اشعار و نوشته هاي عاشقانه

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
چرا گرفته دلت ، مثل آنکه تنهایی
چقدر هم تنها!
خیال می‌کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ‌ها هستی
دچار یعنی عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد
چه فکر نازک غمناکی!
و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است
و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست
خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست
نه، وصل ممکن نیست
همیشه فاصله‌ای هست
اگرچه منحنی آب بالش خوبی است
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر
همیشه فاصله‌ای هست
دچار باید بود
و گرنه زمزمه حیرت میان دو حرف
حرام خواهد شد
و عشق
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست
و عشق
صدای فاصله‌هاست
صدای فاصله‌هایی که
غرق ابهامند

(از آلبوم سهراب-سهراب سپهری)
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
(از آلبوم مهربانی -محمدرضا عبدالملکیان)

(از آلبوم مهربانی -محمدرضا عبدالملکیان)

با هرچه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود راه تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دستهای روشن تو می توان گشود .
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
بیا برویم روبروی باد شمال , آنسوی پرچین گریه ها سر پناهی
خیس از مژه های ماه را بلدم که بیراه ی دریا نیست .
دیگر از این همه سلام ضبط شده بر آداب لاجرم خسته ام .
بیا برویم . آنسوی هرچه حرف و حدیث امروز است همیشه
سکوتی برای آرامش و فراموشی ما باقیست . می توانیم بدون
تکلم خاطره ای حتی ،کامل شویم. می توانیم دمی در برابر
جهان ، به یک واژه ساده قناعت کنیم. من حدس می زنم از آواز
آن همه سال و ماه هنوز بیت ساده ای از غربت گریه را به یاد
آورم . من خودم هستم . بی خود این آیینه را روبروی خاطره

مگیر . هیچ اتفاق خاصی رخ نداده است .
تنها شبی هفت ساله خوابیدم
و بامدادان هزار ساله برخاستم.
( از آلبوم نامه ها-علی صالحی )
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
با تو ایمنم
و با تو سرشارم از هرچه زیبایی است
پناهم باش تا سنگینی غربت از شانه هایم فروریزد
و ملال تنهایی از چشمهایم
(از آلبوم مهربانی-محمدرضا عبدالملکیان)
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست
و در اندوه صدایی جان دادن که به من می گوید
دستهایت را دوست می دارم .
( از آلبوم پری خوانی-فروغ فرخزاد)
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
غریب آمدی و آشنا رفتی
اما من که خوب می شناسمت ری را
من بارها ... تو را بارها در انتهای رویایی غریب دیده بودم
تو را در خانه
در خواب آب
در خیابان
در انعکاس رخسار دختران ماه
در صف خاموش مردمان
اتوبوس ایستگاه و سایه سار مه آلود آسمان


(از آلبوم نشانی ها-علی صالحی)
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
وقتی درخت در راستای معنی و میلاد
بر شاخه های لخت پیراهن بلند بهاری دوخت

با اشتیاق رفتم به میهمانی آئینه

اما دریغ چشمم چه تلخ تلخ پاییز را دوباره تماشا کرد



(از آلبوم مهربانی-محمدرضا عبدالملکیان)
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
با هرچه عشق
نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود
راه تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست
که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو
می توان گشود
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
زیبا
زیبا هوای حوصله ابری است
چشمی از عشق ببخشایم
تا رود آفتاب بشوید
دلتنگی مرا

زیبا
هنوز عشق
در حول و حوش چشم تو می چرخد
از من مگیر چشم
دست مرا بگیر و کوچه های محبت را
با من بگرد
یادم بده چگونه بخوانم
تا عشق در تمامی دل ها معنا شود
یادم بده چگونه نگاهت کنم که تردی بالایت
در تندباد عشق نلرزد

زیبا آنگونه عاشقم که حرمت مجنون را
احساس می کنم
آنگونه عاشقم که نیستان را
یکجا هوای زمزمه دارم
آنگونه عاشقم که هر نفسم شعر است

زیبا
چشم تو شعر
چشم تو شاعر است
من دزد شعرهای چشم تو هستم

زیبا
کنار حوصله ام بنشین
بنشین مرا به شط غزل بنشان
بنشان مرا به منظره ی عشق
بنشان مرا به منظره ی باران
بنشان مرا به منظره ی رویش
من سبز می شوم

زیبا ستاره های کلامت را
در لحظه های ساکت عاشق
بر من ببار
بر من ببار تا که برویم بهاروار
چشم از تو بود و عشق
بچرخانم
بر حول این مدار

