به ياد بزرگان (زندگينامه و خاطرات اساتيد موسيقي سنتي ايران)

delshode

عضو جدید
آخرین ویرایش توسط مدیر:

delshode

عضو جدید
آقا ميرزا عبداله​


آقا علي اکبر خان فراهاني يکي از نوازندگان بي رقيب دوران قاجار بود که مشهور است تار را بسيار زيبا مي نواخت و نغمات زيبا و دل پزيري ساخت که عارف در ديوان خود از آن ياد کرده ولي متاسفانه آهنگي در دسترس نيستکه از آن بهره گرفته شود آقا علي اکبر زياد عمر نکرد و جوان بود که دار فاني را وداع گفت.


شادروان علي اکبر خان فراهاني از خود سه پسر به جاي گذارد به نام هاي :ميرزا حسن (که تحت تعليمات پدرش نواختن تار و ستار را به خوبي آموخت و با مهارت مي نواخت)،آقا ميرزا عبداله و آقا حسين قلي بودند که مورد بحث در اينجا آقا ميرزا عبداله مي باشد.وي که در حدود 1222 شمسي متولد شده بود؛اصول اوليه موسيقي را نزد برادر بزرگ خود ميرزا حسن آموختو سپس در مکتب نا پدريش آقا غلامحسين که گفته اند مردي حسود و خسيس بود ،با رنج و سختي بسيار فرا گرفت.​


آقا ميرزا عبداله دستگاههاي موسيقي ملي ايران را نورد تجديد نظر قرار داد و با ادغام بعضي از آنها در هم ، هفت دستگاه مستقل و مفصل را پديد آورد و در اختيار همگان قرار داد و شاگردان بزرگي را تربيت کرد که علاوه بر فرزندانش ، بايد از سيد حسن خليفه ، ميرزا مهدي خان صلحي و مهدي قلي هدايت ، ميرزا نصير فرصت شيرازي ،اسماعيل قهرماني ، سيد علي محمد خان مستوفي وسيد مهدي دبيري ، حسين خان هنگ آفرين ، حاج آقا محمد مجرد ايراني و ابوالحسن خان صبا نام برد .بعدها توسط همين شاگردان مثل : ميرزا نصير فرصت شيرازي ، مهدي قلي هدايت رديفهاي استاد نت نويسي شد که مدت هفت سال به طول انجاميد.
 

delshode

عضو جدید
میرزا ابولقاسم عارف قزوینی​
شادروان ابولقاسم عارف در شهر قزوین به دنیا آمد و دیری نپایید که استعداد سرشار و بخصوص لطف صدای او، وی را به مجامع مختلف اعیان و اشرف وقت کشانید.
ابوالقاسم عارف، چون سری پر شور و طبعی آزاد داشت به کمک صدای دلنشین خود، محبوبیت و معروفیت زیادی یافت و چون ارزش هنر خود را شناخته بود در سن 13 سالگی به دنیای موسیقی وارد و تحت تعلیم ((حاج صادق خرازی )) به تعلیم صدا و فرا گرفتن اصول علمی موسیقی پرداخت ودر این راه با سرعت قابل ملاحضه ای پیش رفت تا آنج که تقریبا در هنر موسیقی به نسبت تحصیل ومطالعه رشد سریعی نمود وبه ساختن تصنیف پرداخت . عارف اولین کسی است که شعر و موسیقی را به صورت ((تصنیف)) با مضامین بکر اجتماعی توام ساخت و با این ابتکار که از نظر روح حساس و محدودیت های محیط و اجتماع بسیار شایان توجه و قابل اهمیت بود به انعکاس افکار خویش پرداخت و به دبن ترتیب طبع سرکش و دموکرات خود را در هدایت جامعه و آشنا ساختن مردم به حقوق اجتماعی به کار واداشت.
عارف سفری هم به بغداد و استانبول رفت که بعد از دیدن(( دارلالحان)) ترک تصمیم گرفت به محض بازگشت با استفاده از مشاهدات خود آموزشگاهی جهت تعلیم موسیقی در ایران بوجود آورد . ولی از آنجایی که چنین کاری با وضع محیط و موقعیت عارف مطابقت نداشت در اجرای این تصمیم توفیقی حاصل نکرد. ولی همیشه رایج نبودن(( نت )) و عدم اطلاع موسیقیدانان ایرانی را به اصول علمی موسیقی ، بزرگترین مصیبت برای موسیقی ایران میدانست.از عارف 24 سرود و چند مارش و سرود به جای مانده است که اشعار آنها دردیوانش به چاپ رسیده ، تصنیف ((آواز بهاری )) را او در سال 1286شمسی ساخته و به واسطه عشق و علاقه ای که (( حیدر عمو اوغلی)) به آن آهنگ داشت ، آن را به نام وی کرد .
پس از آنکه ندای مشروطه خواهی ، از هر سو بلند شد ، عارف که خود ستم ها دیده و روحی آزاده داشت ، به آزادیخواهان پیوست . او بیشتر از هر کس در تنویر افکار و روشن نمودن اذهان توده مردم در دوره مشروطیت و آزادیخواهی ملت ایران اثر گذاشت .
در سال های آخر عمر،غم و اندوه او شدت گرفت و در همدان انزوا گزید و در همان جا بدرود حیات گفت . قبر وی در صحن آرامگاه بوعلی سینا است و سنگ مرمری بر روی قبرش نصب کرده اند که این بیت در آن منقوش است :
عمرم گهی به هجر و گهی در سفر گذشت تاریخ زندگی همه در دردسر گذشت

زنده یاد جواد بدیع زاده که یکی از مفاخر موسیقی ایران است در مورد عارف در یکی از یادداشت های خود می نویسد:((عارف را در بسیاری از مجالسی که در منزل نظام الدوله خواجه نوری بر پا بوده میدیدیم ، با پدرم دوستی نزدیکی داشت و مرا آقا جواد صدا میزد.با وجودی که از هنر هیچ کس تعریف و تمجید نمی کرد ، شاید از صدای من که جوان بودم بدش نمی آمد ، چون در این مجالس به پدرم میگفق:((به آقا جواد بگو کمی هم او بخواند)).و عارف به اصرار میزبانش نظام الدوله خواجه نوری که منت زیادی بر او داشت و عارف هم متقابلا احترام زیادی به او میگزاشت شروع به خواندن میکرد . او حتی تصنیفی دارد در دستگاه سه گاه به نام ((افتخارالسلطنه))که همسر رسمی خواجه نوری و دختر ناصرالدین شاه قاجار بود ساخته کع مطلع آن چنین است :((افتخار همه آفاقی و محبوب منی))،با وجودی که خوانندگان دیگری که در آن مجلس حضور داشتند از آواز و صدایی بسیار بهتر و قوی نری نسبت به عارف برخوردار بودند ولی عارف در آن مجالس بواسطه این که با شور و التهاب و انقلابی دو چندان می خواند بیشتر گل میکرد.
به هر حال پس از چندی عارف را دیگر در هیچ مکان یا مجلسی ندیدم تا اینکه در حدود سال 1310 شمسی با عده ای از دوستان به همدان سفر کرده بودیم و در یکی از روز ها برای تفریح و تفرج به دره عباس آباد رفته بودیم و در قهوه خانه ای کنار جوی آبی نشسته بودیم و نوازنده ای که بسیار خوب تار میزد به نام حسین ذوقی در کنار ما بود . کمی دور تر بر روی فرشی پیر مردی را دیدیم که به حال خود مشغول بود . حسین ذوقی ساز را برداشت و شروع به ناوختن کرد،(( شور)) و(( دشتی)) میزد و من هم به مقتضای زمان غزلی از حافظ را می خواندم و کاری به آن پیر مرد نداشتم . پس از چندی صاحب قهوه خانه پیش ما آمد و گفت : آن آقایی که آنجا نشسته خواهش کرده به شما بگویم اگر میل دارید چند دقیقه ای پیش او بنشینید، ما قبول مردیم و به طرف آن مرد مجهول رفتیم ، ولی در فاصله دو سه متری او که رسیدیم تشخیص دادم که او عارف است ، در کنارش نشستیم ، پیر مردی بودکه صورتش پر از چین و چروک بود و سر و وضعی در هم ریخته داشت به طوری که واقعا شناخته نمی شد . او همان عارف ، شاعر آزادی خواه و آزاده بود که به این روز افتاده بود .
عارف که زمانی بلند بالا و کمی زشت منظر ولی خوش لباس بود و در تهران بود و عمامه ای سفید بر سر داشت و پوتین بند داری به پا می کرد و عبایی هم به دوش می انداخت ، اکنون حال و هوا و روزگار دگر داشت.عارف اظهار داشت:((عالم دیگری پیدا کردم که آواز و سازو حتی شعر مناسبی از حافظ شنیدم و ادامه داد که اخیرا چند تا صفحه برای من آورده اند که یکی دوتا قطعه ضربی در آن بود که بد نبود و سپس از دو صفحه ای کع آن زمان خوانده بودم به نام ((گرایلی))و دیگری ضربی ((دشتی)) بنام ((جانا هزاران آفرین )) میگفت و همچنین میگفت که نمی دانم بدیع زاده کیست که این آواز ضربی را خوانده است .در این لحظه حسین ذوقی بالاخره طاقت نیاورد و بی محابا گفت :((آقا ایشان همان بدیع زاده است )) و من بعد از آن مجبور به معرفی خود شدم و به او گفتم : ((شما هم مرا میشناسید ، با عمامه سفید و عبا شما را در تهران میدیدم و با پدرم آشنایی داشتید وحتی با دایی من مرحوم ((سعید الواعضین)) آشنا و دوست بودید ، من جواد پسر(( بدیع المتکلمین)) هستم ، عارف یکباره بر افروخته شد و گفت:(( تو فرزند آقا بدیع هستی؟!)). در این هنگام بلند شدم و دست و صورت او را بوسیدم تا شما را از نزدیک دیدم شناختم ولی خواهش دارم ، شما تصنیفی دارید در مایه دشتی و من آهنگ آن را کاملا با ضرب مخصوص نمی دانم ، اگر ممکن است یک بند آن را بخوانید و او هم بلافاصله پذیرفت و شروع به خواندن بند اول این تصنیف کرد که چنین بود :​
گریه کن که گر سیل خون ثمر ندارد ناله ای که ناید ز نای دل اثر ندارد

این تصنیف را او برای کلنل محمد تقی خان پسیا ساخته و در مشهد کنسرت داده بود .بعد از آن عارف نگاه سوزنده و مایوس کننده ای به من کرد و گفت : (( عارف مرده و من همان ((شیخ ابوالقاسم قزوینی )) هستم)) . و من آن بحث را قطعه کردم و حسین ساز را برداشت و باز هم در مایه ((شور )) و (( دشتی)) نواخت و من هم غزلی از حافظ با این مطلع خواندم:​
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست ساقی کجاست کو سبب انتظار چیست

بعد از اتمام آواز از او خدا حافظی کریم و رفتیم و دیگر او را ندیدیم تا در سال 1312 در روزنامه خواندیم که عارف مرده است. ولی من در همان سال عارف را مرده دیدم.))​





 

delshode

عضو جدید
غلام حسین درویش​
در میان موسیقی دانان صد سال اخیر غلامحسین درویش معروف به درویش خان ، از جهاتی خاص ، یکتاست و منحصر به فرد . مهمترین ویژگی او ، پیش درآمدها و رنگ های ساخته اوست به طرزی که اولا بر پایه سنت قدیم موسیقی ایران است و ثانیا بدون تحریف ، موجبات پیشرفت موسیقی ایران را فراهم آورد .
سرگزشت درویش خان سابقا چندین بار توسط روح اله خالقی و حسینعلی ملاح نوشته شده است و هرمز فرهت ، موسیقیدان معاصر نیز آهنگهای وی را از نظر وزن و ضرب تجزیه و تحلیل نموده است و نظر به اینکه این متن طولانی نشود از از تکرار مکررات پرهیز می کنم و جنبه های تازه ای از زندگی او و آثار او را در اینجا می آورم.




غلامحسین فرزند حاج بشیر طالقانی به سال 1251 در تهران متولد شد . به سبب علاقه به موسیقی ،از کودکی در دسته موزیکچی های ملیجکو کامران میرزا، نوازنده طبل کوچک بود و به قولی در همانجا با مقدمات موسیقی آشنا گردید. پس از یک دوره کوتاه آموزش سه تار نزد پدر ،به مجلس درس بزرگترین ناوزنده تار آن زمان «آقا میرزا حسینقلی» راه یافت و بهترین شاگرد او شد . در آن زمان هنرمندان برای حفظ موقعیت اجتماعی و تامین معیشت خویش ، دربار سلاطین و امرا را پایگاه خود قرار داده بودند . درویش نیز چنین کرد و در همان جا با رجال معروف و موسیقیدانان و هنردوستان آن زمان شد . سپس به دربار شعاع السلطنه(پسر مظفر الدین شاه)راه یافت و جزو نوازندگان مخصوص وی شد . عایدات وی در آنجا کفاف خرج و مخارج او را نمی داد و مجبور شد دعوت دیگر بزرگان را نیز برای نوازندگی بپزیرد . بهد از یک برخورد با دربار جبار شعاع السلطنه که با وساطت کمال السلطنه(پدر صبا) به خیر گذشت ، درویش خان از ارباب خود خواست که کناره گیریش را از آن دستگاه بپزیرد. این درخاست با عکس العملی تند مواجه شد و درویش از ترس جان ، در مملکتی که هر کس به اتکای زور و قدرت خود هر کاری که می خاست می کرد ، به سفارت انگلیس پناه برد . شخصیت متین و هنر قابل توجه درویش ، سفیر انگلیس را که در آن زمان سلطان بی تاج و تخت ایران بود بر آن داشت که با نوشتن نامه ای به شاهزاده مستبد ، سند آزادی درویش را بگیرد. از این پس ، او با اشتیاق و علاقه بیشتری به کار تدریس پرداخت و به لحاظ روحیه خاص خویش ، به گروه انجمن اخوت و مریدان صفا علی ظهیرالدوله در آمد

 

delshode

عضو جدید
علی اکبر شیدا

علی اکبر شیدا(13 ق.ه ) فرزند شاه ولی در شهر شیراز متولد شد و در تهران به سلک درویشان خانقاه صفی علی شاه پیوست و تا پایان عمر نیز در همان خانقاه زیست . علاقه و اعتقاد او به خانقاه و طریقت درویشی به حدی بود که تصنیفس زیبا در مایه سه گاه به نام «مولود نبی ،ص » ساخت که یکی از بهترین آثار اوست .
میرزا علی اکبر شیدا را باید پایه گذار اصلی تصنیف و ترانه به معنی و مفهوم امروزی بدانیم . او راهگشا و راهنمای عارف در تصنیف سازی بود و به عبارت دیگر تاریخ تصنیف سازی و ترانه سرایی در ایران با شیدا آغاز می شود ، چه تصنیف های پیش از او هرگز شکل تصنیف های او را نداشته و با شعر و موسیقی تا این حد همگام نبوده است.
«علی اکبر شیدا موسیقی دان و شاعر تصنیف ساز ایرانی که تصانیف او مقبول عموم بود و عارف او را بر خود مقدم می دانست و از او به نیکی یاد کرده است . شیدا مردی درویش و وارسته بود . مختصر سه تاری میزد و خط نستعلیق را هم خوش می نوشت . آهنگ ها و اشعارش بسیار مطلوب و دلنشین است ، ولی صورتی نا زیبا و قلبی پر از مهر و صفا - که همواره به کمند عشق زیبا رویان گرفتار بود- داشت. آهنگ های وی - با آنکه متجاوز از 50 سال از تاریخ سرودن آنها میگذرد - هنوز دارای لطف و جاذبه است. »
 

