر این صورت هرگز آنجا نرو.
  4. اگر مهمانت مزاحم تو است، با او بدون شفقت و با بیرحمی رفتار کن.
  5. هرگز قبل از آنکه علامتی از طرف مقابلت ندیده‌ای به او پیشنهاد نزدیکی جنسی نده.
  6. هرگز چیزی را که متعلق به تو نیست برندار، مگر آنکه داشتن آن برای کس دیگری سخت است و از تو میخواهد آن را بگیری.
  7. اگر از جادو به طور موفقیت آمیزی برای کسب خواسته هاید استفاده کرده‌ای قدرت آن را اعتراف کن. اگر پس از بدست آوردن خواسته‌هایت قدرت جادو را نفی کنی، تمام آنچه بدست آوردی را از دست خواهی داد.
  8. هرگز از چیزی که نمیخواهی در معرض آن باشی شکایت نکن.
  9. کودکان را آزار نده.
  10. حیوانات -غیر انسان- را آزار نده مگر آنکه مورد حمله قرار گرفته‌ای یا برای شکارشان.
  11. وقتی در سرزمینی آزاد قدم بر میداری، کسی را آزار نده، اگر کسی تو را مورد آزار قرار داد، از او بخواه که ادامه ندهد. اگر ادامه داد، نابودش کن
 

tired_poet

عضو جدید
کاربر ممتاز
فلسفه شیطانی

شیطان در ۹ جمله شیطانی منسب به لاوی خلاصه می‌شود:

  1. شیطان می‌گوید دست و دلبازی کردن بجای خساست.
  2. شیطان می‌گوید زندگی حیاتی بجای نقشه خیالی و موهومی روحانی.
  3. شیطان می‌گوید دانش معصوم بجای فریب دادن ریاکارانه خود.
  4. شیطان می‌گوید محبت کردن به کسانی که لیاقت آن را دارند بجای عشق ورزیدن به نمک نشناسان.
  5. شیطان می‌گوید انتقام و خونخواهی کردن بجای برگرداندن صورت. (اشاره به تعالیم مسیحیت که می‌گوید هرگاه برادری به تو سیلی زد، آن طرف صورتت را جلو بیاور تا ضربه‌ای به طرف دیگر بزند)
  6. شیطان می‌گوید مسئولیت پذیری در مقابل مسئولیت پذیران بجای نگران بودن خون آشام‌های غیر مادی
  7. شیطان می‌گوید انسان مانند دیگر حیوانات است، گاهی بهتر ولی اغلب بدتر از آنهایی است که روی چهار پا راه می‌روند، بدلیل آنکه انسان دارای خدای روحانی و پیشرفت‌های روشنفکرانه، او را پست‌ترین حیوانات ساخته‌است.
  8. شیطان تمام آن چیزهایی که گناه شناخته می‌شوند را ارائه می‌دهد، چون که تمام آنها به یک لذت و خوشنودی فیزیکی، روانی یا احساسی منجر می‌شوند.
  9. شیطان بهترین دوست کلیساست چرا که در میان تمام این سالها وجود شیطان دلیل ماندگاری کلیساها است.
و در مقایسه با این جملات، لاوی ۹ گناه شیطانی را نیز نام برده‌است :
حماقت، ادعا و تظاهر، نفس گرایی (انتظار بازپس گرفتن از دیگران، آنچه به آنها داده‌اید)، خود را فریب دادن، پیروی از رسوم و عقاید دیگران، روشن بینی ناکافی، فراموش کردن ارتدکسی گذشته (به طور مثال، قبول کردن چیزی قدیمی در بسته بندی جدید، به عنوان نو)، غرور و افتخار بی حاصل (مانند غروری که هدف شخصی را از درون می‌پوساند) و کمبود محسنات.
لاوی ۱۱ قانون شیطانی را نیز وضع کرد، که در حالی که نظام نامه‌ای اخلاقی نیست، ولی راهنمایی‌های کلی برای زندگی شیطان پرستی را ارائه کرده‌است :

  1. هرگز نظراتت را قبل از آنکه از تو بپرسند بازگو نکن.
  2. هرگز مشکلاتت را قبل از آنکه مطمئن شوی دیگران میخواهند آن را بشنوند بازگو نکن.
  3. وقتی مهمان کسی هستی، به او احترام بگذار و در غیر این صورت هرگز آنجا نرو.
  4. اگر مهمانت مزاحم تو است، با او بدون شفقت و با بیرحمی رفتار کن.
  5. هرگز قبل از آنکه علامتی از طرف مقابلت ندیده‌ای به او پیشنهاد نزدیکی جنسی نده.
  6. هرگز چیزی را که متعلق به تو نیست برندار، مگر آنکه داشتن آن برای کس دیگری سخت است و از تو میخواهد آن را بگیری.
  7. اگر از جادو به طور موفقیت آمیزی برای کسب خواسته هاید استفاده کرده‌ای قدرت آن را اعتراف کن. اگر پس از بدست آوردن خواسته‌هایت قدرت جادو را نفی کنی، تمام آنچه بدست آوردی را از دست خواهی داد.
  8. هرگز از چیزی که نمیخواهی در معرض آن باشی شکایت نکن.
  9. کودکان را آزار نده.
  10. حیوانات -غیر انسان- را آزار نده مگر آنکه مورد حمله قرار گرفته‌ای یا برای شکارشان.
  11. وقتی در سرزمینی آزاد قدم بر میداری، کسی را آزار نده، اگر کسی تو را مورد آزار قرار داد، از او بخواه که ادامه ندهد. اگر ادامه داد، نابودش کن
عجب شیطانه آقایی!!
دوسش داشتم!
این طفلک که هرچی گفته حق گفته! خدا خیرش بده! این بدبختم که فقط فکر مردمه!