زیبا
زیبا تمام حرف دلم این است
من عشق را به نام تو آغاز کرده ام
در هر کجای عشق که هستی
آغاز کن مرا
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
سایه های ما
در هر کاری شریک ما هستند
اما زمانی که ما شرمنده می شویم
آنها سرخ نمی شوند .
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
کمی بیشتر از یک خواهر می خواهمت
تو اما
اندکی بیشتر از یک برادر
مرا بخواه .
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
قبول کن !
به حیرت انتهای جهان هم که برسی
باز
حسرت ابتدای جاده دیوانه ات می کند
پایت که رفتن باشد
دلت می ماند
دنیا
همیشه در ایستگاه های از پیش تعیین شده می ایستد
 

ali561266

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
غير از خدا هيچکس نمی‌توانست
آخر اين داستان
من و تو را
کنار هم بنشاند

در حکايت ما
هميشه
يکی بود، يکی نبود
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
حديث ما همه در جمله اي خلاصه شده
كه دوستت دارم داستان نمي خواهد
كه دوستت دارم يعني كه دوستت دارم
كه دوستت دارم امتحان نمي خواهد.....
 

Topcoding

عضو جدید
دل نوشته ای تقدیم به دوست

دیدمت خنده به لب
بار دگر ای شیرین بیان
خنده هایت بود مرهم
براین دل بیمار من
لحن زیبای تو
می دهد آرام جان
می زند آتش
بر خرمن سودای من....
تو، نمی خواهی مرا
گفتی فراموشت کنم
من نمی خواهم چنین
باشد برو ،ای نازنین
تو برو اما بدان
می شود بگذشت ورفت
اما دلم همراه نیست.....
دوستی کی آخر آمد
این که رسم دوستی نیست
می روم تنها اما بدان ای مهربان
هست در قلبم همیشه مهر تو......

 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
پاسخ : زيباترين شعر های عاشقانه


آيا هنوز عاشقم هستي
آنگاه كه سپيدي بر گيسوانم موج مي زند
...
آيا هنوز هم به ياد مي آوري
دختر جواني را
كه بردي
چون عروست
در يك روز باراني
در پاييز
آيا هنوز مرا سخت در آغوش مي فشاري
چون شب پيوندمان
يا ،از ياد خواهي برد
اولين روز ديدارمان را
در تابستان
هنگامي كه رزها شكوفه داده بودند
و پرندگان مي خواندند
آيا باز هم نواي خوش خنده هايمان
گوشت را مي نوازد
آيا هنوز هم به ياد داري
همه سالهاي شادي را كه در كنار هم سپري كرديم
...

قلبت را تا هميشه
برايم روشن بدار
...

ماگدا هرزبرگر
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق من به تو
مانند رود كوهستاني است
پيوسته و پايدار
عشق من به تو
شبيه تابش ابدي خورشيد است
يا مانند دريا كه هرگز نمي آسايد
امواج قوي و نجيبش
كه از آغوش بازش پيوسته مي گذرد
عشق من به تو
مانند درختي است
كه در قلب ريشه كرده است
عشقي بي قيد و شرط
حقيقي و ابدي
و خاموش نشدني
...

ماگدا هرزبرگر
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
چه زیبا می شوی وقتی که می گردی سرپا سبز
تو را من دوســت می دارم تو را ای سبز بالا سبز

تو روح ســـبز بارانی , من آن نـــیلوفر خــــواهش
بیا بنشین کنارم سبز و بنشان خواهشم را سبز

دلم قد می کشـــــد تا آبشار صاف گیسویت
تو اما تشنه می خواهی مرا غرق تمنا سبز

به زیر اســـــمان چشــــم تو تا چند بنشــــینم
بگو پژمرده می خواهی مرا ای اسمان یا سبز

به هنگام عــبور از لحظه های آبی احساس
مرا پل می زند چشم تو از آبی ترین تا سبز

تو در چشم من آن زیـــباترین گـــل در بهارانی
به غیر از تو نمی بینم گلی در جمع گلها سبز

میان این همه گــــلهای رنــــگارنـــــگ باغ عشق
گل از چشم تو می چینم گل از چشم تو زیبا سبز

به شوق دیدنت سر می کشند از پشت پرچین ها
بــــهار آورترین گــــــلها هــــــمه محو تماشا سبز

فضــــــای دره از بــــوی بـــــهار آکنده می گردد
چون بر می داری آهسته قدم روی علفها سبز