En-mechanic

عضو جدید
کاربر ممتاز
استاد جواد معروفی

استاد جواد معروفی



زندگی نامه استاد جواد معروفی

استاد جواد معروفی فرزند موسی خان معروفی در سال 1291 چشم بر جهان گشود.
از عهد گاهواره ، گوشش با نغمه های اصيل موسيقی و چشمش با چهره های سرشناس موسيقی ايران آشنا شد. پس از اتمام دوره تحصيلات ابتدايی، به اشارت پدر و مادر و نيز به فرمان شوق انگيز دل وارد مدرسه موسيقی شد كه مرد بزرگ هنر موسيقی آن زمان كلنل عليقلی وزيری، بنيان گذار آن بود. او پيش تر مقدمات موسيقی را نزد پدر فراگرفته بودو دستش با تار آشنا بود.
از 14 سالگی تار را كنار گذاشت و به هنر نواختن پيانو پرداخت ( دراين زمان دوره مدرسه موسيقی كلنل را بپايان برده بود).
درسال 1312 ( در 21 سالگی ) به دليل استعداد شگرفش در موسيقی به استخدام وزارت فرهنگ وقت در امد و معلم موسيقی مدارس تهران شد.
همزمان دوره هنرستان را نيز گذراند و بدليل درايت و لياقتی كه از خود نشان داده بود در همان هنرستان به تدريس سلفژ پرداخت. در همين اوان و در عين جوانی به عضويت اركستر انجمن موسيقی ملی درآمد و تكنواز پيانو شد.
از آغاز تاسيس راديو ايران نيز به عنوان تكنواز پيانو همكاری خود را با راديو آغاز كرد و همراه و همزمان با بزرگانی چون ابوالحسن صبا- حبيب سماعی - حسين تهرانی - احمد عبادی - اصغر بهاری- روح ا... خالقی و ديگر بزرگان موسيقی به خلق آثار گرانبها و ماندنی پرداخت ، مدتها در راديو تكنواز پيانو بود و پس از آن رهبری اركسترهای مختلف راديو را بعهده داشت .
از سال 1332 به سرپرستی موسيقی راديو منصوب شد و همزمان و پس از آن به عضويت شورای عالی موسيقی در آمد. از جمله خدمات فرهنگی و اموزشی استاد( بجز تربيت شاگردان خصوصی) مي توان به سالهای پر بار تدريس ايشان در دانشگاه تهران اشاره كرد. در آن زمان ايشان روش ساخت اهنگ و فرم های اصيل موسيقی را تدريس ميكرد.
استاد جواد معروفی سال های پربار و بركت عمرش شاگردان بسيار تربيت كرد كه امروزه خود از هنرمندان بنام كشور هستند.اردشير روحانی ، افيليا پرتو ، انوشيروان روحانی ، پرويز اتابيگی (اتابكي) و مهين زرين پنجه و ساسان محبی.

از اثار بی شمار استاد بجز آهنگهای ساخته شده و تكنوازی ها، همراهی با آواز و ترانه ها ، تنها به چند اثر معروف اكتفا مي شود:
راپسودي( در مايه اصفهان ) - فانتزی ژيلا ، خوابهای طلایی ، عاشورا ، فراق ، راز خلقت ، رومینا و طبیعت ، خزان ، روزگارمن ، چه شورها ، خوابهای خوش ، برباد رفته و كار به يادماندنی هفت دستگاه موسيقی ايرانی ( برای پيانو)
استاد معروفی
16آذر ماه 1372در 81 سالگی در تهران چشم از جهان فرو بست.
 

En-mechanic

عضو جدید
کاربر ممتاز
استاد بنان

استاد بنان





"استادغلامحسین بنان"در سال 1290 در تهران متولد شد.پدرش کریم خان بنان الدوله نوری و مادرش دختر شاهزاده محمد تقی میرزا رکنی(رکن الدوله) برادر ناصرالدین شاه یا پسر محمد شاه قاجار بود. مادرش پیانو را بسیار خوب می نواخت و پدرش کریم خان بنان الدوله، فرزند میرزا الله مستوفی از صدایی خوش بر خوردار بود.او در نوجوانی به مکتب "مرتضی نی‌داوود"نوازنده تار راه یافت. وی آواز را بعدها نزد "ضیاء الذاکرین" و "ناصر صیف" به روش آموزش سینه به سینه ادامه داد .
سال‌ها بعد به دعوت "روح ا... خالقی" نزد "صب"رفت تا به جمع خوانندگان مکتب "وزیری" بپیوندد.
کم کم آوازهای "بنان"در رادیو شهرت زیادی بین مردم کسب کرد و هنرمندان بزرگ رادیو که بیشتر از شاگردان "صب"بودند با ساخت قطعاتی،همکاری خود را با او آغاز می‌کردند.
همچنین هنرمندان بزرگی مانند "جلیل شهناز" و "حسن کسایی" در جواب آواز با او همکاری می‌کردند.
بسیاری از آوازهای بنان را پیانو و ویلن همراهی می‌کردند.وقتی بنان به میانسالی رسیده بود خوانندگان زیادی وارد رادیو شده بودند که از نظر ظرافت و دقت در شکل ارائه موسیقی و کلام گاهی با او برابری می‌کردند که در میان خوانندگان مرد می‌توان به "حسین قوامی" و"محمدرضا شجریان"که خود بهره گرفته از "بنان" بودند، اشاره کرد.

"بنان" در سال 1336 در یک سانحه رانندگی چشم راست خود را از دست داد که این اتفاق تاثیر شدیدی در روحیه او گذاشت به طوری که پس از این ماجرا دچار افسردگی شد ولی همچنان به کار خود ادامه می‌داد. دوره حیات این خواننده مصادف با آخرین سال‌های زندگی خوانندگان کهنسال قاجار تا خوانندگان پس از انقلاب بود که در راس آنها شجریان قرار داشت.
وی سرانجام در 8 اسفند 1364 به علت ناراحتی دستگاه گوارش در بیمارستان ایران مهر درگذشت.
پس از مرگ او "پری بنان" همسرش به احترام او ساعت‌های خانه "بنان"را متوقف کرد.
مهارت شگفت‌انگیز بنان در تلفیق شعر و آواز و استادی او در اجرای ظرایف آواز ایرانی از او چهره‌ای ماندگار در موسیقی اصیل ایرانی ساخته‌ است.
 

En-mechanic

عضو جدید
کاربر ممتاز
استاد علی تجویدی

استاد علی تجویدی

علی تجویدی، هنرمند برجسته موسیقی و نوازنده ویلون در آخرین روزهای سال گذشته پس از پنج سال تحمل بیماری در سن ۸۶ سالگی در منزل خود درگذشت.



علی تجویدی، هنرمند برجسته موسیقی و نوازنده ویلون در آخرین روزهای سال گذشته پس از پنج سال تحمل بیماری در سن ۸۶ سالگی در منزل خود درگذشت. آخرین كلامی كه از استاد تجویدی شنیده شد، تبریك سال نو بود كه در مصاحبه تلفنی با رادیو فرهنگ گفت.
علی تجویدی در سال ۱۲۹۸ در خیابان ری شهر تهران متولد شد و با توجه به دانش هنری پدرش، هادی خان تجویدی، خیلی زود به دنیای هنر قدم گذاشت. پدر او از شاگردان ممتاز كمال الملك و یكی از استادان مینیاتور در ایران بود. هادی خان علاوه بر نقاشی، تار هم می نواخت و به همین دلیل علی تجویدی در ابتدا با این ساز آشنا شد و سپس نواختن فلوت را نزد آقای ظهیرالدینی آغاز كرد و از ۱۶ سالگی نیز به فراگیری ویلن نزد آقای سپهری پرداخت. پس از آن نیز با حضور در كلاسهای استاد حسین یاحقی، یادگیری ردیفهای موسیقی ایرانی را آغاز كرد.
مرحوم تجویدی درباره مراحل یادگیری موسیقی خود، نوشته است:«مقدمات را نزد پدرم و هادی تجویدی (برادرم) آموختم. در ۱۲ سالگی دستگاههای ایرانی را می شناختم.مرحوم ابوالحسن صبا چون نزد پدرم نقاشی كار می كرد، به منزل ما رفت و آمد داشت و از همان موقع با ایشان آشنا شدم. اولین سازی كه آموختم، تار بود، ضمناً موقعی كه در دبیرستان تحصیل می كردم، به گروه پیشاهنگی وارد شدم و فلوت آموختم و با نت آشنایی پیدا كردم. در ۱۶ سالگی به كلاس حسین یاحقی رفتم و پس از شش ماه نزد ایشان به آموختن ویولن مشغول شدم و سپس به كلاس مرحوم صبا رفتم و شش سال نزد این استاد به فرا گرفتن موسیقی و نوازندگی ویولن پرداختم، در ضمن سه تار و ضرب را هم نزد ایشان یاد گرفتم و برای پیشرفت تكنیك ویولن بنا به توصیه ایشان سه سال نزد یك استاد خارجی كار كردم و نیز به وسیله یكی از دوستانم با حضرت حاج آقا محمد ایرانی و جناب ركن الدین مختاری و سایر موسیقیدانان ایرانی از جمله نورعلی برومند و مرحوم طاهرزاده و مرحوم قهرمانی آشنا شدم. در حقیقت دستگاههای كامل ایرانی و تصانیف مرحوم شیدا را نزد این بزرگواران آموختم و چون ذوق آهنگسازی داشتم، بنا به توصیه آقای ركن الدین مختاری به ساختن آهنگ پرداختم و در كلاس كنسرواتوار آزاد موسیقی نام نویسی كردم. از ۲۷ سال پیش در رادیو مشغول كار نوازندگی، آهنگسازی، عضویت كمیسیون موسیقی و سرپرستی و رهبری اركستر هستم. آهنگ هایی به صورت ترانه ساخته ام كه بیشتر در برنامه گلها اجرا شده است. اشعار آنها را اغلب آقای رهی معیری و بیژن ترقی و معینی كرمانشاه ساخته اند. شعر چند ترانه را هم خودم ساخته ام.»محمدرضا محمدزاده كه از سال ۱۳۸۲ به عنوان پرستار استاد در خانه او حضور داشت در گفت و گویی با فاضل جمشیدی در زمان حیات ایشان گفته بود: «با توجه به درد و كهولت سنی كه ایشان دارند، با آغوش باز و مهر و محبت فراوان از میهمانانی كه به ملاقاتشان می آیند، پذیرایی می كنند. دوست دارند با همه مهربانی كنند... یادم می آید زمانی بود كه استاد از درد پشت، بسیار رنج می بردند. وقتی به ایشان می گفتم امروز ملاقات دارید، دردشان را كمتر احساس می كردند. تنها به من تذكر می دادند طوری نشان دهید كه درد پشتم مشخص نشود تا در حضور میهمانان و همكارانم شرمنده نباشم. ایشان هم در لحظه ای كه ملاقات كنندگان حضور داشتند، با اشاره به من نشان می دادند كه درد دارند یا نه، تا من برای جابه جایی ایشان اقدام كنم.»
تجویدی در سال ۲۰۰۲ از سوی یك بنیاد بین المللی به عنوان مرد سال جهان معرفی شد.آهنگهای «تذرو» و «مناجات» از آخرین ساخته های تجویدی بود كه در سال ۱۳۷۸ از سوی اركستر موسیقی ملی ایران به رهبری فرهاد فخرالدینی اجرا شد.استاد تجویدی در سالهای اخیر نه چیزی می نوشت، نه ساز می زد و نه راه می رفت، در آخرین روزها حتی حرف زدن نیز برای او مشكل شده بود.به گفته شوكت تجویدی، همسر استاد، در ماههای اخیر حیات مرحوم علی تجویدی، نه تنها خود ساز نمی زد، بلكه حتی تاب و توان شنیدن موسیقی های ضبط شده خودش را هم نداشت. وقتی قطعه ای از آثار خودش را نیز می گذاشتند، به اواسط قطعه نمی رسید كه با اشاره می خواست كه موسیقی را قطع كنند؛ چون به یاد زمانهای ساز زدن خود و خاطرات گذشته می افتاد و ناراحتی اش دوچندان می شد.
استاد محمدرضا شجریان در یادبود استاد تجویدی در متنی كوتاه نوشت: «نسلی كه به پشتكار و عشق، بنای فرهنگ و هنر ایران زمین را رفعت و شكوه بخشیدند، یكایك از دست می روند، اما به استواری فرهنگی كه چونان حافظ و مولانا و فردوسی را در خود پرورانده باور عمیق دارم... ذوق آهنگسازی او [تجویدی] اصالت را با نیاز و زبان مردم درآمیخت، چنان كه نغمه هایش بر سر زبانها افتاد و در پی سالها كه از آفرینش آنها می گذرد، هنوز نیز در خلوت تنهایی خویش زمزمه می كنند.»همایون خرم، آهنگساز و همكار زنده یاد تجویدی در اركستر گلها نیز در مراسم تشییع پیكر استاد گفت: «مرگ تجویدی موجب فراموش شدنش نمی شود. او با آثاری كه ساخته، یادش همواره زنده و هر روز در میان ماست.»
 