فقط درباره بند 5 راه و رسمش یه مشکلی هست..
اگر قرار باشه شمای نوعی منتظر اقدام نفر مقابل باشی، که خب نفر مقابلم خودش منتظر اقدام شماست (که میشی نفر مقابلش)..!! این فکر کنم سر قضیه سجده کردن هنوز دلش پره از آدم.. این کلک رو زده که آدم تولید مثل نکنه و نسلش ور بیفته.


اما کلا آفرین بهش.. عجب شیطونیه:smile:
 

مهندس خوش فکر

عضو جدید
کاربر ممتاز
شیطان پرستی جدید به خدایی اعتقاد ندارد و شیطان را تنها نوعی کهن نماد ( archetype ) می داند و انسانها را تنها در برابر خود مسئول میداند و اعتقاد دارد که انسان به تنهایی می تواند راه درست و غلط را تشخیص دهد به همین دلیل هم این اعتقاد بیشتر به عنوان یک اعتقاد فلسفی شناخته می شود .شیطان در این اعتقاد نماد نیروی تاریکی طبیعت ، طبیعت شهوانی ، مرگ ، بهترین نشانه قدرت و ضدمذهب بودن است.
این اعتقاد دارای شاخه های متعددی است اما می توان گفت جز یکی دو نوع آن همگی دارای اصول زیر می باشند:
Atheism - : خدایی در شیطان پرستی وجود ندارد.
Not dualistic - : روح و جسم غیرقابل دیدن هستند و هیچ جنگی بین عالم خیر و شر وجود ندارد.
Autodeists - : خود پرستی ، خدایی جز خود انسان وجود ندارد و هر انسانی خود یک خداست.
Materialistic - : اعتقاد به اصالت ماده
- وابسته به راه چپ بودن در برابر راه راست که راه خدایی است .
- ضد مذهب بودن خصوصا مذاهبی که اعتقاد به زندگی پس از مرگ دارند.
- عدم پرستش شیطان زیرا شیطان جسم نیست و وجود خارجی ندارد.
- اعتقاد به استفاده از لذت در حد اعلای آن زیرا تمام خوشی دنیایی است و این خوشی ها خصوصا لذات جنسی پتانسیل لازم را برای کارهای روزانه آماده می کنند و به هر شکلی انجام آنها لازم و ضروری است .
در بررسی نمادهای متعلق به شیطان‌پرستی خط بسیار روشنی از ارتباط صهیونیسم و شیطانیسم به وضوح قابل مشاهده است .
در ذیل برخی از نمادها كه به عنوان نگین انگشتر ، ‌گردنبند ، تصاویر بر روی دست‌بندها ، پیراهن ، شلوار ، كفش ،‌ ادكلن ، ساعت و ... درج شده و از جمله به ایران اسلامی نیز راه یافته است ، مورد بررسی و معرفی قرار می‌گیرد :




اگر نوشته وسط نماد یعنی (Satanism) به معنای شیطان‌گرایی به همراه دایره حذف كنیم ، آن وقت یك ستاره پنج‌ضلعی بر جای می‌ماند كه همان نشانه ستاره صبح یا پنتاگرام (pentagram) باقی می‌ماند .





این سمبل نیز همان پنتاگرام است ، با فرق اینكه انواع آن گاه پنج‌ضلعی وارونه (snvertedpentagram ) یا دیو (Buphomet ) و به شكل در میان نمادهای شیطان‌پرستان به چشم می‌خورد .

برخی از شیطان‌گرایان محدوده جغرافیایی « تحت سلطه » این نماد و در واقع منطقه نفوذ شیطان‌گرایی را در نقشه ذیل توصیف می‌نمایند . (محدوده در ایسلند و اروپا)

درمیان پنتاگرا‌های قبلی تصویر سر یك بز تعبیه شده است كه اقدامی ضد مسیحی ، ‌به این معناست كه مسیحیان معتقدند كه مسیح همچون یك بره برای نجات ایشان قربانی شده است و با توجه به اینكه ایشان بز را نماد شیطان و در برابر بره می‌دانند این آرم را انتخاب كرده‌اند.