بیا ای دختر دریا کــــــنار ســــــاحل چشمم
که دیدن دارد اینجا با تو چشم انداز دریا سبز

نه تنها عشق من احساس من یا شعر من شد سبز
که از لـــطف نــگاهت خـــــــاک هم گردیده حتا سبز
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
هان چه حاصل از آشنايی ها

گر پس از آن بود جدايی ها


من و با تو چه مهربانی ها


تو و با من چه بی وفايی ها


من و از عشق راز پوشيدن


تو و با عشوه خودنمايی ها


در دل سرد سنگ تو نگرفت


آتش اين سخنسرايی ها


چشم شوخ تو طرفه تفسری ست


آشكارا به بي حيايی ها


مهر روي تو جلوه كرد و دميد


در شب تيره روشنایی ها


گفته بودم كه دل به كس ندهم


تو ربودی به دلربايی ها


چون در آيينه روی خود نگری


مي شوی گرم خودستايی ها


موی ما هر دو شد سپيد وهنوز


تويی و عاشق آزمايی ها


شور عشقت شراب شيرين بود


ای خوشا شور آشنايی ها

حميد مصدق
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
به خاطر تو
در باغهاي سرشار از گلهاي شكوفنده
من
از رايحه بهار زجر مي كشم !



چهره ات را از ياد برده ام
ديگر دستانت را به خاطر ندارم
راستي ! چگونه لبانت مرا مي نواخت ؟!



به خاطر تو
پيكره هاي سپيد پارك را دوست دارم
پيكره هاي سپيدي كه
نه صدايي دارند
نه چيزي مي بيننند !



صدايت را فراموش كرده ام
صداي شادت را !
چشمانت را از ياد برده ام .



با خاطرات مبهمم از تو
چنان آميخته ام
كه گلي با عطرش !
مي زيم
با دردي چونان زخم !
اگر بر من دست كشي
بي شك آسيبي ترميم ناپذير خواهيم زد !



نوازشهايت مرا در بر مي گيرد
چونان چون پيچكهاي بالارونده بر ديوارهاي افسردگي !



من عشقت را فراموش كرده ام
اما هنوز
پشت هر پنجره اي
چون تصويري گذرا
مي بينمت !



به خاطر تو
عطر سنگين تابستان
عذابم مي دهد !
به خاطر تو
ديگر بار
به جستجوي آرزوهاي خفته بر مي آيم :
شهابها !
سنگهاي آسماني !!

پابلو نرودا
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
به یاد تو گـــــــــــــرفتم ، یه فال یه استخاره

فالش می گفت که لیلی هنــوز دوست نداره

سوره اومد به نامت ، خـــــــدا هوامو داره؟

یا من وضو نداشتم؟ یا خواب دیدم دوباره؟!



با اسم تو شروع شــــــــد دوباره بی قراری

برای رؤیای پـــــــــوچ ، بازم لحظه شماری

بازم ترانه از تو ، بـــــــــــــــازم دلی بهاری
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
باز امشب از خیال تو غوغاست در دلم
آشوب عشق آن قد و بالاست در دلم
خوابم شکست و مردم چشمم به خون نشست
تا فتنه ی خیال تو برخاست در دلم
خاموشی لبم نه ز بی دردی و رضاست
از چشم من ببین که چه غوغاست در دلم
من نای خوش نوایم و خاموشم ای دریغ
لب بر لبم بنه که نواهاست در دلم
دستی به سینه ی من شوریده سر گذار
بنگر چه آتشی ز تو برپاست در دلم
زین موج اشک تفته و طوفان آه سرد
ای دیده هوش دار که دریاست در دلم
باری امید خویش به دلداری ام فرست
دانی که آرزوی تو تنهاست در دلم
گم شد ز چشم کیوان نشان تو و هنوز
صد گونه داغ عشق تو پیداست در دلم
..
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو اگه پرنده باشی چشای من آسمونه
راز پر کشیدنت رو کسی جز من نمیدونه
واسه من سخت که بی تو بنویسم مشق پرواز
با صدای ساز خسته تر کنم گلوی آواز
من و تو گرچه اسیریم حیفه از غصه بمیریم
بیا تا آخر دنیا بشینیم و پر نگیریم
جای پر زدن زمین نیست توی قلب آسمونه ......
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
لبخند چشم تو

تنها دلیل من که خدا هست و این جهان زیباست

وین حیات عزیز و گرانبها ست

لبخند چشم توست

هرچند با تبسم شیرینت آنچنان از خویش میروم که نمیبینمش درست

لبخند چشم تو در چشم من وجود خدا را آواز میدهد

درجسم من تمامی روح حیات را پرواز میدهد

جان مرا که دوریت از من گرفته است

شیرین و خوش دوباره به من باز میدهد


فريدون مشيری
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل تو باغ بهشته پر ریحانه و مریم