En-mechanic

عضو جدید
کاربر ممتاز
استاد پرویز یاحقی

استاد پرویز یاحقی

پرویز صدیقی پارسی ( معروف به پرویز یاحقی) ، در یک هزار و سیصد و پانزده خورشیدی بر خشت این جهان افتاد. حالا خیابان صفی علیشاه تهران در خواب هم نمی دید که ویولونیستی چیره دست را میزبان شده است. در فضای خانواده ای روشنفکر بالیدن آغازید. موسیقی از همان اوان کودکی با روح و جان پرویز اخت شده بود. کودک حالا در غلیان است . می خواهد تا روح تشنه خود را با موسیقی سیراب کند. در به در دنبال یک ساز است . آسان ترین و دم دست ترین اما همان نی لبک کوچک و ظریفیست که به آسانی مهیا می شود. پرویز کوچک حالا می کوشد با تمام قوای خود، هر چه نغمه در اینجا و آنجا می شنود را با همان نی لبک کوچک اجرا کند. خانه ای که پرویز یاحقی در آن بالید، با حضور موسیقیدان برجسته دیگری چون حسین یاحقی توامان بود. حسین، دایی پرویز است و پرویز کوچک دم به دم شیفته هنرمندی می شود که اولین راهنمایش در پیمودن راه بود. به همت حسین یاحقی موقعیتی فراهم می شود که که پرویز پیش از آنکه به هفت سالگی رسد، راهی کلاس موسیقی گردد. گفته اند که پرویز کوچک در غیاب دایی هنرمند خود، ویولون او را بر داشته و ساعتها با حسرت بر آن نگاه می کرده است. حالا تعلیم شروع می شود. دایی فرهیخته با تمام نیرو کار آموزش نوجو را پی می گیرد. پشتکار پرویز در آموختن شوق آموزنده را دو چندان می کند. نت ها و ملودی ها یکی پس از دیگری فرا گرفته می شوند. استاد خود از این سرعت فراگیری حیرت زده است. حالا نوبت می رسد به آموزش ردیف های پنجگانه موسیقی سنتی. شاگرد کوچک به آسانی پیش درآمدها، چهار مضراب ها، آهنگهای ضربی و دستگاههای موسیقی ایرانی را نیز فرا می گیرد. جالب آنکه طی همه این مراحل تا نیل به دوره عالی در حالی انجام می شود که پرویز یاحقی هنوز بیش از یازده سال سن نداشته است. در دوره ای که پرویز کوچک مشغول آموختن بوده منزل آنها پاتوق موسیقیدان های نام آور ایران، استادانی چون: ابولحسن صبا،مرتضی محجوبی،علی اکبر شهنازی، رضا محجوبی،حسین تهرانی،رضاقلی ضلی،مرتضی نی داوود و... بوده است. او مدتی را نزد استاد صبا به فراگیری ردیف همت می گمارد. درست در همین مقطع از زندگانی اوست که

پرویز صدیقی نام "یاحقی" را بر خود گذارده و به عنوان نوازنده خردسال در رادیو به اجرای برنامه مشغول می شود. حالا هجدهمین سال تولد پرویز است. داوود پیرنیا او را به برنامه "گلها"ی رادیو دعوت می کند. در نخستین اجرای یاحقی در برنامه خاطره انگیز "گلها". "امید دل من کجایی" با صدای حریرگون استاد غلامحسین بنان. اعضای این ارکستر علاوه بر پرویز یاحقی، ابولحسن صبا، حسین یاحقی،مرتضی محجوبی،علی تجویدی، حبیب الله بدیعی، میرنقیبی،زرین پنجه،حسین تهرانی و وزیری تبار به هنرنمایی می پردازند. یاحقی در هجده سالگی با ارکستری کار می کند که اعضای آن همگی از نام آوران موسیقی ایران بوده و هستند. حالا به مرور تکنوازی آغاز می شود. آرشه می لغزد بر ویولن و شور موسیقی صد چندان می شود برای یاحقی جوان.. زنده یاد جواد بدیع زاده در این باره می نویسد، « طبیعت هر چند سال و یا چندین قرن یکبار به درست کردن آدم هایی خارق العاده دست می زند... ساز او بیشترین اثرها را در جان و مغز و دل من داشته و خوشبختانه پرویز یاحقی جزو آنهایی است که به پا برجا ماندن موسیقی ایرانی و رونق آن کمک های دو چندان کرده و به خصوص با نهایت ظرافت و قدرتی که بر روی این ساز فرنگی می نوازد به آن دسته از متخصصین نشان داده که بیرون بردن این ساز از موسیقی ایرانی تا چه اندازه ای از جلال و ظرافت و قدرت و زیبایی موسیقی ایرانی خواهد کاست. آنگونه که حبیب اله نصیری فر در "مردان موسیقی سنتی و نوین ایران" آورده است، یاحقی با بسیاری از شعرا و تصنیف سازان به نام ایران همراهی کرده است. که از آن جمله اند، رهی معیری،تورج نگهبان،اسماعیل نواب صفا و... . دوست دیرین یاحقی بیژن ترقی است. از همین روی، بیش از نود درصد از تصانیف آهنگهای او سروده های بیژن ترقی است. ترقی خود در این ارتباط می گوید، « ... نوای دلنشین و پر رمز و راز او که به سرگذشت زندگی ما انسان ها می ماند،گاه به نغمه پر زمزمه جویباران مانند است که صفا و خرمی از آن می تراود و گاه به صدای بغض گریه عاشقی می ماند که سوز و درد از آن می بارد...» پر بی راه نیست که یاحقی نیز در هنگام خاموشی خانم دلکش در گفتگویی خاطر نشان می کند، « دلکش ، از صداهایی بود که در تاریخ موسیقی کمتر یافت می شوند...»
 

En-mechanic

عضو جدید
کاربر ممتاز
استاد انوشیروان روحانی

استاد انوشیروان روحانی

انوشيروان روحاني به سال 1318 در شهر پر طراوت و سر سبز رشت، عروس شهرهاي استان گيلان ديده به جهان گشود. پدرش رضا روحاني مهندس کشاورزي، در استان گيلان بود که در کار نواختن ويلون و سرودن شعر نيز تجربيات زيادي داشت. او از لحظه تولّد «انوش»، وي را تحت مراقبت خود قرار داد و هر وقت که ساز را به دست مي گرفت آهنگ ملايم و مشهور «لالايي» را براي او در کنار گهواره اش مي نواخت و در واقع مي توان گفت که روحاني از زمان شيرخوارگي گوشش با نواي موسيقي آشنا مي شود.مهندس روحاني، براي فرزندان ديگر خود، به نامهاي: اردشير، شهداد، شهريار روحاني نيز علاوه بر اين که پدري مهربان و دلسوز، معلّمي سخت گير نيز بود به طوري که زحماتش به ثمر رسيد و اين فرزندانش نيز هر کدام در موسيقي پيشرفت شايان توجهي نموده اند، اردشير معلم پيانو است که يکي از آهنگهايش آرم برنامه سلام صبح به خير راديو مي باشد. شهداد آهنگساز و رهبر ارکستر سمفونيک يکي از کشورهاي خارج مي باشد. و بيشتر آهنگهاي «انوش» را وي تنظيم کرده است و شهريار روحاني که فرغ التحصيل مدرسه موسيقي «وين» مي باشد و يکي از چهره هاي خوب موسيقي نوين ايران مي باشد. پس از دو سال که مدّت مأموريت پدر «انوش» به پايان مي رسد به اتفاق خانواده به تهران مي آيد و در سه سالگي به جاي اسباب بازي، يک ارگِ بادي دستي براي او خريد و او که در آن هنگام بيش از سه سال نداشت سرگرم نواختن ساز مي شود. سپس با راهنمايي پدر، و تداوم در راه فراگيري موسيقي آن قدر پيشرفت مي کند که در سن شش سالگي در «جامعه باربد» که به سرپرستي شادروان اسماعيل مهرتاش اداره مي شد، برنامه هايي اجرا مي کند که مورد لطف و تشويق اين استاد عاليقدر و مدعوين قرار مي گيرد. انوشيروان روحاني، در سن 7 سالگي با راهنمايي هاي پدر، با خط «نت» آشنا مي شود و در همين اوقات وارد هنرستان موسيقي شده و جواد معروفي استاد پيانوي ايران، تعليم وي را بر عهده مي گيرد.
 

En-mechanic

عضو جدید
کاربر ممتاز
استاد ابوالحسن صبا

استاد ابوالحسن صبا

يکي از هنرمندان بزرگ ايران که خدمت مهمي به عالم هنر کرده است، ابوالحسن صبا مي باشد که از خانواده اي هنرمند بود و پدر و پدربزرگ و جدش نيز از هنرمندان زمان بودند و شاگردان زيادي در کشور ما تربيت کرده اند.

ابوالحسن صبا فرزند دکتر ابوالقاسم کمال السلطنه فرزند جعفرخان حکيم باشي معروف به صدرالحکماء و از نواده هاي فتحعلي خان صبا ملک الشعراي دربار قاجار بوده است. ابوالحسن صبا در سال 1281 خورشيدي در خانواده اي تولد يافت که اهل هنر و ادبيات و طبابت بودند. به علت تسلط پدر صبا به ادبيات فارسي و عربي به او لقب کمال السلطنه را دادند. مادر صبا نقل کرده است که ابوالحسن از بچگي لب ايوان مي نشست و چند تار به انگشت خود مي بست و با دهان صداي سازهاي مختلف را در مي آورد. کمال السلطنه پسر ديگري داشت به نام عبدالحسين و سه دختر داشت که همه هنرمند و دلبسته به موسيقي بودند. با اين که برادرش عضو وزارت خارجه بود و صاحب مقاماتي شد ولي به کار هنري ادامه ميداد.

دکتر گلشن ابراهيمي مي نويسد: ابوالحسن صبا تحصيلات مقدماتي را در مدرسه علميه و سپس در کالج آمريکايي به پايان رسانيد و به زبان و ادبيات فارسي و انگليسي آشنايي يافت.

ابوالحسن صبا در سال 1308 به مديريت مدرسه صنايع ظريفه رشت منصوب شد و شاگردان زيادي تربيت کرد. با تمام علاقه اي که به مردم گيلان داشت به علت آب و هواي گيلان که برايش مساعد نبود به تهران آمد و خانه موروثي خود را در کوچه ظهير الاسلام براي تدريس موسيقي در نظر گرفت که بعداً به (موزه صبا) تبديل شد.

ابوالحسن صبا قبل از فوتش در مصاحبه اي گفت، تا کنون سه هزار تن را تعليم داده است. از بدشانسي موسيقيدانان ايران و دوستداران هنر، ابوالحسن صبا خيلي زود از جهان رفت و در تاريخ 29 آذر سال 1336 چراغ عمرش خاموش شد و دوستان و علاقمندان بيشمار خود را دچار حرمان ابدي نمود.

ابوالحسن صبا درباره فراگرفتن موسيقي چنين مي گويد:

پدرم علاقه مفرطي به موسيقي داشت، يعني خودش هم آشنا به ساز ايراني بود و از کودکي يعني از شش سالگي مرا نزد اساتيد وقت راهنمايي کرده بود. قبل از اين که شروع به مشق ويلن بکنم با سازهاي ايراني از قبيل سه تار، تار، سنتور و ضرب آشنا شدم، حتي قدري هم کمانچه زدم. بعداً اطلاعات خودم را به ويولون منتقل کردم و تقريباً يک مکتب خصوصي براي ويولن ايجاد شد و کتابهايي در اين خصوص نوشته و انتشار دادم.

صبا از کودکي در نواختن انواع سازهاي اصيل ايراني مهارت داشت، اما شگفتي هنر او را بايد از زمان تأسيس مدرسه عالي موسيقي دانست که در سال 1302 به همت استاد علينقي وزيري و با ياري سردار سپه در تهران آغاز به کار کرد. تأسيس اين مدرسه ميداني براي عرضه مهارت و نبوغ او بود.
 

En-mechanic

عضو جدید
کاربر ممتاز
استاد روح الله خالقی

استاد روح الله خالقی

زندگی نامه :: روح الله خالقی
پيش در آمد
علينقی وزيری در مدرسه موسيقی خود که در سال ۱۳۰۲ خورشيدی بنياد نهاده بود، می کوشيد تا به استقبال و انديشه های نوگرايانه به هنرجويان مکتبی را به وجود آورد که پس از او گردونه نو آوری از چرخش بازنماند.
نوآوری از آنجا که خلاف عادت و سنت عمل می کند برای به راه افتادن و از جريان باز نماندن، به نيرويی بزرگ تر از نيروی يک فرد نياز دارد. يک نفر"متبکر" می شود ولی پيروان او هستند که به ابتکارات استمرار می بخشند.
هرچه تعداد پيروان بيشتر باشد نو آوری زودتر به يک جريان اجتماعی – فرهنگی تبديل می شود و آسانتر پذيرش جامعه را به دست می آورد.
بهترين نمونه برای پذيرش نو آوری از سوی جامعه شايد مورد شعرنو در ايران باشد. نيما، طلايه دار نوآوری بود. ولی اگر پيروانی گاه پرشور تر از خود او نمی بودند و نوآوری های او را دستور العمل خود قرار نمی دادند شعر نو نيمايی به اين سادگی ها از سوی جامعه پذيرفته نمی شد.
علينقی وزيری نيز که از قضا ابتکارات خود را در موسيقی کما بيش همزمان با نيما آغاز کرده بود، پيروانی ثابت قدم پيدا کرد که توانستند پس از خروج او از صحنه گردونه نوآوری را بگردانند.
البته تعداد پيروان او در مقايسه با شمار جانبداران نيما اندک بود و همين امر بار مسئوليتی را که آنها به دوش می گرفتند سنگين تر می ساخت.
در ميان رهروان ثابت قدم راه وزيری، يکی از شاگردان و همکاران بعدی – او گردنی فرازتر دارد: روح الله خالقی که شيفتگی اش در برابر وزيری رابطه آن دو را تا مرحله مريد و مرادی پيش برده است.
خالقی با صداقت تمام هر جا که دستش رسيده، در فراگير ساختن آموزه های وزيری کوشيده است.
زندگی و کار
روح الله خالقی در سال ۱۲۸۵ خورشيدی در کرمان زاده شده، دوره کودکی را در حال و هوای انقلابی مشروطيت گذراند و بعد که به سبب انتقال پدر به تهران آمد، در مدرسه آمريکايی ها مشغول به تحصيل شد. پدرش که خود دستی در موسيقی داشته غالبا نوازندگان سنتی را به خانه خود دعوت می کرد و گوش روح الله با نواخته های سنتی آشنا می شده است.
از سوی ديگر در مدرسه آمريکايی ها به گفته خود او خانم "جردن" هر روز پيش از آغاز درس، ارگ می نواخته و دانش آموزان همپای آن سرود و ترانه می خوانده اند. روح الله از اين راه با نوعی از موسيقی بين المللی نيز انس گرفت.
باز به گفته خود او، در ده سالگی صدای سحرآميز ويولونی که از خانه همسايه به گوش می رسيده او را مجذوب موسيقی ساخت. روح الله بعدها دريافت که آن همسايه يکی از بزرگ ترين موسيقی دانان سنتی، يعنی "رکن الدين خان مختاری" بوده است.
پس از آن ۱۵ ساله بود که "درويش خان" را ديده و يکسال بعد يعنی در سال ۱۳۰۱ برای نخستين بار در گراند هتل تهران با عارف قزوينی و موسيقی برانگيزاننده او آشنا شد و سرانجام در اوائل زمستان سال ۱۳۰۲ با ديدن نخستين آگهی گشايش مدرسه موسيقی وزيری با اشتياق، بلادرنگ و بدون اجازه پدر در آن نام نويسی کرد.
روح الله مخالفت های پدر را نيز از راه های مختلف فرونشانيده و با آن که تحصيل عمومی خود را در دارالفنون که تمام شده، به سراغ دانشسرای عالی رفت ولی دل و جانش همچنان در بند موسيقی ماند. پس از به پايان بردن دانشسرا نيز به فکر افتاد که ارکستر کوچکی برای کار در کافه بلديه بنياد کند تا هم با موسيقی نزديک بنمايد و هم به قول خودش "تامين معاشی" شده باشد.
روح الله خالقی در دوره رياست علينقی وزيری در هنرستان عالی موسيقی يار و همکار نزديک او بود و بار دوم حتی به معاونت هنرستان برگزيده شد.
ولی دلگيری هايی که از سازمان های دولتی داشت او را برانگيخت که به ياری دوستان دوره تحصيل، انجمنی به نام موسيقی ملی بوجود آورد. اين انجمن که بزودی برای خود کلاس های درس، ارکستر بزرگ و يک باشگاه بنياد کرد، نتوانست بيش از پنج سال دوام بياورد.
تنگناهای مالی و گرفتاری های اداری، سبب شد که از استقلال خود چشم بپوشد و در سال ۱۳۲۸ وابسته به اداره هنرهای زيبای کشور شود که بعدها خود به وزارت فرهنگ و هنر تبديل شد.
به اين ترتيب "انجمن موسيقی ملی" در شکل و شمايلی گسترش يافته، نام "هنرستان عالی موسيقی ملی" را بر خود نهاد، هنرستانی که روح الله خالقی ۱۰ سال تمام سرپرستی آن را عهده دار بود.
خالقی همزمان با کار در هنرستان عالی موسيقی ملی، چهار پنج ماهی را به عنوان سرپرست موسيقی راديو ايران با آن سازمان همکاری داشت. به گفته خودش فکر می کرد می تواند سر و سامانی به در هم ريختگی های برنامه های موسيقی ببخشد.
ولی چون به هيچ يک از پيشنهادهای او عمل نشد، او از راديو نيز کناره گرفت. به طور کلی سرخوردگی های ناشی از برخورد با موانع، خالقی را که روحيه ای حساس و آسيب پذير داشت به کناره جويی از کار های اداری وا داشت. ولی رابطه درونی او با موسيقی چيزی نبود که گسسته شود. آفرينش موسيقی نوآورانه تنظيم های تازه از موسيقی دوره مشروطيت، رهبری ارکستر برنامه گلهای راديو ايران و نيز تاليف کتاب هايی چند درباره تئوری و تاريخ موسيقی ايران نشان دهنده اين پيوند ناگسستنی بود.
آهنگسازی
روح الله خالقی در قلمرو آهنگسازی، همان شيوه ای را دنبال کرد که در مکتب وزيری آموخته بود. از يک سو برای ريتم و وزن اهميت ويژه ای قائل بود و از سوی ديگر معتقد بود که موسيقی ايران نيز بايد به راه چند صدايی شدن برود تا از ملالی و يکنواختی در امان بماند و تاثير و جاذبه بيشتری پيدا کند.
البته او نيز چون وزيری برای اين کار در جستجوی راه و روشی بود که با ويژگی های موسيقی ملی سازگار باشد.
به نظر خالقی پيوند تاريخی و اغراق آميز شعر و موسيقی، در جامعه ای که به شعر عشق می ورزد، نمی گذارد موسيقی خالص پرورش پيدا کند. به همبن جهت می کوشيد تا به موسيقی خالص نيز فرصت عرض اندام بدهد. برنامه ای را در راديو تهيه و پخش می کرد با عنوان موسيقی بی کلام. علاوه بر آن خود مانند وزيری به آفرينش آهنگ هايی می پرداخت که از قيمومت شعر رها باشد.
در اين گونه آثار او آسوده تر می توانست روش های نوآورانه خود را در زمينه چند صدايی شدن موسيقی تجربه کند.
در ميان آفريده های خالقی "رنگارنگ" ها جای ويژه ای دارد. قطعاتی است در پيوند نزديک و محتوايی با مايه های موسيقی سنتی و لی در عين حال بهره مند از ساز آرايی های رنگين و جذاب علينقی وزيری، رنگارنگ های خالقی را دلچسب و از نظر ترکيب و هماهنگی، فوق العاده لطيف و زيبا ارزيابی کرده است.
روح الله خالقی آفريده های دل انگيز ديگری نيز دارد. پيش از همه بايد از سرود ای ايران ياد کرد که همراه با متن برانگيزاننده"حسين گل گلاب" در سال های اخير عملا به سرود ملی مردم ايران تبديل شده است.
از اين سرود جاودانه که بگذريم بايد از ترانه هايی جون "بوی جوی موليان" (بر روی شعری از رودکی)، لاله آتشين، می ناب، جام جم و حالا چرا؟ بگوييم که هنوز پس از سالها که از آفريدن آنها می گذرد، بهترين نمونه های تصنيف سازی و تلفيق درست شعر و موسيقی به شمار می رود.
از روح الله خالقی همانگونه که اشاره کرديم چند کتاب ارزنده نيز بر جای مانده است. "نظری به موسيقی" در دو جلد، سرگذشت موسيقی ايران، در سه جلد و قواعد هارمونی که برگردانی از منابع اروپايی است.
علاوه بر اين مقالات بيشماری از او در مجلات چنگ، موزيک ايران، موسيقی، راديو ايران و پيام نوين انتشار يافته که همه در توضيح و تشريح ويژگی های موسيقی ملی گذشته و حال و راه و روش آينده آن است.
خالقی، در بيست و يکم آبان ماه سال ۱۳۴۴ پس از چند عمل جراحی ناموفق در شهر سالزبورگ در اتريش چشم از جهان فرو بست.
 