666: یك سمبل با عنوان « شماره تلفن شیطان » توسط گروه‌های هوی متال وارد ایران اسلامی شده اما در حقیقت علامت انسان و نشانه جانور در میان شیطان‌پرستان تلقی می‌شود و براساس مكاشافات 13:18 « ... پس هر كس حكمت دارد عدد وحش را بشمارد ،زیرا كه عدد انسان است و عددش 666 است . » از سال‌ها پیش تاكنون این عدد با اشكال مختلف بر روی دیوارهای شهرهای بزرگ كشور مشاهده می‌شد .





صلیب وارونه (upside down cross ) : این نماد و حكایت از « وارونه شدن مسیحیت دارد » و عمدتا استهزا و سخره گرفتن این دین است . صلیب وارونه در گردن بندهای بسیاری مشاهده شده و خواننده‌های راك انواع مختلف آنرا به همراه دارند .





نماد صلیب شكسته یا چرخ خورشید (swastika or sun wheelc) : چرخ خورشید یك نماد باستانی است كه در برخی فرهنگ‌های دینی همچون كتیبه‌های بر جای مانده از بودایی‌ها و مقبره‌های سلتی و یونانی دیده شده‌است .
لازم به توضیح است این علامت سال‌ها بعد توسط هیتلر به كار رفت ،‌ لكن برخی با هدف به سخره گرفتن مسیحیت این سمبل را وارد شیطان‌پرستی كردند .


چشمی در حال نگاه به همه جا (All seeing Eye) : چشم در برخی نمادهای روشنفكری نیز به كار می‌رود . اما شیطان‌پرستی اعتقاد دارند چشم در بالای هرم « ‌چشم شیطان » است و « بر همه جا نظارت و اشراف دارد » .
این علامت در پیشگویی ،‌ جادوگری ، نفرین‌گری و كنترل‌های مخصوص جادوگری مورد استفاده قرار می‌گیرد .گفتنی است این نماد بر روی دلار آمریكایی به كار رفته است .





این نمادها به انگلیسی (Ankh) انشاء‌می‌شود و سمبل شهوت‌رانی و باروری است .
این نمادها به معنای روح شهوت زنان نیز تعبیر می‌شود . امروزه نماد “ فمنیسم “ در واقع یك نماد برداشت شده دقیقا از سمبل‌های شیطانی است .




پرچم رژیم صهیونیستی : قابل توجه جدی است كه رژیم صهیونیستی علاوه بر حمایت‌های آشكار و پنهان ،حتی از قرار گرفتن نماد رسمی كشور نامشروعش در كانون علائم شیطان‌گرایان نیز پرهیز ندارد .




ضد عدالت (Anti justice) : با توجه به اینكه تبر رو به بالا نماد عدالت در روم باستان به شمار می آمده است شیطان‌پرستان تبر رو به پایین را با عنوان نماد ضد عدالت در راه پیمودن مسیر تاریك انتخاب كرده‌اند .
همچنین گفتنی است كه فمنیست‌ها از دو تبر رو به بالا به معنی مادر‌سالاری باستانی استفاده می‌نمودند.





سر بز (Goat Head) : بز شاخدار ، ‌بز مندس mendes (همان ba"al بعل خدای باروی مصر باستان) ، ‌بافومت ، خدای جادو ، scapegoat (بز طلیعه یا قربانی) این یكی از راه‌های شیطان‌پرستان برای مسخره كردن مسیح است زیرا گفته می‌شود كه مسیح مانند بره‌‌ای برای گناهان بشر كشته شد . همانطور كه در توضیح نمادهای اول اشاره شد ،‌این نماد تصویر كاملی است از بز قرار گرفته در نماد پنتاگرام .




هرج و مرج (Anarchy) : این نماد به معنای از بین بردن تمام قوانین است و دلالت بر این امر دارد كه « هر چه تخریب كننده است تو انجام بده » این نماد عمدتا مورد استفاده گروه‌های هوی‌متال است .
 

@spacechild@

عضو جدید
من این قبلیا رو حوصلم نشد بخونم.فقط این که من باور دارم که خدایی نیست.خدا زاده تفکرات انسانه.اثباتش رو همم قراره یه تاپیک بزنم به زودی.خدا همین خود ماییم...هرکدوممون
 

hamidelahi

عضو جدید
کاربر ممتاز
مطالب خیلی زیاد بود منم حوصله نداشتم راستش.
به نظره من خدا وجود داره راه اثباتشم برا خودم مهمه شاید برا یکی دیگه خنده دار باشه اما اعتقادات هر کسی برای خودش اهمیت داره
این فیلسوفاییم که نام بردی من تا حدودی با اندیشه و روش اثباتشون اشنام.ابتدا با یه سری حقایق یه سری جیزهاییرو اثبات میکنند و با استفاده از فنشون یه چیزه اشتباه که بقیه به اون واقف نیستند رو به خوردت میده اونوقت اثبات میکنه خدا وجود نداره خیلی راحت قبول میکنی چون با منطق برات اثبات کرده
تنها راهیم که میتونی برابرش مقابله کنی اشنایی به علوم فقه تا بتونی باش مجادله کنی.
برا ما ادمهایی که علممون زیاد نیست نباید دنباله این سری مسائل بریم چون به پوچی میرسیم
 

Similar threads

بالا