دل من زخمی صد خار عشق تو مثل یه مرهم

دل تو ابر بهاره دل من مثل بیابون

نمی خوام گریه کنی تا دوباره دل بگیره جون

دل تو یه آسمونه دل من مثل ستاره

تو دلم جا نشدی حیف دل من چه بی قراره

دل تو لطیف و گرمه دل من سرد و شکسته

دل تو دشمن غم ها دل من از غصه خسته

دل تو مثل یه دنیا دل من مثل یه ذره

سربلندی مثل یک کوه پست پستم مثل دره

دل تو روشنی نور دل من تاریکی شب

دل تو گرم شده از عشق دل من تو آتیش تب

دل تو نوری تو ظلمت دل من سایه یک نور

دشمن روشنی ام من واسه همین شدی دور

دل تو سپیده صبح دل من چون شب تاریک

دل تو مثل یه دریا دل من یه رود باریک

دل تو نم نم بارون دل من ریگ بیابون

دل تو باغ بزرگ و دل من هم خاک گلدون

دل تو هفت آسمونه دل من هیچه تو دنیا

کاش ببینم روی ماهت کمکم کن ای خدایا
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
چی بگم از كجا بگم
دردمو با كیا بگم

بهتره كه دم نزنم
حرفی از عشقم نزنم
از عشقی كه گم شد ورفت
عاشق مردم شدو رفت
عشقی كه بی فروغ نبود
برای من دروغ نبود
بغض نشسته تو گلوم
وقتی نشستی روبه روم
من از خودم چرا بگم
باید از اون چشا بگم
خیره تو چشم مست تو
دست میدم به دست تو
دل از زمونه میكنم
حرف دلم رو میزنم
چه حالتی داره چشات
نرگس بیماره چشات
چشم تو خوابم میكنه
مست و خرابم میكنه
وقتی نشستی رو به من
ازعاشقی بگو به من
بزار چشات دل ببره
اینجوری باشه بهتره
چشات اگه پس نزنن
چشای سرسپردمو
میشه فراموش كنم
خاطره های مردمو
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
به تو می انديشم
ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می انديشم
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو می انديشم
تو بدان اين را تنها تو بدان!
تو بيا
تو بمان با من . تنها تو بمان
جای مهتاب به تاريکی شبها تو بتاب
من فدای تو. به جای همه گلها تو بخند
اينک اين من که به پای تو درافتادم باز
ريسمانی کن از اين موی بلند
تو بگير
تو ببند
تو بخواه
پاسخ چلچله ها را تو بگو
قصه ابر هوا را تو بخوان
تو بمان با من تنها تو بمان
در دل ساغر هستی تو بجوش
من همين يک نفس از جرعه جانم باقی است
اخرين جرعه اين جام تهی را تو بنوش



فريدون مشيری
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
زيبايي ام را پاياني نيست

وقتي كه در چشمان تو به خواب مي روم

و هراس كودكانه ام را از يا د مي برم

در عطري كه از تو بر سينه دارم

چه بي پروا دوستت دارم

و چه بي نشان تو را گم ميكنم

وقتي كه دروغ ميگويم

به زني كه در چشمهاي من تو را جستجو ميكند

و مردي كه هر روز از نام تو ميپرسد.



فرناندو پسوآ
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای مهربان تر از برگ در بوسه‌های باران
بيداری ستاره ، در چشم جويباران
آيينه ی نگاهت؛ پيوند صبح و ساحل
لبخندِ گاه گاهت ؛ صبح ِ ستاره باران
بازآ که در هوايت ، خاموشی جنونم

فريادها بر انگيخت از سنگ ِ کوهساران

اي جويبار ِ جاري ! زين سايه برگ مگريز

کاين گونه فرصت از کف ، دادند بي شماران
گفتي : "به روزگاري مهری نشسته بر دل!"
"
بيرون نمی‌توان کرد، حتي به روزگاران"
بيگانگي ز حد رفت، اي آشنا مپرهيز
زين عاشق ِ پشيمان، سرخيل شرمساران
پيش از من و تو بسيار ، بودند و نقش بستند
ديوار ِ زندگي را زين گونه يادگاران
وين نغمه ی محبت، بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقيست آواز ِ باد و باران





شفيعی کدکنی
 

Similar threads

بالا