En-mechanic

عضو جدید
کاربر ممتاز
استاد مرحوم بابک بیات

استاد مرحوم بابک بیات

بابك بيات در سال 1325 در شهر تهران به دنيا آمد.از سن 19 سالگى در اپراى تهران و زير نظر خانم اولين باغچه بان, آقاى ثمين باغچه بان و نصرت الله زابلى با موسيقى كلاسيك و جهانى آشنا شد و در حدود پنج سال همكارى خود را با اين اپرا
ادامه داد.بعد از آن با محمد اوشال آهنگساز و رهبر اركستر جاز فولكوريك دوستى عميقى پيدا كرد كه اين دوستى به ادامه هارمونى و آكومپانى مان و فراگيرى ديگر اشتياقات موسيقايى بيات منجر شد.ايرج جنتى عطايى شاعر و ترانه سرا و نمايشنامه نويس كه از دوران كودكى تا قبل از انقلاب با بابك بيات همگام با هم موسيقى ترانه را ادامه دادند, در زندگى بيات و خانواده اش بسيار موثر بود, كه اين دوستى به ساخت ترانه هاى بسيارى از جمله : غريبه, جنگل, بن بست, خونه, فرياد زير آب, على كنكورى, تپش, خاتون, سايه, خورجين (بانوى شرقى), فصل بد خاكسترى (روح بزرگوار), سقف, هيچ كسى مثل تو نبود, طلايه دار (اى بزرگ موندنى) و بسيارى ترانه هاى ديگر منجر شد.

بابك بيات موسيقى فيلم را با فيلم غريبه كه با همراهى واروژان ساخته شد, شروع كرد.بعد از فيلم غريبه,بيات موسيقى فيلم هاى :
خوشيد در مرداب, شب آفتابى ( با ترانه عروسك قصه من), برهنه تا ظهر با سرعت, فرياد زير آب, سريال چنگك و بسيارى موسيقى بيلم هاى ديگر را ساخت.
بعد از پيروزى انقلاب بابك بيات فعاليت موسيقى را در شركت ابتكار, همراه با دوستش ابراهيم زال زاده و با كاست قاصدك, زندگى نامه صمد بهرنگى و بصورت ترانه هاى كودكانه خانم سيمين غديرى آغاز نمود.پس از آن كاست خروس زرى پيرهن پرى را به همراه احمد شاملو و كاست هاى سكوت سرشار از ناگفته هاست و چيدن سپيده دم را با صداى احمد شاملو موسيقى ساخت.
بابك بيات موسيقى فيلم را در بعد از انقلاب با فيلم مرگ يزد گرد ساخته بهرام بيضايى شروع كرد و در سال 1362 موسيقى فيلم هاى نقطه ضعف و ريشه در خون را ساخت و در سالهاى بعد براى فيلم هاى شايد وقتى ديگر و مسافران ساخته هاى بهرام بيضايى, سريال سلطان و شبان, كشتى آنجليكا, عروس, پرده آخر, طلسم, مرسدس, جهان پهلوان تختى, دستهاى آلوده, اتوبوس, قرمز, دو زن, شيدا و در حدود 90 فيلم سينمايى موسيقى نوشته است و آخرين سريالى كه وى براى آن موسيقى ساخته است سريال ولايت عشق است.
بابك بيات در سال 1369 پس از چند بار كانديد بودن براى موسيقى فيلم بالاخره اين سال وقتى كه از پنج كانديد موسيقى فيلم سه بار نام او را اعلام كردند جايزه سيمرغ بلورين فجر را براى فيلم عروس دريافت كرد.همچنين در سال 1375 وقتى كه از بين چهار كانديد دو بار نامش اعلام شد, مجددا سيمرغ بلورين را دريافت نمود.در خانه سينما براى فيلم ساحره جايزه اول موسيقى فيلم را دريافت كرد.در جشن گزارش فيلم جايزه بهترين آهنگسازى را براى صد سالگى سينما از آن خود كرد.
در سال 1381 در مراسمى كه در شيراز برگزار شد از بابك بيات و چهار هنرمند بزرگ ديگر ايران تقدير به عمل آمد.همچنين در همين سال و در مراسمى ديگر از بابك بيات به خاطر يك عمر تلاش در زمينه ترانه ايران تقديد شد كه در اين مراسم پيامهايى از ايرج جنتى عطايى، بهرام بيضايى و... قرائت گرديد.
از ديگر فعاليتهايى بابك بيات در اين سالها ساخت قطعه كرال و اركسترال "سرزمين خورشيد" بود، كه در سال 1376 توسط اركستر سمفونيك تهران و به رهبرى استاد "فريدون ناصرى" اجرا شد.
بابك بيات در كنار ساخت موسيقى, حدود هشت سال است كه در دانشگاههاى تهران مشغول به كار بوده و موسيقى فيلم تدريس مى كند.
بابك بيات هميشه از دوستانش مانند محمد اوشال, ايرج جنتى عطايى, خسرو
شريف پور و مهندس فريدون حميدى و ... كه مشوق او بودند ياد مى كند.از دوستيش با ايرج جنتى عطايى و خاطراتشان, از سفرش با احمد شاملو به كشور سوئد كه موسيقى اش صداى شاملو را در شبهاى شعر در كنسرت هوست و چند جاى ديگر كه به چند ماه انجاميد همراهى مى كرد, و از خاطراتش با نصرت رحمانى:
"زندگى بازيست, ما خود صحنه مى سازيم تا بازيگر بازيچه هاى ديگران باشيم, واى زين برد روان فرساى, من بازيگر بازيچه هاى ديگران بودم, گرچه مى دانستم اين افسانه را از پيش, زندگى بازيست."
وزمزمه مى كند شاملو را كه:
"همه لرزش دست و دلم, از آن بود كه عشق پناهى گردد,پروازى نه گريزگاهى گردد, آى عشق آى عشق چهره آبيت پيدا نيست."
از شفيعى كدكنى مى گويد.از ايرج جنتى عطايى مى گويد و از پرسه هاى در كوچه پس كوچه هاى جنوب شهر تهران.از سينما رفتن هاى ساعت 11 صبح و سينما نياگارا.از اسفنديار منفرد زاده و و دوستى هاى قديمى و از ملوديهاى او كه از بچه تهران قديم صحبت مىكند.از جمعه، از رضا موتورى، فرهاد مهراد و شهيار قنبرى.از واروژان، از محمد اوشال و رفاقتهايشان كه حتى بلنداى بلندترين سپيدارها هم به اندازه آن نيست.از بهرام بيضايى و استادى و احاطه اش در موسيقى فيلمى كه قرار است برايش نوشته شود.از احمد شاملو و همسرش آيداى مهربان.
بابك به زندگى گذشته خود مى بالد واز بيان آن ترسى ندارد.از محله هاى جنوب شهر تهران و از آشنايى با ايرج جنتى عطايى در همين محله ها.سرآسياب دولاب،خيابان شهباز، شكوفه، كرمان، و آن همه خاطره از خانه محقرى كه حتى كوچكترين صدايى به گوش همسايه ها مىرسيد و آغاز آهنگسازيش از همين خانه محقر 48 مترى بود.و خاطرات شيرين زندگى گذشته اش با پدر و مادر و دو برادرش كه سراسر تعريف از عاطفه و مهربانى و فداكارى والدينش براى او بود.زمزمه كردن هنگام رفتن به دبيرستان با كفش سوراخ و ساختن ملودى تازه، در حالى كه سرماى طاقت فرسا از سوراخ كفش تمام وجودش را فرا گرفته بود.ميدان ژاله، چهارراه آبسردار و راه مدرسه و پدرش كه دوست داشت او يك ورزشكار شده و به دانشگاه افسرى برود و زندگى نطامى را شروع كند.اما او با اين تفكر پدر جنگيد و موسيقى را دنبال كرد و به همين دليل بدون حمايت پدر راه خود را ادامه داد.
در زندگى بابك مرگ پسرش بسيار اثر گذار بود.پسرش "مانى" كه ده سال از بهترين دوران زندگى بابك را با او گذراند و تنها يك كودك سرمايه ذهنى يك پدر بود و شايد هم آن كودك، پدر بابك بود كه خود را براى بابك ده ساله كرده بود.و بعد بزرگوارانه و ساكت و عميق، با فريادهايى از درونش مرد و بابك را به دنبال خود برد، كه بابك موسيقى اش را بسازد و نزد زندگان بماند.او بسان عشق "ارف ئوس" رفت و بابك بسان "ارف ئوس" آنقدر نواخت، نواخت كه خداوند پس از چهار سال كودكش را به او برگرداند.و اين كودك نامش "بامداد" است، و خدا معجزه اى كرد و در كنار "بامداد"، "باربد" را هم به بابك هديه كرد.
بابك هميشه از دخترش "غزل" كه در آينده نزديك از هنرمندان نقاش خواهد شد و دو پسرش "باربد" و "بامداد" كه موسيقى را دنبال مىكنند، رضايتمندانه صحبت مى كند.
و از همسرش كه هميشه و در همه حال آرامش او را فراهم كرده است.
 

delshode

عضو جدید
استاد غلام حسين بيگچه خاني
استاد غلام حسين بيگچه خاني در سال 1297 شمسي در محله سنجران تبريز ديده به جهان گشود . پدرش حسن قلي خان از استادان صاحب نام و چيره دست تار بود . بيگچه خاني از شش سالگي نزد پدر به آموختن تار پرداخت و پس از مرگ او (در سال 1310) رضا قلي زابلي كه از شاگردان مشهور پدرش بود فراگيري تار را ادامه داد. دوران جواني را با شنيدن صفحات سنگي قديمي استاداني چون آقا حسين قلي ، درويش خان ، مرتضي خان ني داوود و علي اكبر شهنازي گذراند و بعد ها از محضر دو استاد برجستهي آواز ، مير علي اصغر صادق الوعدو اقبال آذر ، بهره فراوان برد. در همين ايم بود كه با استاد چيره دست دايره، حاج محمود فرنام،آشنا شد و اين آشنايي به همكاري صميمانه اي منجر شد كه حدود 50 سال دوام آورد.
استاد بيگچه خاني مدت 25 سال سرپرستي اركستر شماره يك تبريز را به عهده داشتو مدتي نيز در كارگاه موسيقي كودكان و نوجوانان تبريز به تدريس تار پرداخت. زندگي پربار اين هنرمند بزرگ و فروتن در 24 فروردين 1366 به پايان رسيد
 

mehrdad2000

عضو جدید
استاد جواد بدیع زاده

استاد جواد بدیع زاده

«استاد سید جواد بدیع زاده» از هنرمندان بزرگ عرصه موسیقی ایران در سال 1281 شمسی در تهران به دنیا آمد. پدرش «آقا سید رضا بدیع کاشانی» ملقب به «بدیع المتکلمین» روحانی مشروطه خواه روشن اندیشی بود كه به سيد انارى شهرت داشت. وی فرزندش را نيز غالباً به مجالس وعظ و روضه خوانى خود مى برد تا با شيوه آوازخوانى مذهبى آشنا شود. بديع المتكلمين با تسلط کافی بر ردیف موسیقی ایرانی، پسر خود را نیز به فن آواز موذنی و روضه خوانی و تعزیه آشنا ساخت و او از تجربیات پدر استفاده کرد و به فراگیری گوشه ها و ردیف های موسیقی دستگاهی ایران پرداخت. جواد، موسيقى رديف سنتى و گوشه هاى بی شمار آن را از پدر و نيز از دایى خود «میرزا یحیی سعید واعظین» كه او نيز از واعظان خوش صداى زمان خود بود، فرا گرفت.
او تحصیلات ابتدایی را در مدرسه تدین و دوره متوسطه را در مدرسه آلیانس فرانسوی ها و سپس دارالفنون به پایان رساند و از سال 1304 تا 1331 در مجلس شورای ملی استخدام شد و به عنوان نماینده خدمت کرد.
استاد بدیع زاده علاوه بر خوانندگی در امر آهنگسازی نیز از بزرگان موسیقی ما به شمار می آید. در سال ۱۳۰۴ كه كمپانى انگلیسی صفحه پركنى «هيز مسترزويس» به قصد تهیه و ضبط صفحه از نواختهها و خوانده های هنرمندان ایرانی نماینده خود را به ایران اعزام کرد و شعبه خود را در تهران گشود، بدیع زاده به عنوان نخستين خواننده مرد، با معرفی و توصیه عبدالحسین خان شهنازی، انتخاب شد و اولین صفحه او با عنوان «جلوه گل» روانه بازار شد که شامل دو قطعه آواز و سه تصنيف از ساخته هاى خودش بود. از آن پس تا سال ۱۳۱۴ بديع زاده ۲۴ تصنيف ساخت كه همه روى صفحه ضبط شده است. او در سال هاى بعد در سفرهایى به حلب و بيروت و برلين و شبه قاره هند، بر شمار ضبط آهنگ هاى خود افزوده است.
از ميان آفريده هاى معروف او مى توان از سرود «ايران، كشور داريوش» و ترانه هاى جلوه گل، داد دل، دل افسرده، هديه خاك، گل پرپر و «خزان عشق» ياد كرد. «خزان عشق» كه تا زمان ما جاذبه خود را حفظ كرده در سال ۱۳۱۳ در پيوند با متنى عاشقانه از «رهى معيرى» ساخته شده است.
استاد بدیع زاده با افتتاح رادیو به جمع هیات ارکستر آن زمان رادیو پیوست و در کنار استادانی چون «حسین تهرانی»، «مرتضی نی داوود»، «حبیب سماعی» و «استاد ابوالحسن صبا» آثار با ارزشی را در حوزه موسیقی ایرانی پدید آورد. استاد بدیع زاده سال ها عضو شعر و موسیقی رادیو تهران بود.
جواد بديع زاده، سرانجام در دى ماه سال ۱۳۵۸ در سن هفتاد و هشت سالگى، بر اثر دومين سكته مغزى، در تهران چشم از جهان فرو بست. از او صفحات و نوارهای بسیاری بر جای مانده است که همه از درخشان ترین آثار موسیقایی است.
 

khanom-mohandes

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

فرامرز پایور در سال ۱۳۱۱ در تهران متولد شده و تحصیلات عمومی خود را در مدرسه دارلفنون و دبیرستان دارائی به پایان رسانده است. پدرش علی پایور هنرمند نقاش و استاد زبان فرانسه و دانشگاههای تهران بوه و جدش مصورالدوله نقاش چیره دست و وزیر پست و تلگراف ، در زمان صدارت مستوفی الممالک بوده است و در عین حال با موسیقی آشنایی کامل داشته و ویولن، سنتور و سه تار را خوب می نواخته و در این زمینه از دوستان مرحوم رکن الدین خان مختاری بوده است.
فرامرز پایور تحصیلات موسیقی خود را از سال ۱۳۲۸ شروع نموده و نزد ابوالحسن صبا ، استاد موسیقی ایرانی به فرا گرفتن سنتور اشتغال ورزیده و پس از ده سال تحصیل مداوم یک دوره کامل از ردیف موسیقی ایرانی را که توسط استاد صبا برای سنتور تنظیم شده بود فراگرفت و موفق به دریافت تقدیر نامه یی از طرف استاد شد. مهارت او در این ساز به جایی رسید که استاد صبا از او خواست که به اتفاق قطعاتی نواخته و روی نوار ضبط نمایند که اکنون چند نمونه از آنها در آرشیو رادیو موجود می باشد. پایور فعالیت هنری خود را از سال ۱۳۳۳ در وزارت فرهنگ و هنر که در آن موقع اداره کل هنرهای زیبا نامیده می شد شروع نمود و از همان وقت تا به امروز برنامه هایی از موسیقی اصیل ایرانی تهیه نموده و در کنسرتها و همچنین در رادیو و تلویزیون اجرا می نمود.
اکنون نیز فعالیت او منحصراً در زمینه موسیقی ملی است زیرا پایور علاوه بر دوره هایی که نزد استاد صبا آموخت یک دوره از ردیف قدیم و همچنین کلیه تصانیف قدیم را که متعلق به شیدا ، عارف ، سماع حضور ( پدر حبیب سماعی ) و ظهیرالدوله و سایر استاید قدیمی بودند نزد آقای عبدالله دوامی استاد آواز فرا گرفت و به خط نت درآورد و آقای دوامی طی تقدیرنامه یی که برای او نوشته ، صحت و اصالت نوشته او را نیز تایید نموده اند. علاوه بر آن پایور یک دوره ردیف آقامیرزا عبدالله را که به نام کتاب موسیقی ایران نامیده می شود نزد استاد صبا فراگرفت و ضمناً کلیه آثار رکن الدین مختاری و آثار درویش خان را جمع آوری و به خط نت درآورده است.
فرامرز پایور از سال ۱۳۳۷ به تدریس سنتور در هنرستان عالی موسیقی ملی اشتغال داشته است. در سال ۱۳۴۱ از طرف وزارت فرهنگ و هنر برای مدت سه سال به انگلستان اعزام شد ، در آنجا زبان انگلیسی خود را تکمیل نموده و موفق به دریافت دیپلم در رشته تخصصی زبان از دانشگاه کمبریج گردید. ضمناً در رشته موسیقی نیز از آکادمی سلطنتی موسیقی لندن مدارک قابل توجهی کسب نمود و در عین حال برای شناساندن موسیقی ایرانی از طرف دانشگاه لندن و دانشگاه کمبریج از او دعوت شد که کنفرانس هایی در این زمینه همراه با ساز خود ترتیب دهد که کلیه آنها با موفقیت انجام شد و از طرف دانشگاههای مزبور به دریافت جوایزی نایل گردید. علاوه بر آن فرامرز پایور در طی دوران فعالیت هنری خود ، به اغلب کشورهای جهان برای اجرای کنسرت و شناساندن موسیقی ملی ایران و تهیه صفحه مسافرت نموده است به طور کلی در هر کجا که فعالیتی در زمینه موسیقی ایرانی انجام می گرفت، پایور همیشه پیش قدم بوده و وجود او برای نشان دادن موسیقی اصیل ایرانی برای موسسات پخش غیر قابل اجتناب و انکار بوده است. وی در سال ۱۳۵۳ همکاری مداوم خود را با سازمان رادیو تلویزیون شروع کرده و آثار خود و متقدمین را به معرض اجرا و پخش درآورد.
سعی و کوشش پایور همیشه بر این استوار بوده که آثار موسیقی دانان متقدم ایران را که به دست فراموشی سپرده شده بود ، به شنوندگان معرفی کند و با کمک اساتید دیگر موسیقی سازی و آوازی و همچنین با گروه کوچکی که از نوازندگان سازهای ملی ، آنچه که قبلاً از اساتید خود فراگرفته به موقع اجرا گذارد.
ذوق سرشار و استعداد ذاتی او در تنظیم و ارائه موسیقی اصیل ایرانی و همچنین تکنیک و تبحر او در نواختن ساز سنتور موجب شده است که روز به روز به علاقه مندان موسیقی اصیل ایرانی اضافه شود و با جرات می توان پایور را یکی از بزرگان موسیقی اصیل و ملی ایران دانست و به واسطه همین دانش و آگاهی و زحماتی که او برای حفظ و اشاعه آن متحمل گشته از طرف استاد صبا موفق به دریافت تقدیرنامه گشت.
 

khanom-mohandes

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کورش دانایی

--------------------------------------------------------------------------------

در نهم بهمن 1354 در شهرضای اصفهان در خانواده ای اهل هنر دیده به جهان گشود. از کودکی انس و الفتی با موسیقی پیدا کرد و تاثیر ویژه تنبک دایی اش او را به تمرین این ساز وا داشت.
شروع کار هنری او از سال 66 و با مشق خوشنویسی آغاز شد و همزمان با پیگیری و علاقه فراوان فراگیری تنبک را دنبال کرد. در همان روزها برای ساختن سنتور و سه تار تلاش هایی کرد. و پس از آنکه موفق شد سه تاری بسازد که صدایی از آن در می آمد سعی در نواختن آن نمود.پس آز آن تاری ساخت. و بر خلاف میل خانواده که اش که با وجود اشتیاقشان به هنر اولویت اول او را درس خواندن می دانستند تمامی وقت و انرژی خود را صرف فراگیری کرد و بدون اینکه از کسی آموزش مستقیم بگیرد در مدت کوتاهی توانست مراحل اولیه کار را بخوبی سپری کند. برای اولین بار در تابستان 1368 در کلاسهای آموزش خوشنویسی اداره ی ارشاد به عنوان مدرس مشغول به کار شد و پس از آن در زمستان 1372 موفق به اخذ مدرک ممتاز انجمن خوشنویسان ایران شد.
در این زمان کار موسیقی را با شرکت در ضبط چند برنامه در صدا و سیما ی اصفهان و شرکت در چند کنسرت دنبال کرد.
در سال 1375 با ورود به دانشکده ی هنر های زیبای دانشگاه تهران بستر مناسب تری برای فعالیتش فراهم شد و ضمن بهره مندی از استادان دانشکده نوازندگی تار را در کلاس استاد هوشنگ ظریف ادامه داد. ونیز هارمونی ، کنترپوان و اصول آهنگ سازی را نزد محسن الهامیان و کامبیز روشن روان فرا گرفت و در طی این دوره قطعاتی برای سازهای زهی و سنتی تنظیم کرد.
در چند نوار کاست و موسیقی فیلم از جمله گشایش ، روناک ، زنده رود، یار آشنا، کینو و...
به عنوان نوازنده و آهنگ ساز حضور داشته و هم اکنون ضمن تدریس در آموزشگاه های تهران در صدا و سیما به کار نوازندگی و آهنگسازی مشغول و نیز در حال گذراندن دوره ی کارشناسی ارشد موسیقی در دانشگاه هنر است.
 

khanom-mohandes

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روح الله خالقي

--------------------------------------------------------------------------------

روح الله خالقي در سال 1285 در شهرستان کرمان متولد شد و از شاگردان ممتاز و بزرگ استاد علينقي وزيري بود. وي يکي از مفاخر موسيقي ملي ايران بود، بهترين سالهاي زندگي خود را صرف پيشرفت موسيقي ملي ايران و تعليم و تعلم هنرجويان در راه اين هنر ارزنده و آسماني و ظريف کرد. وي خود شناختي کامل و همه جانبه در موسيقي ايراني و فرنگي داشت.

آثار متعددي، شامل متدها و دستورهاي علمي براي تدريس موسيقي ملي، قطعات ارکستري، قطعات آواز، اتودها، آثار ساده براي مدارس، کتابها و نوشته ها و رسالات علمي از جمله: "نظري به موسيقي" و "سرگذشت موسيقي ايران" در دو جلد و غيره... از او بجاي مانده که داراي ارزشي گرانبها و پربار مي باشند.

آهنگ ها و ديگر آثار استاد خالقي بالغ بر يکصد آهنگ مي باشد که همگي آنها تم ايراني دارند و اصالت موسيقي ايراني کاملاً در آنها رعايت گرديده است. از جمله: "آمدي حالا چرا" با شعر استاد شهريار و دو ترانه بختياري و آهنگهاي ور ساقي، نواي عروس، رقص چي بي، آه سحر، سرود آذر آبادگان، سرود اصفهان، قوچاني، بهار عشق، مستي عاشقان، شب جواني و شب من، و مي ناب که يکي ديگر از آثار خوب و به ياد ماندني اين استاد کم نظير فرهنگ صوتي ايران است.

زنده ياد روح الله خالقي، از سن شانزده سالگي به خدمت شادروان کلنل وزيري درآمد و مدت چهل و سه سال در خدمت استاد بود و کليه کارهاي خود را در امور موسيقي زير نظر ايشان انجام ميداد. ايشان به قدري به استاد خود عشق مي ورزيد که جلد دوم کتاب "سرگذشت موسيقي ايران" را اختصاص به استاد بزرگوار خود داد.

سرودهاي دلنشين و جاوداني مثل سرود "اي ايران" با شعر زيباي دکتر حسين گل گلاب و برنامه هاي جالب و متنوع "گل ها" وجود دارد که نشان دهنده دانش موسيقي و ذوق هنري اين هنرمند بي نظير ايران است.

استاد روح الله خالقي، علاوه بر رياست هنرستان موسيقي ملي، تا هنگام فوت رهبري ارکستر "گل ها" و عضويت شوراي موسيقي راديو ايران را به عهده داشت. سالها نيز سرپرستي ارکسترهاي شماره يک و دو راديو به عهده او بود و برنامه جالب و به ياد ماندني "يادي از هنرمندان" را که از بزرگان موسيقي و هنرمندان ارزنده و فقيد ياد ميکرد از ديگر کارها و آثار برجسته او مي باشد. يکي ديگر از آثار و خدمات بزرگ اين ابرمرد موسيقي ايران، برنامه "ساز و سخن" بود که در آن مطالبي راهگشا و آموزنده درباره موسيقي براي اهل اين فن داشت.

استاد روح الله خالقي، سالها از بيماري سرطان معده رنج مي برد و پس از يک عمل جراحي معده تا حدودي بهبودي حاصل کرد. پس از بهبودي با شوق و فعاليت هر چه تمامتر به کار موسيقي پرداخت و هيچگاه در تمام مدت بيست و چهار ساعت شبانه روز، جز چند ساعتي جهت استراحت بقيه را به کار ساختن آهنگها و نواهاي دل انگيز، جسم بيمار خود را تسکين ميداد. ولي پس از چندي بيماري و درد او را راهي سفر اتريش کرد و در بيمارستان شهر سالزبورگ بستري شد و دوباره مورد عمل جراحي قرار گرفت. اما متأسفانه دو روز بعد از عمل در شبانگاه بيست و يکم آبان ماه سال 1344 خورشيدي دار فاني را وداع گفت و موسيقي ايران و دوستدارانش را در اندوه و ماتم بسيار باقي گذاشت.

از زنده ياد استاد روح الله خالقي دو فرزند دختر و پسر به يادگار ماند که دختر راه پدر را در پيش گرفت و خود موسيقيداني بزرگ و فخر آفرين گرديد.

روح الله خالقي، مردي بود با تقوي و با ايمان که بعد از خداوند و ائمه اطهار (ع)، تمام ذرات وجودش مملو از عشق به ايران و ايراني بود و براي سربلندي وطنش ايران و به زيستي مردم اين سرزمين هميشه به درگاه حضرت اهديت دعا مي کرد و آرزومند سعادت ايرانيان بود. سرود زيبا و جاودان "اي ايران، اي مرز پر گهر" وي نمونه بارز اين ايران دوستي او مي باشد.

زنده ياد استاد روح الله خالقي، هيچگاه نمي ميرد و همواره يادش در خاطر مردم ايران و ايران دوستان و در تاريخ موسيقي و هنر ايران براي هميشه جاودان خواهد ماند، چه وي زندگاني بارور و پر بار فرهنگي و هنري داشت.

شادروان روح الله خالقي، يکي از بزرگمردان تاريخ موسيقي کشور است که خدمات بزرگ و شايان توجه او هيچگاه فراموش نخواهد شد و نامش در تاريخ موسيقي ايران جاودانه خواهد ماند.
 

khanom-mohandes

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
استاد شهرام ناظری
--------------------------------------------------------------------------------
شهرام ناظری خواننده و استاد موسیقی ایرانی درسال ۱۳۲۸ در كرمانشاه ودر خانواده اي اهل موسيقي متولد شد.

Shahram Nazeriوي از زمان كودكي مانند اكثر خوانندگان كه صداي خوش در خانواده شان موروثي بوده صداي خوش را از پدر و مادر خود به ارث مي بردو پدرش كه صداي لطيفی داشت و از سبك قدما و خوانندگان آن ديار به خصوص شادروان شيخ داوودي خواننده بزرگ بهره گرفته بود فرزندش را تحت تعليم قرار مي دهد ناگفته نماند كه قطب اين خانواده مرحوم استاد حاجي خان ناظري بوده كه اكثر موسيقي دانان كرمانشاه را با نت و موسيقي اصيل ايران تعليم داده وخود از درويش خان و كلنل وزيري بوده است.

پدر شهرام ناظري ضمن آشنايي با گوشهها و رديف هاي آواز ايراني با سه تار هم آشنايي داشته است و مادر وی هم صوتی خوش و با آواز آشنایی داشته و شهرام در چنين محيطي پرورش مي يابد.

اين محيط مناسب هنري موجب میشود تا وي در سن ۹ سالگي اولين برنامه هنري خود را در راديو كرمانشاه همراه با تار مرحوم درويشي؛ از نوازندگان معروف كرمانشاه اجرا نمايد.

وي سپس در سن ۱۱ سالگي در راديو تلويزيون ايران چند برنامه در آواز ايراني اجرا نمود و براي پر بارتر كردن درك موسيقي خود ارتباط بيشتري با پسر عمويش علي ناظري و درويش نعمت علي خان خراباتي كه تاثير بزرگ و مهمي بر آشنايي او با موسيقي محلي و كردي و درك آن داشتهاند برقرار كرد.

وي همواره در پي بهره بردن از مكاتب و استادان مختلف بوده است. در سال ۱۳۴۵ براي بهره گيري از محضر اساتيدي چون شادروان عبداله خان دوامي، نورعلي خان برومند، عبدالعلي وزيري، محمود كريمي و. .. مقيم تهران میشود و ضمن بهره گيري از محضر اين اساتيد سه تار را نیز نزد استادان احمد عبادي، محمود تاج بخش، جلال ذوالفنون و محمود هاشمي فرا مي گيرد.

شهرام ناظري به مدت يكسال در تبريز با نوازندگان و موسيقيدانان آن ديار مانند بيگجه خاني محمود فرنام قيطانچيان كه از شاگردان اقبال آذر بودند درزمينه موسيقي ايراني كار مي كند.

درسال ۱۳۵۴ بنابه پيشنهاد نورعلي برومند به استخدام راديوتلويزيون در مي آيد و اولين برنامة خود را با گروه شيدا به سرپرستي محمد رضا لطفي با مثنوي مولانا و ترانه اي از شيخ بهايي اجرا مي نمايد و پس از آن با گروه عارف به سرپرستي حسين عليزاده و پرويز مشكاتيان همكاريش را ادامه مي دهد.

فهرستی از آثار
مثنوی موسی و شبان
سخن عشق
بهاران ابیدر
باد صبا میآید
شعروعرفان (بنمای رخ)
یادگار دوست
ساقی نامه و صوفی نامه ۱ (سوته دلان)
ساقی نامه و صوفی نامه ۲ (نسیم صبحگاهی)
نجوا
بشنو از نی
سخن تازه
دیوان شمس
لاله بهار
شورانگیز
کنسرت افشاری ۶۲
درگلستانه
زمستان
کنسرت استادان موسیقی ملی ایران
گل صدبرگ
آتش در نیستان
چاوش ۲
چاوش ۳
چاوش ۴
چاوش ۷
چاوش ۸
چشم به راه
کنسرتی دیگر
دل شیدا
کیش مهر
مطرب مهتاب رو
بی قرار
حیرانی
لیلی و مجنون
ساز نو آواز نو
کنسرت ۷۷
کنسرت کامکارها
آواز اساطیر
سفر به دیگر سو
غم زیبا
لولیان (آخرین اثر تا اردی بهشت ۱۳۸۵)

وي درسال ۱۳۵۵ درنخستين كنكور موسيقي سنتي ايران (باربد) مقام اول رابه دست مي آورد.

درسال ۱۳۵۶ همراه باگروه سماعي به سرپرستی اصغر بهاري و حسن ناهيد براي اجراي كنسرت در جشنواره توس انتخاب میشود.

و درسال ۱۳۵۸ همراه با گروه چاووش كه خود از اعضاي اصلي آن بود در سخت ترين شرايط صداي موسيقي سنتي و اصيل ايران را به گوش مردم هنردوست كشور رساند.

شهرام ناظري از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ با تلاش پي گير و بي وقفه آلبومهای چاووش (۲) (۳) (۴) (۷) (۸) را با همكاري گروه چاووش، گروه شيدا و گروه عارف به سرپرستي محمد رضا لطفي، حسين عليزاده و پرويز مشكاتيان، آلبوم مثنوي موسي و شبان را با همكاري جلال ذوالفنون و بهزاد فروهري، شعر و عرفان را با همكاري نوازندگان مركز حفظ و اشاعه موسيقي سنتي ايران و گروه مولانا به سرپرستي جليل عندليبي، آلبوم سخن عشق باهمكاري گروه تنبور شمس و مرا عاشق را با همكاري گروه عارف به سرپرستي پرويز مشكاتيان تهيه كرد.

او در سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۴ از فعاليت خود کاست و به طرق مختلف مشغول تدريس موسيقي و رديفهاي آوازي به علاقه مندان گرديد .

از سال ۱۳۶۴ به بعد با همكاري گروههاي موسيقي ايراني كارهاي زيبايي را به بازار موسيقي عرفاني و اصيل ايرانی عرضه ساخت كه از درخشان ترين اين آثار رامي توان : گل صد برگ با همكاري استاد جلال ذوالفنون آتش در نيستان با همكاري استاد جلال ذوالفنون كنسرت اساتيد با همكاري گروه استاد فرامرز پايور بي قرار با همكاري گروه جليل عندليبي را نام برد. شهرام ناظري طي فعاليت هنري خود براي اجراي كنسرتهايي موسيقي اصيل ايراني و عرفاني سفرهاي بيشماري به كشورهاي آسيايي اروپايي و آمريكا داشته است و در فستيوالهاي جهاني نيز حضور به هم رسانيده است .

وي درسال هاي اخير باحضوري بيشتر در كنسرتهاي داخلي كه با همه زحمات و مشقات اجراي آنها به دليل كمبود امكانات و مشکلاتی که همواره در سالهای پس از انقلاب اسلامی در ایران پیش روی هنرمندان و بویژه اهالی موسیقی بوده است به درخواست علاقه مندان خود جواب مثبت داده است. حضور او درجشنوارة موسيقي فجردرسال ۱۳۸۰ به همراه فرزندش حافظ ناظري را شايد بتوان يكي از مهمترين وقايع در دوران اين جشنواره به حساب آورد چنان كه جايزه اول اين فستيوال به عنوان بهترين خواننده موسيقي اصیل ایرانی را نصيب او ساخت.

وی جايزة مخصوص هيئت داوران را نيز از جشنوارة مهر دريافت داشته است. اما بدیهیست که چنین تقدیر و بزرگداشتهایی در این سطح هیچگاه نخواهد توانست تقدیری شایسته از استادانی چون ناظری باشد. کسانی که با جهد خود موسیقی اصیل ایرانی را به قله های امروزی رسانیده اند.
 

khanom-mohandes

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
استاد جهانگير ملك

--------------------------------------------------------------------------------

استاد جهانگير ملک که به رحمت خدا پيوست گفته است که منزل استاد تهرانی کنار مدرسهء ما بود.

وقتی استاد در حال تمرين بودند من از ديوار مدرسه بالا رفته و به ايشان گوش ميدادم.وقتی که پستچی برای استاد نامه يا بسته ای داشت من خانه را به ايشان نشان می دادم و به بهانهء اينکه نامه را به ايشان بدهم داخل منزل می شدم و از استاد تقاضای نواختن می کردم.

تا اينکه يک روز استاد تهرانی ملک را در کوچه ديد و به وی گفت دوست داری که ضرب ياد بگيری؟ و ملک هم پاسخ مثبت داد و اينطور بود که ملک هر روز بعد از مدرسه نزد استاد می رفت و به آموختن ضرب می پرداخت.

لازم به ذکر است که استاد اکبر گلپايگانی(گلپا)از همکلاسان استاد ملک بوده و از آنجا که از همان موق دارای صدای دلنشينی بوده بعد از مدتی که استاد ملک در امر نواختن پيشرفت کرد با وی به تمرين می پرداخت .
 

khanom-mohandes

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
استاد محمد رضا شجريان در اول مهر 1319 شمسی برابر با 21 سپتامبر 1940 در شهر مشهد در خانداني که هنر از هر دو سو موروثي بود،(خاندان پدر صوت دلنشين و خاندان مادري خوشنويسي و موسيقي) ديده به جهان گشود.

محمد رضا اولين فرزند خانواده شان بود.
مهدي شجريان پدر محمد رضا ، داراي صداي خوشي بود و مايل بود که محمد رضا را تحت تعليم خود درآورد.
شجريان در کاستي به نام خاطرات پدر به عشق عميقي که نسبت به پدرش داشته و در مورد صداي پدر و کودکي اش چنين مي گويد:
پدرم متولد مشهد است. پدربزرگم حاج آقا سيد علي اکبر طبسي يکي از مالکان مشهور طبس بود او صداي فوق العاده خوبي داشت ولي جز در محافل خصوصي و در نزد دوستان صميمي جاي ديگري نمي خواند.
وقتي پدرم فقط 12 سال داشت پدر بزرگم فوت کرد و پدرم بهترين معلم آواز خود را از دست داد.
دوستان پدرم را به حاج آقا سيد محمد عرب براي تلاوت قرآن معرفي کردند و
پس از سالها تمرين و ممارست وي بهترين معلم قرآن مشهد شد.
من به خوبي به خاطر دارم که وقتي 3 يا 4 ساله بودم صبح هاي جمعه جلسات تلاوت قرآن در منزل ما برگذار مي شد.
مادرم به محمد شاطر خدمتگزارمان مي سپرد که مرا نزد پدرم ببرد من از آنها خيلي خجالت ميکشيدم و مرتبا پشت پدرم قايم مي شدم در يکي از آن روزها من براي اولين بار آقا سيد محمد عرب را ديدم او مرد پيري بود که يک عمامه سبز پوشيده بود. پس از آن جلسه پدرم مرتبا مرا با خود به جلسات قران مي برد.
وقتي به سن تکليف رسيدم پدرم مرا صبح بيدار ميکرد و ميگفت با صداي بلند قرآن بخوانم در اين تلاشها پدرم علت اصلي موفقيت من بود.
پدرم عاشق مذهب بود او به شاگردانش به خوبي قران درس مي داد و معلم ماهري بود و تا سن 82 سالگي به تدريس ادامه داد.

در سال 1326 استاد شجريان وارد مدرسه 15 بهمن شد و در همان زمان شروع به تلاوت قران نزد پدر کرد به طوري که از 10 سالگي در مراسم و اجتماعات سياسي آن زمان قران تلاوت مي کرد.

اولين زمزمه هاي آوازي ايشان در دوره دبيرستان به کمک دائي شان و آقاي جوان(معلم دانشسرا) آغاز شد.

ايشان در اين باره مي گويند:
اولين زمزمه ها و آواز من با همراهي دايي ام که فقط دو سال از من بزرگتر بود و تار ميزد آغاز شد.
بعد در مشهد به پيرمردي برخوردم به نام آقاي جوان که در واقع معلم موسيقي دانشسرا بود.
من در دانشسراي مشهد درس مي خواندم و ايشان خيلي به من علاقه داشت تار خيلي خوب مي زد و شاگرد علي اکبر خوان شهنازي بود ويولن هم مي زد.
با ايشان هم کار مي کردم و آواز مي خواندم.
استاد در سال 1349 با خانم فرخنده گل افشان که ايشان نيز معلم دبستان بودند آشنا شدند و در شهر قوچان پاي سفره عقد نشستند.
يک سال بعد در 29 مرداد 1341 در مشهد چشن عروسي بر پا شد و استاد زندگي مشترک خود را با خانم گل افشان آغاز کردند و 2 سال بعد به عنوان معلم مدرسه به شاه آباد منتقل شدند اما هم چنان موسيقي و آواز را رها نکرده و آموزش سنتور را براي اولين بار در مشهد نزد جلال اخباري آغاز کرد و ادامه داد تا نزد فرامرز پايور در تهران رفت.
استاد در سال 1345 به تهران مهاجرت کرد و پس از ورود ايشان به تهران براساس دعوت قبلي به نزد داوود پيرنيا مدير برنامه گلها به اداره راديو مهاجرت کرد و مرحوم پيرنيا پس از تست ايشان شيفته صداي وي شد به اين ترتيب اولين برنامه استاد شب جمعه 15 آذر ماه با عنوان برگ سبز شماره 216 با همراهي استاد ورزنده از راديو پخش شد و اين همکاري تا استعفاي استاد در سال 1355 ادامه داشت و 300 برنامه ضبط شد.
در تمام مدت همکاري استاد با راديو و تلويزيون وي با نام مستعار سياوش بيدکاني شناخته شده بود و اين به علت مخالفت پدرش با موسيقي و آواز خواندن استاد بود به گفته خود استاد پدرش به شدت مذهبي بود و اصلا دوست نداشت که پسرش آواز کار کند.

استاد در مورد آن دوران مي گويند:
وقتي به تهران آمدم و همزمان با کار در برنامه گلهاي راديو به کلاس درس اسماعيل مهرتاش در جامعه باربد رفتم و با ايشان رديف هاي طاهرزاده را کار مي کرديم پنج ماه از سال کلاسها در فضاي آزاد برپا مي شد بقيه ماه در يک کلاس کوچک و خفه جمع مي شديم.
در آن زمان همه مرا به عنوان خواننده گلها مي شناختند و وقتي ميخواستم از قسمت تئاتر به کلاس بروم همه مرا نگاه مي کردند.

کلاسهاي مهرتاش هميشه پر از شاگرد بود.
روزي به ايشان گفتم: چرا شما چند تا از بهترين شاگردانتان را انتخاب نمي کنيد که فقط روي آنها کار کنيد و هر شاگردي مي آيد شما به او اجازه ميدهيد که از کلاس استفاده کند او گفت اگر آنها خواننده خوبي نشوند شنونده خوبي خواهند شد.
همه ما استاد را دوست داشتيم ولي به سختي در اين فضاي شلوغ چيزي ياد مي گرفتيم.
علاوه بر کلاس مهرتاش من در برنامه گلها با عبادي نيز کار مي کردم.
با پا در مياني آقاي نقيب که در آن زمان مسئول راديو بود استاد عبادي به من درس دادند.
ايشان به من مي گفت: که هنرمندنما ها فضاي راديو را خراب کرده اند و به من ياد داد چطور بخوانم و هر وقت خارج مي خواندم و يا به خودي خود به اوج مي رفتم به من تذکر مي داد ما شب و روز کار مي کرديم.
تاثير گذارترين فرد در زندگي من استاد دادبه بود او مرا دگرگون کرد و حتي در شخصيت هنري من اثر شگرفي داشت.
من هشت سال با ايشان در شيوه دشتستاني کار کردم.
ولي آنچه که براي من ارزش دارد فکر و انديشه اين مرد بزرگ بود و شايد مهمترين بخش زندگي هنري من آشنايي با ايشان است و ايشان خيلي بيشتر از پدرم در من اثر گذاشت.
در سال 1356 در اعتراض به موسيقي راديو را ترک کردم و گفتم نمي خواهم صدايم از راديو پخش شود.
از آن سال به بعد موسيقي و صداي من مردمي تر شد چون در آن زمان مردم از رژيم دل خوشي نداشتند در نتيجه از راديو و تلويزيون هم ناراضي بودند.
هنر ديگر شجريان در زمينه خطاطي است در اين باره مي گويد:
من خطاطي را از برادران ميرخاني فرا گرفتم اما در امتحان شرکت نکردم زيرا نمي خواستم خطاطي را تا دوره عالي ادامه دهم هدف من اين بود که خطم زيبا شود.
خطاطي هم مانند موسيقي زمان زيادي براي يادگيري احتياج دارد و سخت ترين قسمت خطاطي خط نستعليق است.
ميرخاني نوازنده چيره دست کمانچه نيز بود اما او وارد حيطه موسيقي نشد.

در طي 40 سال فعاليت هنري استاد ايشان در بسياري از کشورهاي آسيايي و اروپايي و آمريکايي کنسرت داده اند.
ايشان در دانشگاههاي بروکلي، کلمبيا ،هاروارد ، فيليپین، شیکاگو شش کنفرانس در مورد موسيقي ايراني برگذار کرده اند.
در 20 سپتامبر 1995 در يونسکو توسط فدريکو مايور دبير کل يونسکو مدال پيکاسو که به شکل چشم پيکاسو بود(چون دنيا را به شکل متفاوتي مي نگريست) به ايشان اهدا شد.
همچنين در روز 8 فوريه 2001 در ورزشگاه استيل لوس آنجلس جايزه گرمي براي کاست (بي تو به سر نمي شود) به استاد تعلق گرفت.

محمد رضا شجريان پنج فرزند دارد با نام هاي فرزانه، افسانه، مژگان و همايون از همسر اول و رايان از کتايون خوانساري همسر دوم ايشان .
مژگان شجريان نامي است که در اکثر کاستهاي استاد به چشم ميخورد ايشان داراي مدرک MS گرافيک هستند و به همراه همسرشان محمد علي رفيعي که مهندس است به کارهاي طراحي کامپيوتري کاستهاي استاد مي پردازند.
همايون شجريان هم از سن 15 سالگي همراه پدر به کار خوانندگي مشغول است.

شجريان عاشق گل و طبيعت است و همه گلها را به خوبي ميشناسد و با کشاورزي کاملا آشنايي دارد.

ايشان باغي در هشتگرد حوالي کرج دارد که آخر هفته ها در آنجا به گلکاري مي پردازند.

او از بين خوانندگان قديمي علاقه مند به کارهاي قمرالملوک وزيري، بنان، ظلي، تاج اصفهاني و پاورتي است.
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دلشده عزیز جاوید جان وخانم مهندس گل وا قعا دستتان درد نکند کار کردید کارستان ممنون:gol:
اگه اشتباه نکنم تا حالا از اساتید زیر تا حالا یاد شده است امیدوارم که ادامه دهید
1:آقا میرزا عبدالله
2:میرزا ابولقاسم عارف قزوینی
3:غلام حسین درویش
4:جواد معروفی
5:غلامحسین بنان
6:علی تجویدی
7:پرویز یاحقی
8:انوشیروان روحانی
9ابولحسن صبا
10:روح الله خالقی
11:بابک بیات
12:غلامحسین بیکچه خانی
13:جواد بدیع زاده
14:فرامرزپایور
15:کورش دانایی
16شهرام ناظری
17جهانگیر ملک
18:محمدرضا شجریان
 

delshode

عضو جدید
استاد فرهنگ شريف

استاد فرهنگ شريف

استاد فرهنگ شريف متولد سال 1312 در شهرستان آمل است .فرهنگ شريف، يكى از سه فرزند پسر در خانواده «دكتر شريف»، پزشك نامدار تهرانى است. فضاى مساعد خانواده، شرايط رشد سالم و آموختن موسيقى اصيل را براى او فراهم كرد و در محيط زندگى آنها از فشارها و ممنوعيت هايى كه در خانواده هاى بسيارى از موسيقيدانان ديده مى شد و برخى هنرمندان با يادآورى آنها تلخكام مى شدند، اثر و خبرى نبود.
از همان دوران كودكي به موسيقي گرايش زيادي داشت به طوري كه وقتي پدرش يكبار با تار قطعاتي را مي زد ، او به ذهن مي سپرد و همان قطعات را مي نواخت و هميشه دور از چشم پدر با ساز او تمرين ميكرد . يك روز كه پدرش در منزل نبود و او قطعاتي را مي نواخت پدرش وارد شد و وقتي ذوق و استعداد او را مشاهده كرد ، وي رامورد تشويق خود قرار داد.

از چهار سالگي تحت تاثير آموزش موسيقي به وسيله ي پدرش قرار گرفت و بعد پدرش او را به كلاس استاد علي اكبر خان شهنازي برد و او در آنجا تحت تعليم استاد قرار گرفت و رديفهاي موسيقي ايراني را به خوبي فرا گرفت و چون عبدالحسين شهنازي (برادر استاد علي اكبر شهنازي) كه او نيز پنجه يي شيرين داشت و در نواختن تار از پدر خود آقا حسينقلي بهره ها برده بود با پدر او دوستي داشت و به منزل آنها آمد و شد مي كرد ، لذا او فرصت را غنيمت شمرده و از محضر عبدالحسين خان هم كسب فيض ميكرد به طوري كه خود فرهنگ شريف معتقد است تحت تاثير ساز عبدالحسين خان است و از سبك او الهام گرفته است .(شنيدن نواخته هاى عبدالحسين خان و نواخته هاى شريف، تأثيرپذيرى شاگرد از استاد را اثبات مى كند).
فرهنگ شريف ، اولين بار كه در راديو برنامه اجرا كرد ، محصل سال سوم دبيرستان دارالفنون بود و مدت يك ربع ساعت سلو اجرا مي كرد ؛ آن موقع فرستنده راديو در جاده قديم شميران بود و ممتحنين آن استاد صبا و استاد محجوبي بودند .فرهنگ شريف ، در كنسرتي كه استاد مهدي خالدي هم در جمع مدعوين بود ، پس از پايان كنسرت ، توسط ايشان به راديو دعوت شد
هنگامى كه عبدالحسين شهنازى درگذشت، فرهنگ شريف پانزده ساله بود؛ و بايستى آموزشى را ادامه مى داد. متأسفانه اطلاعات خيلى دقيقى از سال هاى آموزش او در دست نيست، در يكى دو منبع آمده است كه او از محضر استاد على اكبر شهنازى و استاد مرتضى نى داوود، دو نوازنده بزرگ در سال هاى ۱۳۲۰ـ۱۳۰۰ نيز استفاده كرده است. اما آنچه كه نواخته هاى او نشان مى دهد، اين است كه شريف جوان از همان سال هاى ابتداى جوانى، يعنى ابتداى دهه ۱۳۳۰ كه سال هاى طلايى موسيقى راديو و عصر «گل ها» بود، روش نوازندگى دلخواه و راه بيان احساسات فردى خود را به شكلى بى تكلف و آزاد پيدا كرده و صداقت او، ضامن دوام و ماندگارى و محبوبيت او شده است.

فرهنگ شريف قطعات متعددى براى تار ساخته، البته بيشتر به صورت بداهه هاى خلاق و آنى (كه بخشى از آنها را هنرمند ارجمند جناب آقاى هوشنگ ظريف،نت نويسى كرده و آقاى محمدرضا گرگين زاده، آنها را به چاپ رسانده) است؛ وآهنگ هاى دلنشينى از او را خوانندگان اجرا كرده اند، اما شناخت او تنها با بداهه پردازى هاى او بر «تار» است.
فرهنگ شريف در سال هاى ۱۳۵۶ـ۱۳۳۱ در برنامه هاى مختلف موسيقى راديو، تلويزيون وجشن هنرشيراز شركت كرد. صداى ساز او همه جا شاخص بود و دوستداران خود را در بين ايرانيان تمام جهان، حفظ كرده است.از نمونه هاى بسيار زيباى نوازندگى او، اولين برنامه آوازى زنده ياد محمودى خوانسارى است كه شادروان محمودى نيز هميشه از آن به زيبايى ياد مى كرد. همچنين اجراهايى در برنامه هاى گل ها و برگ سبز و به ويژه برنامه اى در تالار رودكى به سال ۱۳۵۳ همراه حسين و اسدالله ملك، محمد موسوى و محمودى خوانسارى و امير ناصر افتتاح كه تمركز و شفافيت نوازندگى او روى صحنه، شگفتى آفرين بود
فرهنگ شريف در كارنامه هنري خود با خوانندگاني چون روح انگيز، تاج، غلامحسين بنان، شجريان، محمودي خوانساري، ايرج و ... هم نوازي داشته است و در چند فستيوال بين المللي از جمله فستيوال موسيقي برلين توانسته است ساز تار را به خوبي به جهانيان بشناسد، فرهنگ شريف چند سالي را در دانشگاه هاي مطرح امريكا به امر آموزش موسيقي مشغول بود. او نخستين هم نوازي را با خوانندگاني چون محمودي خوانساري، شجريان، اكبر گلپايگاني داشت و نخستين تصنيف اكبر گلپايگاني از ساخته هاي اوست. استاد فرهنگ شريف موفق به دريافت نشان درجه يك هنري معادل دكترا از دست آقاي خاتمي رئيس جمهور وقت شد. فرهنگ شريف در بيست و يكمين جشنواره موسيقي فجر، دو اجرا به اتفاق سعيد رودباري (نوازنده تنبك) داشت، كه بسيار تاثيرگذار بود

اما راز شريف در زندگى و نوازندگى، رازى است درونى و مربوط به سرشت و طبيعت مهربان او مى شود. روح بزرگوار و سخاوت انسانى فرهنگ شريف و رأفت قبل او، گوهرى است كه بين موسيقيدانان ايرانى، كمتر نظيرى دارد و خاص خود اوست
 

En-mechanic

عضو جدید
کاربر ممتاز
استاد بلامنازع سنتور اردوان کامکار

استاد بلامنازع سنتور اردوان کامکار

[FONT=arial,helvetica,sans-serif]اردوان كامكار، موسیقی دانی از نوع دیگر[/FONT]​
در سال هزار و سیصد و چهل و هفت، در سنندج به دنیا آمد. او از چهار سالگی ساز را آغاز كرد....ادامه مطلب
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]اردوان كامكار، موسیقی دانی از نوع دیگر
[/FONT]در سال هزار و سیصد و چهل و هفت، در سنندج به دنیا آمد. او از چهار سالگی ساز را آغاز كرد. در سنی كه همبازیانش در كوچه های شهر به بازی مشغول بودند. پدرش حسن كامكار و در ادامه برادر بزرگش پشنگ، او را به سطحی از نوازندگی رساندند كه توانست از توانایی های خودش آگاهی یابد. پشنگ ردیف ها را به او آموخت. اردوان از كودكی در گروه های موسیقی كه توسط پدرش در فرهنگ و هنر تشكیل شده بود، به عنوان نوازنده سنتور شركت داشت. محیط خانه نیز به شكلی جدی، از موسیقی لبریز بود و فضایی بی نظیر برای پرورش، رشد و شكوفایی فراهم آورده بود. علاقمندی، استعداد، وضعیت مناسب فیزیكی و... همگی دست به دست هم دادند تا اردوان بتواند رشد كند. در سال هزار و سیصد و پنجاه و نه به تهران آمد و فعالیتش را جدی تر كرد. با كمك دیگر برادرانش هوشنگ و ارسلان، درس های هارمونی، كنترپوان، و اصول آهنگسازی را فرا گرفت. سنتورش را به سطح خوبی از لحاظ تكنیكی رسانده بود و در زمینه نوازندگی، ردیف موسیقی، گروه نوازی، اصول و مبانی موسیقی و آهنگسازی هم به درجاتی نسبتا خوب رسیده بود. و در این زمان بود كه توانست موسیقی زمانش، نوازندگی سنتور و جایگاه و خواسته خودش را محك بزند. بله فقط در این موقعیت است كه می توان كاری كرد. كلمه موقعیت كلمه بسیار مناسبی است، چرا كه شخص راهی سخت و دشوار را رفته و توان ذهنش آنقدر بالاست كه سنجش، و نتیجه اش برایش قابل درك است. می تواند سطح خودش را در بین اطرافیانش بسنجد. اردوان قبل از سال شصت و چهار، یعنی زمانی كه فقط هفده سال داشت، دریا را ساخت. در سال شصت و نه آن را اجرا و به فاصله ای كم آن را در تالار وحدت به روی سن برد. كاری كه به گواه كسانی كه نوازنده سنتور هستند، كاری بسیار جدی و با تكنیكی بالاست. اردوان گونه دیگری می نواخت و شاید به همین دلیل و مهمتر از آن به خاطر سنش، نسبت به او بی توجهی شد. شاید اگر اساتید آن زمان كه سن و سالی داشتند، چنین كاری می كردند، سخت مورد توجه قرار می گرفت. به همراه گروه خانوادگی شان، دور دنیا را چرخید و تجربه اش را به حدی بالا برد كه هم اكنون وقتی با كامكارها روی سن می رود، به چیزی جز آداب سن و احترام به بزرگتر، فكر نمی كند. چرا در مورد این گروه، موسیقی خودش می آید و نیازی به كشتی گرفتن با ساز نیست. موسیقی در كامكارها از زمانی كه پرده سن كنار می رود آغاز می شود. در این گروه پشنگ نیز سنتور می نوازد. استادی كه بنا به گفته بعضی نوازندگان، كه البته سلیقه ایست، صدای مضراب و سازش، خوش صداترین است. او استاد اردوان نیز است. اگر گذرتان به كنسرت كامكارها افتاد، با كمی دقت، می بینید كه سلسله مراتب به بهترین شكل رعایت می شود. برخلاف بعضی گروه ها كه بر سر صدای میكروفن ها دعواست، در این جا جز احترام چیزی نمی بینید. تكنوازی اول، همیشه با قشنگ است، و پس از آن پشنگ و به ترتیب تا به اردوان. اردوان كامكار، نوازنده ای است كه سازش خصوصیاتی منحصر به فرد دارد. در زمینه وسعت صدایی و استفاده از امكانات فیزیكی ساز، توانسته ساز را به حد خوبی برساند. آشنایی با اصول آهنگسازی وی را در ساختن قطعاتی اغلب كنترپوانتیك، كمك كرده و قطعاتی با تركیب چند ملودی همزمان را پدید آورده كه از لحاظ تكنیكی در سطحی بالا قرار دارند. اردوان در قطعاتش بسیار از فاصله استفاده می كند و آكوردهای شكسته را به وفور در كارهایش می توان شنید. تقسیم ملودی های قطعات و تقسیم آن ها در دو دست یكی دیگر از ویژگی های نوازندگی اش است، و یكی از مهمترین توانایی هایش، قدرت مساوی دستانش است كه مضراب های چپ و راستش را یكدست كرده است. ذهن خلاق او، توانایی تكنیكی و در این زمان، اعتماد به نفس بالایش به او اجازه هر كاری را می دهد. اردوان هم اكنون هم مشغول ساختن و نواختن است و این كار برایش عادت شده و بهتر بگوییم، جزیی از زندگی اش شده است. تدریس می كند و كنسرت می دهد. اردوان كامكار به جایی رسیده كه باید بیشتر از این ها مطرح شود. بر روی اردوان و موسیقی اش بیشتر دقت كنیم، او حرفی نو برای گفتن دارد.
 

En-mechanic

عضو جدید
کاربر ممتاز
استاد جلال ذوالفنون

استاد جلال ذوالفنون

جلال ذوالفنون سال ۱۳۱۶ در آباده متولد شد. در کودکی با خانواده به تهران آمد، تار پدر و ویلن برادرش او را با موسیقی آشنا کرد و از ده سالگی به نوازندگی سه تار پرداخت.

برای ادامه موسیقی به هنرستان موسیقی ملی رفت، در آنجا سه تار چندان مورد استفاده نبود و او اجباراً تار را برگزید. با سازهای دیگر چون ویلن نیز آشنا شد و آن را نزد برادرش محمود ذوالفنون آموخت و در این حال سه تار را همچنان می نواخت. در هنرستان از رهنمودهای مرحوم موسی خان معروفی در زمینه تکنیک سه تار برخوردار شد و به این ترتیب هشت سال آموزش وی در هنرستان به فراگیری سه تار، تار و ویلن گذشت.
همزمان با تاسیس رشته موسیقی دانشکده هنرهای زیبا به آنجا راه یافت و با شخصیت های ارجمند موسیقی ایران نظیر مرحوم نورعلی برومند و داریوش صفوت آشنا شد. از این رو شناخت تازه ای از موسیقی اصیل و امکانات وسیع سه تار کسب کرد.
از سال ۱۳۴۶فعالیت خود را روی سه تار متمرکز کرد ، در ادامه راه از روش‌های اساتیدی چون ابوالحسن صبا، ارسلان درگاهی و همچنین راهنمائی‌های ارزنده مرحوم استاد احمد عبادی بهرهٔ فراوان یافت. پس از پایان دانشکده در همانجا و در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ملی به تدریس سه تار پرداخت. در این سال‌ها از راهنمایی استدان یوسف فروتن و سعید هرمزی که از نوازندگان قدیمی سه تار بودند بر خوردار گردید.
پس از اتمام دانشکده در همان جا و نیز مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ملی به تدریس سه تار پرداخت. حضور در این مرکز باعث شد از محضر اساتیدی چون سعید هرمزی و یوسف فروتن بهره گیرد. او تا به حال در کنسرت ها و برنامه های متعدد هنری داخل و خارج کشور شرکت داشته و آثار هنری بسیاری از خود به جای گذاشته است.
در سال های اخیر او بیشتر به تدریس و تحقیق در زمینه نوازندگی سه تار پرداخته است. در این رهگذر به شیوه‌ها و روش‌های تازه‌ای پرداخته که حاصل آن تألیف کتاب‌هایی در زمینهٔ آموزش و تکنیک سه تار و همچنین ضبط برنامه‌های متعددی به صورت کاست مخصوصا آثار ماندگاری چون گل صد برگ و آتشی در نیستان با صدای شهرام ناظری و همچنین آثاری برای تکنوازی از جمله آلبوم‌های پرند، پیوند، پرواز، دل آوا، دانه‌های مروارید، رقص مضراب و غیره است.
 

En-mechanic

عضو جدید
کاربر ممتاز
استاد حسین علیزاده در سال 1330 در تهران به دنیا آمد. در هنرستان موسیقی ملی نزد هوشنگ ظریف، علی اکبر شهنازی و حبیب الله صالحی به فراگیری تار پرداخت . پس از دریافت دیپلم از هنرستان در سال 1349 به گروه موسیقی دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران راه یافت و نزد اساتیدی همچون اکبر شهنازى، نورعلى برومند، یوسف فروتن، عبدالله دوامى، هوشنگ ظریف و ... فراگیری موسیقی ایرانی را ادامه داد.
در دوران تحصیل با ارکستر ایرانی تالار رودکی همکاری داشت. و از فصل هنری 1352-51 با گروه های مرکز حفظ و اشاعه موسیقی در جشن هنر شیراز به اجرای برنامه پرداخت. در سال 1355 به اتفاق پرویز مشکاتیان گروه عارف را تشکیل داد و برنامه های متعددی را در داخل و خارج از کشور به اجرا درآورد.
او خود نیز همیشه در جست و جوى راههاى دیگرى بوده که دیگران نرفته اند در این سالها علیزاده استعداد خود را محدود به تقلید و تکرار فرم هاى گذشتگان نکرده و در جست و جوى راههاى تازه تر بوده است استاد علیزاده بر خلاف بسیاری دیگر از هنرمندان که فقط به اجرای موسیقی به شکل کاملا" سنتی آن می پردازند، نوآوری هایی داشته است. مانند ابداع مقام داد وبیداد ( گوشه داد از ماهور و بیداد از همایون، آلبوم های راز نو با همکاری گروه هم آوایان و زمستان است با صدای استادشجریان) همچنین اجرای پلی فونیک آواز ایرانی ( رازنو، آوای مهر و ...)
استاد علیزاده در سال های اخیر در آلبوم های "زمستان است" ، " بی تو به سر نمی شود" و "فریاد" با استادشجریان ،کیهان کلهر و همایون شجریان به عنوان سرپرست گروه و آهنگساز همکاری داشته است.
فعالیت های هنری استاد:
سرپرستی گروه های همنوازی مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ، سرپرستی گروه شیدا، گروه عارف و گروه سازهای ملی، شرکت در چهار دوره هنر شیراز، شرکت در اجرای باله گلستان اثر موریس بژار کنسرت ها: کنسرت نوا ( جشن هنر شیراز)، شورانگیز ( تالار وحدت)، کنسرت به نفع زلزله زدگان گیلان( تالار وحدت)، کنسرت به نفع شورای کتاب کودک ( تالار وحدت، فرهنگسرای بهمن)
خارج از کشور:فستیوال لوس آنجلس، فستیوال هنرهای شرق بولونیا ( ایتالیا)، کنسرت در مراسم افتتاح شهر موسیقی ( پاریس)، کنسرت در موزه واشنگتن، کنسرت به دعوت موسسه جهانی موسیقی( نیویورک) کنسرت های گوناگون در رادیو فرانسه، بلژیک، سوئد، کنسرت در دانشگاه سیاتل (آمریکا) ، دانشگاه ییل (آمریکا)، آلبرت هال لندن، کنسرت با هنرمندان هندی در لوس آنجلس و سانفرانسیسکو.
فعالیتهای آمورشی :
تدریس در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، مرکز حفظ و اشاعه موسیقی، کانون فرهنگی- هنری چاووش، هنرستان موسیقی، و کلاسهای خصوصی، عضویت در هیات علمی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، ریاست هنرستان موسیقی(پسران)
خارج از کشور:تجزیه و تحلیل موسیقی ایران در مراکز آموزشی و هنری آلمان و فرانسه، شرکت در سمینار شرق شناسی دانشگاه یو. سی. ال. ای. (آمریکا)، دانشگاه سیاتل (آمریکا).
آثار آموزشی:
ده قطعه برای تار( کتاب، چهار جلد)، ردیف میرزا عبدالله ( اجرا با تار و سه تار)، دستور سه تار( کتاب)، آموزش سه تار ( اجرای کتاب اول و دوم هنرستان)، ردیف مقدماتی ( کتاب سوم هنرستان).
هم نوایی برای سازهای ایرانی:نوا، سواران دشت امید، حصار، سرودهای آذربایجان، شورانگیز، راز و نیاز. صبحگاهی، نوبانگ کهن و آوای مهر.
تکنوازی(شیوه سنتی):ماهور(تار) و سه گاه ( هجرانی) ‌‌‌‌"تار"
تکنوازی ( شیوه ابداعی):ترکمن ( سه تار)، پایکوبی (سه تار)، هم نوایی ( تار)، نوا (تار)، همایون( سه تار)، راست پنجگاه(تار) و چهارگاه و بیات ترک.
ارکسترال:نی نوا، عصیان، واریاسیون های کردی.
موسیقی فیلم:چوپانان کویر ( حسین مجوب)، دلشدگان ( علی حاتمی)، گبه ( محسن مخملباف)، زمانی برای مستی اسب ها و لاک پشت ها هم پرواز می کنند ( بهمن قبادی)، میراث کهن، زشت و زیبا( احمد رضا معتمدی)
 

En-mechanic

عضو جدید
کاربر ممتاز
نام پرآوازه نوازنده کمانچه استاد فرج علیپور(گفتگویی خواندنی با استاد)

نام پرآوازه نوازنده کمانچه استاد فرج علیپور(گفتگویی خواندنی با استاد)




روزی که برای گفت‌وگو با «فرج علیپور» به منزل‌شان، حوالی یوسف‌آباد رفتم، با استقبال خیلی گرم او و همسرش روبه‌رو شدم. البته همین انتظار را هم داشتم، اما نکته مهم‌تر که برایم جالب و خیلی باارزش بود این که هر آن‌چه از فرج علیپور خواستم برای شنوندگان رادیو زمانه در طبق اخلاص هدیه کرد.
از تک‌نوازی کمانچه گرفته تا خواندن آواز... حتی در آخر تعدادی از کارهای بهارانه‌اش را در یک سی‌دی داد و گفت اینها را ببر برای رادیو زمانه.
فرج علیپور، آهنگساز نوازنده و خواننده، در سال هزار و سیصد و سی و هشت در خرم‌آباد به دنیا آمد. او دارای چهار فرزند به نام‌های آرام، آزاده، مسلم، میلاد است که آنها همراه پدر را پیش گرفته و به کار نوازندگی و خوانندگی مشغول هستند. فرزندانش علاوه بر اینکه در اکثر اجراها، پدر را همراهی می‌کنند، با گروه‌ها و خوانندگان دیگر نیز همکاری دارند.
فرج علیپور علاوه بر اجراهای داخلی سفرهایی هم به کشورهایی چون استرالیا و برخی کشورهای اروپایی داشته، در فستیوال‌های مختلف شرکت کرده و کنسرت‌های زیادی با خوانندگان دیگر برگزار کرده از جمله با خانم سیما بینا.

آقای علیپور با تشکر از شما، شنوندگان خوب ما و علاقمندان شما مشتاق هستند صدای شما را بشنوند.
سلام عرض می‌کنم خدمت همه شنوندگان خوب رادیو زمانه. امیدوارم که سال خوبی داشته باشند همه تندرست، شاد و سرحال و زندگی خوب و آرامی داشته باشند.
چند ساله که شما کمانچه می‌زنید؟
از بچگی به کمانچه علاقمند شدم و شاید در هفت سالگی بود که دیگر خوب می‌توانستم کمانچه بزنم.
استاد شما چه کسی بود؟
استادی نداشتم! اصلا خودم هم نمی‌دانم چطوری به طرف کمانچه رفتم! بعدها از نوار و صفحه و نوازندگان دیگر استفاده کردم، البته نه اینکه نزد نوازندگان بروم و ساز زدن بیاموزم نه! فقط دورادور گوش می‌کردم.
بارها شنیدیم که کمانچه نواختن دشوار است، این را حتی برخی نوازندگان سازهای دیگر هم می‌گویند.
کمانچه ساز مشکلی است چون استاندارد نیست. یکی دسته کمانچه را 30 سانت می‌سازد یکی 29 سانت یکی 32 سانت، این است که واقعا باید گوش قوی داشته باشی تا بتوانی صدای کمانچه را خوب در بیاوری.

فرج علیپور، آهنگساز نوازنده و خواننده لُر
از شما می‌خواهم در مورد موسیقی‌های مختلفی که در مناسبت‌های مختلف در استان لرستان اجرا می‌شود برایمان بگویید.
یک نوع آن موسیقی شاد است که برای جشن‌ها و عروسی‌ها و مراسم شادی اجرا می‌شود،موسیقی مقامی‌مان هم که به‌صورت آوازهای‌مان است مثل «علیدوستی، ساروخانی، خسرو و شیرین، عزیزبکی،... زیادند.


تصنیف‌های قدیمی هم داریم که خیلی ماندگارند مثل «دایه، دایه، میری...»

موسیقی عزا داریم موسیقی کار داریم، حتی موسیقی مخصوص غرق‌شدگان در آب و موسیقی مذهبی داریم. طرف‌های ما «اهل حق‌ها» هستند که با کرمانشاه هم‌مرز هستند، طرف‌های نورآباد و کوه‌دشت، اینها موسیقی مذهبی دارند.
لطفا یک نمونه از موسیقی شاد و یک نمونه از موسیقی کار برای‌مان به‌صورت آواز اجرا کنید.
ترانه عروسی که در جشن عروسی اجرا می‌شود، این را زن و مرد دسته جمعی با هم می‌خوانند. هر کسی مشغول هر کاری‌ست، یکی برنج پاک می‌کند یکی جارو می‌زند یکی سبزی پاک می‌کند یکی چوب می‌آورد و آتش درست می‌کند... این را دسته جمعی زن و مرد با هم می‌خوانند، خیلی زیباست. انگار دارد سمفونی اجرا می‌شود. این را باید در عروسی‌ها ببینی!
یک ترانه عروسی هم بود که با خانم سیما بینا اجرا می‌کردید؟
زمان شخم زدن، موسیقی خودش را دارد. آن کسی که دارد شخم می‌زند، آواز می‌خواند و گاوش را تشویق می‌کند، موقع خرمن‌کوبی که موسیقی خاص خودش را دارد اتفاقا توسط آقای شکارچی ضبط و اجرا شده که چنین می خواند...
او که این را می‌خواند با گاوش صحبت می‌کند و می‌گوید: آره این را خوب خرد کن باز باید خردتر بشه تا زودتر برویم خانه!
حیف است که آدم شما را ببیند و ترانه « تال » را از شما نشنود!
تفاوت موسیقی لری با موسیقی لک و بختیاری در چیست؟
در خود استان لرستان که در نظر بگیرید، شمال، جنوب، شرق و غرب آن موسیقی‌هایش با هم فرق می‌کند. چون لهجه‌های مختلفی دارند. لکی با لری فرق دارد. لکی یک مقدار مشکل‌تر است و در اصل زبان است، اما لری گویش است برای همین خیلی‌ها که لر نیستند، زبان لری را می‌فهمند. موسیقی بختیاری و لری یک مقدار با هم اختلاف دارند. ما لرها، بیشتر کارهامان، مقام‌هامان توی ماهور است و بختیاری بیشتر توی شور و دشتی است.
 
Similar threads

Similar threads

بالا